سایر خبرها
تقدیر اهالی موسیقی از استاد پورتراب/ حالا فقط کتاب می نویسم
اجرای تقسیمات ناهمگون زمانی دست راست و چپ در ساز پیانو در پایان این مراسم گفت: همه مشغله من در زندگی روی موسیقی گذاشته شد. به طوری که حتی وقتی تصمیم به ازدواج گرفتم این شرط را گذاشتم که به خاطر اینکه بتوانم کامل در اختیار موسیقی باشم بچه دار نشویم. من در همان دوران جوانی وقتی پدرم را از دست دادم دو برادر، یک خواهررا بزرگ کردم و وقتی هم که ازدواج کردم تمام تلاش خود را صرف موسیقی کردم. وی ...
شرط پیشکسوت موسیقی برای ازدواج
پورتراب اظهار کرد: من همیشه مشغول کار هستم و با این که خیلی به همسرم علاقه دارم، زمانی که قرار شد با هم ازدواج کنیم، یک شرط گذاشتم؛ من خواستم اجازه دهد که هیچ وقت بچه دار نشویم تا من تمام وقتم را صرف شاگردانم کنم و کتاب بنویسم. به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از ساعت 24، این تئوریسین موسیقی ادامه داد: وقتی سال ها پیش پدرم مفقود شد، من مجبور شدم خواهر و برادرانم را بزرگ کنم. آن زمان ...
روایت مجاهد خذیراوی از مهمانی لعنتی...
بکنید کسی که از لورکوزن پیشنهاد داشت، یکهو این طوری بیفتد ته چاه. من درست زمانی قیچی شدم که بارسا برای جذبم دست به کار شده بود. اگر باور ندارید زنگ بزنید و از مدیران وقت باشگاه بپرسید. چرا پس از پایان محرومیت به تماشای جشن تولد دوباره مجا ننشستی. تو می توانستی از صفر شروع کنی و دوباره برگردی؟ می خواستم همین کار را بکنم، اما آن قدر حاشیه ها فضا را مسموم کرده بودند که دیگر امکان نداشت ...
فرهنگ در رسانه
خودتان را جزو خانواده ی ملت ایران می دانید، چرا نقدهای تان را رسانه ای می کنید؟ کسی که انتقاداتش را بدون آن که ابتدا در خود خانه مطرح کند، رسانه ای می کند، مصلح نیست عجب که این سخنان چقدر به اظهارات تند استاد می چسبد. اظهاراتی که در مصاحبه های رنگارنگ یک به یک رونمایی می شدند و شجریانِ ایرانی، از اینکه در رسانه های دشمن نقشی ایفا کند، ابایی نداشت. همین نقد را چند سال پیش محمدرضای لطفی ...
زمانی که خدا، عاشق بنده اش می شود!
اگر فقط یک لحظه غافل باشی، چیزی نمی شود؛ آن جا می فهمی که برای همان یک لحظه چه حسرتی خواهی خورد که چرا غافل بودم و چرا حواسم نبود!؟ چرا موقعی که گفتند: صلوات بر محمّد و آل محمّد، من فراموش کردم و حواسم نبود صلوات بفرستم. چرا به ختم هم رفتم، حتّی یک فاتحه نخواندم. گاهی برخی این طور هستند، ختم می روند، امّا یک فاتحه هم نمی خواند، فقط برای این که حالا همسایه است، رفیق است، دوست است، فامیل است، می رود ...
مادری که فرزندش را مقابل کلانتری رها کرد
فرزندش بشدت گریست و فریاد زد: دروغ گفتم من مادرش هستم. زن جوان در اظهاراتش گفت: چند سال پیش با مردی آشنا شدم. او معتاد بود و هر دو خانواده با ازدواجمان مخالف بودند، اما با هم ازدواج کردیم. اوایل گمان می کردم شوهرم اعتیادش را ترک می کند، اما بی فایده بود. او حتی کارش را هم به دلیل اعتیاد از دست داد. وی اضافه کرد: او علاه بر اعتیادش، در زمینه خرید و فروش مواد مخدر نیز با افراد معتاد و ...
