سایر منابع:
سایر خبرها
حمله شاهرخ بیانی به موسوی: اگر پول داشتی چرا به استراماچونی ندادی تا نرود؟
در باشگاه ها نبود بعد کسی مثل سعید مراغه چیان مصاحبه کرده و گفته شاهرخ پرسپولیسی است. همین مراغه چیان که وضع مالی پدرش خوب بود آن فصلی که به بازیکنان استقلال در سعادت آباد زمین می دادند از باشگاه زمین گرفته بود بعد به من که کاپیتان تیم بودم زمین نداده بودند. من رفتم باشگاه دیدم جواب های سربالا می دهند. ناراحت شدم. به خودم گفتم شاهرخ مگر چند سال دیگر می توانی فوتبال بازی کنی که از چنین موقعیتی بگذری ...
داستان کرونا و جهادی ها(10) روایت دهم؛ اگر کسی نیامد
به گزارش خبرگزاری حوزه ، پرستار گوشی تلفن ایستگاه سرپرستاری را سراند طرفم. روی کاغذ، اسم و فامیل مریض تخت شماره هشت و شماره موبایل را نوشت و گفت مرخصه. با خانوادش تماس بگیرید فردا بیان دنبالش. هنوز سر شب بود اما کسی برنداشت. دوباره گرفتم. عجله داشتم برای دادن خبر خوش. اول همهمه بگوبخند و صدای تلویزیون به گوشم رسید و بعد صدای مرد. بی مقدمه بعد از سلام گفتم از بیمارستانم و خوش خبرم . تا داد ...
و قسم به قلم، سلامتی نعمت بود
تشدید بیماری اضافه شد و حالم را وخیم تر کرد. این را باید بگویم که در این روزها دعا در حقم زیاد شد. دوستان زیادی دارم که بسیار برایم دعا کردند. و این دعاها بسیار گره گشا بود. در این یک ماه، خانواده ام شبانه روز بالای سرم بودند. تقریبا حال همه شان خوب شده بود و فقط من بودم که حال بدی داشتم. به جایی رسیدم که روحیه ام را از دست دادم و حتی وصیت نامه نوشتم و از همه حلالیت طلبیدم. نگاه ...
نامه ای که حاج قاسم وصیت کرد در کفنش بگذارند+عکس/سردار سلیمانی: خودت را برای جنگ با صهیونیست ها آماده کن
بابا دارد می آید خانه ما پسرها تعجب کرده بودند که چه خبر است؟ میوه و چای آماده کرده بودم. به آنها تاکید کردم وقتی زنگ خانه را زدند کسی سمت در نرود می خواهم خودم در را باز کنم. حالی داشتم که واقعا اگر می گفتند با دنیا عوض می کنی؟ قطعا عوضش نمی کردم. حدود ساعت 13:15 ظهر بود، چند دقیقه بعد از تماس همسرم زنگ خانه به صدا درآمد. حال عجیبی داشتم، پر از استرس و خوشحالی همراه بغضی که از من جدا نمی ...
شجاع: از کمیته انضباطی بیشتر از کرونا می ترسم!
در حالی که کل سریال در مازندران فیلمبرداری یا ساخته می شود؟ من خیلی اهل فیلم و سریال نیستم ولی این سؤال برای خودم هم پیش آمده که چرا یک اسم مازندرانی روی این سریال نمی گذارند. اسم پایتخت به این سریال نمی خورد و باید عوض شود! اگر به تو پیشنهاد 3 میلیارد تومانی برای بازی در این سریال می دادند کدام نقش را انتخاب می کردی؟ گفتم که خیلی اهل سریال دیدن نیستم و شاید فقط دو قسمت از ...
خذیراوی: ای کاش به جای محرومیت اعدامم می کردند
؟ تمام شایعاتی که در این خصوص پخش شد، به دور از واقعیت بود و حقیقت نداشت. نه زندانی رفتم و نه شلاقی خوردم فقط از فوتبال محروم شدم. قبول داری خودت تا حدودی در این ماجرا مقصر بودی؟ اگر به آن سال ها برگردم هرگز این کار را انجام نمی دهم و به آن جشن تولد لعنتی نمی روم اما همان طور گه گفتم یک جوان 18 ساله بودم که تازه از آبادان به تهران آمده بود و هیچ سرگرمی نداشت و فقط در ...
حامد عسکری: من عاشق کرونا بودم
؟ بابایم می گفت: تویوتا کرونا... و فقط خدا می داند چند بار من به فرشته های روی شانه ام توی گوشه و کنایه گفتم که من بزرگ شدم کرونا می خواهم... جایی حوالی چهل سالگی از روزنامه زدم بیرون. شب آخر صفحه بندی روزنامه سال و نود و هشت. با بچه های تحریریه خداحافظی کردیم و آمدم خانه. خیلی خسته بودم. بعد از شام خوابیدم. فردایش همسرم زودتر زده بود بیرون. صبحانه روی اُپن بود. خوردم. مزه؟؟ هیچ ...
