رحمانی: ما بدبخت شدیم و پرسپولیس به هیچی نرسید
سایر منابع:
سایر خبرها
محاکمه پسر روانی به اتهام قتل پدر
پرونده پزشکی پسر جوان مورد بررسی قرار گرفت و متخصصان پزشکی قانونی بعد از بررسی وضعیت این جوان، تأیید کردند که متهم به قتل بیمار روانی است. در ادامه و با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست علیه متهم و همین طور گذشت اولیای دم، پرونده رسیدگی به اتهام این جوان به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و متهم بزودی محاکمه می شود. ...
مرور می کنیم؛ رومینا دختری سیزده ساله بود
ایجاد شده در تاریخ: جمعه 09 خرداد 1399 - 0:51 سال ها پیش که دانشجوی حقوق بودم ارتباط بسیار خوبی با اساتید و کارمندهای دانشگاه داشتم و این ارتباط سبب می شد تا هروقت اراده کنم در دادگاه هایی که اساتیدم قاضی آن شعبات بودند حضور داشته باشم و پشت میزی بنشینم و البته دسترسی به پرونده ها و پیگیر روند دادرسی ها در زمان قاضی القضات بودن آیت الله یزدی که دادسرا را برچیده بود و محاکم حقوقی و ...
مردم دنیا تشنه آموزه های حیات بخش، فطری و بی پیرایه هستند
. نکته قابل توجه اینکه تا پایان زمانی که در آن شهر بودم، هر چه تلاش کردم، دیگر اجازه ورود به مدرسه را به من ندادند. لازم به ذکر است مدیرمدرسه اسرائیلی بود. از دیدارتان با خانه سالمندان بگویید. چه شد که آنجا رفتید. ایام میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام بود که با یکی از مراکز نگهداری سالمندان هماهنگ کردیم تا بازدیدی داشته باشم. یکی یکی به اتاق آنها رفتم. متأسفانه وضعیت مناسبی ...
گفتگو با پسر جوانی که عمویش را به قتل رساند؛ می خواستم تنبیه اش کنم، اما مُرد!
نزدیک شدم و با میله آهنی چند ضربه به او زدم که صدایش خاموش شد و فرارکردم. بعد میله خون آلود را در سطل زباله انداختم. ترسیده بودم و وقتی به خانه بازگشتم تا صبح بیدار بودم. چطور بازداشت شدی؟ روز بعد از قتل، زن عمویم و پسرش برای تحقیقات به اداره پلیس رفتند که همراهشان رفتم تا سر و گوشی آب دهم که همانجا پلیس به من شک کرد و بازداشت شدم و گفتم قاتل هستم و آن ها آزاد شدند. چه سرنوشتی در انتظارت است؟ پشیمانم و نمی دانم مرا می بخشند یا قصاص می شوم. اختلاف های خانواده ام با عمویم و کینه ای که از او در دلم کاشتند باعث شد دست به قتل عمویم بزنم. ...
دفاع از حقانیت قرآن در شبکه تلویزیونی برزیل/ رد پای مدیر اسرائیلی در مدارس آمریکای جنوبی+ فیلم
پایان زمانی که در آن شهر بودم، هر چه تلاش کردم، دیگر اجازه ورود به مدرسه را به من ندادند. لازم به ذکر است مدیرمدرسه اسرائیلی بود. * از دیدارتان با خانه سالمندان بگویید. چه شد که آنجا رفتید. ایام میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام بود که با یکی از مراکز نگهداری سالمندان هماهنگ کردیم تا بازدیدی داشته باشم. یکی یکی به اتاق آنها رفتم. متأسفانه وضعیت مناسبی نداشتند. به خاطر غربتی که ...