تلخ و شیرینی های ورزش حرفه ای از زبان زوج ووشوکار اصفهانی / خانواده ای که موفقیت را در کنار هم معنا
رشته توجه نمی شود و همه به ویژه اسپانسرها تنها از یک سری ورزش های خاص که خبرساز هستند و در پخش تلویزیونی بیشتر دیده می شوند؛ حمایت می کنند. همسر وی و سرمربی تیم ملی تالوی بانوان اظهار داشت: من همیشه با حمایت خانواده ام در زمان قبل از ازدواج توانستم به موفقیت های زیادی در زمینه های مختلف دست یابم و زمانی هم که متأهل شدم همسرم حامی بزرگ من در زندگی بوده و موجب رشد و پیشرفت ورزشی ام شده است ...
همسرم بخاطر پرستاری مادرم دکترایش را نیمه کاره رها کرد
آمریکا رفتم. البته استادم مرحوم دکتر قریب به من پیشنهاد کردند که تخصصم را نزد ایشان بگذرانم. بدون اینکه از من امتحان بگیرد به من نمره 18 -که بالاترین نمره ایشان بود- داد و گفتند پیش من ادامه تحصیل بده. شغلی نداشتم. حتی حاضر بودم به عنوان کارگر شرکت نفت در بیابان ها کار کنم. چون آن زمان دستیاری حقوق نداشت به ایشان گفتم وضع مالی من خوب نیست و می خواهم ازدواج کنم، بدهی هم دارم. ایشان گفتند پس برای گرفتن ...
بعد از عقد خیلی رمانتیک پشت وانت نشستیم و به منزل خودمان رفتیم
تهران آمده بود. من هم در سپاه بودم. نقطه آغاز آشنایی ما آنجا بود. تحقیقات لازم را از طریق یک واسطه انجام دادم. هماهنگی های لازم برای صحبت ما فراهم شد، به توافق رسیدیم و بعد خانواده ها ادامه کار را انجام دادند و توفیق ازدواج با ایشان پیش آمد. * چه سالی بود؟ شما و همسرتان چندساله بودید؟ سال 59 بود. من20 ساله بودم. ایشان هم حدوداً در همین سن و سال بودند. * شرایط خاصی ...
گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم
نگویی دقیقا پسرم کجاست، تمام تهران را می گردم تا متوجه شوم کجا رفته. پدرش گفت: رفته سوریه. هیچ کدام از فامیل ها و حتی دخترم که ازدواج کرده، اطلاع نداشتند که مصطفی نیست. از وقتی متوجه شدم مصطفی رفته سوریه، احساس ترس، نگرانی و اضطرابم بیشتر از قبل شد. همسرم را مجبور کردم تا با مصطفی تماس بگیرد و من هم صحبت کنم. فقط حال و احوال کردم و هرچه پرسیدم: کجا هستی؟ گفت: همان جایی که قرار بود بروم ...
روایت همسر حجازی از کری های همایون خان و ناصرخان | بهزادی به من گفت ببین شوهرت چه توپی را از دروازه ...
همین خصوص گفت: شخص آقای بهرام افشارزاده لطف کرد و با مساعدت سریع باعث شد خانواده ما به دردسر نیفتاد و برای بازدید محل دفن پدرم به بهشت زهرا (س) رفتم و ایشان در نزدیکی یکی از بهترین های ایران زمین به خاک سپرده می شوند! علی ادامه داد: من در سپاهان شاگرد ناصرخان حجازی بودم و بعدها رابطه ام با ایشان گرم تر شد و به ایشان عموناصر می گفتم. هرگاه فرصت دیدار این بزرگمرد را پیدا می کردم به من می گفت علی هوای ...
چرا به حضرت معصومه (س)، کریمه اهل بیت (ع) گفته می شود ؟
.... لذا روز جمعه 23/2/73 به قم آمدیم و ساعت 30/7 دقیقه بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف شدیم. پس از نماز، مشغول خواندن زیارتنامه شدم که ناگهان صدای همان خانمی که در خواب دیده بودم به گوشم رسید که فرمود: بلند شو راه برو، که شفایت دادم من ابتدا توجهی نکردم و باز مجدداً همان صدا با همان الفاظ تکرار شد این بار به خود حرکتی دادم و مشاهده کردم که قادر به حرکت می باشم و مورد لطف آن بی بی دو عالم قرار ...
