سایر منابع:
سایر خبرها
فائزه هاشمی: در فضای مجازی باشم اعدام می شوم!
مجازی بی اطلاع هم نیستم. دوستانی هستند که فضای مجازی را برای شما رصد و بولتن آماده کنند؟ بولتن نمی دهند، اخبار را می دهند. فضای مجازی اگر قدری مفید است- برای خودم دارم می گویم- تا حدودی هم غیرمفید است. دوستی می گفت به خاطر یک لیوان شیر نباید یک گاو در خانه ببندیم. یک لیوان شیر تقریبا قابل دسترس است، ولی گاو را چه کنیم؟ با این دیدگاه می توانستید وارد مجلس فعلی شوید؛ نگاه مجلس ...
اسکوچیچ: اولین بار که به تهران آمدم، گفتم دوباره به اینجا برمی گردم
به گزارش شهرآرانیوز ؛ دراگان اسکوچیچ در این مصاحبه که بیشتر جنبه سرگرمی داشت، مدعی شد اول فوتبال بازی کردن را یاد گرفته و بعد راه افتاده است! با رفتن مادرم، همه گل و گیاه های خانه مان خشکید وقتی ده ساله بودم و برادرم سه ساله بود، مادرم در اثر بیماری از دنیا رفت؛ آن هم دقیقا در روز تولد ده سالگی من. به همین خاطر، همیشه در روز تولدم، به جای اینکه بیشتر به خودم فکر کنم، به یاد مادرم ...
“سینما، عشق است”
...، کرونا باعث شد که من حسابی خانه نشین شوم. کریمی که در بین صحبت های خود به حضور پیاپی در جشنواره فیلم ونیز اشاره دارد، از اینکه هر سال در جشنواره حضور داشته اما امسال که برایش خیلی متفاوت بوده نتوانسته به این رویداد برود، می گوید: واقعا چنین اتفاقی عجیب است، بخصوص اینکه تعلق خاطر من به جشنواره ونیز خیلی هم خاص است. من زمانی که محصل بودم برای اولین بار به این جشنواره رفتم و با کار ...
8 دروغ تابستانی در فوتبال ایران
باشگاه اصفهانی هم موضوع را تکذیب کرد. واکنش آقای بازیکن چه بود؟ فقط سکوت. پیشنهاد خارجی داشتم، اما رد کردم. ؛ بله، حتما، صددرصد؛ آن هم در دوران دلار 25هزار تومانی و با همه وسوسه های زندگی در خارج از کشور. بسیاری از همین دوستان فوتبالیست با فتوشاپ و حتی جعل برای خودشان پیشنهاد خارجی جور می کنند، اما جلوی هوادار از این حرف های صد من یک غاز می زنند. به خاطر فلان مربی به این تیم آمدم. ؛ یک ...
اسیدپاشی برای جلوگیری از طلاق
، همه این چیزها تمام می شود، اما تصورم اشتباه بود. او بالاخره تهدیدهایش را عملی کرد و مرا به حال و روز بدی انداخت. او مرد انتقام جویی است، اما فکر نمی کردم که نقشه اسیدپاشی بکشد. زن جوان در ادامه گفت: من لیسانس حقوق دارم و کارمند یک شرکت خصوصی هستم. روز حادثه مثل همیشه از خانه خارج شدم تا به محل کارم بروم، اما ناگهان همسرم که پشت ماشین ها پنهان شده بود، بیرون پرید و سد راهم شد. ظرفی در دستش بود که در ...
مردی که همسرش را به خاطر طلاق با اسید سوزاند
که در کنار خیابان پارک بود بیرون آمد. انگار در کمین من نشسته بود تا از خانه خارج شوم. بعد هم با ظرفی که در دست داشت به سمتم آمد و اسیدی که داخل ظرف بود را روی من ریخت. با اینکه ماسک بهداشتی داشتم اما بشدت دچار سوختگی شدم و تنها کاری که از دستم برمی آمد این بود که از مردم کمک بخواهم و زنگ خانه همسایه را بزنم. کیانوش هم پس از ریختن اسید پا به فرار گذاشت. به دنبال این اسیدپاشی، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت شوهر اسیدپاش را صادر کرد. روزنامه ایران http://shahrkhan. ...
مرد جوان: مچ همسرم را با شوهر خواهرم در منزل گرفتم
روز توی خیابان جلوی من را گرفت و با لحن تحقیرآمیزی عنوان داشت که هم با خواهرتان ازدواج کرده ام و هم عروستان را از راه به در کردم. با وجود سنگین بودن این حرف ولی باز هم سکوت کردم . تا اینکه در شب حادثه همسر سابقم بر خلاف توافقمان برای بردن فرزندانمان آمد و وقتی بچه ها با او نرفتند رفت و بار دوم با همسر جدیدش بازگشت و بدون توجه به نگاه های متعجب و کنجکاو همسایه ها شروع به سرو صدا و فحاشی ...
