کار خیر آرامش قلبی می دهد
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت امضای سرخ/شهیدی که بعد از شهادت کارنامه دخترش را امضا کرد + عکس
های خوب از ما تشکّر می کردند و به معلّم و مدیر مدرسه خسته نباشید می گفتند. خلاصه، خودکار و برگه را برداشتم و به پدرم دادم وخودم برگشتم آشپزخانه. چند لحظه بعد از آشپزخانه آمدم بیرون و دیدم که پدر در خانه نیستند. نگران شدم. رفتم داخل حیاط و دیدم که مشغول بیل زدن باغچه هستند. ایشان به گل کاری و باغبانی خیلی علاقه داشتند. گفتم : "آقاجون چه کار می کنید؟ " گفت : "هیچی بابا، نزدیک عیده، گفتم یه ...
از مکتب خانه تا آموزش مجازی
صبحگاه مدرسه نفر اولی بودم که سر صف قرآن می خواند. مقام هایی را در دوره راهنمایی آوردم. سال 67 رضا عابدین زاده، حافظ کل قرآن، مربی ما بود و آن سال من نفر اول مدرسه شدم و برای مسابقات کشوری رفتم. سال 68 که در مدرسه اول شدم دیگر همه جا من را می شناختند؛ در منطقه، محله و جلسه هایی که می رفتم قرآن را به سبک طبلاوی می خواندم که سبک شیرینی است. تلاوت در این سبک طوری است که وقتی می خوانی فکر می کنی در ...
خوشحالی خانم بازیگر از هک شدن اینستاگرامش/ وقتی مهران مدیری را نمی شناسند!
خیلی ناراحت شدم. نمی دانم چرا این توقع برای ما ایجاد می شود که همه باید ما را بشناسند. وی افزود: یک بار رفتم بانک؛ نیم ساعتی ایستاده بودم. نوبتم که شد سرم را تکان می دادم که متوجه شوند، من کیستم! در نهایت به متصدی باجه گفتم: من را نشناختید؟! گفت: چرا شناختم! (خنده) مدیری هم خاطره جالبی را تعریف کرد و گفت: من هم هفت سال پیش به همراه دوستانم به شهری رفتم. قرار شد شب در هتل باشیم ...
از مخالفت با مدافعان حرم تا تولد دوباره در سرداب مقدس سیدالشهدا (ع) + تصاویر
...> ابتدای کار، مخالف چنین مسائلی بودم. من دوران ورزشی خوبی داشتم، کشتی فرنگی را ابتدا در تهران کار میکردم بعد که آمدم قم، رییس هیئت کشتی فرنگی قم تغییر کرد و تیمی تاسیس شد به نام تیم کشتی فرنگی شهدای مدافع حرم قم. من این اسم را دوست نداشتم، چون اساسا با چنین مقوله هایی مخالف بودم. خلاصه مشاجره کردیم بر سر اسم تیم و این بود که به خاطر عدم رعایت احترام پیشکسوت، از تمرین و کشتی در باشگاه منع شدم. ...
پایان مرگبار ازدواج اینترنتی / تفریحی که جوان 20 ساله را وادار به جنایت کرد!
از دوستانم به من گفت برای تفریح عضو سایت همسریابی شوم که قبول کردم و با پرداخت صدهزارتومانی عضو آن شدم. چند هفته بعد با زن میان سالی درهمان سایت آشنا شدم. شرایطم را دید و قبول کرد که ارتباطمان شکل بگیرد. چند بار بیرون از خانه همدیگر را دیدیم و بعد از آن در نبود فرزندانش به خانه اش می رفتم. او به من علاقه مند شده بود، اما، چون از من 25 سال بزرگ تر بود برای تفریح با او بودم. چرا او را کشتی ...
