سایر منابع:
سایر خبرها
خانه فخرالدوله رو به خرابی/حال خانه های اشرافی خوب نیست
کالسکه و با اتومبیل خودش وارد باغ شود و ناچار مقداری راه را پیاده تا عمارت طی کند. مرا هم که بچه ده دوازده ساله ای بودم، دم در فرستاد که از شاه استقبال کنم. رضاشاه همراه من تا داخل عمارت آمد، اما روی مبل ننشست و همانطور که قدم می زد شروع به صحبت کرد و قدم زنان به داخل باغ برگشت. مادرم هم ناچار به دنبال او روان شد. خانه فخرالدوله فخرالدوله بسیار حسابگر بود. کلیه مخارج منزل، هزینه تحصیل ...
پاسخ شهید بهشتی به خیانت های بنی صدر چه بود؟ / ماجرای دوخته شدن پیکر 10 پروانه عاشق به سیم خاردار
به خداوند کنید، چون راه درازی در پیش داریم، ان شاالله درست می شود . * دستبرد از سنگر عراقی ها سمیع الله مظفری می گوید: سال 60 با گروهی از برو بچه های گلوگاه به جبهه رفته بودم که ما را یک راست بردند به پاوه، آن وقت ها فرمانده سپاه پاوه شهید حاج همت بود، مدتی شد که آوازه فعالیت های ما در بین رزمندگان پیچید، یکی از کارهای جالبی که بچه ها انجام می دادند، این بود که شب ها برای ...
مصدق نواب را به جرم نهی از منکر، 20 ماه به زندان انداخت!
شرکت کند، اول وقت بیاید و اگر دیر بیاید دیگر پذیرفته نیست! چون شهید واحدی لطف زیادی به من داشت، وقتی رسیدم کل مطلب را برایم تکرار کرد و مرا در جریان امر قرار داد. عده زیادی قبلاً برای این کار اعلام آمادگی کرده بودند و عده ای هم در همان جلسه اعلام آمادگی کردند. وقتی جریان را به من گفتند، گفتم: باید فکر کنم و فوری نمی توانم جواب بدهم. گفتند: یا باید همین الان اعلام آمادگی کنی یا قبول نداریم ...
زنان در شرایط بحرانی
به خوبی می شد حس کرد هر جا که زنان امدادگر با روحیه و پر توان حضور دارند، تنش میان افراد محلی و غیرمحلی کمتر می شود. زن های داغ دار و بهت زده از لاک خود بیرون می آمدند و کودکان غم زده با حضور زنان امیدی در چشمان شان راه می یافت. به خود می گفتم این شهر ویران، بدون حضور زنان پرامید امدادگر هرگز نمی تواند جریان زندگی را دوباره به خود ببیند. موضوعی که نه تنها برای مسئولان درک نشده بود، که مردم عادی نیز با تعجب درباره آن حرف می زدند. ...
شعبه دیگر حرم امام حسین (ع) کجاست؟
دنیا دار آزمایش است. شما ببینید برای حضرت ابا الفضل (ع) امان نامه آمد که غیر از حسین (ع) دست هر کس را می خواهی بگیر و برو اما حضرت یک نگاه به شمر کرد و فرمود اگر قاصدکشی ننگ نبود خونت را می ریختم، تو می خواهی مرا از امام حسین (ع) جدا کنی؟! این هایی که ماندند، این 72 نفر زیر این آسمان نیامده و نخواهد آمد، اصحابی باوفاتر از اصحاب امام حسین (ع) نیست، امام صادق (ع) فرمودند مؤمن از آهن قرص تر است ...
گفتگوی جنجالی با آزاده نامداری بعد از ازدواج مجددش + تصاویر
...، دلتان گرفته با همه حرف نزنید. حرف زدن با 10 نفر آدم به ما کمک نمی کند چون وقت ها افراد متخصص و دلسوز نیستند و خیلی وقت ها ممکن است ظاهرا دوستت باشند و به جای اینکه به تو کمک کنند تا گره ای که برایت به وجود آمده را باز کنند آن را کور و کورتر کنند. این اولین توصیه من به دوستانی است که گفت و گویم را می خوانند. در وهله دوم پیشنهاد می کنم مشکلشان را با یک متخصص که می تواند مشاور، روان ...
