سایر منابع:
سایر خبرها
این پرستار می خواهد گمنام بماند
دست دادند. دو ماه قبل هر روز خبر شهادت یکی از این مدافعان در رسانه ها دست به دست می شد و پدر و مادر پرستاران نگران تر از قبل می شدند؛ وقتی دخترت با بیماری زمینه ای سختی به نام ام اس درگیر باشد این نگرانی ها دو چندان می شود. پرستار گمنام مدافع سلامت از نگرانی های پدر می گوید: بعد از فوت مادرم امید پدرم به من بود و ترس از دست دادن من را داشت. مرتب تماس می گرفت و می گفت راضی نیستم بیمارستان ...
فعالیت مهدکودک های زیر زمینی/ مهد ها در آستانه ورشکستگی
باشگاه خبرنگاران جوان اظهار کرد: وقتی ادارات باز شدند، ما نمی دانستیم فرزندانمان را به چه کسی بسپاریم؛ من خودم مادرم پیر است و مادر همسرم هم فوت شدند، مجبور بودم فرزندم را به خواهرم بسپارم که آن هم خالی از مشکل نبود، چراکه بالاخره خواهرم هم دغدغه های زندگی خود را دارد و نمی تواند از فرزند 2 ساله من نگهداری کند و بسیاری از همکاران من شرایطشان بدتر است. به دنبال تعطیلی مهدهای کودک و باز ...
روایتی متفاوت از 15 خرداد 63 بانه/شهادت 605 نفر در یک لحظه+عکس و فیلم
زیادی دارد روز 15 خرداد 63 یکی از تلخ ترین روزهای دوران دفاع مقدس است که باید در تاریخ ثبت شود. 6 نفر از پسرعموهایم همان روز در مراسم گرامیداشت یاد و خاطر شهدای 15 خرداد 42 در همین نقطه در کنار هم به شهادت رسیدند، خدا شاهد است با دست خودم جوارح بدن آنها را درون شکمشان گذاشتم. تقدیم 36 شهید از یک خانواده تا چشم کار می کرد اعضای بدن شهدا بود که از درخت های بلند آویزان ...
تعطیلی مهدکودک ها و مشکلات مادران شاغل
پروتکل های بهداشتی و اطمینان از سلامت جسمی و روحی پرستار مورد نظر می تواند باعث کم شدن استرس و نگرانی مادران شاغل باشد و دولت بهتر است حداقل افرادی مطمئن را به عنوان پرستار به نهاد های مربوطه معرفی کرده تا باعث کاهش و برطرف شدن این نگرانی ها برای مادران شاغل شود. تعطیلی مهدکودک ها و مشکلات مادران شاغل مریم زارعی مادر مهرداد، یکی از کودکان می گوید: من شهریه مهرداد را ماهانه پرداخت ...
از آزادی گنجشک به خاطر امام خمینی تا دختر ناشناسی که خبر فوت امام را داد
دیوار زد و خون آمد و من با دیدن این صحنه وحشت زده به خانه آمدم و دیدم تمام اعضای خانواده خودم نیز ناراحت و اندوهگین هستند. شیون های سوزناک پیرزن همسایه جواد شیرین آبادی فراهانی نیز گفت: روزی که امام(ره)فوت کردند من در حال آماده شدن برای رفتن به مدرسه بودم یک رادیو قدیمی داشتیم که به خاطر دنبال کردن اخبار و مطلع شدن از وضعیت امام (ره) داخل حیاط در روستا گذاشته بودیم تا خبرها بهتر ...
شوخی امام با دخترها؛ بگویید فاطی و فوتی/ رادیو عراق هرگز، رادیو بی بی سی مرتب
پزشکی سریع خودش حضور می یافت. در این میان یک بار بود که یک ماه به صورت شبانه روزی مراقب امام بودیم و از جماران بیرون نیامدیم. بلند گفتند:" سلام علیکم و رحمه الله" به جماران که رسیدم، امام را بستری کرده بودند. سریع روپوش پوشیدم . با احتیاط خودم را آماده کردم. حس عجیبی داشتم. آنقدر شگفت زده بودم که صدایم در گلویم نمی پیچید. آرام سلام دادم. امام دراز کشیده بودند روی تخت. سلام کردم رفتم ...
ماجرای عکسی که حضرت آقا سراغش را گرفت/پیغام حاج قاسم برای دخترم در دیدار با رهبری
ناراحت می شود تو قهری و گوشی را گرفت. به پدرش گفت مگر تو رفتی من ناراحت نشدم که حالا می گویی شما هم ناراحتی؟ مگر نگفتی نمی روم پس چرا رفتی؟ اسماعیل با او صحبت کرد و قرار شد دیگر آشتی کنند. *اسماعیل گفته بود اگر گفتند مجروح شدم بدان شهیدم منزل مادرم بودم که دیدم خواهرم ساعت 7 صبح تماس گرفت به گوشی پدرم. جواب دادم گفت چیزی نیست می خواستم بیایم منزل مامان زنگ زدم ببینم هستند یا ...
