راز بی آبروی عروس خانم او را به کلانتری مشهد کشاند / با کیوان به خانه ...
سایر منابع:
سایر خبرها
تجاوز به آیدا در خانه مجردی مرد بدنساز / رابطه شایان و خانم دکتر + عکس
رسیدگی به این پرونده با شکایت دختر 22 ساله ای به نام آیدا آغاز شد.وی که همراه مادرش به پلیس آگاهی رفته بود به ماموران گفت :سه ماه قبل در بلوار ارتش با پسر جوانی به نام شایان آشنا شدم. شایان بدنساز بود و می گفت وضع مالی خوبی دارد.او شماره تلفنش را به من داد و رابطه ما با هم شروع شد. من چند بار همراه شایان برای گردش به پارک رفتم اما آخرین بار به بهانه ای مرا به خانه مجردی اش کشاند و آزارم داد . ...
اقدام احمقانه دانشجوی انگلیسی که برایش دردسرساز شد!
به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان ، بر اساس اعلام سایت youm7، چند روز پیش آتش نشانان در انگلستان، یک دانشجوی 21 ساله به نام روزی کول را که داخل ماشین لباسشویی گیر کرده بود نجات دادند. او و دوستانش در خانه بودند و این دختر انگلیسی به اصرار آن ها وارد ماشین لباسشویی شد. روزنامه انگلیسی دیلی میل گزارش داد که دانشجوی مذکور داخل این دستگاه گیر کرده بود و ...
نگاهی به گوشه ای از معجزات و کرامات امام رضا (ع)
مرا روی صندلی ها خواباندند و در مشهد نیز به همان صورت مرا به داخل حرم بردند و دخیل بستند. روز دوم، درعالم رویا آقایی را دیدم که از درون ضریح به بیرون تشریف آوردند و به مهره های کمرم اشاره کردند. من که نمی توانستم تکان بخورم، بلافاصله از جا بلند شدم و نشستم، سپس ایستادم و بعد از آن به راه افتادم. همه متحیر مانده بودند و به ناگاه فریاد های خانواده، اطرافیان و سایر زائران در فضای حرم طنین ...
نیوشا ضیغمی با انتشار فیلم بعداز عمل جراحیش غوغا به پا کرد + فیلم
. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد. روشا ضیغمی خواهر نیوشا ضیغمی ...
کتاب خون دلی که لعل شد
مبارزات انقلاب اسلامی بوسیله دکتر محمد علی اذرشب گردآوری شده است. در ادامه این مطلب خلاصه ای از بخش های آن را آورده ایم که مطالعه آن خالی از لطف نیست، با ما همراه باشید::: حجره طبقه دوم من در شهر مشهد، مرکز استان خراسان ،در جوار امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) به دنیا آمدم .زاد روز من 28ماه صفر 1358ه.ق (فروردین 1318ه.ش)است. خانه ای که در آن به دنیا آمدم خانه ...
روایت یکی از دختران قربانی پرونده کیوان – الف
کرده بودم. وقتی تصمیم گرفتم موضوع رو علنی کنم، دیگه قضاوت دیگران برام مهم نبود . اما هراس خیلی از قربانیان در این مواقع، اطلاع دادن به خانواده است؛ هراس از سرزنش تا طرد شدن که البته خوشبختانه ف. این حالات را تجربه نکرده است؛ الان به جز پدرم تمام اعضای خونواده م ماجرا رو می دونن. اونم مادرم صلاح میدونه که چیزی بهش نگیم وگرنه من مشکلی ندارم. زمانی که این اتفاق افتاد من تنها زندگی می کردم و ...
روایت هایی از غم جمعی ناشی از کرونا
تنهایی عادت ندارد و پدری که در بیمارستان است، رهایت نمی کند. من از خانه دائم با مادرم که می دانم چقدر از تنهایی وحشت دارد حرف می زنم اما پدرم بیمارستان است و به او دسترسی ندارم. آدم چه حالی دارد جز اینکه دائم بغض در گلویش است. گاهی این بغض می ترکد و گریه می کنی. فکر می کنم پدرم قلبش ناراحت است و نکند کرونا تأثیر بدتری رویش بگذارد. یا اینکه فکر می کنم نکند خوب به او رسیدگی نکنند. بعد می روی و آمار مرگ ...