بخش های خواندنی کتاب یک عاشقانه آرام
می دیدم. – هاه! چطور می توانستم تاب نیاورم و باز تو را در کوله بارم سوغات بیاورم؟ ... و من می دانستم که تو می بینی. صدای عطر تو از صدای تمام پرندگانی که گروهی می خواندند، بلندتر بود.) آذری با آن صدای بی گذشت پرسید: عاشقش شده ای؟ گفتم: عشق، نمی دانم چیست. بی تجربه ام. تازه کارم. نمی دانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط، سخت می خواهمش. – سخت خواستن، می تواند ...
6 ماه انتظار در صف مرگ/جانبازی که مرکزکبد تبریز را راه اندازی کرد
با همراه فرزندان و برادرم دست مرا گرفتند و به آنجا بردند ،گفتم مریضم دکترها جوابم کردند، اعضای هیئت هم از من استقبال کردند، دیگ هایی در هیئت بود ملاقه ای به دست من دادند و گفتند هم بزن، من هم به نیت برآورده شدن حاجاتم هم زدم، مداح هم گفت :آقا امشب این همه ما گریه کردیم، روضه خواندیم، درتان را کوبیدیم ،اگر شفای این مریض را ندهی من دیگر با شما قهر می شوم و روضه خوانی نمی کنم. این رزمنده ...
هر روز برای مرگ آماده می شوم
بود و رفتم داخل منزل. با استفاده از تکنیک هایی که بلد بودم مسیری را باز و آتش را خاموش کردم. به جایی که پدر آدرس داده بود رسیدم اما پسر نبود. صدایش از راه پله ها می آمد. او به پشت بام نزدیک بود. اگر قرار بود که او را بیرون بیاورم بیشتر آسیب می دید به او گفتم برود بالای پشت بام. حریق پشت سرم فلش آور کرد؛ خطرناک ترین لحظه آتش سوزی زمانی است که انفجاری در فضایی بسته رخ می دهد. در کوره آتش گیر کردم ...
امام (ره) فقط یک توصیه کرد/ ابتدای کلاس امداد را با آیات قرآن شروع می کردم
اینجا بیاید. بعید می دانم او باشد. بعد دوباره آمدند گفتند خانم جدلی پایین بیاید. من روز قبلش با شوهرم تلفنی صحبت کرده بودم. او منطقه جنوب بود و من منطقه غرب بودم. چیزی به من نگفته بود که قرار است آنجا بیاید. بعد که پایین آمدم تعجب کردم. همسرم را دیدم. وی خاطرنشان کرد: گفتم شما اینجا چه کار می کنید؟ گفت رادیو اعلام کرده است که شهر ایلام را امروز ساعت 3 بعد از ظهر بمباران می کنند. من آمده ام ...
شهرام و حافظ ناظری: عاشق بودیم و عاشقانه کار کردیم
جایزه گرمی(gramy) روی میز بود شاید بهتر می توانستم شبهات را برای شما روشن کنم. اما هنوز به جواب جامع و کاملی نرسیدم و تنها دلیل امروزم همان نیرویی است که گفتم و البته تقدیری که در زندگی ام رقم خورد. در طول این 16 سال آموزش و دیدار با استاد برقرار بود؟ حافظ ناظری: شاید باور نکنید که من در 8 سال اول اصلاً استاد را ندیدم. استادی که هر سال تور کنسرت در امریکا برگزار می کرد، 8 سال به ...
فرهنگ غربی زنان را به بی بندوباری و ابتذال می کشاند
چوبه دار آویختند. چوبه های دار آن زمان اینگونه نبود که زود انسان را خفه کرده و به حیات او خاتمه دهد؛ انسان را برای مدتی به چوبه ای آویزان می کردند تا در اثر سرما، گرما، گرسنگی و تشنگی از دنیا می رفت. در آن حال شیطان به نزد او آمد و گفت: من بودم که این مصیبت را برای تو به وجود آوردم. حالا اگر صادقانه بگویی که از من اطاعت می کنی، تو را از این مهلکه نجات می دهم. عابد گفت: من تسلیمم. شیطان ...