امام خمینی(ره)در بیان محافظ قمی اش/ از خاطره اولین دیدار تا امام وکیل عروس ها می شدند
اشک از چشمانم می آمد با اینکه عضو انتظامات مدرسه فیضیه بودم و دوستان مرتب به من تذکر می دادند که خودم را کنترل کنم، امادست خودم نبود، این حالت من تا جایی ادامه یافت که دوستان زیر بغلم را گرفتند و مرا خارج کردند. اولین همکاری بابیت امام(ره) ملازم امام گفت:من از سال 1360 پس از جریان هفتم تیر بنا بر احساس تکلیفی که کردم یکی از خدمتگزاران امام شدم. او ادامه داد:در روند ...
سرقت طلا های مادرزن برای برگزاری جشن عروسی
زیادی طلا داشتند و با سرقت آن ها می توانستم مشکل مالی خودم را حل کنم، به همین دلیل موضوع را با سه نفر از دوستانم در میان گذاشتم و نقشه کشیدیم آن ها با عنوان مأمور آب وارد خانه شوند و دزدی را انجام دهند. متهم ادامه داد: طبق نقشه قرار شد برای اینکه کسی به من شک نکند، در برابر سارقان مقاومت کنم و آن ها مرا زخمی کنند. من نیز همین کار را انجام دادم و همه چیز به خوبی پیش رفت، البته نتوانستیم همه ...
دیدار سرپرست بنیادشهید وامور ایثارگران شهرستان پاکدشت با مادر شهیدان مظفر
از طرف امام(ره) است. دین همچون آتش کف دست است و باید آن را نگه داشت. وی در ادامه با یادآوری دوران دفاع مقدس، یادآور شد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به جنگ رسیدیم، گاهی خودم در پادگان علم الهدی اهواز حضور داشتم و گاهی خانه می ماندم و از خانواده شهدا مراقبت می کردم تا احساس غربت و سختی و تنهایی نکنند، نوکر زن و بچه شهدا بودم. مادر شهیدان مظفر ادامه داد: در آن دوران به کار خیاطی برای رزمندگان می ...
اجیر کردن 3 مرد برای سرقت طلاهای مادرزن
سرقت افتادی؟ من که سارق نیستم، اما دیده بودم که مادر و مادربزرگ فتانه کلی طلا دارند. فکر کردم با فروش آن طلاها یک عروسی در خور شأن و شخصیت خانواده همسرم بگیرم. سارقان را از کجا می شناختی؟ آنها سارق نیستند سه تا از بچه محل هایمان هستند وقتی به آنها گفتم از طلاها، شما هم سهمی می برید، قبول کردند. صبح روز حادثه به محل سرقت آمدند و من برایشان توضیح دادم که به غیر از من و همسرم و مادر و ...
پل اسکولز اسطوره منچستر یونایتد: گرت بیل باعث شد از فوتبال خداحافظی کنم
...> پل اسکولز در ادامه گفت: به خاطر دارم با تاتنهام در خانه بازی داشتیم. فکر می کنم دومین یا سومین بازی فصل بود و در خانه 3-2 شکست خوردیم. من در پست خودم بازی کردم اما به خاطر دارم موسی دمبله به راحتی از من می گذشت و گرت بیل هم این گونه بود. می دانستم سرعت آن ها فوق العاده است و از خیلی ها عبور می کنند اما تنها داشتم مشاهده می کردم و پیش خودم می گفتم واقعا نمی توانم ادامه دهم. می خواستم به سرعت و همان موقع دوباره بازنشسته شوم. ...
مسیحیت دیگر نیازهای معنوی من را برآورده نمی کرد
دعا کردن در پیشگاه خداوند مهم بود. چرا اسلام را کامل ترین دین می دانم؟ دین از همان اول برای من اولویت بود، اما به مرحله ای رسیده بودم که بیشتر می خواستم. و مسیحیت دیگر نیازهای معنوی من را برآورده نمی کرد. فکر و ذکرم این بود که چه چیز دیگری می تواند مرا آرام کند و خواهرم به من کتاب هایی داد که بخوانم. بنابراین اسلام را در 19 سالگی پیدا کردم. نقطه عطف آنچه ...
دوش شربت شهید مهدی زین الدین!
را پایین کشید. یا الله گفت و آن را باز کرد. بله! حدس حمید درست بود. باز شدن در همان و خیس شدن آقا مهدی همان. سکوت شکست و شلیک خنده بچّه های داخل کانکس بلند شد. چراغ ها را هم خاموش کرده بودند، من هم خنده ام گرفته بود و به زحمت جلوی خودم را نگه داشته بودم. آقا مهدی چند لحظه ای سرجا خشکش زده بود و آب از مو و لباس هایش چکه می کرد، از قضا! همان روز یک دست یونیفرم تازه و اتو کشیده هم تنش کرده بود ...
