سایر منابع:
سایر خبرها
پایان مصونیت آقازاده با "ماشین دودی"؟
می شد. من به مهدی هاشمی می گفتم شما خبر را جعل می کنید و خبرسازی می کنید. گاهی مهدی هاشمی اطلاعات مختلفی به ما می داد که منبع دوم خبری هم با وی هماهنگ بود و برخی از خبرسازی هایش برای تحت تأثیر قرار دادن حکومت انجام می گرفت. شفاف سازی اتهامات آقازاده در اعترافات متهمان فتنه 88 شائبه فرار مهدی هاشمی از کشور و ارتباط وی با اغتشاشات پیش آمده در ایام پس از انتخابات 22 خردادماه 88 ...
مردی که پسرخوانده اش را آتش زد
اشکالی ندارد اما حق نداری دوستان خلافکارت را هم بیاوری، اما او گوشش بدهکار این حرف ها نبود و کار خودش را می کرد. سراغ پلیس رفتم و شکایتی را مطرح کردم، اما این شکایت هم راه به جایی نبرد و پلیس هم برای حل مشکل من کاری نکرد. دوباره با سعید صحبت کردم و به او گفتم من در این خانه نماز می خوانم، مال دزدی حرام است، به خانه من نیاور، اما باز هم توجهی نکرد. روز حادثه دوباره با دوستانش به خانه آمدند ...
جان دادن کودک 14 ماهه زیر پای دو سگ + عکس
.... سوزان در ارتباط با روز حادثه می گوید: روز حادثه، یکی از سگ ها روی گلوی من ایستاده بود و من نمی توانستم خودم را به داکس برسانم. من این ها را به پلیس گفتم و آن ها نیز مرا مقصر این اتفاق ندانستند. اما من خودم را سرزنش می کردم و از دست کیم و جف دلخور نبودم. من به آن ها قول داده بودم که مراقب باشم. بعد از آن، به این نتیجه رسیدم که نگهداری سگ های پیت بول اصلا کار عاقلانه ای نیست. وقتی دوباره کیم را دیدم به او گفتم که از دست دادن داکس خیلی سخت بود، اما دوستی عمیق ما باعث شد که این تراژدی را پشت سر بگذاریم. اخبار حوادث - فرارو ...
زنده به گور
را نگه دارد. من زیاد به خانه خاله ام نمی رفتم اما چند روز قبل از این حادثه تصادف کردم و پایم شکست. باید مدتی را در خانه می ماندم. برایم سخت بود در خانه خواهرم زندگی کنم؛ او بچه داشت و خودش مشکلات زیادی داشت. به خانه خاله ام رفتم تا آنجا استراحت کنم. آن موقع بود که فهمیدم آنها یک بچه آورده اند و از او نگهداری می کنند. من هم در آن خانه بودم و مشکلی نداشتیم تا اینکه مرگ بچه اتفاق افتاد. ...
خاطره گردش هواپیمای حامل امام (ره) بر فراز تهران
صدرعاملی را بی کم و کاست با هم می خوانیم: 1975 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم و توسط انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی آلمان دعوت شدم وچند جلسه شرکت کردم که حدود یک ماه به طول انجامید و این امر مصادف شد با امدن امام به نوفل نوشاتو. یادم می آید که با چند تا از بچه های انجمن از جمله مرحوم طباطبای و عباس رحمانی و چند نفر دیگر قرار شد با قطار از دوسلدوروف برویم پاریس. من صادق طبابایی را مدتها ...
فرار شجاعانه یک مرد از توطئه مسلحانه
یک مرد که در صندلی عقب خودرو نشسته بود به سمت این او شلیک کرده است. باتوجه به این اقدام مسلحانه، با دستور بازپرس نصرتی از شعبه اول دادسرای ناحیه 34 تهران تیمی از مأموران اداره یکم پلیس آگاهی مأموریت یافتند به رازگشایی دست بزنند. وقتی همسر مرد زخمی تحت تحقیق قرار گرفت به کارآگاهان گفت: شوهرم چند روز پیش برای خرید یک خودروی سفیدرنگ با مردی به نام تقی وارد معامله شده بود، روز حادثه برای ...