می خواستند مرا از والیبال جدا کنند
والیبالیست شدن چند سال لازم دارد؛ یک سال، 3 سال، 7 سال؟ من 9 سال است سرپرست تیم ملی هستم و 3 سال هم سرپرست تیم والیبال باشگاه صنام بودم، یعنی چیزی حدود 12 سال است در والیبالم. هنوز هم جایی می لنگد، می گویند سرپرست، والیبالی نیست. چه کار باید کرد که بگویند من هم به این رشته تعصب دارم؟ اینکه از امیر خوش خبر به عنوان پدر معنوی بازیکنان اسم می برند، چه معنایی می دهد؟ به هر حال این اسم خیلی سنگین ...
آقای روشن،جنگ را وسط نکشید،آن زمان من نبودم/پولی در جیبم نیست
...> * در این روزها تمرین می کنی؟ بله. من یک بازیکن حرفه ای هستم و می دانم نباید از شرایط ایده آل جسمانی خارج شوم. روزی دو بار تمرین می کنم. تمرینات پرفشاری را پشت سر می گذارم تا بدنم خراب نشود. * حسن روشن را تهدید به شکایت کرده بودی او گفته است حتما کرار شکایت کند. من حسن روشن را نمی شناختم و هنوز هم نمی شناسم. وقتی به مدیر برنامه هایم گفتم روشن کیست؟ او گفت پیشکسوت ...
بازپرس ویژه قتل بدل خود را دستگیر کرد
نام شما را در روزنامه ها بسیار دیده بودم. چند روز قبل در جلسه هیات مدیره یکی از اعضا گفت در شعبه شما دچار مشکل است من هم به دروغ گفتم شما پسرعموی من هستید و می توانید کارش را راه بیندازید. نمی خواستم پیش این عضو هیات مدیره کم بیاورم به همین دلیل از نام شما سوءاستفاده کردم. مانده بودم چگونه برخی افراد به راحتی با دیدن یک اسم چنین راه هایی به ذهنشان خطور می کند. مردم نیز نباید فقط به یک اسم اکتفا کنند و خیلی سریع فریب افراد کلاهبردار را بخورند و در دام آنها گرفتار شوند. حسین روشن - وکیل پایه یک دادگستری و بازپرس سابق جنایی تهران ...
بازیگر مشهور و رفاقت با فروغ و سهراب!
مادرم با این قضیه کنار نمی آمد و اوقاتش تلخ بود. او تحصیلکرده دانشسرای مقدماتی بود و خط خوبی داشت و برای من با آن خط زیبایش یادداشت می نوشت که تو دل مرا شکستی! من هم خیلی از این موضوع ناراحت بودم اما اسم خودم را بیشتر از شهرزاد دوست داشتم! شما سه سال هند زندگی می کردید؛ چرا به هند رفتید؟ - همسر من نماینده تلویزیون ایران در هند بود و به همین دلیل مرا با خود به هند برد. بچه ها در ...
کودکی و آرزوهای قشنگ
...> دوست دارم همه ی کتاب قصه های دنیا مال من باشد محمد علی موسوی، پنج ساله؛ آرزو می کنم مادرم هیچ وقت مریض نشود. کاش زود تر بزرگ می شدم تا مثل حسین آقا، راننده سرویس مدرسه ام، رانندگی می کردم. دلم می خواهد تمام کتاب قصه های دنیا مال من باشد. اگه جای مامان و بابا بودم به سلامتی خودم فکر می کردم. دلم می خواهد مادرم از اداره اش اخراج بشود و دیگر سرکار نرود، چون همیشه تو خونه تنهام و ...
اولین زن دریانورد ایران + عکس
روی آب بودم تجربه های بسیاری برایم به همراه داشت، در این دوره، آموزش های مختلفی را دیدم از شنا و حتی غواصی گرفته تا تعمیر و هدایت کشتی و قایق روی آب در طوفان و شرایط بحرانی که این آموزش ها مرا برای کار بیشتر از قبل آماده کرد. در روز آخر، ما در دبی مستقر شدیم و من منتظر کاپیتانی بودم که باید جایگزین من در کشتی می شد. ایشان آمدند و من کشتی را به ایشان تحویل دادم و با هلی کوپتر به ...