تجارت سیاه با دختران شهرستانی در تهران
تا از روزهای زندگیش بگویید ، گفت. دختری 22 ساله که وقتی آمد خط چروک بر صورت نداشت و حال صورتش تکیده شده است. شوهر مادرم 30 ساله بود با آرزو رهایی از غم و فشارهای روحی خانه پدری و منزل ناپدری سوار بر اتوبوس شد تا به پایتخت آمده و زندگی تازه را شروع کند تا شاید تازگی روزگار نو در شهر تازه، حال تیره زندگیش را کمی روشن کند که نکرد ! " 22ساله هستم ، از خوزستان آمدم و مادر و ...
اگه گذاشته بودی برم الان شهید شده بودم
روز زن ؛ فقط و فقط به عشق عکس خواننده هایی که در صفحه وسطش چاپ می کرد آن ها را از مجله جدا می کردم و توی کارتنی برای خودم نگه می داشتم. با وجود علاقه به خواننده ها و بازیگران تلویزیون، در باطنم دنبال گمشده ای بودم. شب های جمعه می رفتم امامزاده اهل علی. خانه مان میدان خراسان بود؛ ده متری شیرازی. به هوای تعزیه نمی فهمیدم چطور جوب روده دراز وسط کوچه را می گیرم و تا خود امامزاده می دوم ...
پدر و مادران دیجیتال پرورش دهید
اعتراف کرد هنوز هم دوست دارد بچسبد به همان نوکیای خودش و همان کی پدِ مطمئنِ شماره ای اش. اصلاً پدر و مادر من گروه خونی شان به دنیای دیجیتال نمی خورد؛ خوب راستش را هم بخواهید اوایل دهه 90 بود که شروع کردند به استفاده از کامپیوتر. هنوز یادم است پدر طوری در کامپیوتر تایپ می کرد انگار داشت با ماشین تحریر می نوشت. اولین کامپیوتر خانوادگی مان یک پریمیوم 100-MHz با رم 6 مگابایتی، هارد دیسک 1.2 گیگابایتی ...
اعتراف هولناک متهم: بعد از قتل دوستم با همسرش ازدواج کردم
خانواده آشنا شدم. خواهر من با فاطمه - همسر مقتول- دوست بود آن ها برای پول پیش اجاره خانه از من یک و نیم میلیون تومان پول خواستند و من هم به آن ها قرض دادم بعد هم با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. آن موقع همسر من قهر کرده و تمام اموال من را تصاحب کرده و رفته بود. بچه هایم نیز با من زندگی می کردند. مدتی که از این ماجرا گذشت یک روز خواهرم به من تلفن کرد و گفت شوهر فاطمه او را کتک می ...
به فرزندانم بگویید راه امام خمینی را ادامه دهند
کند تا تحویل فرزندانم دهد. هیچ کس حق ندارد با زور بچه هایم را از دست همسرم بگیرد مگر همسرم دست از فرزندانم بکشد و همسر اختیار کند آن وقت بچه هایم را به دست مادرم بسپارد و حق همسرم در خانه است آن هم در شرع مقدس اسلام هر چه در حق همسر بیوه در قوانین اسلام ذکر شده است و امیدوارم که مادرم مرا حلال کند و برادرانم و خواهرم مرا حلال کنند و از بدی بنده چشم پوشی کنند و بنده را با اخلاص حلالم ...
دختر جوان؛ قربانی هوس های شوم
به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شده بودم، به این ارتباط شیطانی پایان دادم و ساعت ها به سرنوشت سیاه خود گریستم. با آن که درگیر اعتیاد شدیدی بودم اما خانواده ام همچنان مرا رها کرده بودند و کاری به من نداشتند. در همین روزها بود که ناگهان پدر و مادرم را در یک سانحه تلخ رانندگی از دست دادم و لباس سیاه پوشیدم. برادرانم میراث پدرم را تقسیم کردند و من هم با سهم خودم مشغول استعمال مواد مخدر صنعتی ...
نجات جان سه کودک با اهدای اعضای بدن فاطمه 5 ساله
واحد اهدای عضو دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان تصریح کرد: با تلاش کادر جراحی و واحد اهدای عضو دانشگاه اعضای بدن این کودک برای پیوند به 3 بیمار نیازمند به شیراز فرستاده شد. همچنین فلوشیپ جراحی پیوند گفت: پدر و مادر این دختر بچه 5 ساله قطعا ایثار و فداکاری کردند و در این موقعیت حساس از زندگی شان رضایت به عمل جراحی و اهدای عضو دادند. دکتر عدالت زارعی افزود: جان این کودک موجب نجات جان حداقل سه ...