اخبار حوادث
ماه پیش با همسرم که 15 ساله است ازدواج کردم. در طول این چهار ماه زندگی مشترک اختلافنظر و مشاجرههایی با هم داشتیم؛ اما باز به او علاقهمند بودم تا اینکه یک روز پیش پدرزنم به خانهمان آمد و در غیاب من دخترش را به خانه خودش در آزادشهر برد. به گفته همسایه ها، او به زور همسرم را با خود برده است. گمان کردم اختلافی میان پدر و دختر پیش آمده و نباید دخالت کنم و همسرم دوباره به خانه بازمیگردد. قرار بود ...
وکیل بابک زنجانی: حق الوکاله ام حدود یک میلیارد تومان است
؟ – خیر، نمی توان نامش را دوست مشترک گذاشت، این فرد هم یکی از کسانی است که در عرصه مسائل حقوقی فعالیت می کند. ایشان از سوی خانواده زنجانی مورد مشورت قرار گرفتند و من نیز از سوی این فرد به موکلم معرفی شدم و چند ماه بعد از دستگیری زنجانی در دادسرا اعلام وکالت کردم. در آن زمان در کنار دفاع از موکل بحث مهم دیگری مطرح بود و آن ارزیابی اموال زنجانی محسوب می شد. اموال زنجانی متنوع و مختلف بود ...
تصاویر ازدواج های رامبد جوان با ماندانا روحی و سحر دولتشاهی و نگار جواهریان
... چند سال بعد و در 36 سالگی دوباره به فکر ازدواج می افتد. اینبار همسر او سحر دولتشاهی است که ماجرای آشنایی آن ها به صحنه تئا تر برمی گردد. دولتشاهی چند سال در گروه تئا تر پسیانی کار می کرد و از آنجایی که با پسیانی و خانواده پسیانی دوست بوده است آنجا به واسطه آن ها سحر را دیده است و از او خوشش آمده است. پس از آن این دو با هم ازدواج می کنند. در سال 93 زمزمه های جدایی رامبد جوان از سحر ...
مسئولین ، پیرو راه شهدا باشند
گفتند که مجروح شده و بعضی هم می گفتند که شهید شدند . مادر شهید از احساس لحظه شهادت جواد به ما گفت: من از دو ماه قبل بهم الهام شده بود لذا من هر روز صبح بعد از نماز دعای که امام حسین (ع) برای صبر حضرت زینب (س) وبازماندگان در روز عاشورا کرد خواندم لذا لحظه ای که خبر شهادت جواد را بهم دادند زیاد ناراحت نشدم و رفتم سر سجاده نشستم و دو رکعت نماز خواندم و دعای توسل را خواندم و متوسل شدم به ...
بی خانمان ها چه می گویند، چند می شنویم، چقدر بلدیم؟
عجله نسخه ها دستورهایی می داد. سرانجام به حال یک مریض رقت کرده و مشغول تفحص برای دارو شد ولی افسوس!! دوا نداریم. ای خدا دکتر نیست! دوا نیست، این همه مریض هم مراجعه می کنند! خدایا ما را مرگ بده. این جملاتی بود که من از دکتر استراق سمع نمودم و از آن بیغوله، از همان محلی که از کثرت بیمار وقت معاینه را هم حتی نداشت و آرزوی مرگ می کرد دور شدم. این یکی از بهترین درمانگاه های شهر تهران است که در جوار کاخ ...
عروسک های فرنگی ناصری مونس دختران اندرونی
بیشتر در امان خواهند ماند. به خاطر همین باورها بود که بسیاری از ازدواج ها در سنین قبل از بلوغ دختران و در دوران کودکی انجام می شد. تا جایی که حتی اغلب هنگامی که هنوز در گهواره بودند، آنان را برای هم نامزد می کردند و با رسیدن به سن بلوغ یا اندکی پیش از آن، به عقد یکدیگر در می آوردند. در جامعه عهد قاجار، فاصله چندانی بین دوران کودکی و ازدواج دختران وجود نداشت. همان طور که بارها اشاره شده است ...
