حرف های صریح بهدادسلیمی از پشت پرده دست های کثیف در المپیک ریو
سایر منابع:
سایر خبرها
افشاگری بهداد سلیمی از المپیک ریو
صحنه هم فکر می کنم. وقتی یک حرکت خراب شود بهم می ریزم. سعید هم وزنه های خوبی زد. دلیل عصبانیت و ناراحتی ام این بود که دوباره خاطرات المپیک برایم تداعی شد. از طرفی سعید وزنه بردار کمی نبود که از باختم ناراحت بشوم. واکنش به شایعه بازی های آسیایی2018 سلیمی در مورد اینکه بعد از بازی های آسیایی جاکارتا این شایعه عنوان شد که علی حسینی عمدا وزنه آخر خود را انداخت که بهداد قهرمان شود، تصریح کرد ...
خاطره جالب بهداد سلیمی از حسین رضازاده
...: قویترین مرد ایران و جهان که شاگرد حسین رضازاده هم بوده است خاطره جالبی از او آن هم زمانی که ریاست فدراسیون وزنه برداری را برعهده داشت تعریف می کند و می گوید: سال 2011 یا 2012 بود.در اردو ما ماساژور و فیزیوتراپ نداشتیم.کوروش باقری هم می گفت که باید رضازاده موافقت کند و ...یکروز مقابل خوابگاه بانوان حاج حسین را دیدیم.به او گفتیم حاجی ما داریم آسیب می بینیم.بدن هایم مان خسته هست و ...که حاجی گفت: فیزیوتراپ که به درد شما نمی خورد اما گفتم یک ماساژور بیاورند که اسید لاستیک بدنتون درست بشه! ...
یک فرغون و یک ابر علیه ستاره سوم استقلال!
هفته آخر که ماندنشان مسجل شده بود. از طرفی می گفتند باشگاه پرسپولیس برای ملوان پاداش تعیین کرده. البته من ایرادی نمی گیرم چون پاداش را داده بودند که خوب بازی کنند. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود که استقلال در آن بازی گل مساوی را نزند. موقعیت هم داشتیم. من در آن سال از ملوان بازی اینقدر با انگیزه ندیده بودم. ما در دقایقی گل خوردیم که می توانستیم تا دقیقه 90 جبران کنیم. بچه های تیم ما گیج ...
یک روز قهرمان المپیک می شوم
جهانی کسب کردم تا رسیدیم به بازی های آسیایی جاکارتا که مدال نقره گرفتم و نخستین بانوی ایرانی شدم که در بخش تالوی بازی های آسیایی مدال گرفتم. قبل از من فقط یک بار در بخش مردان برنز گرفته بودیم. سریع بودن روند پیشرفتم صرفا به خاطر داشتن استعداد ذاتی نبود. از همان کودکی جز 8ساعتی که می خوابیدم بقیه روز را درگیر تالو بودم و علاقه ام به حدی بود که مادرم درس خواندن را پیش شرط رفتن به باشگاه قرار می ...
ناگفته های طلبه جهادی از خوف دیدن صورت اموات تا خوابیدن با ماسک
داشتیم همان روز گفتند الآن فوتی داریم و نیاز به تغسیل دارد من که از آداب تغسیل به خوبی آگاهی داشتم پیش قدم شدم . * از خوف دیدن صورت اموات تا خوابیدن با ماسک وی ادامه داد: این در حالی بود که تا به این لحظه فقط صورت پدربزرگم را آن هم بعد از کفن به اجبار مادرم دیده بودم و هرگز فکر نمی کردم بخواهم یک مرده را غسل دهم. ترس همه وجودم را فراگرفته بود روزهای ابتدا دست به جنازه نمی ...
افشاگری بهداد سلیمی از پشت پرده المپیک ریو
فکر می کنم. وقتی یک حرکت خراب شود بهم می ریزم. سعید هم وزنه های خوبی زد. دلیل عصبانیت و ناراحتی ام این بود که دوباره خاطرات المپیک برایم تداعی شد. از طرفی سعید وزنه بردار کمی نبود که از باختم ناراحت بشوم. واکنش به شایعه بازی های آسیایی2018 سلیمی در مورد اینکه بعد از بازی های آسیایی جاکارتا این شایعه عنوان شد که علی حسینی عمدا وزنه آخر خود را انداخت که بهداد قهرمان شود، تصریح کرد: به ...