یادداشت های ناصرالدین شاه چهارشنبه 8 خرداد 1268 / وقتی شاه قاجار برای نخستین بار چشمش به دوش حمام افتاد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب: صبح دیر از خواب برخاستم. خوب خوابیده بودم. عزیزالسلطان [ملیجک دوم] بیدار شد آمد توی رختخواب من، چشمش قدری آب می آمد اما الحمدلله نقلی نیست. رخت پوشیدم. امین السلطنه آمد، امروز عصر می خواهد با نریمان خان و امین الدوله و جهانگیرخان برود به وینه [وین] و از آن جا برود سرحد اطریش دریا بنشیند برود اسلامبول از آن جا برود مکه. زرگرباشی، سید بور ...
نفیسه چاره ای جز طلاق از شوهر لیسانسیه اش نداشت! / در لجنزار فقط سیاهی بود!
.... چند سال بعد پدرم به دلیل عوارض قلبی و ریوی از دنیا رفت و من در واقع، بزرگ خانواده شدم. از همان دوران کودکی به ورزش های رزمی علاقه مند بودم و دوست داشتم روزی بر سکوی قهرمانی بایستم و یک قهرمان ملی لقب بگیرم اما هزینه ثبت نام در کلاس های ورزشی را نداشتم، چرا که مادرم به سختی هزینه های زندگی ما را فراهم می کرد. خلاصه، با تلاش های شبانه روزی مادرم دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم. سال آخر ...
حواشی ازدواج پرحاشیه ترین بازیکن فوتبال/تعبیر جالب نیکبخت از سریال های نمایش خانگی
وغش کرد. من به او گفتم این ادا بازی بود. اما در دربی خودم به استقلال گل زدم، بیست دقیقه در زمین نبودم و فقط راه می رفتم. من هیچ چیزی یادم نیست، بعد از بازی که شادی گل ام را دیدم فقط دور استادیوم را دور افتخار نزده بودم(خنده) رفتن از استقلال برای من بسیار سخت است و هنوز هم که پیام های هواداران را می بینم ناراحت می شوم. نیکبخت درباره گزارشگری فوتبال اظهار کرد: گزارشگری جواد خیابانی برای من خوش یمن بود و همیشه برای من دلگرمی داشت. صدای این مرد برای من لذت بخش است. ...
روایت تلخ مشاور جهادی از یک روز کاری در بیمارستان کرونایی
تمام بخش سر زدم. در حال رفتن بودم که یاد آن جوان 37 ساله افتادم... نبود! هرجا که می شد را سر زدم! از پرستار پرسیدم: زائری کجاست؟ ندیدمش سرش را پایین انداخت و آهسته گفت: فوت کرد... در حِق حِق گریه ها، در دلم می گفتم ای کاش بعدازظهر پیشش می رفتم! ای کاش اجازه داشتیم که شب هم به بیمارستان برویم...! انتهای پیام. ...
داستان طلوع خرداد ؛ اقدامی درجهت پاسداشت قیام 15 خرداد
.... داشتم شعر انتظار را می خواندم. رسیده بودم به بیتی که خیلی دوستش داشتم (از غم دوست در این میکده فریاد کشم) که زنگ زدند. از خدا خواسته دویدم سمت در. لاله بود. پرسید چند بار خوانده ام؟ گفتم: تو که می دونی این درس برام خوندن نداره. انگار کتابو خودم نوشتم. هر دو خندیدیم. پرسیدم تو چه طور؟ گفت قبلاً یکی دو بار همه کتاب را خوانده و می خواهد فردا همراه مادر و خواهرش بروند مرقد امام. متعجب ...
ماجرای شایعه تبانی در بازی استقلال در فینال جام حذفی
گویند ابراهیم تقی پور در بازی استقلال و پگاه گیلان تبانی کرد بروند فیلم بازی را بارها تماشا کنند و بعد بگویند من روی کدام گل مقصر بودم. این حاشیه ها را برای امیر قلعه نویی درست کردند تا موفقیت های او را زیر سوال ببرند، آدم های موفق که کارنامه درخشانی دارند مورد حسادت افراد کوچک قرار می گیرند و آنها می خواهند قهرمانی و موفقت هایشان را زیر سوال ببرند. من 120 دقیقه جلوی استقلال با تمام وجود بازی کردم و ...