10هزار مداد از 53کشور در سنندج
.... توی انبوه مدادهایی که دیدن آنها هر بازدید کننده ای را سر ذوق می آورد از همه مارک های ایرانی و خارجی دست کم یک عدد وجود دارد و بیننده را به سال های دور می برد. کلکسیونر سنندجی مجموعه ای بی نظیر از انواع مداد را تشکیل داده و می گوید کهنسال ترین کلکسیون ایران را که عمرش به 72سال می رسد در اختیار دارد اما کمتر کسی ارزش این گنجینه معنوی را درک کرده است. در 81سالگی هنوز برای اضافه کردن مداد به مجموعه اش تقلا می کند و تلاش و پشتکارش برای ادامه مسیری که 72سال قبل در ابتدای آن قرار داشت، اهالی فرهنگ و دوستداران میراث فرهنگی را به تحسین وامی دارد. ...
تجربه ناخوشایند کمند امیرسلیمانی از زندگی در خارج/ خانواده ما مردمی است
خسته کننده و کسل کننده شده بود. فهمیدم فرار از مشکلات چیزی را حل نمی کند با هزار ایده و نقشه وبرنامه و دید مثبت رفتیم وبعد فهمیدم همیشه چیزی را که می خواهی آنطورکه می خواهی پیش نمی رود. اتفاقاتی افتاد ما به مشکلات زیادی در آن کشور برخورد کردیم. در ایران اولین بار 8 سالم بود که توسط مردم شناخته شدم. اما در آنجا می رفتم یک اداره دولتی و می گفتند نمی شود. می گفتم در تهران جایی بروم همه می گویند آذر ...
قرآنی دست نویس برای حافظان سلامت
در خط مقدم مبارزه با بیماری کرونا حضور داشتند، شتافت و بدون کوچک ترین چشمداشتی هر کمکی که از دستش برمی آمد انجام می داد. هر زمان که محمد به خانه می آمد از چشمان خسته و ناراحت او مشخص بود که افراد مبتلا به کرونا درحال افزایش هستند. او که شاهد مرگ تعدادی از بیماران کرونایی بستری در بیمارستان امام رضا (ع) نیز بود، از ادامه این وضعیت خیلی نگران شده بود و از اینکه نمی توان برای جان این افراد کاری کرد ...
هرگز از راه حق مایوس نشوید
. در نوجوانی مادرم را از دست دادم و پدر 75 ساله ام توان فراهم نمودن مخارج زندگی را نداشت. بنابراین هم کار می کردم و هم درس می خواندم. در سال 1358 به عنوان یکی از اعضای شورای اسلامی روستا انتخاب شدم در مدت خدمتم در شورا صادقانه برای روستا کار کردم. در منزلم کتابخانه ای برای بچه های روستا تشکیل دادم. آرزوی دیدار حضرت امام (ره) را داشتم. چند بار به تهران رفتم، ولی موفق به آن نشدم، ولی یک بار احمد آقا ...
برای رهایی از دست مردی که مزاحمم می شد با وی به خارج شهر رفتم/شوهرم حرف هایم را باور نمی کند و قصد طلاقم ...
بردارد اما تهدیدهای او هر روز بیشتر می شد و از برخی مسائل خصوصی زندگی ام مرا می ترساند که هیچ کس از آن ها خبر نداشت. چند روز بعد در آخرین تماسش از من خواست به در منزل مان بروم و با او صحبت کنم، در حالی که به شدت ترسیده بودم، با اضطراب و نگرانی در حیاط را باز کردم و او را پشت فرمان خودرواش دیدم. با آن که ضربان قلبم به شدت می زد، در خودرو را باز کردم و او را قسم دادم که مزاحم نشود ولی او باز ...
خانه استاد معماری اینجاست
نسل جوان با میراث معماری ایرانی -اسلامی است. در صفحه گردشگری این هفته با ما همراه باشید تا با هم در اتاق های خانه موزه استاد حسین لرزاده و جاهای دیدنی آن گشتی بزنیم. گرچه در این شرایط بحرانی شیوع ویروس کرونا و توصیه به خانه ماندن، رفتن به این موزه امکان پذیر نیست، اما ما برای شما پیشنهاد جالبی داریم و آن هم بازدید مجازی از این موزه است. می پرسید چطور؟ خیلی راحت شما می توانید سری به سایت ما بزنید و ...