خاطرات آیت الله هاشمی؛ 23 فروردین 1371 تا 1376: حدادعادل گزارش کار فرهنگستان زبان فارسی را داد؛ گفت دو ...
کشتن [سلمان]رشدی، [نویسنده کتاب آیات شیطانی]، اقدام نمی کند، مشکل شان با ایران حل می شود. گفتم بگویند، همه اینها را بارها اعلان کرده ایم. سال 1375 دو سه ملاقات از جمله ملاقات با [آقای مهدی کرباسیان]، مدیرعامل بیمه تأمین اجتماعی داشتم و بقیه وقت را صرف انجام کارها کردم و عصر به خانه آمدم. سال 1376 آقای [محمدتقی] بانکی آمد؛ اخیراً از انگلستان برگشته است. از من تشکر ...
ثابتی: تا 42 سالگی فوتبال بازی کردم/ روزگاری سیگار می فروختم/پیشنهاد داشتم اما گفتم خداحافظ
جدید برای من بود. من تجربه کار در لیگ دو نیز داشتم که سال بعد آن، مستقیم رفتم لیگ برتر. حضور در ماشین سازی و شهر تبریز برایم سخت بود زیرا فاصله مکانی و زمانی تا کرج سبب شد تا از خانواده ام دور باشم. رفت و آمدهای پیاپی حتی من را از دانشگاه نیز عقب انداخت و سبب شد دو ترم دانشگاهم را از دست بدهم. اول فصل آقای ابراهیم صادقی لطف کرد و به من پیشنهاد حضور در سایپا را داد اما خب از نظر مالی پیشنهاد خوبی ...
عباس حسین نژاد: امید ، کرونا را شکست می دهد
ملتهبی بود. آدم ها به آن جا می آمدند و مشخص می شد که تست شان منفی است یا مثبت و بستری می شدند. من هم رفتم و بعد از گذشت مدتی گفتند که باید بستری شوم. آن لحظات برایم خیلی فضای گنگی بود، برای من بین ترسیدن و نترسیدن و بین امیدواری و ناامیدی بود. آن صحنه التهاب زیادی داشت اما بعد که به من تخت دادند و دراز کشیدم، آرام شدم. من آن موقع پذیرفتم که کرونا دارم و باید بستری شوم و با این پذیرفتن آرام تر شدم ...
منوچهری: گلِ من باعث قهرمانی استقلال شد
می دادم، چون آن زمان در اوج بودم. اما چون مسئولان استقلال می دانستند که چقدر استقلال را دوست دارم مبلغ قرارداد را خیلی پایین آوردند. اما بااین وجود وقتی برگه قرارداد را جلوی من گذاشتند من به آن ها گفتم اصلانمی خواهم در مورد مسائل مالی صحبت کنم، چون استقلال عشقم بود و آدم عشق خود را با چیزی عوض نمی کند ولی درعین حال لازم است که چرخ زندگی آدم هم بچرخد. خود آقای فتح الله زاده شاهد هستند که من یک ...
این پرستار داوطلب، مدافع حرم است +عکس
شما به عنوان نیروی داوطلب چه بود؟ برای پاسخ به این سوال کمی مکث می کند و ادامه می دهد: کادر درمان واکنش های مختلفی داشتند. بعضی ها کنایه می زدند و می گفتند از کدام بیمارستان آمدید؟ وعده استخدام به شما دادند؟ من گفتم هیچ کدام. ما داوطلبانه آمدیم فقط برای کمک به شما و بیماران. شاید کمی فشار کار شما کمتر شود. اول باورشان نمی شد. یک پرستار جلو آمد و گفت امکان نداره. همه از این بیمارستان ...
آخرین شلیک یک شکارچی تانک +عکس
شلیک است. نیت راوی در پس کلماتش خود را به ما نشان می دهد که به هیچ رو قصد تعریف از خود را ندارد و تلخ و شیرین تجارب جنگی و زندگی اش را همراه هم بیان می کند. از سویی شکل گیری خاطراتش در فضایی انجام شده که دیگران و شاهدانی همراه وی بوده اند. این ویژگی سبب می شود خواننده به سخنان وی اعتماد داشته باشد و خودش را به راوی نزدیک بداند و در غم و شادی هایش شریک شود. روح طنز ملایمی که در تمام کتاب ...
