سایر منابع:
سایر خبرها
میهمان امام حسین (ع) دست خالی برنمی گردد
خیابان رد شدم که فرار کنم و من را نبینید. اشک هایش را پاک کرد و با بغض ادامه داد: دو سال است به هیئت نیامده ام، دو سال پیش یک گرهی افتاد به زندگی ام که از امام حسین (ع) خواستم درستش کند، نکرد! من هم قهر کردم و دیگر پایم را در مراسم عزاداری اش نگذاشتم. چند روزی است دلتنگ خودش و هیئت هایش شده ام، امروز که از اینجا رد می شدم، در دلم گفتم می دانم که تو هم با من قهری، می دانم از من ناراحتی، ولی می خواهم ...
وظیفه ما چیست؟! خاطره ای مهیج و ردپای روزهای رفته بر روح و جسم رزمندگان
دوستم دستش بوسیله نارنجک گردویی که در دست اسیر عراقی بود قطع و در دم شهید شد. برای چند لحظه فکر کردند من هم دستم قطع شده. فقط در آن پخش شدن برف و ناپدید شدن سه اسیر، یک لحظه متوجه شدم دو نفرشان به سمت من خیز برداشتند. فقط ماشه را کشیدم و 30 عدد گلوله را در دو ثانیه روی آنها خالی کردم. دو نفرشان در دم کشته شدند و آن سومی را هم که ترکش نارنجک به سرش خرده بود و زجر می کشید خلاص کردم. حدود دو ...
اشعار شب سوم محرم/ شهادت حضرت رقیه(س)
سفره ی دل وا کردم فقط از درد تو گفتم بابا ** سرِپا می شوم و می افتم دیگر از درد زمینگیر شدم زحمت عمّه شدم ای بابا راحتم کن که دگر پیر شدم ** حتماً از نیزه زمینت زده اند که کمی دیر رسیدی بابا می شناسیم؟ بگو چند شب است دخترت را تو ندیدی بابا ********************** ...
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم ماه مبارک رمضان به نفس حاج میثم مطیعی
سلام بابا تو آسمونا دنبالت بودم اما توی خرابه اومدی کنارِ ما صفا آوردی قدمت رو چشم، بابا بابا جونم یه دنیا حرف دارم باهات اما میخوام فقط بگم دوست دارم حالا بگم بابا حسین، بگی جونم بابا بازم بهم بگو دوستم داری خیلی وقته که نگفتی بهم بگو که تنهام نمیزاری خیلی وقته که نگفتی یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِه... * سر رو ...
سارق طلای نامزد سابق را زد!
بازار رفتم و پس از خرید مقداری میوه و سبزی به طرف خانه ام برگشتم. وقتی به خانه رسیدم و زمانی که خواستم با کلید در حیاط را باز کنم موتورسیکلتی با دو سرنشین که هر دو کلاه کاسکت به سر داشتند کنارم توقف کرد و ترک نشین آن پیاده شد و به طرفم حمله کرد و به زور دستبند طلایم را از دستم بیرون آورد و سوار موتور همدستش شد و فرار کرد. هر چقدر فریاد زدم آی دزد داخل کوچه کسی نبود که به دادم برسد. با طرح ...
راز مگوی دخترجوان فاش شد/ دام پسر خوش تیپ به بهانه کشیدن قلیان!
به حرف هایش اعتماد دارم، اما متاسفانه در حالی با چشمان هوس آلود فرامرز روبه رو شدم که دیگر کاری از دستم ساخته نبود و این گونه همه هستی و آینده ام را نابود کردم. به خاطر این که بعد از این اتفاق تلخ روی بازگشت به خانه را نداشتم چند روز نزد فرامرز ماندم تا این که با یک داستان ساختگی تصمیم گرفتم به منزل بازگردم. وقتی وارد خانه شدم با چشمانی گریان به پدرم گفتم که چند جوان مرا ربوده و مورد ...
روایتی عجیب از تصادف نابود کننده ستاره پرسپولیس/ مستعدترین چپ پای بعد از انقلاب چگونه با BMW چپ کرد؟
را تجربه کردم. در حین رانندگی یک لحظه خواستم نوار کاست ضبط ماشین را تعویض کنم که ناگهان یک وانتی جلوی من سبز شد، بلافاصله ترمز گرفتم که به ماشین جلویی نخوریم اما چشمتان روز بد نبیند، افتادم در شانه جاده که حدود یک متری پایین تر بود، دور خودم ابتدا چرخیدم و بعد ماشینم چپ کرد. خوب یادم می آید سه بار ماشین معلق زد و چون کمربند نبسته بودم من هم پرت شدم بالا و همان لحظه متوجه شدم که گردنم شکست. احساس ...