انگشت اتهام دختر به 2 دایی در قتل پدر
از او خواستم تا از زندگی لیلا بیرون برود و سرزندگی خودش و خواهرم باشد اما علی دست بردار نبود تا اینکه تصمیم به قتل او گرفتم. وی ادامه داد: به یکی از شهرهای غربی رفته و با 700 هزار تومان یک تفنگ خریدم و منتظر ماندم تا اینکه علی را با شلیک سه گلوله به قتل رساندم. جواد در پایان گفت: در این جنایت تنها بودم و هیچ کس همراهی ام نمی کرد. در دادگاه ساعت 11 صبح دیروز 14 ...
رابطه پنهانی با جنایت پایان یافت
را به پزشکی قانونی انتقال دادند و تحقیقات خود را آغاز کردند. متهم در بازجویی ها گفت: مدتی بود متوجه شده بودم همسرم با شخصی رابطه دارد اما هیچ وقت فکر نمی کردم این فرد شوهرخواهرم باشد. همسرم را زیرنظر گرفتم و تلفن همراهش را کنترل کردم در کمال ناباوری متوجه شدم این فرد شوهرخواهرم مهران است. اصلا باورم نمی شد این دو نفر با سرنوشت من و خواهرم و بچه هایمان این طور بازی کرده باشند. به زنم گفتم دیگر لایق ...
گفتگوی خاص و خانوادگی با امین زندگانی و الیکا عبدالرزاقی + تصاویر
. من از سال 75 تا سال 80 به خاطر دلخوری، کمی از تئاتر فاصله گرفته بودم که باعث شد تئاتر ایشان را از دست بدهم وگرنه الان یک بچه داشتیم. (خنده) بعضی ها معتقدند اینکه زن و شوهر با هم یک حرف مشترک داشته باشند، خیلی خوب نیست اما عده ای دیگر می گویند که زن و شوهر وقتی هر دو یک دانش را بدانند یا اهل یک حرفه باشند، راحت تر می توانند کار یکدیگر را نقد کنند و در مورد کار هم نظر بدهند؛ نظر شما در ...
کارهای جاسوسی را دوست دارم!
ای جز بازی در این آثار نداریم. نه پدر من برج ساز است و نه مادرم بیزینس می کند. چیزی از پدرم به من نرسیده و باید در شغلی که بلدم، مشغول به فعالیت شوم. جعفری از توضیح درباره نقشی که در تعبیر وارونه یک رویا بازی می کند، پرهیز کرد و ذکر نکاتی چون اینکه این شخصیت همسر خود را از دست داده و یا دختر او عاشق می شود تنها لو دادن قصه دانست و درباره حضور در ارمنستان تاکید کرد: ما به لحاظ بازیگری ...
به خاطر پسرم
فهمیدم چه می کنم. ما حتی گاهی صبح ها و روزهای تعطیل با پزشکان قرار داشتیم. واقعا اگر مادرم نبود نمی دانم چه می شد. همان زمان صبح محسن را شیر می دادم و بچه را تحویل مادرم می دادم. در طول روز هم که من نبودم خواهرم که او هم بچه کوچک داشت به محسن شیر می داد. این بیماری از پدر و مادر به ارث رسیده؟ به ما گفته اند این بیماری از طریق ما به محمدرضا منتقل نشده اما یک بیماری ژنتیک است ...
بولتن سینما ؛ مجلۀ خبری روزانۀ سینما (7 اسفند)
برای حضور در مجامع عمومی ندارم، اما این فرصت را مغتنم شمردم تا در خدمت استاد عیاری باشم. بعد از سخنان شهاب حسینی، کیانوش عیاری نیز در سخنانی گفت: سالها پیش که من شهاب حسینی را فقط به اسم می شناختم و نمی دانستم کیست، روزی برنامه ای تلوزیونی دیدم که مجری اش او بود؛ بغض خاصی در اجرایش داشت و من خیلی خوشم آمده بود. آن زمان در حال تدوین مجموعهٔ روزگار قریب بودم، به دفتر کارم رفتم و به ...