گردشگری چگونه ثروتمندم کرد؟
.... تقریباً همه اعضای خانواده ام در زمینه گردشگری مشغول فعالیتند و برادرهای کوچکترم در حال یادگیری غواصی هستند. او در مورد فرزندانش می گوید: من سه کودک دارم که همگی شناگرهای خوبی هستند. زمانی که دخترم 6 ماه بیشتر نداشت او را در آب گذاشتم و او برای چند ثانیه زیر آب بود. آنها خون یک غواص دارند. او با اشاره به اینکه زمانی مفهوم واقعی غواصی را فهمیدم که یاد گرفتم چگونه امنیت خود و اطرافیانم را تأمین ...
به موفق بودن نگاه جنسیتی ندارم
شاید همین الگو بود که شخصیتم را ساخت؛ الگویی که نگاه جنسیتی و زن بودن در آن نقشی ندارد بلکه توان فردی حرف اول را می زند و برای همین من هم به دنبال ایجاد این توانمندی ها بودم و توانستم در رشته اقتصاد در مقطع فوق لیسانس تحصیل کنم و نخستین گام را با تأسیس شرکت در انگلیس و فرانسه در زمینه بازرگانی و مدیریت پروژه آغاز کنم؛ پس از ورود به ایران علاوه بر تدریس در دانشگاه ها، به طور جدی وارد عرصه صنعت شدم. ...
رئیس داریم تا رئیس!
داستان حسین دهقان که به عنوان عضوی کوچک پایش را می بوسم و با اطلاعاتی که درباره ایشان گرفتم، از پاسداران ابتدای پیروزی انقلاب است و من این جنس پاسداران را بواسطه پاسداری پدرم خوب می شناسم. و اما منصور میرمرادی؛ سال 91 تاریخ انقضای جانبازی من بود و یک دفعه شدم صفردرصد و قطع مستمری! چندین مکاتبه استان با تهران نمودند که این فرزند شهید، پدرش از پیشکسوتان جنگ بوده و خودش نیز بر اساس مدارک ...
این عشق کمر سختی ها را شکست
اجازه دهند بیشتر با هم آشنا شویم. کبری حافظی که حالا چهارمین دهه از زندگی اش را سپری می کند با مرور آن روزها ادامه داد: خدا را شکر می کردم فردی را با چنین خصوصیات اخلاقی در مسیر زندگی ام قرار داده است. ماه رمضان سال 1377 به عقد هم در آمدیم و حالا در طول این چند سال که آقا سید به کما رفته است خاطرات آن زمان بسیار آزارم می دهد. برخلاف زرق و برق جشن های ازدواج امروز، بدون هیچ تشریفاتی خطبه ...
شعر جوان ایران خیلی غریب است
شود؟ خیر! شما چه به عنوان شاعر، چه به عنوان ناشر شاید موافق باشید با این نظر که در دنیای امروز، شعر بدون پشتوانه رسانه ای، شانس زیادی برای دیده شدن ندارد و تلویزیون، در حال حاضر مهم ترین رسانه است. وضعیت تلویزیون از پیش از انقلاب تا به امروز در مواجهه با شعر چطور بوده؟ به نظر می آید چند دهه است که این رابطه کم رنگ شده... قبل از انقلاب که تلویزیون خیلی نبود. یعنی از 20 خانه یکی تلویزیون ...
اندر احوالات آقای همسایه
بنشیند و مفت بخورد و بخوابد . با این وضعیت مادرم مجبور بود در خانه های مردم کلفتی کند و شکم من و خواهرم را سیر کند. او چند بار از خانواده پدرم خواست تا کاری انجام بدهند. نصایح پدر بزرگ و مادر بزرگم نیز اثری نداشت. پدرم می گفت باید کاری در خور شان او و با در آمد بالا پیدا کند و هر روز وعده سر خرمن می داد. مادرم که از این شرایط خسته شده بود تقاضای طلاق داد تا ...