قتل داماد در شب تولد نوه/ مادر زن عصبانی سر دامادش را با سنگ ترکاند!
شده بودند نمی خواستم از هم جدا شوند. من میخواستم دخترم خودش تصمیم نهایی را برای زندگی اش بگیرد . دروغگویی برای نجات مادر سپس پریا که با قرار وثیقه آزاد بود در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من دو خواهر و یک برادر دارم . مادرم بعد از فوت پدرمان به سختی ما را بزرگ کرد. من فقط برای اینکه مادرم دستگیر نشود حقیقت را پنهان کردم و به پلیس گفتم شوهرم گم شده است. سیامک همیشه مواد می کشید و ...
معجزه در دقیقه 90 سیل وحشت آور فیروزکوه / غم سیل زده ها را لمس می کنید
آمدم و سوار موتور شدم که به سر کار بروم. همان لحظه باران شروع شد. آنقدر شدید بود که برای فرار از خیس شدن توقف کردم و به مغازه پسرعمویم رفتم. شدت باران هر لحظه بیشتر می شد. طوری که تا شعاع یک متری به زور دیده می شد. همان موقع دلواپس زن و بچه ام شدم. موبایلم را برداشتم و به همسرم زنگ زدم. فقط چند کلمه گفت که می ترسد و بعد جیغ بلندی کشید و تلفن قطع شد. وحشت کرده بودم. از مغازه بیرون آمدم که سیل را ...
رسوایی زن خیانت کاری که از داماد خانواده باردار شد
بودم گوشی من را بررسی و متوجه رابطه من با سمیرا شده بود . دوست داشتم زمین بازشود و داخل آن بروم و در برابر سوال های پشت سرهم و گریه های مریم حرفی برای گفتن نداشتم، بعد از دقایقی با خواهش و التماس بهش گفتم چیز خاصی بین من و سمیرا نبوده و رابطه ما فقط در حد چند پیامک و تلفن بوده ، اما به او دروغ گفتم با هر بدبختی که شد از اون شرایط برزخ وار خلاص شدم اما هیچ کس به اندازه خودم نمی دانست چه خبط ...
جلف بازی ژاله صامتی در پشت صحنه برنامه جدیدش | رفتار ژاله صامتی همه را خیره کرد
تحویل داده بودند اما من از آنجایی که اعتماد به نفسم در همه چیز خیلی بالاست گفتم خودم می خواهم از دخترم نگه داری کنم. (می خندد) بعد از اینکه چندین بار یاس را از روی تخت برداشتم و دوباره به جایش برگرداندم در نهایت او را کنار خودم خواباندم. دخترم 9ماه با من و در وجود من بود و وقتی او را به خودم نزدیک کردم احساس آرامش کردم و بالاخره توانستم بخوابم. ژاله صامتی: من و یاس چون متولد ماه فروردین ...
جلف بازی ژاله صامتی در پشت صحنه برنامه جدیدش | رفتار ژاله صامتی همه را خیره کرد
و زیاد بغل شان نمی کنم؛ به همین خاطر هم همه بچه ها ارتباط خیلی خوبی با من دارند چون از اینکه مرتب کسی بغل شان کند و ماچ شان کند خوش شان نمی آید. در مورد بچه های خودم هم این طور بودم. اتفاقا خواهرهایم می گفتند چطور می توانی بچه هایت را محکم بغل نکنی و نچلانی و من هم می گفتم من از تماشای شان بیشتر لذت می برم و کیف می کنم. البته نیاز اخلاقش با یاس فرق دارد و دوست دارد در آغوش من باشد ...
قتل همسر صیغه ای برای جلب رضایت همسر دائمی!
نسرین آشنا و به او علاقه مند شدم به همین خاطر او را صیغه کردم. رابطه ما خیلی خوب بود تا اینکه همسرم متوجه این ارتباط شد و می خواست خودکشی کند، اما نجات پیدا کرد و بعد از آن درخواست طلاق داد. من هم به خاطر اینکه زندگی ام را دوست داشتم، تصمیم گرفتم کاری کنم همسرم مطمئن شود من دیگر با نسرین رابطه ای ندارم به همین خاطر به این فکر افتادم با صحنه سازی، فیلمی را به همسرم نشان دهم که او فکر کند ...
به خاطر جلب رضایت همسر اولم قاتل شدم
همسر و فرزندش زندگی می کند. به این ترتیب او بازداشت شد و مورد بازجویی قرار گرفت و در همان بازجویی اولیه به ازدواج پنهانی با نسرین اعتراف کرد. متهم در ادامه گفت: چند ماه قبل با نسرین آشنا و به او علاقه مند شدم به همین خاطر او را صیغه کردم. رابطه ما خیلی خوب بود تا اینکه همسرم متوجه این ارتباط شد و می خواست خودکشی کند، اما نجات پیدا کرد و بعد از آن درخواست طلاق داد. من هم به خاطر ...