نقشه تازه عروس برای قتل شوهر
و گفتم زندگی ات را از بین نبر. گفت نمی توانم تحمل کنم. قرار شد درقبال گرفتن طلاهایش شوهرش را بکشم. کلید خانه را هم به من داد صبح روز حادثه به خانه هومن رفتم. با دوستم بودم. به او گفته بودم برای سرقت می رویم وقتی وارد خانه شدیم ستاره در اتاق بود و هومن در هال خوابیده بود. دست وپای هومن را بستیم. او داد و فریاد می کرد و می گفت برادرم در نیروی انتظامی است و شما را بازداشت می کند، گفت از خانه ام بیرون ...
تفکر انحرافی توسل بدون جهاد فی سبیل الله
.... این هفته همراه کاروان خواهران محترمه هیئت محبین اهل بیت(علیهم السلام) در مناطق جنگی بودیم. روز اول دو کوهه رسیدیم و روز دوم در فتح المبین که برویم برای فکه، گردوخاک 68 برابرِ حد معمول شد. شما حساب کنید چه می شود. در فکه و فتح المبین ده دقیقه ای که روضه خواندیم گلو از خاک بسته می شد. خوب این یک عامل بیرونی است، یک قصه ای هست که باید درست شود. این چیزی است که مقام معظم رهبری در این امر ورود پیدا ...
از قدم های استوار مادر 3 شهید تا دختر شهیدی که هرگز پدر خود را ندید
شعبانعلی غلامی از استان مازندران نیز اظهار داشت: من هنگام شهادت پدرم هنوز به دنیا نیامده بودم و هرگز پدرم را ندیده ام. به گزارش فارس هنگام صحبت های این عزیزان در سالن مرکز همایش های برج میلاد، میهمانان به شدت متأثر شده بودند و صدای هقt هق گریه و اشک های حاضرین فضای معنوی بسیار زیبایی را خلق کرده بود. از جمله برنامه های دیگر این مراسم اجرای چند سرود توسط محمد گلریز از خوانندگان مطرح کشورمان در وصف مادران و همسران شهدا و دفاع مقدس بود که با استقبال زیادی روبه رو شد. انتهای پیام/ ...
شهیدی که "کادوی عروسی اش" را به خانواده شهدا داد+عکس
.... داد میزد. تو حال خودش نبود. بلند گو را گرفت دستش. انگار شب قبل ازعملیات است و دارد برای بچه ها اتمام حجت میکند. اشک همه را در آورد. می گفت امشب شب عروسی من نیست. عروسی من وقتیه که توی خون خودم غلت بزنم. پاکت های هدیه ماشین آمده بود دم در، دنبالش. پوتین هایش را واکس زده بودم. ساکش رابسته بودم. تازه سه روز بود که مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک ...
بهرام ریحانی با تمام وجود تئاتر را درک کرده بود
برای من هم پدر بودند و هم مادر. شفیعی افزود: امیدوارم اینگونه رفتن ها و از دست دادن ها برای آخرین بار باشد. ** سرطان برای مردم تبدیل به سرماخوردگی شده است مدیرعامل خانه تئاتر نیز در این مراسم گفت: چندی پیش در مراسم تشییع مجید بهرامی، بهرام ریحانی با دستگاه اکسیژن حضور پیدا کرد. باورش سخت است جوانی که با آنهمه انرژی، توان و امید با وجود بیماری در محافل حاضر می شد، امروز در ...
روحانی از عملکردم در وزارت ارشاد راضی است
مخالفت کنیم تا بعد خودش را تحمیل بکند و سپس آن را بپذیریم. مثل ویدئو. نظرتان درباره عملیات راپل برای جمع آوری دیش های ماهواره چیست؟ - این کار که دیگر صورت نمی گیرد چون جواب نمی دهد. الآن دیگر برخی از کارهایی که در گذشته می کردند را نمی کنند. الآن راپل و اقداماتی از این دست نیست. همین اخیرا در مجتمعی که من زندگی می کنم ریخته بودند همه دیش ها و تجهیزات آن را جمع آوری کرده بودند ...