رحمانی: ما بدبخت شدیم و پرسپولیس به هیچی نرسید
هتل گرفت و دکتر هماهنگ کرد تا خوب شدم و سال بعد به تراکتور رفتم، آنجا شش ماه به من اضافه دادند در حالی که من کارم در نیم فصل تمام شده بود." او دراین رابطه که چه کسانی در ماجرای معافیت ها نقش داشتند گفت: " چند نفر با آقای دهکردی مدیرعامل فولاد مشکل داشتند و به آقای دایی گفتند که این تیم مشکل سربازی دارد و می توانید قهرمان شوید. متاسفانه همه بچه ها را بدبخت کردند خیلی از بازیکنان دچار صدمه شدند و پرسپولیس هم به هیچی نرسید" بیشتر بخوانید: مطهری: برای انتخاب جانشین بیرانوند فرصت داریم دستورالعمل باشگاه؛ از نام پرسپولیس استفاده نکنید ...
برو آنجا که تو را منتظرند/ مسئولینِ خوش استقبال و بد بدرقه!
تبریز باشد، در کشمکش مسئولینِ ناتوان جمع آوری شد و در یک کلام به صاحب اشیایش گفتند: " خوش گئتدین" البته ظاهرا نه با همین لحن محترمانه و مودبانه! هرچقدر که از مسئولین دیگر استان ها برای جذب گردشگر و احیای فرهنگی شهرهایشان تعریف و تمجید کنیم؛ در مقایسه با کم کاری مسئولین خودمان کم گفته ایم! مسئولینی که خوش استقبال و بدبدرقه هستند و به جای تبدیل تهدیدها به فرصت، اندک فرصت های شهر را هم به ...
عبد صالح |اوج ایمان
از نظامی ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توی اتاق دیگر، یک کار خصوصی با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکوری بود، مرحوم فلاحی بود - اینهائی که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذی در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توی یادداشتها نگه داشته ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهای ما اینهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نمیدانم سی ...
تلنگری برای شروع تازه
.... او در دانشگاه در رشته تربیت بدنی قبول می شود. فوتسال، تجربه ای جدید برایم بود اکبری در سال های دانشگاه علاوه بر اینکه در تیم والبیال دانشگاه بازی کرده رشته های دیگری را هم برای اولین بار تجربه کرده است. او در این باره توضیح می دهد: در زمان دانشجویی رشته های دیگری از جمله دوومیدانی را امتحان کردم. در مسابقه های المپیک دانشجویی سال 93 و 94 در رشته دوومیدانی پرتاب وزنه و ...
کلهر: مایلی کهن به خاطر من گریه کرد
بگیرد و بتوانم آبی پوش شوم. صادقانه جواب دهید، در آن روزها استقلالی بودید یا پرسپولیسی؟ پرسپولیسی. می توانستید صبر کنید به تیمی بروید که به آن علاقه دارید. گفتم که جوان بودم و پیشنهاد استقلال برای یک جوان که تازه 16 سال داشت وسوسه انگیز بود. نه تنها من بلکه همه اعضای خانواده ام پرسپولیسی بودند، وقتی با استقلال قرارداد امضا کردم همه دوستان و بچه محل هایم از ...
ماجرای خداحافظی 3نفره بهداد سلیمی از وزنه برداری!
...: بهداد سلیمی در بازی های آسیایی 2018 اندونزی از دنیای وزنه برداری خداحافظی کرد. اما در زمان خداحافظی او علی جباری و اکبر خورشیدی از اعضای کادر فنی هم کنار او بودند و هم زمان با بهداد روی تخته سجده کردند. بهداد از این خاطره جالب حرف می زند و می گوید: من از قبل برنامه ریخته بودم که کفش هایم را در بیاورم، تخته را ببوسم و ... سجده که کردم شنیدم که یکی می گوید علی سجده کن، علی ...
از شایعه دوپینگ رضازاده تا حضور رمال در تیم ملی!
بودیم که یکی از وزنه برداران ژاپنی از ما پرسید که اگر مدال بگیرید در ایران به شما چقدر جایزه می دهند که یکی از بچه ها گفت برنز بگیریم خانه می دهند،نقره بگیریم مثلا ماشین می دهند و مدال طلا بگیریم پول می دهند.وزنه بردار ژاپنی می گفت یعنی برنز در کشور شما این قدر ارزشمند است؟ یک بار هم در فرودگاه مهرآباد معمولا مردم و خبرنگاران و ...سمت کسانی می روند که مدال آورده اند. من مدال نگرفته بودم و ...
پاسخ بهداد سلیمی به شائبه بزرگ در روز خداحافظی
خداحافظی او وزنه آخر را انداخت، گفت: من این را قبول ندارم. سعید اگر می توانست وزنه آخر را می زد و طلا می گرفت. خودش می گفت یکی، 2 سانت وزنه از بدنم دور شد. این اشتباهات برای هر وزنه برداری پیش می آید. اختلاف بین طلا و نقره بازی های آسیایی زیاد است. همچنین پاداش این دو مدال هم تفاوت زیادی با هم دارد. هر کسی باشد نمی تواند از طلا بگذرد. بهداد سلیمی در پایان درباره سنگین ترین وزنه ای که ...