بهاره رهنما خودش استایل اختراع کرد | خانم بازیگر با سربند و روسری و مانتو گشاد
برایم بود. دوستانم برخی اوقات می گویند مردان ایرانی نمی توانند زنی مانند تو که اینقدر فعال هستی را تحمل کنند. احتمالا حق با آنهاست چون پیمان در مقابل من خیلی صبور است. اولین بار که پیمان را دیدم یک دختر 17 ساله بودم و بخاطر اینکه جهشی درس خوانده بودم وارد دانشگاه شده بودم. یک روز زمانی بازگشت از دانشگاه در خیابان ولیعصر به صورت اتفاقی با هم آشنا شدیم و بعد از چند سال ازدواج کردیم. ...
جزئیاتی از رفتار شیطانی 3 جوان با مریم دختر 17 ساله
.... ابتدا مقاومت کرده ولی نهایتاً با چرب زبانی همراهش شدم. وارد منزل که شدیم از دیدن 2 پسر جوان حسابی شوکه شدم. خواستم برگردم ولی سعید مانع شد، قول داد که اتفاقی نمی افتد و مراقبم هست. بعد از کمی نشستن و آشنایی با آنها آرام تر شدم ولی بعد از چند ساعت پسرها شروع به دست انداختن من کردند و و مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و سعید هم فقط نگاه می کرد و چیزی نمی گفت و هر کاری می ...
رضا هلالی: چند سال نیروی سپاه بودم
خاطر این شعر بازداشت شدم، از روی منبر پایین کشیده شدم ولی رویم زیاد بود و باز می خواندم و سعی می کردم دل آنها را به دست بیاورم. بعد هم نیروی سپاه شدم. من لباس سپاه را دوست داشتم. وارد سپاه شدم و 4-3 سال در سپاه بودم. کلا این فضایی نبود که خیلی راحت بگویند ماشاءالله بفرمایید! روضه هم می خواندیم و مناجات هم می خواندیم، شور هم سینه می زدیم. جذب بالا بود و اتفاقات خوب می افتاد. این مداح در ...
هیاتی ها مشتاق ترین افراد برای کار اجتماعی هستند
شعر بازداشت شدم، از روی منبر پایین کشیده شدم ولی رویم زیاد بود و باز می خواندم و سعی می کردم دل آنها را به دست بیاورم. بعد هم نیروی سپاه شدم. من لباس سپاه را دوست داشتم. وارد سپاه شدم و 4-3 سال در سپاه بودم. کلا این فضایی نبود که خیلی راحت بگویند ماشاءالله بفرمایید! روضه هم می خواندیم و مناجات هم می خواندیم، شور هم سینه می زدیم. جذب بالا بود و اتفاقات خوب می افتاد. چطور متوجه می شدید ...
فرار از خانه امن برای رسیدن به جبهه ناامن
ارتش خدا هستید و محکم با پشت دست به صورتم زد. سرم گیج رفت و برای لحظه ای چیزی نفهمیدم. فقط برای مادرم دعا کردم که خدا به او صبر بدهد. شما چند سال داشتید که اسیر شدید؟ دقیقا 15 سال و پنج ماه داشتم و برای بار دوم بود که به جبهه رفته بودم. از سختی های دوران اسارت بگویید؟ اسارت واقعا سخت بود؛ اما شیرین؛ چون رضای خداوند در آن وجود داشت. از جمله شکنجه های ...
همسر شهید تازه تفحص شده عبدالله اسکندری: چند روز بی قرار عبدالله بودم
هیجان به سختی نفس می کشید، گفت: از خرداد سال 93 که همسرم شهید شد، در همه این چند سال چشم انتظاری، همیشه دلم را سپردم به خدا و گفتم هر چه او بخواهد من هم می خواهم. با اینکه نبود همسرم بسیار سخت بود. همسر این شهید مدافع حرم می گفت: اما چند روزی بی تاب عبدالله بودم. حس می کردم قرار است اتفاقی بیفتد؛ خصوصا در روزهایی که به محرم نزدیک تر می شدیم. وی در جواب این سوال که چرا در محرم حال ...
