مردی همراه این زن نیست؟
سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی ناب از همراهان بیماری که هیچ وقت شناسایی نشدند!
زمین برد.انگار مرده بودم. بعد از لحظه ای به خودم آمدم فهمیدم زنده ام اما بر اثر موج انفجار نه چیزی می دیدم و نه چیزی می شنیدم.کم کم چشمانم باز شد زن همسایه را دیدم که از وسط دو نیم شده بود.آن طرف تر گیس های بلند و سربند محلی اش روی شاخه ی یکی از درختان بود. خون از فکم فواره می زد. چادرم را جمع کردم و روی فکم گذاشتم اما بی فایده بود. فکم آویزان شده بود. پای کودکی به طرفم پرت شد فکر کردم پای نسرین ...
راه پیشرفت زنان این است: مردان به همسران و دخترانشان اعتماد کنند+فیلم و پادکست گفتگو
زنان هیچ گونه شانسی برای هیچ گونه بروز و ظهور اجتماعی وجود نداشت. تحقیقی مربوط به سال 1852 میلادی (1231) در تهران نشان می دهد که حداکثر فقط یک درصد زنان صاحب ملک. مساله حضور یا عدم حضور زن در جامعه تا حد زیادی به جداسازی جنسیتی نیز دامن می زد. از آن جایی که در بسیاری از موارد زنان باید جدا از مردان می بودند، به طریق اولی از بسیاری از حقوق اجتماعی نیز محروم می شدند. البته این مساله در ...
قم، سانفرانسیسکو نیست
همین شهر زندگی می کنند. نباید شرایط به گونه ای رقم بخورد که امام عصر (ارواحنا فداه) رویشان را از قمی ها برگردانند. مردم قم باید جایگاه خودشان را بشناسند. چند سال پیش کسانی را از شهرهای دیگر به قم می آوردند تا فقط در اینجا قدم بزنند برای اینکه بدحجابی و بی حجابی جا بیفتد. وظیفه دختران و پسران قمی حفظ خانواده خود از این خطر است. در این شهر رضا خان نتوانست زن و بچه اش ...
بازتاب تعویض پرچم بارگاه رضوی در صفحات معارفی رسانه ها
...، پس می گوییم شما همسرت که هست با خانم و آقایان دیگر هم راحت باش، خوب فرد وقتی مقایسه می کند که من وقتی سرم درد می کند منشی ام خیلی بهتر از همسرم به من رسیدگی می کند و بیشتر هوای من را دارد یا خانمم آن جذابیتی که باید برای من داشته باشد، ندارد، اما مثلاً منشی ام دارد، یا مثلا خانم می گوید آنقدر که همکارم برای شخصیت من احترام قائل است، شوهر خودم نیست، آنقدر که همکارم مرا درک می کند، همسرم درکم ...
روابط باز جای کارکرد ازدواج را گرفته است/ اصلی ترین مانع ازدواج دختر و پسر چیست؟
دیگر هم راحت باش، خوب فرد وقتی مقایسه می کند که من وقتی سرم درد می کند منشی ام خیلی بهتر از همسرم به من رسیدگی می کند و بیشتر هوای من را دارد یا خانمم آن جذابیتی که باید برای من داشته باشد ندارد ولی مثلا منشی ام دارد، یا مثلا خانم می گوید آنقدر که همکارم برای شخصیت من احترام قائل است شوهر خودم نیست، آنقدر که همکارم مرا درک می کند همسرم نمی کند، این مقایسه ها را می خواهید چه کار کنید، نمی گویم راه ...
معرفی می کنیم؛ حکیم باشی های کن
علویه خانم موروثی بود. برادرش حاج محمدرضا ابهری در شهر تهران عطاری داشت. علویه خانم داروها را خوب می شناخت. فن داروسازی سنتی را از برادر آموخت و در خانه ده ها معجون ضد درد و پماد و شربت ساخت. کم تر مرضی بود که با دستان این زن فاضله درمان نشود. آن قدرکه از 5 محله کن برای تهیه داروی گیاهی پیش او می آمدند. برای تهیه گیاه دارویی بیشتر خودش راهی کوه می شد یا معتمدی را می فرستاد. براین باور بود ...