نیوشا ضیغمی| جنجال حمله تند به مهناز افشار + فیلم و عکس
می کنید، شاید شنیده باشید که در قیامت هیچ کس به فکر کسی نیست و مادر بچه اش را نمی شناسد. همه از کنار هم رد می شوند و هم را نمی بینند وهمه یکسان هستند. خانه خدا واقعا مانند قیامت است همه یکسان لباس می پوشند و هیچ تفاوتی ندارند و همه افراد به خدای واحد فکر می کنند. نیوشا ضیغمی نیوشا ضیغمی در 18 تیر ماه 1359 در تهران به دنیا آمد. وی فارغ التحصیل رشته روانشناسی کودک از دانشگاه ...
تا می توانیم در خانه می مانیم
بد نمی گذرد این روزها با این که محکوم به خانه ماندن هستیم، آن چنان هم بد نمی گذرد!
داستان های تپل محله مشهد
می آمدند و روی محلات مختلف چند حرکت نمایشی انجام می دادند. آن روز هم برای نمایش آمده بودند روی آسمان تپل محله. بهار سال50 بود. همه اهل محله برای تماشا به میدانگاهی رفته بودند. بعد از چند حرکت، 2 هواپیما به هم خوردند و سقوط کردند. صحنه عجیب و خطرناکی بود. تمام قطعات هواپیما در محله پخش شد، اما لاشه یکی از هواپیما ها روی پشت بام خانه ما افتاد و آن یکی روی پشت بام خانه همسایه مان. پدرم رفته بود مغازه ...
یک روز با بیماران مبتلا به کرونا/ مردم تا حد ممکن در خانه بمانند
مقابله با بیماری رفتیم اگرچه راه درمانی قطعی وجود ندارد اما به تجویز پزشک دارو مصرف کرد و در قرنطینه خانگی به سر می برد. صحبت با خانواده بیمار مبتلا ادامه داشت و این بار وضعیت را از فرزند خانواده جویا شدم. فرزند فرد مبتلا: شرایط سختی است به گونه ای که هریک از ما در معرض قرار داریم البته این را هم باید بگویم که خواهرم نیز به این بیماری مبتلا شده است. وی ادامه می دهد ...
زندگی برباتوف: از پیرین تا منچستر
بنشینم و توضیح دادم که چقدر آنها مرا دوست دارند و می خواست مرا به آن تیم برسانند. آنها به من پول و چیزهای بیشتری مثل آن می دادند. در ذهن من فکر می کردم - من کجا هستم ، کجا هستم؟" و فقط می خواستم با پدرم تماس بگیرم. آنها به من اجازه دادند که با او تماس بگیرم و من وحشت زده شدم. من به او گفتم که نمی دانم چه کنم. " سرانجام این موضوع توسط مالک باشگاه زسکا صوفیه صاف شد و برباتوف در این باشگاه ماند. با این ...
ماجرای مبارزه یک هنرمند با کرونا/ مناجات علی(ع) مرا به زندگی برگرداند
، بیماری زمینه ای روانی است. دقیقا روزی که من دچار این بیماری شدم چند هفته ای از فوت پدرم گذشته بود چون ماه ها درگیر بیماری ایشان بودم همزمان تئاتری روی صحنه داشتم و این خستگی شدید روحی مرا در برابر بیماری غیر مقاوم کرد . فکر می کنم حال که این ویروس هنوز وجود دارد و بخشی از جامعه با آن درگیر هستند شادی و نشاط خیلی می تواند به افراد کمک کند. این روزها رسانه ها همه وقت خود را برای هشدار می گذارند و ...