خاطرات پدرو آلمادوار از قرنطینه/ قسمت دوم: وارن بیتی، مدونا و من
برای لباس پوشیدن برنامه ریزی کند، یا حداقل همیشه به خاطرش نمی ماند. یادم است دو سال بعد از نمایش پِپی و همزمان با جنبش ضد فرهنگی لاموویدا، بدون نیت خاصی یک کُت بی یقه مائویی پوشیدم و به باری در مالاسانیا رفتم که توسط پسر جوانی اداره می شد. هیچوقت خیلی اهل کت مائویی نبودم، کتهای یقه-دار را ترجیح می دادم چون غبغمم را می پوشاندند. اصطلاح کت مائویی را هم از آنجا بلدم که همان موقع پسر جوانی که درباره ...
حقیقی: آقای اسطوره زیرابم را پیش علی دایی زد
حواشی بزرگی مواجه بود، اکنون بعد از مدت ها تن به گفتگو داده و درباره آنها به صحبت می پردازد. رضا حقیقی چرا به این شکل نابود شد و فوتبال را کنار گذاشت؟ چند پیشنهاد لیگ یکی داشتم و یک تیم لیگ دویی هم پیشنهاد داد که گفتم والا آنجا دیگر از همین هم که هستم به فنا می روم. الان وزنم کمی بالا رفته ولی زود کم می کنم. الان هم که کرونا آمده و مرا از همه چیز انداخت. فکر می کنم انتخاب ...
همدانی: از مجیدی دلخوری نه ولی انتقاد دارم
ستارهمدانی در مورد جدایی از استقلال و اینکه به عنوان عضو کمیته اقتصادی باشگاه حاضر نشد فعالیت کند به "ورزش سه" گفت: بعد از اینکه متوجه شدم آقا فرهاد می خواهد با تیم خودش کار کنم من خودم از سمت سرپرستی کنار کشیدم. بعد از آن پیشنهاد حضور در کمیته اقتصادی باشگاه به من شد که قبول نکردم و گفتم فقط در نقش سرپرست حاضرم در استقلال کار کنم. او ادامه داد: شما دیدید وقتی من از استقلال رفتم نه ...
ناگفته های تکان دهنده زنی خطرناک که 2 بادیگارد مسلح داشت
. در دوران مصرف امرار معاشت چگونه بود؟ از هر راهی پول در می آوردم. آنچه که داشتم از دست داده بودم. هر چیزی داشتم می فروختم، پس اندازم تمام شده بود و ضایعات جمع می کردم. در ماشینی را باز می کردم تا چیزی از آن بردارم. به هر حال من مصرف می کنم که زندگی کنم و زندگی می کنم که مصرف کنم. حالا چطور تهیه این زیاد برام مهم نیست. از جیب تو در بیاورم یا از جیب خودم. فقط دنبال پول مصرفم ...
ملی پوش دوومیدانی: رییس فدراسیون گفت پیر شدم و باید بروم
رشته های مختلف را امتحان کردم. اول راهنمایی هم والیبال بازی می کردم و نیز در آمادگی جسمانی بودم. در سوم راهنمایی معلم مدرسه به من گفت که استعداد دارم و بهتر است در دو و میدانی فعالیت خود را ادامه دهم. با ورود به این رشته توانستم در مسابقات منطقه ای، استانی و کشوری در دوی 100 متر با مانع مقام آورم. با توجه به اینکه در صد متر مانع تمرین می کردم اما پرش از ارتفاع را بیشتر دوست داشتم. 2 بازیکن داشتیم ...
جهانبخش: مسیرم در برایتون تغییر نکند شاید تصمیم دیگری بگیرم/ صعود به جام جهانی خیلی سخت است
دوست داشتم ولی من با باشگاه آلکمار قرارداد داشتم. وقتی آنها چنین پیشنهاداتی را دیدند رقم رضایتنامه من را بالا بردند و طبیعی بود که برخی از باشگاه های خواهان من سقف بودجه داشتند و کنار کشیدند.در نهایت باشگاه های آلمانی کنار کشیدند و تنها کشوری که می توانست پول رضایتنامه من را بدهد تیم های انگلیسی بودند. برایتون از همان سال دومم در نایمخن پیشنهادش جدی بود. من حتی به آنها با شوخی گفتم که وقتی شما به ...
یک بازنده
. یهو دیدم صندلی جلوییم نشسته :-) . انگار خیالم راحت شد که چیزی رو گم نکردم. بیشتر بخوانید: به حرف های سخنران گوش می دادم. همزمان چیزایی که می خواستم بهش بگم رو با خودم مرور می کردم. هزاربار اینکه اولین چیزی که بهش میگم چی باید باشه؟ سلام...خوبید؟ ، ببخشید... ، عه، شما رو قبلا جایی ندیدم... . چیزای که به ذهنم می رسید یکی از یکی ضایع تر بود. همینطوری که داشتم با خودم تمرین می کردم ...