این بار سرکار استوارها و ستوان ها از نیروی انتظامی گفتند
...، او گفت: شاید شعاری باشد اما واقعاً آرزوی شهادت دارم، تفریح خاصی ندارم فقط داخل رینگ می روم و سختی های روزگار را بر روی کیسه بوکس خالی می کنم، دوست دارم به نحوی خدمت کنم که شب اول قبرم جدم بالای سرم بیایید و از عملکردم راضی باشد. 5 ساعت در آمبولانس گیر کردم تا خیابان ها باز شوند این بار به سراغ ستوان یکمی می روم که در یکی از عملیات ها جانباز شده است، این ستوان یکم که نامش ...
علت مخالفت مادر پژمان موتوری با ازدواجش چه بود؟
...، از روی زین موتور بلند می شد، می ایستاد. تک تک موتورها را جا گذاشت. دو دور که زمین را چرخید، باز ایستاد. با خودم گفتم: آن قدر گاز داد که موتورش هنگ کرد. سرش را برگرداند و رقبایش را دید زد. انگار آنها داشتند دنبال او می دویدند و او هم از دستشان فرار می کرد. بعد از یک دقیقه که رسیدند، باز گازش را گرفت. نگاهم به دنبالش، دور زمین می چرخید. دوست داشتم به جای او از شدت سرعت، جیغ ...
پس از ده سال(22) | پوشش خبری سفر حضرت آقا، شیرین ترین و بهترین روز کاری مان بود/ لذت مخابره ورود حضرت ...
...، خوب به خاطر دارم یکی اسپند دود می کرد، دیگری شربت و شیرینی توزیع می کرد، بسیاری هم مشتاقانه تصاویر حضرت آقا را در دست گرفته و چشم به راه بودند تا مولا و مقتدایشان را ببینند. همچنین یادم هست برخی خانم ها با جارو دم درب خانه شان را تمیز می کردند. از آن سو برخی بچه های مدرسه ای نیز گروه سرود راه انداخته بودند و شعر می خواندند و در این میان کم نبودند پدران و مادران شهیدی که به همراه قاب عکس فرزند ...
جدایی را دوست نداشتم
با هزار رنج و بدبختی همراه بود... از همان دو سه روز اول زن عمویم بنای ناسازگاری با مرا گذاشت. از همه چیز و همه کارم ایراد می گرفت. چرا مادرت هر روز زنگ می زند؟ چرا مدام با تلفن حرف می زنی؟ چرا به خانه پدرت می روی و دو روز دو روز آنجا می مانی؟ چرا لباس این رنگی پوشیدی؟ چرا شب ها تا دیروقت با فریبرز پِچ پِچ می کنید؟ به فریبرز گفتم عروسی بگیریم و برویم سر خانه و زندگی خودمان ...
معرفی می کنیم؛ حکیم باشی های کن
و شب هم نداشت. علویه خانم یا همان بانو مریم سادات ابهری از زنان با کمالات کن بود که همه از او به نیکی یاد می کنند. به ویژه که او طبیب خانگی اهالی محله نیز بود و با داروهای گیاهی که می ساخت، بسیاری از بیماری ها را درمان می کرد. طیبه میرزایی مادربزرگ را این گونه معرفی می کند: در حدود 120 سال پیش، مادر بزرگم در خانواده سادات علوی به دنیا آمد. عاشق یادگیری و خواندن و نوشتن بود. خودش ...
قصه های مسجد و جنگ
های ما جزئی از آن بودند، بدون تعریف کردن تیر هایی که خیلی از حنجره ها را لرزانده است، بدون اینکه بگویم خیلی از رزمنده ها شب های عملیات ضبط های کوچکی در جیبشان گذاشته بودند و بعد می شد دقیقه هایی که ضبط شده است را شنید. خش خش پوتین هایی که بر خاک می ساید و تق تق مسلسل ها، خمپاره های دور و پچ پچ های ریز، صدای تک تیر هایی که بلند می شد و انفجار. صدای فرمانده این ها را ببر و بلندشو، مراقب باش تیر ...
صلح امام حسن، پرشکوه ترین نرمش قهرمانامه ی تاریخ
...> شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت، گفت وای بر تو! گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می کشی، آنگاه میگوئی: از قریش بودند!؟. روزگاری گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد حسن بن علی او را دید و شناخت، پیش رفت و گفت: مرا می شناسی؟ گفت نه! گفت: من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر باو دادند آنگاه او را نزد برادرش حسین ...