ماسکرانو: با مسئولین یوونتوس ملاقات کرده بودم؛ بنیتز من را برای پیوستن به لیورپول متقاعد کرد
با مسئولین یوونتوس ملاقات کرده بودم، اما رافائل بنیتز توانایی متقاعد کردن مرا برای پیوستن به لیورپول داشت. نمی دانم که او چگونه این کار را انجام داد، اما به او گفتم که نمی خواهم برای وستهم بازی کنم، پس چگونه می توانم در کنار بازیکنانی همچون محمد سیسوکو، ژابی آلونسو و استیون جرارد بازی کنم؟ با این حال او به من گفت که هیچکدام از بازیکنان مذکور توانایی های تو را ندارند و این دروغ نبود. ...
دستور ویژه شاه به گمرک درباره حضور زنان خارجی
مسافرت مطالعه می کردیم مجددا گفت: دکتر متین دفتری با خرج خودش به آمریکا می آید و اگر او را جزء هیات ببریم خرج یک نفر صرفه جویی می شود. گفتم: اگر بخواهید اینطور صرفه جویی کنید یقینا افراد زیادی هستند که برای تبرئه خود و داشتن افتخار عضویت این هیأت حاضرند مخارج تمام هیأت را بپردازند . باز هم موضوع صحبت تغییر کرد و پس از مدتی دوباره عضویت آقای دکتر متین دفتری مطرح شد. گفتم: آخر ...
بعثی ها پایکوبی می کردند و می گفتند: دختران خمینی را گرفتیم
شهادت رسید] رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون حالا حتی زیر بار یه خط نامه ام نمیری که لاقل دلمون آشوب نباشه؟! گفتم: آخه تو این آتیش و خون دنبال کاغذ و قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می زنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زنده ام . ... [حالا بعد از گذشت بیش از دوسال که در زندان های امنیتی عراق بودم] برگه آبی رنگی به دستمان ...
سناریوی عجیب مرد اسیدپاش در دادگاه
.... حداقل او هم مثل من یکی از گوش هایش را از دست بدهد تا متوجه شود با من چه کرده است. در ادامه مادر لیلا نیز از دادگاه تقاضای قصاص متهم را کرد. سپس خود متهم درحالی که باز هم اسیدپاشی را انکار کرد، به قضات گفت: من نه معتاد بودم و نه همسرم را اذیت می کردم. همیشه این همسرم بود که مرا اذیت می کرد و حتی تهدیدم هم می کرد. او خیلی مرا اذیت کرده بود، تا این که روز حادثه من از محل کارم بیرون ...
علامت سؤال های زیاد از بی تدبیری آل سعود وجود دارد/ داشتن ادب قرآنی قاریان مهاجر الی الله
جان بودم، خود را به چادری رساندم، اهالی آن چادر از اهل تسنن کشور مصر بودند به داخل رفتم در استراحت گاهش دراز کشیدم. کمی حالم بهتر شد، از من پرسیدند تو ایرانی هستی و من هم که از جریان فکری آنها نسبت به شیعیان ایران با خبر بودم، گفتم قاری هستم، آنها با شنیدن این حرف خوششان آمد و از آنجایی که تلاوت قرآن برای آنها خیلی مهم است از من خواستند تا برایشان قرآن بخوانم. من با وضعیتی که داشتم و از ...
زندگی مشترک یا میدان جنگ؟
جلب کرده است، اما حالا دست همسرم برایم رو شده بود. به او زنگ زدم و گفتم چرا دروغ گفتی؟ چرا با احساساتم بازی کردی؟ اولش انکار کرد، اما وقتی اسم کسی که خبر را به من داده بود آوردم، دیگر جوابی نداشت. از همان روز لج و لجبازی هایمان شروع شد و هر طور که می توانستیم همدیگر را آزار می دادیم. اوضاع طوری شده بود که هیچ کدام در مقابل خواسته هایمان کوتاه نمی آمدیم. شاید الان فکر کنید ما از هم متنفریم، امااین ...