رومینا از 9 سالگی عاشق بهمن شده بود
گل نگهش داشتم. حتی پسرم رو چند روز فرستادمش جای دیگه، گفتم این دختر امانته اینجا. به داداشمم گفتم هر وقت رسمی زنت شد بیا، غیرتم قبول نمی کرد باهم باشن . خواهر بهمن اما پرده از رازهایی برمی دارد، رازهایی مگو که متاسفانه قابل انتشار نیست و اثبات آنها سخت. موضوعی که موجب می شود وقتی پدر رومینا به دنبالش می آید، خواهر بهمن سیلی محکمی به گوش پدر رومینا می زند. او از روزهایی که رومینا پیش او ...
روزی که شیخ حسین انصاریان می خواست از منبر رفتن دست بکشد +فیلم
میلانی از دنیا رفته بود. او یکی از علمای کم نظیر مکتب اهل بیت (ع) بود و در زمان حیات به من محبت داشت. من همواره زمانی که به مشهد می رفتم، اول برای زیارت امام رضا (ع) و بعد دست بوسی ایشان می رفتم. یک مرتبه ماه رجب به مشهد رفتم. آیت الله میلانی در یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد نماز می خواند. من نماز مغرب و عشاء را به ایشان اقتدا کردم. اما تصمیم گرفته بودم به دلیل محبت های ایشان نسبت به ...
توسل شهید مجید شهریاری به امام موسی کاظم(ع)
... یادم هست برای انجام کاری به کرج رفته بودم با شهید شهریاری تماس گرفتم و به وی گفتم برای فرزندان مان غذا درست کند که وی بدون ریختن روغن و نمک برای فرزندان نیمرو درست کرده بود. سال هایی که با شهید شهریاری زندگی کردم بسیار مرا رعایت می کرد و به جرأت می توانم بگویم لقمه غیر حلالی وارد زندگی ما نشد. قاسمی با تأکید براینکه شهید شهریاری علاقه داشت آنچه را که فرا گرفته به همه منتقل کند ...
طریقه مصرف روکین، به چه نحوی است؟
... حالا میخام اینو بذونم اینهفته جمعه طبق دستورش بایذ بسته س بعدیو مصرف کنم حالا با وجوذاین لکه بینی چیکارکنم بسته ی بعدیو شروع کنم مصرفشو یا نه؟ و بسته اولو که ازروز اول قاعدگیم داشتم مصرف میکردم پریودم ده روزش تموم شدولی بازم خونریزی داشتم که رفتم پیش همون دکترمتخصص خودم و ایشون بمن گفتم استروژن کونزوگه رو روزی یه عدد با قرص جلوگیریت باهم بخورتا خونریزیت بندبیاد اینکارو ...
مَنش و مدیریت علی لاریجانی
آقای هاشمی رفسنجانی و وزارت آقای میرسلیم در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، من که کماکان به عنوان قائم مقام آقای میرسلیم و همزمان معاونت مطبوعاتی و تبلیغاتی ایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همکاری می کردم، به سازمان صدا و سیما رفتم. ابتدا بازهم به عنوان مشاور آقای لاریجانی و کمی بعدتر به عنوان رئیس مرکز تحقیقات سازمان صدا و سیما و بعد از آن هم به عنوان مدیرعامل شرکت انتشارات سروش به همکاری ...
به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی
طاقت دلتنگی شما را ندارم. باید بیایید سوریه نزدیکم. زهرا برای پدرش نقاشی کرد و برایش توضیح داد. آخر شبش دوباره تماس گرفت اما نتوانست خیلی صحبت کند. گفت دوباره تماس می گیرم. فردا صبحش من رفته بودم همایشی کلاس داشتم. ساعت 11 شهید شد و من همان لحظه انگار دلم تکان خورد. ایام فاطمیه بود و به دوستم گفتم حالم اصلا خوب نیست نگران مصطفام. رفتم وضو بگیرم دوستم کلیپ این نامه را لیلا باید بخونه گذاشت و من های ...