ماجرای علاقه نفیسه روشن به گریم جدیدش+فیلم عروسی
ازدواج پول آب و برق خانه را نمی دادم و منتظر می نشستم که خودش بیاید بدهد اما بعد از یک مدت متوجه شدم که پرداخت نکردن قبض ها می تواند منجر به قطع شدن آب و برق شود. (خنده) خیلی سخت است. مطالب مرتبط: زمانی که خیلی عصبانی می شوم، سعی می کنم کتاب بخوانم یا فیلم ببینم. کارهایی که حواسم را پرت کند. البته بیشتر از اینها خواب برایم لذتبخش است. من همیشه وقت هایی که عصبانی می شوم، می خوابم و ...
زن در قرنطینه کرونا و مرد در پی تجاوز
مورد آزار و اذیت قرار داد. او حتی هرچه پول داشتم را دزدید و بعد رهایم کرد. وی ادامه داد: حدود ساعت 16 مرا به داخل انباری برد و نیم ساعتی مرا گروگان گرفت. پس از آن اجازه داد تا فرار کنم و باز تهدید کرد که اگر به کسی حرفی بزنم و شکایت کنم مرا به قتل رسانده و جسدم را می سوزاند. من از ترسم تا چند روز به کسی حرفی نزدم اما به شدت دچار مشکلات روحی شده بودم تا اینکه مادرم آنقدر مرا سؤال و جواب ...
متن وصیت نامه شهید رضا حاجی زاده خطاب به مرد و خانواده اش
دانم که بعد از رفتن من تمام سختی های این زندگی بر دوش توست، من برای شهادت نمی روم، من جوانی و زندگی با شما را دوست دارم و می خواهم با شما باشم، ولی این تکلیف ماست که از حریم اسلام و اهل بیت (ع) دفاع کنیم و راضی هستیم به رضای خدا ولی این بار سنگین بر دوش توست و از تو می خواهم صبر زینب گونه پیشه کنی و در برابر تمام سختی ها و مشکلات یاد خدا را فراموش نکنی و در تمام مراحل از خدا کمک بگیری. از ...
دلسوزی کاخ سفید برای مجرمان مسیحی در ایران
وایر گفت: در تاریخ پنجم دی 93، جشنی به مناسبت میلاد مسیح در خانه پدرم برگزار شده بود که مأموران وزارت اطلاعات با دوربین های فیلمبرداری به خانه حمله کردند. از تمام مهمانان در همان خانه پدرم، جدا جدا در مقابل دوربین تعهد گرفتند که دیگر دور هم جمع نشوند و بعد پدرم و دو نفر دیگر از مهمانان را با خود بردند. دابرینا در ادامه دروغ هایش گفت: این کشیش آشوری پس از بازداشت به مدت 65 روز در سلول ...
پایان فرار مرد تبهکار
مرا به قتل رسانده و جسدم را می سوزاند. من از ترسم تا چند روز به کسی حرفی نزدم اما به شدت دچار مشکلات روحی شده بودم تا اینکه مادرم آنقدر مرا سؤال و جواب کرد تا اینکه ناچار شدم راز این حادثه شوم را برایش فاش کنم. در جست و جوی متهم شاکی مشخصات مرد موتور سوار را در اختیار تیم تحقیق قرار داد. علاوه بر این چهره نگاری نیز با کمک شاکی انجام شد و در گام بعدی مأموران به همراه شاکی راهی محل ...
یک داستان پرانرژی!
