سایر منابع:
سایر خبرها
طبع بود. عارفه سعادت همسر شهید مشتاقی هم گفت: اگر لایق باشم کتاب همسرانه شهید را در دست نگارش دارم. مشتاق الحسین روایت زندگی شهید مدافع حرم، حسین مشتاقی، به نویسندگی زینب بابکی است. گفت و گوهای این کتاب توسط سیده معصومه محمدپور زرومی صورت گرفته و از سوی انتشارات سرو سرخ در یکهزار نسخه در بهار 99 منتشر شد. منبع: ایرنا ...
در آن جا ماندیم، تا برای عملیات کربلای چهار که ما هنوز از آن اطلاعی نداشتیم آماده شویم، تا این که یک روز بچه ها برای کاری به صف شده بودند، ناگهان گلوله توپ عراقی ها به میان صفوف برادران رزمنده به زمین اصابت کرد و به گمانم هشت نفر شهید شدند. بعد از چند روز اتراق در آنجا، ساعت 12 شب دوم یا سوم دی ماه سوار کامیون های بزرگ شده، به سمت اروندرود حرکت کردیم، کنار اروند در یک ساختمان که قبلاً ...
سوره مبارکه بقره را بنویسد و به آب باران بشوید و به آدم ترسو دهد ترس او زایل می شود. 6) رسیدن به حاجت هر کس بعد از نماز صبح پیش از آنکه سخن گوید آیه 137 (فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) را هفت مرتبه بخواند، خداوند مهربان در آن روز همه مهمات او را ...
گاه در فیلم های قدیمی تر را ندارد. فیلم درباره ی زندگی دو خانواده مرفه است که در حال فروپاشی است. در این میان حوادثی که برای دختر یکی از خانواده ها که نوزده سال دارد (باران کوثری) پدید می آید، سبب برملا شدن بسیاری از راز های زندگی آدم های قصه می شود. هیس! دختر ها فریاد نمی زنند هیس! دختر ها فریاد نمی زنند به کارگردانی پوران درخشنده داستان زندگی دختر جوانی است که در روز ازدوا ...
روزنامه خاطرات، بسیار کم به وقایع سیاسی مملکت پرداخته است، بلکه آنها را در دفترچه های مجزائی به صورت رمز و تلگرافی نگاشته است. در بخشی از این خاطرات که به تاریخ روز چهارشنبه 23 جمادی الاول، مطابق 23 حمل است، می خوانیم: از صبح زود ابر و باد و باران بود. حالا هم که چهار ساعت گذشته از دسته می رود باد می آید و باران ریز می آید. 6 به غروب مانده خیلی شدید بارید، بعد بازایستاد، اما ابر بود. سه ...
...، که با آنچه تا به حال شنیده بودم بسیار متفاوت بود و به همین دلیل برایم جذابیت خاصی ایجاد نمود و کم کم از احادیث و قرآن گفت و دنیای جدیدی فرا رویم گشود. روز به روز شیفته ابعاد شخصیتی این دختر می شدم. اطلاعات، آگاهی، صداقت، عشق و محبتی که به من بروز می داد باعث شد که تمایل پیدا کنم که تمام لحظات زندگیم را در کنارش باشم و بیاموزم. او عاشقانه می گفت و من عاشقانه می آموختم و این باعث شد ...