سایر منابع:
سایر خبرها
ملاقات با نواب صفوی در مخفی گاهش / کاشانی مخالف ما شده؛ موضع ما در برابر او عینا شبیه موضع مان در برابر ...
! دو ساعت بود که با نواب صفوی حرف می زدم. دیگر هر دو خسته شده بودیم. اجازه مرخصی خواستم. با همان لطف و محبتی که استقبالم کرده بود، مشایعتم کرد و گفت: شما مهمان ما هستید. حق بود به خانه ما وارد شوید. اما من در آن لحظه تمام فکرم این بود که هرچه زودتر خود را به هتل فردوسی برسانم. راهنمای من دوباره مرا به خیابان رسانید و آن جا سوار تاکسی شدم و این چند کلمه فارسی را که یاد گرفته بدم به شوفر گفتم: خیابان فردوسی، هتل فردوسی. می خواستم هرچه زودتر از آن حدود دور شوم تا مبادا پلیس مخفی دستگیرم کند. لینک کوتاه کپی لینک ...
نظارت مردم بر مسئولان از منظر قرآن + مسابقه
...، سوت کشید. راننده گفت: می گوید اینجا پارک نکن. گفتم: این پیرزن مگر پلیس است؟ گفت: بله، آدم های پیری که هیچ کار نمی توانند بکنند، سوت که می تواند بکشد. سوت می کشد و بعد می گوید: اینجا پارک نکن. یعنی کار یک جوان را می کند. اگر کسی خواسته باشد احساس مسئولیت بکند پیر و جوان ندارد. در نظارت اموری را باید دقت کنیم، یکی این است که اگر آدم، آدم خوبی است برایش حساب باز کنیم. چون در قرآن هفت مرتبه این ...
دانشگر: آنها که به ما اتهام دروغ زدند وجدان ندارند
بهتر شده، ولی تا 14 روز باید قرنطینه باشم که من هم این کار را می کنم و بعد از اتمام قرنطینه باید دوباره تست بدهم تا ببینم ویروس در بدنم وجود دارد یا خیر. با قرنطینه چطور کنار آمدی؟ چاره ای نیست این هم از بدشانسی من بود که کرونا گرفتم. واقعاً قرنطینه شدن خیلی سخت است به خصوص برای فوتبالیست ها که عادت دارند هر روز تمرین کنند. من هم سعی می کنم روزی چند بار در خانه دمبل بزنم و به این ...
سکوت در حضور دیگران
، اوقات خود را به طور تمام وقت در اختیار من بگذارند. دستم توی حناست؛ آیا تو فرصت داری یکی از این نقش ها را به عهده بگیری؟ من در آن زمان، فیلم خانه خراب را به پایان رسانده بودم و مشغول نوشتن فیلم نامه سریال خسرو میرزای دوم بودم. بنابراین می توانستم ضمن نوشتن فیلم نامه، با ناصر تقوایی هم کار کنم. با پیشنهادش موافقت کردم و همان دم، مرا به دفتر کارش که در محل فیلمبرداری بود دعوت کرد. او نقش آقاجان را ...
در قیامت از سعدی گلایه خواهم کرد
...: کتابی حرف می زند و کنار تمام حرف هایی که می زند چند بیت شعر هم می خواند تا همه بدانیم دستور زبان و ادبیات فارسی در تار و پود شخصیت و تک تک سلول های او تنیده شده است، حتی یک گفت وگوی ساده و طنازانه که گاهی تبدیل به شوخی با آثار بزرگان هم می شود، نمی تواند به دستور زبان گفتارش لطمه ای بزند. سپهرغرب، گروه کافه کتاب: اگر از هر دری هم بگوییم شعری در آستین دارد تا حق مطلب را ادا کند ...
سارقی در صندوق عقب
و در صندوق عقب را باز کنم تا بتواند نقشه را عملی کند. از چند نفر با این شگرد سرقت کردید؟ قرار بود سرقت های زیادی انجام بدهیم اما فقط همین یک مورد بود. چون همدستم نامردی کرد و سرم را کلاه گذاشت. چرا سرت را کلاه گذاشت؟ در نخستین سرقت کلی طلا از زن جوان دزدیدیم. قرار شد آنها را بفروشد و سهم مرا پرداخت کند اما مدام امروز و فردا می کرد. بعد به دروغ مدعی شد که مأموران پلیس تعقیبش ...