پاسخ قاطع شهید مدنی به ساواک در برابر لزوم صدور اجازه از شریعتمداری / در لحظه جانسوز شهادت چه گذشت؟
موقع قنوت، چون دست های ایشان به خاطر بغل کردن آن مرد قفل شده بود، ایشان به من اشاره کردند تا دست های آن مرد را جدا کنم تا بتوانند قنوت بگیرند. دست های او را از طرف دیگری که قفل شده بود باز می کردم که نارنجک منفجر شد و ایشان روی من افتاده و دیدم که سرشان را آرام روی سینه من گذاشته و روح از بدنشان خارج شد. پا و صورت من نیز زخمی شده و دندان هایم شکستند. به خاطر آن انفجار و هول ...
چله گیری زیارت عاشورا برای مدال آوری/ ما همه مدیون شهدا هستیم
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو ، هانیه رجبی عضو تیم ملی ووشو بانوان که در مسابقات ووشوی قهرمانی جهان 2019 در بخش تالو نایب قهرمان شد گفت: به خاطر انرژی زیادی که داشتم والدینم من را در پنج سالگی به کلاس ژیمناستیک بردند و دیدند که در این رشته استعداد دارم که در سن 9 سالگی عضو تیم ملی ژیمناستیک شدم و بعد از یکسال در مسابقات جام همبستگی که به میزبانی ایران برگزار شد مدال طلا و برنز ...
اوساگونا: بزرگتر های پرسپولیس ارتباط خوبی با من نداشتند!
تیم کمک کنم. مطمئن باشید آنقدر در الشرطه خوب کار می کنم که پرسپولیس دوباره سراغم بیاید و خواهان جذبم شود. حرف آخر. از همه هواداران پرسپولیس به خاطر حمایت هایشان تشکر می کنم. حضور در پرسپولیس تجربه خوبی بود. امیدوارم خیلی زود یکدیگر را ببینیم.
باورم نمی شد حتی عاشورا هم از یادم رفته بود!
ازدواج کرده و خبر نداشته به مردی که بله! می گوید، اعتیاد دارد: از درِ رفاقت و دلداری وارد شدم. گفتم: ترکت نمی کنم، ترکت می دهم. دوستش داشتم. عشق آدم را پاگیر می کند. متاسفانه ترک نکرد. یک روز از شدت سادگی و عصبانیت گفتم: آخه این چیه که نمی توانی به خاطر ما هم شده دل بکنی ازش؟ اگر انقدر خوبه، بده ما هم بکشیم. جمله ام را روی هوا زد. از شدت عشق و غم این جمله را گفتم. به خودم آمدم و دیدم آتش به دامن خودم ...
جامعه ما جوان پسند نیست/ ایران مناسب زندگی برای سالمندهاست/ باید به جوانان اجازه طغیان و سرکشی دهند
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ مادری به یک مرکز مشاوره در مرکز شهر مراجعه کرده و می گوید: هرکاری می کنم پسرم به راه نمی آید و اصلا به حرف من و پدرش گوش نمی دهد تا جایی که از خانه فرار کرده و شب ها خانه دوستش می خوابد. هرچقدر پیش او می رویم و صحبت می کنیم راضی نمی شود به خانه برگردد. حال مانده ایم با او چیکار کنیم؟! بررسی ها و گزارشات مدیران مراکز مشاوره نشان می دهد این روزها اکثر ...
علی شجاعی: خانواده ام وحشتناک پرسپولیسی هستند ؛ هر جا صلاح بداند بازی می کنم
در خانه ما غوغایی برپا می شد. همه جمع می شدیم و با گل ها و برد های پرسپولیس هورا می کشیدیم! من مصاحبه گر با توجه به شناخت قبلی می دانم خیلی پرسپولیسی هستی، اما خوانندگان خبرورزشی آنقدر این حرف ها را پس از پوشیدن پیراهن تیم های پرسپولیس و استقلال شنیده اند که... علی شجاعی گفت: مدیران پرسپولیس و آقای افشین پیروانی می توانند شهادت بدهند که چقدر حرص و جوش خوردم که ...
