ماجرای تلخ دختر نوجوانی که از مرگ نجات یافت!
سایر منابع:
سایر خبرها
اتفاق عجیب در شب عروسی؛ تازه داماد فهمید همسرش مرد است
دختر 19 ساله با بیان این که من جرمی مرتکب نشده ام و تنها حقیقت زندگی ام را بازگو کرده ام، درباره این واقعیت تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در یک خانواده متعصب و سخت گیر به دنیا آمدم اما سرنوشت من با خواهر دوقلویم تفاوت زیادی داشت. اگرچه من و سهیلا دوقلو بودیم ولی او مشکلات مرا نداشت و در همان دوران دبیرستان ازدواج کرد و به خانه بخت رفت. در این میان من شرایط ...
دردسر انتشار عکس زن جوان در تلگرام
زن 26 ساله در حالی که بیان می کرد، در معرض یک رسوایی بزرگ قرار دارم، گفت: در یک خانواده متوسط به دنیا آمدم و تنها یک خواهر کوچک تر از خودم دارم اما پدرم که کارمند بود، افکار بسیار سخت گیرانه ای داشت به طوری که اجازه نمی داد به تنهایی از منزل بیرون بروم یا پوشش دلخواه خودم را داشته باشم. او حتی دوستانم را زیر نظر داشت و اجازه نمی داد با کسانی معاشرت کنم که افکار و عقاید مخالف پدرم را داشتند. ...
ماجرای دردناک سیاه بخت شدن عروس مشهدی
طرف دیگر چون پدر و مادر خودم نیز معتاد بودند نمی توانستم به او اعتراض کنم و به ناچار باید کنار بساط مصرف مواد مخدر و دود و منقل آن ها زندگی کنم بیشتر اوقات به منزل مادرم می رفتم تا از وسوسه های استعمال مواد مخدر فرار کنم اما آن جا نیز با همین ماجرا درگیر بودم. بالاخره مدت زیادی دوام نیاوردم و آرام آرام معتاد شدم ولی طولی نکشید که دیگر فرصتی برای خانه داری یا رسیدگی به امور تربیتی ...
آزار جنسی دختر جوان توسط مشاور خانواده
با چشم باز به اطرافم نگاه کنم تا فریب شیادان شیطان صفت در فضاهای مجازی را نخورم. خلاصه با اصرار عمویم با مردی ازدواج کردم که 20 سال از خودم بزرگ تر بود و نمی خواست همسر و فرزندانش از این ماجرا مطلع شوند اما یک سال بعد و در حالی که دخترم را باردار بودم، همسر اول شوهرم متوجه این ازدواج شد و تقی هم به ناچار مرا طلاق داد. این گونه بود که من با یک دختر خردسال دوباره به خانه عمویم ...
داستان پرغصه و پشیمانی دخترجوان/ او کارش به دام انداختن مردان پولدار بود
دختر 29 ساله در حالی که بیان می کرد عاشق خودرو های شاسی بلند بودم و دوست داشتم مانند زنان و دختران پولدار عینک دودی بزنم و با غرور خاصی پشت فرمان بنشینم، نگاهی به دست بند های حلقه شده بر دستانش انداخت و درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از همان دوران نوجوانی آرزو داشتم مانند افراد ثروتمند زندگی کنم، زیرا سعادت و خوشبختی را فقط در پول می دیدم، اما پدرم یک کارگر ساده بود ...
5 روز پش از عقد فهمیدم با جوان شیطان صفتی ازدواج کرده ام
از همه دختران فامیل بالاتر بودم و به این موضوع افتخار می کردم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که در 15سالگی یک روز وقتی از مدرسه به خانه آمدم، زن ناشناسی را دیدم که کنار مادرم نشسته بود و سرگرم گفت وگو بودند. من هم سلامی به آن زن کردم و داخل اتاقم رفتم. ساعتی بعد وقتی آن زن از منزل ما بیرون رفت، مادرم دسته گلی را نشانم داد و گفت: آن زن برای خواستگاری آمده بود. تازه ...
بلایی که سر داماد هوسران آمد !
امور خانه داری پرداختم. خلاصه 16 ساله بودم که قدیر به خواستگاری ام آمد، اما پدرم به او پاسخ منفی داد چرا که معتقد بود من باید با هموطن خودم ازدواج کنم. پدرم به خانواده قدیر گفت: ما خانواده ای مهاجر هستیم و شرایط بسیار متفاوتی داریم به همین دلیل ازدواج دختر من با یک پسر ایرانی فرجامی نخواهد داشت، اما خانواده قدیر به اصرار خود ادامه می دادند و هربار فرد دیگری از آشنایانمان را واسطه می ...