روایت بهداد سلیمی از دست های کثیف پشت پرده در وزنه برداری و مدال المپیکی که از او گرفتند
به گزارش وانانیوز، بهداد سلیمی قهرمان وزنه برداری ایران و جهان پس از 4 سال از آن شب کذایی که مدال طلایش در المپیک را ربودند حرف زد و گفت: یکی از مسئولان کمیته ملی المپیک این حرف را به من زد.ا یشان می گفتند شب قبل از رقابت در المپیک ریو ما دو ساعت با آیان جلسه داشتیم و گفتیم اجازه بدهید تا بهداد کار خودش را بکند اما در نهایت دیدید که چه اتفاقی افتاد و مافیا اجازه نداد تا من یک مدال دیگر بگیرم. هنوز هم دارم حسرت آن چهار سال قبل را می خورم.رقابت اصلا ورزشی نبود و دست های کثیف پشت پرده مدال را از من گرفتند. ...
روزی که بهداد سلیمی را با رضا رودکی اشتباه گرفتند!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، بهداد سلیمی می گوید: روزی که من مدال گرفتم با رضا رفتیم یک مرکز خرید.رضا رباط پاره کرده بود و مصدوم بود.با عصا و خب ماشالا درشت اندام تر از من.همه در پاساژ فکر می کردند کسی که مدال گرفته رودکی است نه من.جالب اینجاست که دوربین را به من می دادند تا از آنها عکس بگیرم.عصبانی شده بودم!آنجا یک خانم که ایرانی بود من را شناخت و آمد سمت من و گفت که می شود عکس بگیریم که من گفتن "نه".البته امیدوارم آن خانم ناراحت نشده باشد. 43 43 کد خبر 1392372 ...
قشقایی: خوشحالم دوباره می توانم دست به میله شوم
و برنامه ریزی من این است که بتوانم در مسابقاتی که به روی تخته می روم بهترین عملکردم را ارائه دهم. پس از آن هم برای بازی های آسیایی با توجه به اینکه هر مدال برای کاروان ایران از اهمیت به سزایی برخوردار است می خواهم در نخستین حضورم در آن رقابت ها خوشرنگ ترین مدال را برای کشورم به دست بیاورم و در این بین هم هیچ ترسی از نام و آوازه حریفانم ندارم و تمام تمرکزم روی خودم است. بیشتر بخوانید: رضازاده: وزنه زدن در المپیک پکن برایم خطرناک بود ابراهیم نژاد: می خواهیم با آرامش فقط تمرین کنیم ...
تنهایی یک مادر
قرار بود این هفته با شما از عید سعید فطر و آزادسازی خرمشهر سخن بگوییم، اما اتفاقی افتاد که ترجیح دادم برایتان بازگو کنم. صبح عید برای عکس از نماز عید به نامجوی 2 رفته بودم. نماز که شروع شد من هم در کنار دیگر نمازگزاران به نماز ایستادم. پس از سلام نماز، صدای ترکیدن بغض مادربزرگی در کنارم، همه افکارم را به هم ریخت. سر از سجده برنمی داشت و گریه می کرد. شبیه مادر خودم بود، چه فرقی داشت، دستم را ...
به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی
...> وقتی رفت در همان ایام به خاطر کمین دشمن مصطفی زخمی شده بود. چند روز بعدش تلفنی به من خبر داد. یادم هست خانه پدرم بودم. گفت: آرام باش. از ناحیه دست مجروح شده بود. گفتم: خب برگرد با یک دست زخمی به چه کار می آیی؟ گفت: نه باید بمانم. یکبار می گفت در ساختمان فرماندهی بودم یکی از دوستانم صدا کرد تا رفتم دقیقا جایی که من بودم خمپاره زدند. چندین بار تا مرز شهادت رفته بود و اما آن دفعه قسمتش مجروحیت بود. خیلی ...
شهرآورد 75 یک معجزه واقعی بود
به گزارش تیترشهر : حمید علی عسگری در اوج جوانی پیراهن پرسپولیس را پوشید و سال ها برای این تیم به میدان رفت. او به خاطر مشکلاتی که با مدیریت وقت قرمزپوشان پیدا کرد ناچار شد بر خلاف میل باطنی اش تیم محبوبش را ترک کند. بازیکن سال های نه چندان دور پرسپولیس در مصاحبه با خبرنگار ورزشی ایرنا از روزهایی حرف زد که پیراهن قرمز را می پوشید. در سن 17 سالگی پرسپولیسی شدی؟ سال ...