آرزوهایش برسد. خبرنگار ایسنا، به مناسبت 24 مهرماه روز ملی پارالمپیک در ایران، پای صحبت های هاشمیه متقیان پرافتخارترین بانوی ورزشکار خوزستانی نشست. او نیز از کودکی و آن اتفاقی که باعث معلولیتش شد و تمام حسرت ها، آرزوها و انتظاراتش گفت. آن روز تلخ "یک ساله که بودم، زمان این که باید واکسن فلج اطفال بزنم، فرا می رسد. همان روز نیز من سرماخورده بودم و تب بالایی داشتم. پدرم به ...
قتل به خاطر عکس مادر/ بخشش پس از 8 سال
بست رسید و مجبور به اعتراف شد. متهم گفت: من فریدون را کشتم. قبل از قتل این مرد را می شناختم. پژو 405 را به مبلغ 10 میلیون تومان از او خریدم، اما هنوز سند آن را به نام من نزده بود. وقتی ماشین را از فریدون تحویل گرفتم در صندوق عقب ماشین با لباس ها و عکس های شخصی مادرم روبه رو شدم. من که شوکه و غیرتی شده بودم به سراغ فریدون رفتم. اما او گفت این ماجرا به من ارتباطی ندارد. به همین دلیل با فریدون ...
مجری کیست و چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
ها حقوق می گیرند؟ مگر برای حرف زدن هم حقوق می دهند؟ آخر مادرم مجری اخبار فامیل نزدیک و دور در خانه است، پدرم یک ریال کف دستش نمی گذارد. او همیشه با این شغل مادرم مخالف است. برای مجری شدن اگر معروف باشی نانت در روغن است. اصل این است که افراد با چهره ات ارتباط برقرار کنند و تو را بشناسند. فن و دانش اجرا حاشیه است و مجری ها باید از حاشیه دور باشند. البته یک برنامه هایی ...
می گفت خاک جبهه مثل کربلا مرا به سمت خود می کشاند
و سه برادر بودیم. مرتضی اولین فرزند خانه ما بود که در سن 14 سالگی به شهادت رسید. مرتضی در چه خانواده ای پرورش پیدا کرده بود که توانست در سن 14 سالگی عزمش را برای حضور در جبهه جزم کند؟ پدرم فردی بسیار مذهبی و معتمد محله و امین مسجد ولی عصر (عج) بود. ما از بچگی با هیئت های خانگی عزای امام حسین (ع) و دعای ندبه صبح های جمعه بزرگ شدیم. مادرم هم در کنار پدر توجه زیادی به تربیت دینی ...
آنقدر جنگیده ام که جنگجو شده ام
تا آخر عمر با من بماند. و همه چیز زیر و رو شد؟ تا پیش از سقوط، من دخترِ مستقلی بودم که دور از خانواده و در تهران، تنها زندگی می کردم و تمام تصمیم های زندگی ام را خودم می گرفتم. از صبح تا عصر کار می کردم. بعد از کار می دویدم، باشگاه می رفتم و آخر هفته ها هم برنامه سنگ نوردی یا کوه پیمایی داشتم و تصور کن چنین آدمی ناگهان در عرض چند ثانیه تبدیل به کسی شد که حتی توان کنترل ادرار خودش ...
تبهکاران تلگرامی
زن دیگری نیز ازدواج کرده است. او که از دیدن ناگهانی من شوکه شده بود، مرا کتک زد به طوری که صدای شکستن استخوانم را شنیدم. بعد از آن هم پلیس به سراغ مان آمد در حالی که با صدها شاکی رو به رو بودیم. حالا هم اگرچه پشیمانم اما ای کاش ... Post Views: 55 خلاصه تصمیم خودم را گرفتم و راهی ترکیه شدم. حدود دو ماه در خانه مجردی سولماز زندگی کردم. او دختر بسیار مهربانی بود و با آن که ...