تبعید تازه داماد بعد از خودکشی یک دختر
عروسی ام به رومینا گفتم که دیگر صلاح نیست ما با هم در ارتباط باشیم اما او به من وابسته شده بود و می گفت که می خواهد با من ازدواج کند حتی به من گفت تو با همسرت ازدواج کن اما اجازه بده من هم در زندگی ات باشم ولی من چون همسرم را دوست داشتم تمایلی به ادامه رابطه با رومینا نداشتم. ضمن اینکه مطمئن بودم ادامه ارتباط من با رومینا بهانه ای دست زن برادرم خواهد داد تا زندگی ام را خراب کند. پس از آن رومینا تهدید ...
قتل ناخواسته پسر 5 ساله کرجی / جسد در رودخانه پیدا شد + عکس
من و پدر نوید در حال درست کردن خودروی نیسان شان مقابل در خانه بودیم وقتی کار تمام شد برادرم به خانه رفت من هم خودرو را روشن کردم تا حرکت کنم، اما وقتی دنده عقب رفتم متوجه شدم سپر خودرو به مانعی اصابت کرد بلافاصله پیاده شدم، اما با دیدن بدن خونین و بی جان برادرزاده ام شوکه شدم من ناخواسته نوید را زیر گرفته بودم، آنقدر وحشت کرده بودم که نمی دانستم باید چه کار کنم ناخودآگاه بچه را بغل کردم و داخل ...
حرف های صریح بهدادسلیمی از پشت پرده دست های کثیف در المپیک ریو
بهداشتی آن در حیاط است.جلوی باغ یک کیسه بوکس گذاشته.من داشتم می رفتم گفتم یک مشت به این کیسه بزنم.وقتی مشت زدم چنن دستم درد گرفت که قشنگ احساس کردم استخوان های دستم خرد شد.گفتم این چه کاریه آخه کیانوش؟نگو دوربین هم گذاشته و فیلم می گیرد برای سوژه خنده! می چسبانند این شایعات را به آدم.مهم نیست. مناز قبل برنامه ریخته بودم که کفش هایم را در بیاورم،تخته را ببوسم و ...سجده که کردم ...
از شایعه دوپینگ رضازاده تا حضور رمال در تیم ملی!
فاصله گرفتم. بعد از آن اتفاقات دیگری افتاد که من بیرون بودم. من دیگر حسین را هم نمی دیدم. تا ابتدای 2010 که گفتند رضازاده محروم است و بعد از آن حکم سرپرستی اش زده شد. من سرم در کار خودم بود و با باشگاه خودم را سرگرم کرده بودم. دلخوری المپین ها از نظر من این پرونده مختومه است و صحبت کردن هم کمکی نمی کند. در چنین بحث هایی هر دو نفر بازنده هستند و به نفع هیچ کس نیست. بچه ها احساس می ...
کلهر: مایلی کهن به خاطر من گریه کرد
. من فقط یک صحنه را به خاطر دارم. چه صحنه ای؟ محمد مایلی کهن بالای سر من گریه می گرد و بعد که بیهوش شدم. چند روزی در ای سیو بستری بودم و بعد مرخص شدم. با پیراهن پرسپولیس خداحافظی کردید؟ از چند تیم پیشنهاد داشتم اما ترجیح دادم با پیراهن پرسپولیس از فوتبال خداحافظی کنم تا بعدها حسرت این موضوع را نخورم. ...
علی عسگری: دربی ایمون زاید یک معجزه واقعی بود / طاهری لج کرد و از پرسپولیس جدا شدم
حالی که به تیم ملی دعوت شده بودم از ناحیه کمر مصدوم شدم و 6 ماه را دور از فوتبال پشت سر گذاشتم. این یک خاطره بد برای من است. پس از مدتی دوری از فوتبال دوباره برگشتی؟ مگر من چند سال سن دارم، تازه 30 سالم است، به خاطر پارگی مینیسک پارسال دور از فوتبال بودم و قصد خداحافظی را داشتم اما وقتی با خودم فکر کردم به این نتیج رسیدم حیف است در این سن کفش ها را آویزان کنم. امسال به بادران رفتم و تلاش خود را به کار خواهیم بست تا این تیم را به لیگ برتر برسانیم. من دوباره به سطح اول فوتبال باز خواهم گشت. در این حرفی که می زنم ذره ای تردید به خودتان راه ندهید. ...