گزارش فارس از دفن و کفن متوفیان کرونایی در پایتخت؛ خبری از بدرقه در شهر مردگان نیست...
باید رعایت کنم. این مباشر که 3.5 سال است در بهشت زهرا کار می کند می گوید: کمدی جلوی در خانه گذاشته ام وقتی می روم لباس هایم را عوض کرده و ضدعفونی می کنم و بعد لباس های جدید می پوشم. وسایلم از دیگران جدا است تا مبادا آنها مبتلا به بیماری شوند. وی می گوید ما حقوق وزارت کاری می گیریم، خدا را شکر راضی هستیم امیدواریم خدا هم از ما راضی باشد. از مباشر جدا شده و به سمت ...
نبرد سخت(7): تو کرونا نداری اما ...
نسخه ای هم ندادند و حرفی هم نزدند ، سینا هم می گوید چون تنگی نفس داری ما پذیرش نمی کنیم. کجا برم ؟ من جای دیگه بلد نیستم تو سمنان." علی گفت بیا بریم خاتم الانبیا، فورا رفتیم و آزمایش را هم بردم . دکتر آزمایش را دید و گفت همه چیز خوب است ، یک سرم و آمپول ضد تهوع نوشت . تزریق کردم و حالم واقعا خیلی بهتر شد. شب با حال خوش به منزل آمدم و در حالیکه خوشحال بودم که فقط یک حالت تهوع بوده و تمام شده، خوابیدم. ادامه دارد... ...
ناظمی: از آزمون داوری فرار کردم
... 15 ساله بودم و داوری می کردم بار دوم که برای قضاوت کردن رفتم بتدریج به داوری علاقه مند شدم. هم تیمی هایم با من تماس می گرفتند که برای تمرین با آنان بروم اما می گفتم واب من منفی بود و تمام تمرکزم را روی داوری گذاشتم. از همان ابتدا فوتبال را دوست داشتم ولی مشوق اصلی من برای داوری برادرم بود و بعد که وارد این حرفه شدم خیلی به آن علاقه پیدا کردم. سختی های زیادی در آن دوران وجود داشت ...
افرادی با بیماری های حاد تنفسی در دی و بهمن فوت کردند
...> *بعد شما را احضار می کنند. اتفاقاً درمانگاه ما روبروی گروهان ژاندارمری بود. چون من در راهپیمایی ها می رفتم و شعار می دادم صدای من گرفته بود. یک روز سرپرست فرمانداری من را خواست. از برادران ترک زبان ما بود و خیلی ایشان را دوست داشتم و تا چند سال در استانداری بود، آقای خاتمی. گفت سرباز ارتش شاهنشاهی هستید و آنقدر شعار دادی که صدای شما گرفته است. از موضع نصیحت گفت این کارها را نکن و اگر ...
به یاد شاهین بلندپرواز شاهین
قدم می شد سریع در چنگال عقاب های شاهین اسیر می شد، چندین بار مندلو (برزین) در تک به تک ها مهار شد. هر شوتی دور یا نزدیک تو دستای برزمهری آروم می گرفت، احمد تورانی هم اون جلو غوغا به پا کرده بود، به تنهایی همه کاره زمین شده بود و در یه رفت و برگشت یه پاس عمقی داد به مسیح مالکی و مسیح هم محکم زد گوشه دروازه، گللل هواداران سرا پا تشویق بودن و کلامو هم و کریم گوریک یزله گرفته بودن، من دیگه برگشتم تو ...
شش پرده از داستان سرود سرخ انار
. انار را به سعد دادم. سعد نوشته ها را که خواند، نزدیک بود قالب تهی کند. انار را سریع به دیگری رد کرد. بازویش را فشردم و گفتم: هی سعد، دوست من! لحظه ای شک نکن که نیرنگی در کار است . بریده کتاب (3): اشک به چشمم آمد. گفتم: و الله که از همه جا بریده بودم و در اوج ناامیدی متوسل به آن امام (عجل الله تعالی فرجه شریف) شدم. چهل شب نماز حاجتم به سر نیامده بود که حضرتش به ...
دی کانیو؛ داستان اهریمنی که فرشته شد
سی از من دفاع نکرد. سراغ وکلای دادگستری رفتم و آن ها هم از من حمایت نکردند. در نهایت گفتم دیگر کافی است؛ شما باید مرا بفروشید. آنقدر رفتار بدی با من داشتند که هرگز از تصمیمی که گرفتم پشیمان نشدم. شاید به خاطر هواداران چنین حسی پیدا کرده باشم ولی باشگاه حتی نمی خواست پا درون رختکن تیم بگذارم. دی کانیو دیگر هرگز برای ونزدی بازی نکرد. قبل از مرگ آلکاک در سال 2018، دی کانیو فرصت عذرخواهی از ...