اندوه ماندگار منا به روایت شاهدان عینی
خورد او را بالا می کشند، اما دوستان گروه تواشیح را دیگر ندیدم. خودم هم در شرایطی بودم که مرگ را می دیدم و زیر لب اشهدم را می گفتم و استغفار می کردم، با این حال برای چند لحظه فضایی باز شد و فشار از رویم کم شد و توانستم از نرده ها بالا بروم و خودم را به چادر حجاج ترکیه برسانم. در آن لحظات هول آور به یاد آیات قرآن افتادم که روز قیامت را تصویر می کند، روزی که در آن مادر از بچه خود فرار می کند و کسی به ...
تا فیلم تمام شود کتاب را خواندم/ خانواده ام آرزو داشتند دکتر شوم
سینما ببر. ما نیز آن زمان برای رفتن به سینما به چهار باغ اصفهان رفتیم. در صف ایستاده بودیم تا بلیط بگیریم. در آن زمان سوم راهنمایی را تمام کرده بودم و یادم هست که افراد تیپ هایی داشتند که با فطرت سازگار نبود و به تعبیری سبک بود. سخنان بسیار بدی نیز می زدند. با تمام این وجود به فرزندان فامیل گفتم: من به سینما نمی آیم. برای شما بلیط تهیه می کنم تا بروید فیلم را تماشا کنید. من اینجا روی ...
آزادی 4 پاسدار پس از 10 روز اسارت
...> - مین چی؟ مین ها را کجا مونتاژ می کنید؟ - من نمی دانم. مونتاژ یعنی چه؟ - مونتاژ یعنی جمع و جور کردن. - نمی دانم. بار دیگر مرا با خشم سر جایم باز گرداندند. از سرنوشت آن 3 نفر دوستم هیچ اطلاعی نداشتم. حدود 7 یا 8 روز بود که از آنان بی اطلاع بودم. به یکی از پزشکان گفتم می خواهم بروم نزد دوستانم، اما دکترها گفتند: ما چنین اجازه ای نداریم. تو تحت معالجه ای ...
اسطوره نادر؛ کابوس متجاوزین آمریکایی
تاریخ ایران و اسلام، پر از اسطوره ها و قهرمانان بزرگ و شگفت انگیز است. برخی از این اسطوره ها، رنگی از خیال یافته اند و واقعی بودن آنها محل شک و تردید است. امثال رستم و آرش کمانگیر و ... اما در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در دوران دفاع مقدس، اسوه هایی بزرگ تر و والاتر از همه قهرمانان و اسطوره های تاریخی ما ظهور کردند. تعداد قهرمانان ملی ما در 37 سال گذشته از تمام طول تاریخ چند هزار ساله ما بیشتر است. ...
برادری که جا ماند
دو دست و هر دو پا تیر خورده بود و قادر به حرکت نبود. در مرحله اول که رفتیم سایت چهار و پنج را به تصرف درآوردیم، تو محاصره افتادیم، هنگام عقب نشینی عباس که وضع خوبی نداشت رو به من کرد و گفت: خواهشی از تو دارم. گفتم: بگو، عباس جان! گفت: یا مرا بُکش یا هر طور شده مرا به عقب ببر، دوست ندارم تو دست این از خدا بی خبرها اسیر شوم. من خم شدم و او را روی دوشم گذاشتم، ولی خیلی سنگین بود، مجبور شدم او را روی زمین بکشم، یک کیلومتر به هر زحمتی بود او را به عقب آوردم تا این که چند نفر به کمکم آمدند و او را به عقب بردند، از این که بعدها شنیدم او بهبود یافته، خیلی خوشحال شدم. /فارس ...
مجموعه شعر مسافران خدا در غم منا رونمایی شد
...، حمیدرضا عبداللهی و وحیده گرجی شعرهای خود را برای حاضران خواندند. سید محمد امین استاد دانشگاه نیز در لحظاتی کوتاه پشت تریبون قرار گرفت و گفت: استاد دانشگاه بودم که به اتفاق مسلمانان که در دانشگاه انگلیس تدریس می کردند، به سمت عربستان رفتیم و مرا خواستند و گفتند چون شیعه هستی، نمی توانی وارد شوی و با وجود اینکه صحبت کردم و گفتم پدر و مادرم شیعه و مسلمان هستند، قبول نکردند. ...