فرخی یزدی روی من تأثیر گذاشت
دبستان و دبیرستان نرفتم و طبعا این آموزش دوره متوسطه را بعدها به فکرم افتاد که بروم و داوطلب امتحان بدهم و دیپلم گرفتم و رفتم دانشگاه. طبعا کتاب های درسی دبستانی و دبیرستانی هم در اختیار من نبود. درس من در مدرسه طلبگی بود و بیشتر هم در مراحل اولیه در خانه مان پیش پدرم. رفتم که فرخی را کشف کنم یادم است هم بازی ای داشتم که به دبیرستان می رفت، کلاس اول دبیرستان بود، یک بار کتابش، گمان ...
کتاب میل به شگفتی: چگونه یک دانشمند ساخته می شود، زندگی نامه خود نوشت ریچارد داوکینز
وارد آمریکا می شود باید دقیقا با اولین اسمی که در پاسپورتش ثبت شده نامیده شود. بنابراین من هم مجبور شدم از هویتی که یک عمر با آن سر کرده بودم صرف نظر کنم و ریچارد را کنار بگذارم و به خودم خاطرنشان کنم که نامم کلینتون. ر.داوکینز است، و با همین نام بلیت رزرو کنم و یا فرم های مهمی را پر کنم. فرمهایی که در آن ها مسافران باید صریحا اعلام کنند که بعد از ورود به خاک آمریکا قصد ندارند با دست خالی نظام ...
تجاوز به زن تهرانی از سوی شرخر شهرستانی+عکس
سرقت گرفتیم. مجید ادامه داد: در همان صحنه با خودمان گفتیم تا تهران آمدیم یک سرقت انجام دهیم و به شهرمان بازگردیم که همدستم خیلی زود به صندلی عقب رفت و پس از سوار کردن زن جوان سناریوی سرقت را به اجرا گذاشتیم و بعد از آن نیز به شهرمان بازگشتیم. این مرد عنوان کرد: وقتی به شهرمان رفتیم تصمیم گرفتم از یک خودرو سرقت کنم که در همان صحنه خودروی گشت پلیس مرا مشاهده کرد و دستگیر شدم و از همدستم هیچ اطلاعی ندارم. بنا بر این گزارش، متهم برای تحقیقات بیشتر دراختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار دارد ...
پرواز سرخ باجناق ها | روایت 2 خواهر که همسرانشان در کمتر از یک سال شهید شدند
خانواده 9 نفره است که در روستای فرزنی بخش احمدآباد متولد شده و تا سن 16 سالگی همان جا زندگی کرده است. این همسر شهید می گوید: پدرم دامدار بود و سال 1352 به دلیل کمبود علوفه دام ها را فروخت و به مشهد نقل مکان کردیم. آن ها در یکی از محله های قدیمی مشهد ساکن می شوند و پدرش هم در مرغداری کارش را شروع می کند. بانو عسکری ادامه می دهد: خانه در نزدیکی حرم رضوی بود و سال 1354 که زمزمه های انقلاب بود و سال ...
حسینعلی عاشق دختر کدخدا شد
گاو داشتم و یه خانه که زهوارش در رفته بود. پدر و مادری نداشتم که بخوان زیر پر و بالم رو بگیرن. هر دوشون آبله گرفتن و وقتی خیلی زای (بچه) بودم مردن. عمه سرور منو بزرگ کرد. تازه جوان بودم و یادش به خیر چه آرزوها که نداشتم. یه روز که می خواستم گاوم رو برگردونم خانه، هر چی گشتم پیداش نکردم، بعد ازکلی گشتن دیدم کنار یه خانه تلاردار خوشکل وایستاده. آمدم ...
همبازی روزهای توت و انگور
.... عبداللهیان می گوید: استاد و خانواده اش وقتی به کدکن می آمدند، در خانه پدربزرگ مادری ساکن می شدند. من هم همه روز را آنجا می گذراندم. البته به عنوان مهمان به خانه ما هم می آمدند، اما خاطرات اصلی ما در آن خانه است؛ خانه ای دوطبقه که طاقچه ها و دیوارهای طبقه بالای آن پرنقش و نگار بود. اتاقی هم رو به شمال ساخته شده بود که به آن شاه نشین می گفتند؛ خانه ای باصفا با مختصات یک خانه روستایی، با آغل ...