دخالت مرگبار مرد جوان در اختلافات یک زوج
.... در ادامه، دیگر فرزند مقتول که بزرگ سال است، در جایگاه قرار گرفت و درخواست قصاص قاتل را مطرح کرد. سپس مهرداد به عنوان متهم ردیف اول در جایگاه ایستاد. او گفت: چند سالی می شد که با ابراهیم دوست بودم. دوستی ما از طریق خواهرم بود؛ چون خواهرم با شیما دوست بود، یک روز به من گفت شوهر شیما کمی پول لازم دارد، من هم پول را قرض دادم و سفته گرفتم؛ اما مدتی بعد چون دوستی ما عمیق شد، سفته ها را ...
بررسی ده پرونده قتل های ناموسی در سال های اخیر
قتل رسیده بودند. ضارب که داماد خانواده بود خیلی زود بازداشت شد او در بازجویی ها مدعی شد از مدتی قبل به رفتار همسرش شک کرده بود به همین خاطر او را تحت نظر قرار داده و روز حادثه وقتی همسرش به خانه مادر خود رفته او را تعقیب کرده بود. وقتی همسرم وارد خانه شد دقایقی بعد به آنجا رفتم و با عجله وارد خانه شدم ناگهان همسرم را در حال صحبت با یک مرد غریبه دیدم ازعصبانیت نفهمیدم چه کار می کنم باچاقویی که از ...
کشف حجاب جنجالی شیلا خداداد +عکس و بیوگرافی
زندگی مشترکش بپردازد. به ویژه این که دوست داشت خیلی زود مادر شود. قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به کلاس ه ...
عروس مشهدی خودش را سیاه بخت کرد !
عروسی خواهر بزرگم نگذشته بود که مجید به خواستگاری ام آمد. من هم که به تازگی تحصیلاتم را در مقطع دبیرستان به پایان رسانده بودم، به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم چرا که پدرم کاملا مجید و خانواده اش را می شناخت و می دانست او جوانی با ایمان و اهل کار و زندگی است. به همین دلیل بلافاصله قول و قرارها گذاشته شد و من و مجید در حالی پای سفره عقد نشستیم که پدر بازنشسته ام اقساط خرید جهیزیه خواهرم را می ...
ناگفته های قتل رومینا از زبان خاله اش
الان چه تصمیمی دارد؟ می گوید به هیچ وجه نمی خواهم با او زندگی کنم. شب خبر آمد که در زندان خودش را کشته است. ما همه گریه کردیم، اما خواهرم خوشحال شد و گفت چرا به خاطر او گریه می کنید؟ او قاتل بچه من است. اما بعد فهیدیم که دروغ بوده است. عمو های رومینا چه می کنند؟ دنبال کار خودشان هستند. قبل از این هم رومینا دوست پسر داشت؟ رومینا خواستگار داشت. خواستگار های خوبی ...
سردار سلیمانی در چه ورزشی استاد بود؟
...> حاج قاسم غذای خود را در مدرسه بین دانش آموزان تقسیم می کرد لطفا یکی از خاطره های شنیده نشده خودتان از حاج قاسم در دوران کودکی را برای ما بگویید. حدودا 11 سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم، بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و حاج قاسم غذا می داد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت من دیگر با حسین غذا نمی خورم من احساس کردم شاید او به ...
نا آگاهی سراسری مردم برای مواجهه با آسیب های زنان و دختران
سلامت نیوز : این چه تعصب بی جایی است که می گویند چون ناموس ما هستی باید از روی کره زمین محو شوی، آدم ممکن است هر اشتباهی کرده باشد اما جواب اشتباه ما مرگ است؟ پدرم و مادرم به خاطر اعتیادی که من وخواهرم داشتیم به ما سم دادند و گفتند خودتان را بکشید، تا سه ماه در سی سی یو بیمارستان بودیم، با اینکه شش نفر از اعضای خانواده ام خودشان را حلق آویز کرده بودند، گفتند هر طور شده اینها هم باید بمیرند. ...
پای صحبت اولین مادر کرونایی که نوزادش را سالم بدنیا آورد
ناشناخته آمده بود که همه را با خود ببرد و در این میان مادران باردار از حساس ترین اقشار اجتماعی بودند که باید فکری به حال آنها می شد. در اولین روزهای شیوع کرونا خبر تولد نوزاد از مادری که در قم کرونا گرفته بود؛ به عنوان اولین مادر و نوزاد از کرونا برگشته در شهر پیچید و عده بسیاری را از عاقبی که نمی دانستند به کجا ختم می شود مطلع تر و آرام تر کرد. این زن در قم و در روزهای اولیه شیوع کرونا ...