بی خانمان ها در شب های بارانی تهران چه می کنند؟
کمی بخوابم. خیلی خسته بودم؛ از صبح اش هیچی برای خوردن و کشیدن نداشتم. آخرشبی هم با چندرغاز موادی گرفتیم و فقط همان قدر بود که نگذارد از خماری بمیریم. خلاصه دراز کشیدم و دیگر خوابم برد. غافل از اینکه چند دقیقه بعد باران این طور شدید می بارد و همه جا را خیس می کند. آنقدر بی جون و خسته و بی رمق بودم که وقتی باران تا یک وجب بالا آمده بود، من نفهمیدم بودم. خیس خیس شدم، آنقدر که بعد از یک ساعت وقت ...
فرا ر از خانه به عشق زندگی در ترکیه
وی ادامه داد: صبح زود همراه دوستم به تهران رسیدیم و به داخل پارکی رفتیم و منتظر بودیم چند ساعت بعد که طلافروشی ها باز شد طلاهایمان را بفروشیم و بعد راهی مرز شویم که چند پسر جوان برای ما مزاحمت ایجاد کردند. ما با آن ها درگیر شدیم که پسر جوان افغانی به نام بهروز به کمک ما آمد و تهدیدشان کرد که به پلیس خبر داده است و پسران مزاحم هم فرار کردند. پس از این من و دوستم درباره نقشه مان با هم حرف زدیم ...
بانوی طلبه لرستانی که پای کار مردم است/ مادر بودن از رسالتم کم نکرد
رد شدم اما دو سال بعد یعنی سال 90 شرکت کردم و با امتیاز بالا قبول شدم. در طول 5 سال تحصیل در حوزه جزو استعدادهای درخشان بودم، با اتمام تحصیلات حوزوی زیر نظر اداره اوقاف دوره تخصصی حفظ قرآن در قم را گذراندم و به دلیل قدرت بیان رشته سبک زندگی تربیت فرزند دوره تخصصی گرایش تربیت فرزند را هم گذراندم و در بقاع متبرکه مانند امام زاده زید بن علی، دو برادران و دیگر بقاع متبرکه تدریس کردم. ...
کتاب حسین بن علی(ع) را بهتر بشناسیم چگونه خلق شد؟
و به اتفاق اخوی اش به تأسیس چاپخانه ای مبادرت کرده بودند، وارد مذاکره شدم. آنها هم موافقت کردند و من بسیار خوشحال شدم. چند روز بعد، فردی به نام آقای مصطفوی با من برخورد کرد و ابراز تمایل کرد که کتاب را چاپ کند، بعد پرسید: شما با ناشر قبلی چگونه قرارداد بسته اید؟ عرض کردم: من زیاد در بند این مسائل نبوده ام و تنها چاپ کتاب برایم اهمیت داشته است. مصطفوی گفت: امتیاز کتاب را به ما واگذار کن تا به چاپش ...
ماجرای پناه بردن این زن به خانه فساد
مدتی قبل زن جوانی با مراجعه به پلیس در حالی که از همسر سابقش به اتهام آدم ربایی شکایت می کرد، گفت: من دو بار ازدواج کردم اما هر دوبار هم مجبور به طلاق شدم. او ادامه داد:بار اول خیلی کم سن و سال بودم که ازدواج کردم و خیلی زود هم طلاق گرفتم. مدتی بعد به خاطر اینکه شرایط زندگی در خانه پدرم مناسب نبود تصمیم گرفتم دوباره ازدواج کنم. این بار به عقد یکی از اقوام درآمدم فکر می کردم او می تواند ...
ریشه یابی نقش پت شاپ ها در تشدید معضل سگ های ولگرد/ سگ وحشی را به اسم خانگی به مردم می فروشند!
و همزمان که در حال خرید بودم متوجه شدم چند سگ در داخل مغازه ای قرار دارند. جلوتر که رفتم متوجه شدم فروشنده در حال تزریق به سگ ها است که البته خبری هم از دامپزشک نبود. این شخص ادامه می دهد: عجیب تر اینجا بود که هر سه سگ موجود در فروشگاه جزو سگ های ولگرد بودند و وقتی علت را از فروشنده جویا شدم گفت این روزها به دلیل قیمت بسیار بالایی که سگ دارد برخی ترجیح می دهند سگ های ولگرد را ...
سرقت اشیاء چندصد میلیاردی تاریخی موزه همدان توسط نگهبان
درباره نحوه لو رفتن سرقت ها یش گفت: گیج بازی همکارم باعث شد لو برویم. یک سکه از ساک او داخل اتاقمان افتاده بود. وقتی کارمندان آن سکه را پیدا کردند متوجه سرقت شدند و مأموران را خبر کردند. او همچنین در خصوص اینکه چه مقدار از این اشیاء را به فروش رسانده است هم پاسخ داد: موفق نشدم بفروشم، بعد از سرقت راهی تهران شدم و بدنبال خریدار مناسب بودم. چون دنبال مشتری دست به نقد بودم و از طرفی هم باید ...