من هیچ مشارکتی در رابطه با تعرض به دختر جوان نداشتم/ او با پای خودش و با رضایت به باغ آمد
سعید جوانی افغانستانی است که به عنوان نگهبان باغی در اطراف تهران مشغول کار بود. او متهم شده با فردی همکاری کرده تا به دختری تعرض کند. حالا با شکایت دختر جوان سعید هم بازداشت شده است. او درباره پرونده و زندگی اش می گوید. *چند سال است ایران زندگی می کنی؟ من وقتی سه ساله بودم به ایران آمدم. با پدر و مادرم آمدم و اینجا بزرگ شدم. اول پدرم سرایدار باغ بود بعد که فوت کرد صاحب باغ ...
عروس 17 ساله باردار: از داماد خوشم نمی آید!
. آن روز ناهار را هم در منزل عمویم ماندم و به بهانه های مختلف سعی کردم بیشتر با دختر عمویم صحبت کنم. اگر چه مادرم اختلافاتی با مادر مهسا داشت و بیشتر اوقات با هم قهر بودند اما من تصور می کردم با ازدواج من و مهسا، اختلافات آن ها نیز به پایان برسد. چند روز بعد از آن که موضوع را با پدرم مطرح کردم مراسم خواستگاری و عقدکنان برگزار شد و من و مهسا با هم نامزد شدیم ولی هنوز 4 روز از برگزاری ...
مهربانی برای آزار و تجاوز زن تنها! | مزاحمت های یک شیطان با زن تبریزی
گرفتار نقشه های شوم رضا شده است؛ وی در گفت و گو با خبرنگار حوادث رکنا در تبریز گفت: از مدت ها پیش همسرم را از دست داده و با پسر 20 ساله ام زندگی می کردم؛ سرنوشت من از آنجا عوض شد که 5 سال پیش در خیابان کوچه باغ تبریز با رضا آشنا شدم؛ هنگام ظهر بود و بعد از اتمام کارم (راننده سرویس مدارس بودم) قصد بازگشت به منزل را داشتم که احساس کردم پسری جوان در تعقیب من است؛ تا مقابل در با من آمد و وقتی خواستم وارد ...
روش هایی برای مدیریت پول هایی که داریم و نداریم
بزرگتر نبود و از پدرش یک سکه 25 سنتی خواست و پدرش به سردی پاسخ منفی داد و پسر بچه شروع کرد به ناله و التماس. من که شاهد این صحنه بودم بغض کردم و آنچنان بر رویم اثر گذاشت که با خودم عهد کردم هیچگاه مانند او احساس درماندگی نکنم و به شدت اعتقاد دارم که این عهد در تمایل من به زیاد خرج کردن در بزرگسالی تاثیر زیادی گذاشته است. چه پول داشتم و چه نداشتم طوری رفتار می کردم که انگار دارم. هارمونی پولی توسط نشر یزدا و گروه نشریات سازمان چاپ و نشر در 288 صفحه، با شمارگان هزار نسخه چاپ شده است. ...
بلایی که برادرشوهر بی آبرو سر عروس بیچاره آورد
شدم چون بدون هیچ دلیلی مرا مقصر دانستند... برای همین کینه او را به دل گرفتم و می خواستم او را اذیت کنم... چه شد که تصمیم به آتش زدن منزل گرفتی؟ وقتی ناراحت بودم با سجاد صحبت کردم که می خواهم برادر شوهرم را اذیت کنم. پیشنهاد دادم که در نبود برادر شوهرم به خانه آن ها دستبرد بزند یا این که منزل را به آتش بکشد... افرادی را که متهم پرونده هستند، می شناختی ...
مرد رمال برای خارج کردن همزاد از بدنم به من تجاوز کرد!
جای خارج کردن مثلا همزاد، مرا مورد اذیت و آزار قرار داد و بعد به سرعت از آنجا رفت. من آن قدر شوکه بودم که تا چند روز بعد نتوانستم واقعیت را به خانواده ام بگویم و وقتی به خودم آمدم برای شکایت به آگاهی مراجعه کردیم. یک تصویر احتمالی از چهره او طراحی شد و مشخصاتش را به همکاران تان دادم، اما واقعا بعید می دانم بتوان نشانی از او پیدا کرد. می دانم الان دارید با خودتان فکر می کنید ...