کارگردانی ادعا کرد شهاب حسینی یک آدم کاملا بی هنر است!
فرصت را مغتنم شمردم تا در خدمت استاد عیاری باشم. بعد از سخنان شهاب حسینی، کیانوش عیاری نیز در سخنانی گفت: سالها پیش که من شهاب حسینی را فقط به اسم می شناختم و نمی دانستم کیست، روزی برنامه ای تلوزیونی دیدم که مجری اش او بود؛ بغض خاصی در اجرایش داشت و من خیلی خوشم آمده بود. آن زمان در حال تدوین مجموعهٔ روزگار قریب بودم، به دفتر کارم رفتم و به همکارانم گفتم که بازیگر اصلی فیلم بعدی ام را پیدا ...
پیش بینی امام (ره) درباره حرف و حدیث های 50 سال بعد
اسلامی روز 16 اسفند بود که حاج احمدآقا تلفن کرد که امام(ره) می گویند زود همه پرسی را برگزار کنید. گفتم: من می روم قم، خدمتشان عرض می کنم که برای چی همه پرسی برگزار کنیم؟ این امر، یعنی برگزاری رفراندوم، تشکیلات و سازمان می خواهد که ما نداریم ... حاج احمدآقا گفت: امام(ره) اصرار بر همه پرسی دارند. رفتم قم و به امام(ره) عرض کردم که دنیا شما را پذیرفته و شما 4 عنصر حاکمیت را حتی در پاریس هم داشتید ...
نقش های صادق طباطبایی در تحولات انقلاب
که من در رابطه با حقوق ملت در اسلام چیزی ندیدم. تصمیم می گیرند با پدر طباطبایی-آیت الله سلطانی- در این زمینه مشورت کنند. آیت الله سلطانی می گوید که شما وارد نیستید و در اسلام حقوق الناس یا همان حقوق ملت ها را داریم، با استفاده از این رهنمود، این موارد نیز اضافه می شود و این پیش نویس به امام داده می شود. بعد از آماده شدن این پیش نویس در سه نسخه تهیه می شود. بعد از آن یک پیش نویس دومی بعد از رفراندوم ...
علی اصغر تا آخرین لحظه همراه نیروهایش ماند
، جای پوتین دو تکه یونولیت به پایش بسته بود و باصطلاح کفشی برای خودش مهیا کرده بود. شهید فتاحی همین طور از ردیف جلو بچه ها را بررسی می کرد تا اینکه به آن رزمنده رسید. تا چشمش به پاهای او افتاد، خشکش زد. با تعجب پرسید: این چه وضعیته؟ رزمنده هم گفت: دیشب به پوتین هام تک زدند. چون پاهام بزرگه پوتین راحت برام پیدا نمی شه. اصغر آقا خیلی ناراحت شد (ما شهید علی اصغر فتاحی ...
از بیم تا هیم
...، خود را به آب و آتش می زد تا از کار نیفتد. برای لحظه ای چهره ی مادرم مقابل چشمانم آمد. بعد از او پدرم. خواهرانم و پس از آنان... برادرم. دیگر چشمانم هم وارد گود شده بودند و حالا باید با این غولِ نیمه جامد دست و پنجه نرم می کردم. اسفند ماه بود اما هوا گرم و مرطوب؛ یک سال پیش، موشک با همتی بلند سر رزمنده ای را برای خدا برد. تصور می کردم برای رسیدن به خدا، آن موشک باید با سرعتی مافوق ...
سرگذشت یک زندگی شورانگیز
.... پدر گفت ما فراموش کرده بودیم که امروز باید سری هم به محضر بزنیم، سجل شما و کاترین و قباله ها را بگیریم. امروز خیلی خسته شدم. اول وقت رفتم شهربانی سراغ سرهنگ بغدادی نژاد و ماجرا را برایش گفتم. از این نظر استقبال کرد. مدارک را دادم، تحویل گرفت ولی سجل شما نبود. گفتم امروز به شما می رسانم. یک تاکسی دربستی گرفتم اول رفتم سراغ صرافخانه افشار دروازه دولت برای پول خارجی. آقای افشار قول داد فردا صبح ...