ورود کلاهبرداران به سمساری های مجازی
بدی بیفتد. داستان امید را بشنوید: دنبال خرید گوشی بودم. دلم نمی آمد پول بدهم به گوشی نو. گفتم حالا دست دومش را می گیرم تا بعد. دوستم یک سایت را معرفی کرد که گفت می شود موارد خوبی در آن پیدا کرد. اتفاقاً همان روز که به سایت سر زدم یک گوشی با مشخصاتی که مورد نظرم بود، پیدا کردم که آدرسش هم نزدیک بود. قرار گذاشتم بروم گوشی را از نزدیک ببینم. گوشی مال خانم جوانی بود. دم در خانه منتظر ماندم. گوشی را ...
قصاص، مجازات قاتل شکنجه گر
می کردم و احتمال می دادم که او با افراد دیگری ارتباط دارد. برای گرفتن اقرار از این رابطه ها بود که او را کتک می زدم و از آن صحنه ها فیلم می گرفتم تا بعداً نتواند حرفش را انکار کند. جمشید در شرح روز حادثه هم گفت: آن روز دختر و پسرم را همراه یکی از بستگان به سفری تفریحی به جاده شمال فرستادم. وقتی با همسرم در خانه تنها شدیم دست و پایش را بستم و او را کتک زدم. خواستم اقرار کند که با کس دیگری رابطه دارد ...
سفیران صلح
حفاظت از محیط زیست انجام داده اند می گویند. ریشه های یک آغاز 45 سال قبل در آستارا و در خانواده ای که به ورزش اهمیت زیادی می دادند به دنیا آمدم. پدرم کارمند شیلات بود و از دوران کودکی وقتی برای من دوچرخه خرید تشویقم می کرد که ورزش را سرلوحه زندگی ام قرار بدهم. با دوچرخه به مدرسه می رفتم و عاشق دوچرخه ام بودم. یکی از روز ها وقتی کتاب سفرنامه مارکوپولو را خواندم احساس کردم می ...
اختراعی برای فرید
بروند و مثل یک انسان عادی همه کار هایشان را انجام دهند. خانم نخبه درباره اینکه ایده اصلی اختراعش چه زمانی و چرا به ذهنش رسیده می گوید: در خانواده مان یک معلول وجود داشت. وقتی او را می دیدم نمی توانستم در برابر شرایطی که دارد ساکت بمانم و از همان 2 سالگی که متوجه بیماری و تفاوت هایش با هم سن و سالانش شدم، تصمیم گرفتم کاری کنم تا به زندگی عادی بازگردد . نسبتش با این فرد معلول را می ...
امتداد تاریکی..."خواستگاری نداشتم تا این که ..."!
دانشگاه دانش آموخته شدم برای کار در یکی از بیمارستان های شمال کشور ثبت نام کردم و مدتی بعد در همان بیمارستان استخدام و مشغول کار شدم. با توجه به این که دوران آموزشی تحصیلی را هم در آن بیمارستان گذرانده بودم بسیاری از همکاران رابطه خوبی با من داشتند و من از این که روی پای خودم ایستاده بودم خیلی خوشحال بودم و زندگی خوبی را کنار پدر و مادرم تجربه می کردم و در واقع عصای دست پدر بازنشسته ام بودم اما ...
عشق مرگبار
فهمیده بودم که چگونه با زندگی خود بازی کرده و عفّت خود را در بازار هوس آلود حماقت های بی پابان،به حراج گذاشته ام . گیج و حیران بودم،چند روزی لب فرو بسته و چیزی به خانواده ام نگفتم، تا این که سرانجام با وخیم شدن حالم، بغضم ترکید و ناگفته های شرم آور خود را برای آنان باز گو کرده ام،پ در و مادر بیچاره ا م شوکه شده بودندبه گونه ای که پدرم، چند روز بعد سکته مغزی کرد و راهی دیار باقی شد. ...