سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با دختر متفاوت یکی از شهدای غواص عملیات کربلای 4/ گل قشنگم لیلا را به خدایم می سپارم
برای بابام ناراحتم که مامان را ناراحت نکنم. بعد تماس گرفتم به مامان گفتم: از معراج شهدا تماس گرفتن جسد بابا را آوردند بیاید تحویل بگیرید. مامان باورش نمی شد که این جوری خبر را دادند. زهرا سوال داری که دنبال رسیدن به جوابش باشی؟ شاید اگر 15 سال پیش می آمدی آره؛ مثلا از همین دست سوالات که چرا تلگراف اینکه من به دنیا آمدم را به بابام نرساندید؟ چون دوست داشت من را ببیند، می آمد من ...
سونا و جکوزی نرفتم، از فولاد کنار گذاشته شدم/ هاشمی نسب گفت واسه ما لات بازی در نیار ما خودمان لاتیم!
. چون گرمکن تیم را در منزل جا گذاشته بودم و رفتم از خانه برداشتم و قبل از این که تیم با اتوبوس به هتل اکسین رسیده باشد، من در هتل حضور داشتم. (تا اینجا را بگذارید به پای بی انضباطی ناخواسته من). به همین دلیل از لیست بیست و چند نفره بازیکنان برای بازی مقابل مسجدسلیمان کنار گذاشته شدم. روز بعد از بازی به من گفتند استراحت کن (تمرین نکن امروز) و بنشین سر نیمکت، تمرین تیم را تماشا کن. روز بعد اجازه حضور ...
زنانِ غریب
خاطر شیعه بودن کتک خوردنم مجاز بود. کتکم می زدند و می گفتند ، تو شیعه ای بعد توهین می کردند و می زدند. شکستن سر و دست و پا، چاقو خورد و با چوب زدن هر روزه و هر شب سهم من بود. وقتی حامله بودم خواهراش فلاکس آب جوش رو ریختند روی من. روسری خواهرش رو شسته بودم چون پیدا نکردند آب جوش رو ریختند روی من. به مادرم فحاشی می کردند. ایران که بوده اند وضعیتش بهتر بوده و بقول خودش شوهرش از ترس کمتر ...
قرار ملاقات مان 35 سال بعد در میدان امام حسین (ع)
شهدا همکلام می شوم، بدون اینکه موضوعی مطرح شود، خودشان از سردار شهیدحاج قاسم سلیمانی صحبت می کنند. مادر شهیدان علی و محمد حسین هم جزو همان مادران شهداست. مادر شهیدان می گوید: بعد از شهادت حاج قاسم گفتم خوشا به سعادت مادرت که این روز های شهادت تو را ندید. چند روز پیش تلویزیون حاج قاسم را نشان می داد که برای حضرت زینب (س) گریه می کرد. با خودم گفتم ای زینب (س) جان شما این همه مصیبت کشیدید، حالا هم ...
آسبادها، نماد معماری سنتی ایران و استفاده از انرژی پاک
مصالح شامل خشت و گل و چوب ساخته شده و ساختمان آن از دو طبقه اصلی تشکیل شده است. طبقه همکف که سالن اصلی آسباد به حساب می آید، محل قرار گرفتن سنگ بزرگ و مدور آسیاب است و کار اصلی آسیاب غلات در اینجا انجام می شود. از این طبقه به عنوان انبار غلات هم استفاده می شود. در طبقه دوم که همان پشت بام آسباد محسوب می شود پره ها و تیرک های متصل به آن قرار گرفته است پره های آسیاب از چوب ساخته شده است و سبک است ...
یک روایت از کتابفروشی سجاد افشاریان
به گزارش خبرنگار ایمنا ، سجاد افشاریان با انتشار چند عکس در اینستاگرام خود آورده است: "اومده بودم کتابفروشیمون ، یه غری هم از طولانی شدن خرید مامان باباش داشت، کنارش که نشستم تا هم قد شیم و باب معاشرت باز شه ، خودش اومد بغلمو و بغلم موند . از همه جا حرف زدیم، از 206 قرمز، صندلی قرمز، عینک قرمز، لاک قرمز، کتاب قرمز، دیگه سفت رفیق شده بودیم که مامان و باباش گفتن راستی آقای افشاریان آول ...
تصویری از زندگی فرزندان شهدا
...> بابا احمد ساکت شده بود. داشت به عکس روی دیوار نگاه می کرد. گفت: اون عکس من نیست؛ عکسِ بابا صمده. باورم نمی شد. بابا احمد دستی به ریشش کشید و گفت: درست مثل سیبی که از وسط نصف کرده باشی. همه این رو می گفتن. صدای اذان ظهر که توی حیاط پیچید، یاد حرف مامان افتادم. مانتویم را درآوردم. چشمم به عکس بابا صمد افتاد و بعد به بابا احمد نگاه کردم. باورم نمی شد دو تا بابا این قدر شبیه به هم باشند. ...
حدیث کسا به شعر / به مناسبت سالروز شهادت بی بی دوعالم
...> ای امام و مقتدای شیعیان با اجازه رفت در زیر کسا در کنار مصطفی شد مرتضا بعد از آن رفتم کنار اهل خود تا بجویم با عزیزان وصل خود ما همه بودیم در زیر کسا دست خود برداشت بابا بر دعا گفت یارب اهلبیتم را ببین بهترین خلق خدا روی زمین خونشان با خون پاک من قرین جسم و جان دارند از من با یقین ...