غارتگران فضای خصوصی خانه
عطیه میرزاامیری/نویسنده روز اول قرنطینه، کتابی از کتابخانه ام بیرون کشیدم و دوان دوان، خوشحال از اینکه راه حلی برای خانه نشینی مادرم پیدا کرده ام، به سویش رفتم. کتاب را در دست مادرم گذاشتم و گفتم روزها سرش را با آن گرم کند. مادرم با بی میلی آن را گرفت. تا آخر هفته، کتاب را گوشه خانه، رها شده دیدم. بعد از چند روزی که به مادرم، مبنی براینکه چرا کتاب را نخواند و آن را روی میز انداخت ...
ملی پوش شمشیربازی: تعویق زمان مسابقات زون آسیا اتفاق خوبی نبود
روز در هفته از شوشتر تا خرمشهر برای مربیگری می رفتم، چون علاقه داشتم این کار را انجام می دادم. مدتی در آنجا مشغول بودم تا اینکه قرار شد خرمشهر زیر نظر منطقه آزاد قرار بگیرد و از خوزستان جدا شود. چون حمایت مالی صورت نمی گرفت و هیئت شمشیربازی خرمشهر نیز قرار بود از خوزستان جدا شود به مربیگری در این شهر نتوانستم ادامه بدهم. ملی پوش اسلحه فلوره گفت: در حال حاضر تصمبم دارم به ورزش حرفه ای خود ...
سرقت مسلحانه از 2 برادر طلافروش در کمتر از 9 ماه + عکس
رابطه با سرقت مسلحانه به خبرنگار ما گفت: اواسط مرداد پارسال پدرم برای انجام کاری رفته بود و من در مغازه تنها بودم. مرد جوانی که پیراهن مشکی و شلوار لی به پا داشت وارد مغازه شد. او گفت مقداری طلای دست دوم دارد که می خواهد برای همسرش انگشتر طلا بخرد. من هم سینی طلاها را برایش آوردم، اما به محض اینکه سینی طلاها را مقابلش قرار دادم او اسلحه کلتی را به سمت من گرفت. گفت اگر دست از پا خطا کنم شلیک کرده و ...
سرقت مسلحانه سارق خونسرد از طلافروشی 2 برادر
.... دقایقی پس از فرار او شروع کردم به داد و فریاد راه انداختن تا اینکه کسبه های محل و مردم وارد مغازه شدند و دست و پایم را باز کردند. شروع تحقیقات کارآگاهان پس از ثبت شکایت پسرطلافروش به سراغ دوربین های مداربسته ای که داخل مغازه بود رفتند و به بررسی آن پرداختند. دوربین فیلم سرقت و تصاویر دزد مسلح را ثبت کرده بود. او پسری جوان بود با تی شرت مشکی و شلوار جین. مأموران در ادامه به ...
تبرئه مرد بانکی در اتهام قتل پدرزنش!
تلفنی متوجه شدم بعد از ترک آن ها توسط من حال پدر زنم بد شده است واقعا ناراحت شدم این پیرمرد هیچ گناهی نداشت همه مان قربانی بدبینی همسرم شده بودیم سریع خودم را به آدرسی که اعلام کرد رساندم. مردم دور پدرزنم جمع شده بودند و یک نفر کار تنفس مصنوعی و احیا را انجام می داد که اورژانس در محل حاضر شد و او را به بیمارستان منتقل کردند بعد من همراه همسر و فرزندانم به بیمارستان رفتیم و چون بچه ها نمی توانستند ...
بزرگترین اشتباه من کتک کاری با قلعه نویی بود!
انجام دادم. هیچ وقت جواب علی پروین را ندادی؟ نه ، او استاد و بزرگ من بود، من هیچ وقت به مربی و بزرگ تر خودم بی احترامی نکردم، هر چه او می گفت فقط چشم می گفتم. برای آینده چه برنامه ای داری؟ فعلا دنبال اسباب کشی هستم. اسباب کشی؟ بله ، سعید شیرینی زنگ زده است که خانه ام را تخلیه کنم، او گفته صاحب خانه منزلش را می خواهد، من تازه 6 ماه است ...