خاطراتی از دوبله کارتون گربه سگ
علی همت مومیوند دوبلور با بیان خاطراتی از دوبله کارتون های معروف تلویزیون مانند گربه سگ ، دوبله انیمیشن و کارهای فارسی را دشوارتر دانست. مومیوند خالق صدای شخصیت های کارتونی باب اسفنجی، گربه سگ (سگ)، ند و پنتون (پنتون)، ماجراهای نارنیا (اصلان)، داستان اسباب بازی (باز، آدمک فضایی)، تنها در خانه (دزد چاق)، قصه های جزیره (الک کینگ) و دوبلور صدای شخصیت نوستالژیک آقای ایمنی در دهه 60 است ...
قربانی تجاوز: هرگز نتوانستم به زندگی قبل برگردم
میلیون تومان از من اخاذی کرد و هر وقت بی پول می شد، سراغم می آمد. یک بار از زندان به من زنگ زد. مدعی بود که به خاطر دعوا به زندان رفته است. شک کردم و پیگیر ماجرا شدم. آنجا بود که چهره واقعی او برایم مشخص شد و فهمیدم علاوه بر من، پنج زن و دختر دیگر را هم فریب داده و از آن ها فیلم گرفته است. با هر زن به بهانه ای قرار می گذاشت و همه را در همان خانه ویلایی مورد آزار و اذیت قرار داده بود. ...
چگونه مجری شویم؟
می تواند بفهمد، مدرسه است. معمولا بچه هایی هستند که سر صف مقاله ای می خوانند، بنابراین مدرسه خودش این بچه ها را کشف می کند و در مراسم مختلف از آن بچه می خواهند برنامه اجرا کند یا مطلبی را برای همه بخواند. بعد هم خودش کم کم رشد و راهش را پیدا می کند؛ به عنوان مثال من در کودکی مکبر مسجد بودم. به قول امروزی ها اعتماد به نفسم بیشتر بود و از میکروفن خجالت نمی کشیدم. هرمز شجاعی مهر: به نظر من ...
هنرمندان کوچک دیروز الان دقیقا کجا هستند؟
دلم می خواست. دوست داشتم همان طور که بعد از سال ها، دردسر والدین در یاد مردم مانده است دوباره با یک فیلم یا سریال جان دار، کارم را در بازیگری شروع کنم. کرونا به نفع من شده است! از او می پرسم الان چقدر از مردم تو را می شناسند که پاسخ می دهد: از بچگی و بعد از پخش دردسر والدین، همه من را از روی موهایم می شناختند. چندسال بعد که بزرگ تر شدم، روسری سرم می کردم ولی باز هم مردم، من ...
داستان کوتاهی از جلال آل احمد
...، ماشین میادش. باز خیابان خلوت بود و این بار بچه ام تندتر رفت. قدم های کوچکش را بعجله برمیداشت و من دو سه بار ترسیدم که مبادا پاهایش توی هم بپیچد و زمین بخورد. آنطرف خیابان که رسید برگشت و نگاهی بمن انداخت. من دامن های چادرم را زیر بغلم جمع کرده بودم و داشتم راه می افتادم. همچه که بچه ام چرخید و بطرف من نگاه کرد، من سر جایم خشکم زد. درست است که نمی خواستم بفهمد من دارم در میروم، ولی برای این ...
درخشش یک نخبه با چشمان کم نور
[شهروند] سر کلاس عربی بود. معلم او را صدا زد. ادریس پای تخته رفت. کتاب را برداشت اما چشمانش دیگر توانی برای دیدن نداشتند. چندبار پلک زد اما باز هم نتوانست بخواند. کلمه ها تیره و تار جلوی چشمانش رژه می رفتند. تمام سعی خود را کرد اما آنها را پس و پیش خواند. امیدش را از دست داد، سرزنش شد و به خانه رفت. همان روز بود که مدرسه را کنار گذاشت. چشمانش یاری نمی کردند و ادریس از همکلاسی هایش خجالت می کشید ...
خشم آتشین پسرشیشه ای جان پدر را گرفت
فقط پول می خواستم تا مواد بخرم. رفتارهای پدرم در آن شرایط مرا عصبی کرد و باعث شد کنترلم را از دست بدهم. تصمیم گرفتم خانه را آتش بزنم تا خشمی که در وجودم بود را خالی کنم. به همین دلیل از خانه خارج شدم و دقایقی بعد با یک ظرف بنزین برگشتم. آن را داخل خانه ریختم و کبریت را کشیدم. بعد از آن همه جا آتش گرفت و پدرم به دلیل دودگرفتگی حالش خراب شده و از هوش رفت.صبح روز بعد فهمیدم که او فوت شده است و من در برابر اتهام قتل عمدی قرار گرفته ام. با اعتراف این پسر شیشه ای قرار قانونی در پرونده صادر شده و متهم برای بررسی سلامت روانی به پزشکی قانونی انتقال یافت. ...