گفتگو با پروانه کاظمی، هیمالیانورد ایرانی
. برگرد. من می گفتم: حالم خوب است، خودم می دانم حالم خوب است. اساسا من فقط تا زمانی به صعود ادامه می دهم که سطح هوشیاری ام را از دست نداده باشم. حاضر نیستم به هر قیمتی صعود کنم. پدر و مادرتان نگران نمی شوند؟ - مادرم زنگ زده بود، می گفت: مادر جان، اولی را که صعود کردی، حالا حتما لازم است دومی را هم بروی؟ برگرد. (می خندد) مادرم آن زمان حتی اسم کوه ها را درست نمی دانست. حالا ولی ...
نظام ارزشیابی دانش آموزان باید مبتنی بر فعالیت های پژوهشی باشد
در حوزه تعلیم و تربیت با نگاه به تکنولوژی های روز، تاملی کنیم و بررسی های جدیدتر و دقیق تری را انجام بدهیم و بعد خانواده ها را توجیه بکنیم. این وظیفه آموزش و پرورش است چون خانواده ها اطلاعات لازم را ندارند و باید برایشان تبیین کنیم که تکنولوژی های جدید هم فرصت و هم تهدید است. شما می توانید از موبایل استفاده مفید ببرید، پیام های تربیتی مناسب داشته باشید اما همین موبایل می تواند یک نوع تهدید باشد ...
آرزویم همکاری با فدراسیون خادم است
این کشور چطور بود، به عبارتی شرایط برای کارکردن شما و همکارانتان فراهم بود؟ نه اصلا شرایط خوبی نداشتند و خبری از کشتی گیران آماده و ستاره نبود. روشن بایراموف که فرسنگ ها از آمادگی فاصله داشت و دیگر کشتی گیرشان که برنز کسب کرده بود، دیسک کمر شدید داشت. به همین دلیل وقتی شرایط آنها را دیدم گفتم چون تیم ندارید، شرایط من این است که زمان کافی برای ساختن تیم و پشتوانه سازی داشته باشم. با وجود ...
سیلی محکم معلم پایان صحبت دانش آموز!
بتواند جلوی صحبت کردن نیمای 12 ساله با هم کلاسیش را بگیرد جوری با دست به سرنیما می کوبد که صورتش به میز برخورد کرده و بینی او می شکند. وقتی مسئولان مدرسه از این اتفاق با خبر می شوند، ازاین دانش آموز می خواهند که حقیقت را از والدین خود پنهان کرده و به آنها بگوید که در حین بازی به زمین خورده است! بعد از پایان ساعت مدرسه، زمانی که مادر نیما برای بردن فرزندش به مدرسه مراجعه می کند، با صورت ورم ...
هنوز هم هوای همه را دارد
با خودش همه جا برده بود. من شوشتری هستم چقدر شلوغ شده! انتظار دیگری هم نبود! یک کاشمر بود و یک حسین! سروی بود شهید با آن قامتش، این همه جمعیت آمدند تا جشن پرواز آن سفر کرده را در خور او به پا کنند. چند روز است که مراسم به پاست و چند سرباز هم هر روز در این مراسم شرکت می کنند، بندگان خدا هر روز آمده اند حتما از دوستان و همرزمان حسین بودند. مدتی گذشته است. پدر شهید همراه همسر شهید و پسرش ...
چرا مرد خشمگین همسر نوجوانش را به قتل رساند؟
. گفتم می آیم حتی تا دم در هم رفتم اما بعد با خودم گفتم بهتر است حداقل امشب وارد این درگیری نشوم چون خیلی خسته بودم، با خودم گفتم داخل می روم و حرفی به برادر سارا می زنم آن وقت دعوا می شود، بهتر است فردا بیایید؛ اما متاسفانه این حادثه اتفاق افتاد. راستش را بگویم برادرم مشکل دارد و همه ما این را می دانیم و خانواده سارا هم می دانستند هربار که برای مراجعه به پزشک یا خرید دارو می رفتم او هم می آمد حتی آن ...