رسیدن بخیر مسافر زینبی من!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از بلاغ ، مهدیه رجایی فر دختر شهید رجایی فر در مراسم وداع با 5 شهید مدافع حرم مازندران، از دلگویه هایش با پدر گفت. قسم به زلف سیاهت چنان پریشانم که غیر تو از خاطرم فراموش است ز چشمم ای گل مهتاب خفته در پس ابر، چو ماه رفتی و شب های من سیه پوش است سلام بابای مهربانم! بعد از 4 سال و 5 ماه و 5 روز که همه این روزها ...
وطن پرستی از ویژگی های بارز علیرضا بود/ من و همسرم با جان و دل برای ایران کار می کردیم
لحاظ مالی مشکل چندانی نداشتیم و زندگی را به آسانی آغاز کردیم. علیرضا بسیار انسان خانواده دوست، فعال، از خودگذشته و به معنای واقعی کلمه، انسانی زنده بود. من عاشق علیرضا بودم و هستم و اگر بار دیگر به گذشته باز گردم، او را به عنوان همسرم انتخاب خواهم کرد. با وجود این که پدرم در ابتدا با ازدواج ما مخالفت کرد، اما بعد از مدتی عاشق علیرضا شد. درواقع علیرضا بعد از مدتی گرداننده خانواده ما شد ...
مطالعه عمیق دروس رمز موفقیت من /در فعالیت های فوق برنامه مدرسه شرکت کردم
: خانواده به طور مستمر پیگیر کامل وضعیت درسی بودند . ارامش خانه را به طور کامل حفظ می کردند.اگر افت تراز داشتم تشویقم میکردند و برای جبران ازمون های بعدی به من تذکر میداند. این دانش آموز گلستانی همچنین از برنامه های فوق برنامه و حضور در مسابقات فرهنگی و قرآنی خود خبرداد و گفت: در مقطع راهنمایی و دبیرستان در مسابقات قرآنی تفسیر قران و صحیفیه سجادیه مقامات استانی کسب می کردم. دهنوی اذعان کرد: آزمون کرونایی امسال سخت بود و برنامه ریزی زمانی مرا بهم ریخت و برخی اوقات رشته ی کار از دستم خارج می شد اما توانستم به وضع مناسب و آرام برگردم. انتهای پیام/ ...
نزدیک بود برویم
مغزی تا مشکلات بینایی و کمردرد و... او در ابتدای دفتر نوزدهم شعرها و یادهای دفترهای کاهی، نوشته است: در خانه هستم/ سرما بیداد می کند/ امروز یکشنبه است/ پارسال در این روزها برای بار چهارم چشم مرا عمل کردند/ بی نتیجه بود/ شعر می نویسم در دفترهای کاهی/ روز غم انگیز عمل چشم را فراموش می کنم . با این همه او هیچ گاه در مقابل بیماری ها تسلیم نشده و از پا ننشسته و همواره به کار مشغول بوده است. در ...
می خواهم دنیا را با چشم های خودم ببینم
چیزهای زیادی یاد می گیرم. تعدادشان زیاد است و نمی توانم همه را اسم ببرم ولی امیدوارم با موفقیت هایم بتوانم خوشحال و سربلندشان کنم. دختر جوان و جویای آرزوهای ما در خاتمه باز هم از امید و انگیزه و تلاش می گوید: هر وقت در زندگی کم آوردم و خسته شدم هدف هایم به من انگیزه دادند و با تصور اهداف آینده و زیبایی مسیر حال توانسته ام همه مشکلات را مثل پله های نردبان پشت سر بگذارم . همیشه میم مشکلات را حذف می کنم و برای من واقعا مثل شکلات هستند که اگر نباشند شیرینی موفقیت را نمی چشم، من برای هدف هایم یک جنگنده ام که هیچ چیزی نمی تواند مانع من شود. انتهای پیام ...