آخرین روز زندگی احمد شاه مسعود چگونه گذشت؟
پیوستند و او دوباره تکرار کرد که تا چه حد از داشتن بچه هایی به این زرنگی خوشحال است؛ در آن لحظه من خوشبخت ترین همسر و مادر دنیا بودم. گفت: پری من دارم می روم. این آخرین باری بود که اسمم را از زبان او می شنیدم، طبق معمول رفتم و به نرده های پاگرد تکیه کردم. زمانی که از پله ها پایین می رفت نگاهش را از من بر نمی داشت مثل همیشه به تراس اتاقمان رفتم تا خارج شدنش از خانه را تماشا کنم ...
اسکوچیچ: سبک بازی ام شبیه مسعود شجاعی بود
، می توانستم کارهای بزرگ تری انجام دهم. به همین خاطر قید پیشرفت های کاری را زدم. خیلی وقت ها از خانواده دور بوده ام و الان که می خواهم از دخترم صحبت کنم، گریه ام گرفته است. آخرین بار که از ایران راهی کشورم شدم، لازم بود 15 روز در قرنطینه باشم و به همین خاطر نمی توانستم او را ببینم. حتی آخرین بار که می خواستم راهی ایران شوم، همسرم آنا را به اتاقی دیگر برد تا من بتوانم از خانه خارج شوم. او به مدت دو ...
اسکوچیچ: سبک بازی ام شبیه مسعود شجاعی بود
، می توانستم کارهای بزرگ تری انجام دهم. به همین خاطر قید پیشرفت های کاری را زدم. خیلی وقت ها از خانواده دور بوده ام و الان که می خواهم از دخترم صحبت کنم، گریه ام گرفته است. آخرین بار که از ایران راهی کشورم شدم، لازم بود 15 روز در قرنطینه باشم و به همین خاطر نمی توانستم او را ببینم. حتی آخرین بار که می خواستم راهی ایران شوم، همسرم آنا را به اتاقی دیگر برد تا من بتوانم از خانه خارج شوم. او به مدت دو ...
اسکوچیچ: سبک بازی ام شبیه مسعود شجاعی بود
، می توانستم کارهای بزرگ تری انجام دهم. به همین خاطر قید پیشرفت های کاری را زدم. خیلی وقت ها از خانواده دور بوده ام و الان که می خواهم از دخترم صحبت کنم، گریه ام گرفته است. آخرین بار که از ایران راهی کشورم شدم، لازم بود 15 روز در قرنطینه باشم و به همین خاطر نمی توانستم او را ببینم. حتی آخرین بار که می خواستم راهی ایران شوم، همسرم آنا را به اتاقی دیگر برد تا من بتوانم از خانه خارج شوم. او به مدت دو ...
فرجام تلخ ازدواج دختر 16ساله برای نجات جان مادرش
گرفت تا جایی که یک روز همسرم به بهانه خرید مواد مخدر از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. اگرچه او در این مدت مرا کتک می زد و فحاشی می کرد، اما باز هم سایه سرم بود و من در جست وجوی او به هر جایی سر می زدم. نگران بودم اما امید داشتم روزی همسرم را پیدا کنم. به بیمارستان ها، پزشکی قانونی، زندان و... سر می زدم اما اثری از منصور نبود. پدرم اصرار می کرد طلاق غیابی بگیرم ولی من نمی خواستم فکر بدی به ذهنم ...
لحظاتی با میراث دار سنتی فراموش شده / مؤذن خوش لهجه خیابان بزرگمهر + فیلم
...، همه شعائر الهی است که باید گفته شود. از ابتدای انقلاب این سنت را رعایت کرده ام و هر روز به امید و به انتظار گفتن اذانی دوباره بیدار می شوم. امیدوارم تا زنده هستم، این سنت را ادامه دهم. از او در مورد علت برپا داشتن این سنت می پرسم و اینکه چرا با وجود پخش اذان از تلویزیون و مسجد و ... هنوز هم از بالکن خانه این کار را انجام می دهد، می گوید: این منطقه(حوالی خیابان انقلاب) چون یک منطقه ...
جهادگری که فکر می کرد در قصر زندگی می کند + تصاویر
کردیم. آنقدر گریه کرده بود که چشمانش به زور باز می شد. به من گفت: سجاد خیلی سبک شدم. دیگر از مرگ نمی ترسم. حمید رضا در همه اردو ها مخلصانه خدمت می کرد و توسل به اهل بیت و شهدا و همتی که در راه خدمت به محرومان داشت مسیر شهادت را برای او باز کرد.