چی شد چادری شدم!
دانشگاهی به بهانه ی اینکه جلوی دستو پامو میگیره از سرم برداشتم؛ اون موقع هیچ حس خاصی نداشتم حتی نمی فهمیدم بدون اون چقدر راه رفتن تو خیابون سخته ،حتی نمی فهمیدم که تحمل نگاه هوس آلود چقدر سخته تا اینکه به لطف خدا دانشگاه شاهد قبول شدم؛ اون موقع هم چادر رو فقط تو دانشگاه سر میکردم چون دانشگاهمون چادر اجبار بود، سر کلاسم به هوای اینکه می خوره زمین کثیف میشه درش می اوردم بعد از یه مدت با یه ...
جزئیات دادگاه آدم ربایی در تجریش
کند باید به پائین مغازه مراجعه کنم وگرنه با چاقو به قلب من ضربه می زند. به دنبال این تهدید به بیرون از مغازه رفتم و یک خودروی پژو پارس سفید رنگ را مشاهده کردم که شیشه های آن کاملا دودی بود و در آن لحظه مرا به زور وارد ماشین کردند و از آن محل رفتند. 480 میلیون تومان از من خواستند پس از دیدن این صحنه همکاران من با پلیس تماس گرفته و موضوع را گزارش کردند. پس از متواری شدن از ...
دختری با آرنج زخمی
دخالت کنم. منتظر بودم جوابم را بدهد تا پاسخ مناسبی به او بدهم، اما ماتش برده بود. در همین هنگام ناگهان به خودم گفتم: اوه! اگر الان همسرش هم در داروخانه باشد، علاوه بر اینکه کتک مفصلی از او می خورم، کارمان به دادسرا هم می کشد! اما برایم مهم نبود. نمی توانستم مانند بقیه فقط ناظر باشم و خودم را به بی خیالی بزنم تا آن خانم راحت تصویر بدن بی جان دخترش را برای ما ترسیم کند. نجواها شروع شد و سپس کارکنان داروخانه طرف آن خانم را گرفتند و سر من داد و فریاد کردند. درحالی که پشت سرم توهین می شنیدم، داروخانه را ترک کردم. ...
اختصاصی/ گفت وگو با آنا کارینا (بخش اول)/ نوجوان دانمارکی که در فرانسه به رویاهایش رسید
قانونی بودم. او پذیرفت، و من انتخاب شدم. مادرم مجبور شد بپرسد”چرا او، و نه کس دیگری؟”. کارگردان از پنجاه یا صد دختر تست گرفته بود! کارگردان پاسخ داد که مرا انتخاب کرده چون وقتی راه می رفتم، حس می کرده که در حال رقصیدنم. حقیقت این است که از سن خیلی کم، همیشه می رقصیدم و آواز می خواندم. وقتی از من می پرسیدند که بعداً می خواهم چه کاره شوم جواب می دادم”ماجراجو”! ساده دلانه بود، چهار پنج سال داشتم! نمی دانم ...
دردسرهای مستانه (2): عطر فرانسوی منصور، درست بعد از کنکور
. منم خیلی وقته می گم تو باید بدونی. اتفاق چیز مهمی شده. مساله خوشبختی تو هست. حق داری بدونی و تصمیم بگیری. مادر: من نمی گم مستانه با خبر نشه، فقط می گم بندازیم یک هفته بعد. مستانه: خوب این چیه که مهمه و من یک هفته بعد باید با خبر بشم؟ کسی چیزیش شده؟ شما دو نفر حالتون خوبه؟ مستانه این را گفت و رفت درست روبروی پدر نشست. تمام وجودش را اضطراب فرا گرفته بود. از نگرانی ...
اس ام اس و پیام تسلیت به مناسبت فوت همسر
ادامه تقدیم حضورتان می گردد. ترجمان معنی مرگ، حضور جاودانه انسان در محضر حق است که از پیشگاه او آمده ایم و باید که در آستان او نماز عشق را به جا بیاوریم همسرت مرد بزرگی بود، روحش شاد و قرین رحمت الهی باد. ************* مشیت الهی بر این تعلق گرفته که بهار فرحناک زندگی را خزانی ماتم زده به انتظار بنشیند و این بارزترین تفسیر فلسفه آفرینش در فراخنای بی ...