حواشی ازدواج پرحاشیه ترین بازیکن فوتبال
متوجه شد که من برای تست به بم رفتم و از خجالتم در آمد (خنده) پدرم بعد از استادیوم به کلانتری رفت نیکبخت واحدی درباره حضور پدرش در ورزشگاه گفت: پدرم اصلا علاقه ای به دیدن فوتبال من نداشت، یک بار خواهش کردم از نزدیک بازی تیم ما را ببیند. پدرم قبول کرد و به ورزشگاه آمد، در جایگاه ویژه نشست و بازی را تماشا کرد. وی افزود: در آن بازی من سه گل هم زدم، بعد از بازی که به ...
خاطره مهران رجبی از سردار سلیمانی/ این روزها جنگ در بیمارستان ها جریان دارد
به گزارش خبرگزاری فارس، مهران رجبی بازیگر کشورمان در گفتگو با برنامه تلویزیونی رادیو فتح با اشاره به خاطره انگیز بودن دوران هشت سال دفاع مقدس گفت: من بسیجی بودم و به صورت داوطلبانه و از سوی لشکر ده سیدالشهدای کرج به جبهه رفتم. الان هم بسیجی و به اصطلاح پا در رکاب هستم. در دوران جنگ غواص بودم و در عملیات فتح جزیره مجنون شرکت داشتم. ما اهالی سد کرج از همان دوران کودکی شنا کردن را یاد می گیریم. من ...
استقلال، مهمترین اشتباه زندگی ام بود! !
پرسپولیس به هیچ تیم دیگری نمی روم. او افزود: سالی که در استقلال بودم قرارداد بالایی داشتم و مدیر برنامه های من از سادگی ام استفاده کرد و با زد و بند مرا به استقلال برد. کنعانی زادگان ادامه داد: با این وجود خدا را شکر می کنم به حدی عملکردم خوب بود که توانستم به تیمی که عاشقانه دوستش دارم بازگشتم و بازهم می گویم بزرگ ترین اشتباه زندگی ام این بود که به استقلال رفتم. ...
ماجرای تلخ خودکشی رومینا و حکم دادگاه درباره رامین
صحبت می کردیم تا اینکه یک روز قبل از عروسی ام، به رومینا گفتم مراسم عروسی ام است و نمی خواهم به این رابطه ادامه دهم. او به من وابسته شده بود و می گفت می خواهد با من ازدواج کند، حتی به من گفت همسرم را هم قبول می کند، اما من زنم را دوست داشتم، ضمن اینکه می دانستم همسر برادرم از سر حسادت حرف هایی درباره همسرم و خواهرم زده است، چون خواهر و همسرم رابطه خیلی خوبی با هم داشتند. رومینا من را تهدید کرد و گفت ...
عبد صالح |اوج ایمان
از نظامی ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توی اتاق دیگر، یک کار خصوصی با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکوری بود، مرحوم فلاحی بود - اینهائی که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذی در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توی یادداشتها نگه داشته ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهای ما اینهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نمیدانم سی ...
روایت جالب منصور رشیدی از پدر شدن ناصر حجازی
.... این جوری بروی بیمارستان که خانواده ات ناراحت می شوند که شروع کرد به تیپ زدن و گفت خودت به رایکوف بگو من رفتم. به هر زحمتی بود، به سرمربی تیم فهماندم ناصر پدر شده و بعد از ظهر ناصر با چهار تا جعبه شیرینی برگشت و به قدری خوشحال بود که تا آن زمان او را این قدر خوشحال ندیده بودیم. رشیدی درباره ادامه لیگ یا تعطیل شدن مسابقات گفت: اکثر مردم از صبح تا شب سر کارند و میانگین درآمدی شان ...