وقتی حاج قاسم یک ماه از منطقه محاصره شده بیرون نرفت
کشید تا بتواند چنین انسجامی به وجود بیاورد، شهادتش باعث این کار شد. ** بچه ها حاج قاسم آمده! در همان منطقه خناسر صبح زود هوا تاریک، روشن بود، اذان را گفتند، ایشان نماز را خواند، گفت: حاج محمود بیا برویم گفتم: کجا؟ گفت: خناسر گفتم: خناسر؟ دشمن هنوز آن جاست، نصفش ما هستیم و نصفش دشمن! گفت: نه، بیا برویم، می ترسی؟ گفتم: نه! چه ترسی؟ بیا برویم. رفتیم سوار ماشین شدیم، دو ...
رفت وهرگز برنگشت...
تابستان نمود عینی داشت و ما را به حیاط،زیر نسیم ملایم درخت گردو و آلو کوچک کشانده بود.اما فقط گرما نبود که ما نمی توانستیم در زیر سقف باشیم. آن شب، شب غریب ودلتنگی بود. در طی این سال ها که عضوی از خانواده شما شده بودم هیچ گاه تجربه فرش کردن تمام حیاط را با قالی های کوچک و بزرگی که دسترنج زحماتت بود را نداشتیم. قالی هایی که گذر زمان آنها را نخ نما کرده بود ولی آن شب اتاقی که سال ها در آن خاطراتت را ...
پشت پرده زنده شدن در غسالخانه
مامور غسالخانه یا پزشکی قانونی مشکل درست نشود و ناله و نفرین مان نکنند. اشتباه کردم فکر دیگران بودم؟ طوری شده که مردم فکر می کنند من قاتل هستم. این دو اشتباه باعث درست شدن این همه حرف و حدیث شد. آیا نباید در غسالخانه از من نامه رسمی برای تایید مرگ بگیرند؟ یدا.... با صدایی ناراحت تر از قبل ادامه می دهد: این که می گویند پزشکی قانونی فهمیده خواهرم زنده است، دروغ است. صحنه زنده شدن خواهرم در ...
شیار 143 یادآور خاطرات شهید یعقوبی/ شهادت دوباره
بعد مستقر شدیم برای خودمان سنگر درست و شروع به پدافند کردیم. تمام کار ها روی روال خودش انجام شد و هیچ اشتباهی در آن رخ نداد، اما از ساعت 5 صبح همه چیز تغییر کرد، آتش دشمن سنگین شده بود و در این آتش سه نفر از هم رزمانمان به شهادت رسیدند. وقتی هوا روشن شد 20 تانک در مقابل ما ایستاده بودند از بی سیم کمک خواستیم، ولی به ما گفتند مقاومت کنید تا نیرو ها برسند. به بچه ها گفتم آرپی جی ها را ...
تساوی پرسپولیس و منچستر با درخشش علی پروین
به گزارش مدال و به نقل از ورزش سه، در ششم خرداد سال 1354 در ورزشگاه امجدیه و در حضور بیش از 25 هزار هوادار یکی از جذاب ترین و خاطره انگیز مسابقات دوستانه فوتبال باشگاهی ایران برگزار شد. منچستریونایتد همانطور که رسانه های آن زمان نوشتند یکی از تیم های مهم اروپا و پرطرفدارترین تیم بریتانیا محسوب می شد. تیمی که ستاره هایی مثل بابی چارلتون، جرج بست و دنیس لاو در آن بازی کرده بودند. ...
اسدالله یکتا از زندگی عاشقانه اش می گوید
بازیگران فرعی فرق می کند. از دید شما کار کردن با مهرجویی چطور بود؟ به کار خودش خیلی مسلط بود. در کار هم خیلی جدی بود، اما هیچ وقت بی احترامی نمی کرد. یک بار مرحوم خسرو شکیبایی به من گفت که مهرجویی درباره من گفته بود: این کوچولو خیلی قشنگ بازی می کنه انگار قبل از این که به دنیا بیاد این کاره بوده! قضیه سیگارفروشی خیلی مرا ناراحت می کند. چون همان قدر که خیلی ها بعد از این خبر ناراحت ...
افشای عجیب یک جنایت با پیامک از دیار باقی
ما دخالت می کنند و باعث اختلاف ما می شوند. از همسرم خواستم با بستگان و دوستانش مشورت نکند که ناراحت شد و سنگی که با آن گردو می شکستم برداشت و به پای من زد. خیلی عصبانی شدم و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با هم درگیر شدیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت کابل برقی برداشتم و به دور گردنش انداختم و او را خفه کردم. زمان حادثه پسرتان کجا بود؟ او برای خرید به داخل خیابان رفته بود ...