مسعود بارزانی اعلام کرد؛ کرکوک کردستانی است و صدام خودش هم گفت که کرکوک شهری کردستانی است!
شدند و برای مدتی محدود هم ادامه داشتند و عمر آنان از یک سال یا چند ماه بیشتر نبود. اما انقلاب ایلول مداوم بود. مبارزان از همەی بخش های کردستان بە این انقلاب پیوستند و در آن شرکت کردند. ام بی سی: همە شرکت کردند؟ بارزانی: بلە، همە شرکت داشتند. دو لشکر سوریە هم با ما جنگیدند و با شکست بزرگی مواجه شدند. آن زمان از طریق یکی از افسران سوریە کە در موصل مقر داشت و یک افسران ایرانی ...
آموزش زبان شعر و آهنگ در عطاری
دنبال من است، اما تربیت من از آن روز سرچشمه می گیرد. مشتی خندید و گفت: زمان عوض شده است، بچه های امروز خودشان دوربین هستند و همه جا سرک می کشند. باید به زبان خودشان با آنها حرف زد و درس داد. به زبان شعر و آهنگ! بعد روی یک تکه کاغذ شعری نوشت و به آقای معلم داد و گفت: این شعر را برای دانش آموزان بخوان، این روزها خیلی تاثیرگذار است، فقط یادت باشد حرکت هم باید داشته باشی؛ از اینا از اینا... یک دو سه حالا برعکس برو، از اینا از اینا... آقا معلم برگه را باز کرد که بخواند و حرکات را انجام دهد. روی کاغذ نوشته شده بود یو دونت نو می؛ نات نور تینک؛ تینک یو نو می. ...
جهان قعر خواب بدی رفته است
دنیا را سیاه کرد. یک ویروس چند نانومتری، یک کره را مختل کرد و هر روز هزاران هزار انسان را به کام مرگ می کشاند. درست مثل یک نسل کشی جهانی، همه در منجلابی دست و پا می زدند که تنها راه نجات از آن، شستن دست و خانه نشینی بود! در واقع معنای واقعی درد بی درمان بود. شاید اگر همین طور پیش می رفت نسل بشر منقرض می شد اما سرانجام... صدای زنگ ساعت مانند نوری تصویر را ناپدید کرد و چشمانم باز شد، ساعت هشت صبح، اما ...
کرمانی مقدم: من و محرمی یاغیان فوتبال هستیم
، بعد به خانه مان برویم، ما این جور تعصب داشتیم. اگر به عقب برگردید کدام اشتباه را انجام نمی دهید؟ من اگر به عقب برگردم 2 کار را هیچ وقت انجام نمی دهم، اولی اینکه از قطر بر نمی گردم، چرا که پول خوبی از قطری ها می گرفتم اما با تماس پروین بدون این که تسویه حساب کنم به ایران برگشتم، دوم این که اشتباهی را که در بازی با استقلال انجام دادم تکرار نمی کردم. همان بازی که ...
همخوانی جنجالی شیلا خداداد با خواننده زن ترکیه ای + فیلم و عکس
دوست داشت خیلی زود مادر شود. قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به کلاس های بازیگری رفتم و آقای علی ژکان خیلی برای ...
بانوی مسیحی گلستانی چهره 50 شهید را نقاشی کرد
شهادتش را شنیدم، ناراحت شدم. برای قدردانی از زحمات کادر درمانی تصمیم گرفتم تصویر صیاد شیرازی و دکتر عباسی را نقاشی کنم و بعد از ماه رمضان به پرسنل بیمارستان هدیه دهم. آیا از شهدای ارامنه نیز تصویری نقاشی کرده اید؟ بله. از مجموع 50 نقاشی که تاکنون از شهدا کشیده ام، شش نقاشی تصویر شهدای ارمنی است. در این باره باید بگویم اسقف اعظم هر سال برای ولادت حضرت مریم (س) که با بیست و ششم ...