داماد بیچاره مچ عروس خانم را حین رابطه جنسی گرفت/ او با همکلاسی دانشگاهش بود!
می خواستم شیک و با کلاس زندگی کنم و برای همین هم خودم را به زحمت انداختم. از طرفی چون تجربه ای داشتم و بارها شاهد ضعف و ناتوانی پدرم در برابر خواسته ها و انتظارات مادرم بودم به هانیه رو نمی دادم . حتی گاهی او را آدم حساب نمی کردم و سرش داد می کشیدم. بزرگترین هدف زندگی ام این بود که برای همسرم زندگی خوب و بدون کم و کسری درست کنم تا نتواند سرکوفت بزند . می گفتم اگر برایش سنگ تمام بگذارم، خانه شیک ...
کشاورز پولدار چگونه مدافع حرم شد؟ + عکس
برادرانشان همان زمینی که کشاورزی می کردیم را گرفتند و کار را شروع کردند. خودم هم تولیدی داشتم و کار می کردم. **: برادرهای شهید سهمی به شما می دادند؟ همسر شهید: بله، زمین 3000 متری هرات را هم شهید جعفری گرفته بودند و قرار بود برادرهایشان هم هر کدام در حد توانشان خانه ای بسازند. **: شما در کارگاهتان چه چیزی تولید می کردید؟ همسر شهید: من شلوارِ کت مردانه می دوختم ...
چای خانه حسنا
. توی آن جمعیت، سما را روی پا نگه داشتم و آن قدر توی گوشش شعر خواندم تا آرام گرفت. آمده بودم پای روضه سیدرضا، بلکم بغض توی گلویم سنگ نشود؛ حالا باهر فراز روضه گلویم داشت پاره می شد. جرئت اشک ریختن نداشتم. به خانم های اطرافم نگاه می کردم که بچه هایشان عین بچه آدمیزاد نشسته بودند و بازی می کردند و به بچه های خودم که یکی شان از گردنم آویزان بود و تقلا می کرد روی سرم برود و یکی شان هم انگار کوک شده بود ...
قتل کشتی گیر جوان در عالم مستی / جوان ورزشکار با 2 ضربه قمه کشته شد + عکس
مرا آرام کرد و از من خواست تا او را با موتورم به خانه شان برسانم. بعد از اینکه دوستم را به خانه شان رساندم بار دیگر به یاد رفتارهای امیرحسین افتادم .من آن روز خورده بودم و حال طبیعی نداشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم مقابل خانه پدری امیرحسین بروم و او را گوشمالی دهم تا بار دیگر با من کل کل نکند. وی در تشریح جزئیات جنایت گفت: من که حال طبیعی نداشتم مقابل خانه پدری امیرحسین رفتم و از او ...
تعامل خانه و مدرسه و پشتکار عامل موفقیت رتبه های برتر کنکور در ارومیه
به گزارش ایرنا براساس اعلام روز گذشته سازمان سنجش 2 دانش آموز ارومیه ای موفق شدند رتبه های چهارم و هشتم گروه آزمایشی علوم تجربی را در کنکور سراسری 1401 کسب کنند. محمد طه رنجی و رضا نوری در گروه آزمایشی علوم تجربی از مدرسه شهید بهشتی یک ارومیه موفق شدند تا به این رتبه ها دست یابند. والدین در خانه و دبیران مدرسه نقش مهمی در موفقیت دانش آموزان دارند محمد طه رنجی به ...
پشت نوازندگی باید فکر باشد تا از تقلیدات کورکورانه پرهیز کنیم
. حتی یادم می آید زمانی که در اشپزخانه پیتزا فروشی روزانه 12 ساعت مشغول به کار بودم و تنها 2 ساعت در روز حق استراحت داشتم با اینکه به علت کار کردن زیاد، دست هایم زخمی شده بودد و می سوخت، ولی در آن 2 ساعت با کارتن ها و سطل های مواد تمرین می کردم و به یادداشت نت هایم میپرداختم. همیشه و هموازه سعی داشتم تا از فضای موسیقی خارج نشوم و اهدافم را دنبال کنم. بزرگترین درسی که از این همه سال رفت و ...
تجاوز به دختر 17 ساله به بهانه کشیدن قلیان |دوست پسر خوشتیپم به بهانه قلیان مرا به خانه کشاند!
فرامرز رفتم تا به او بفهمانم که به حرف هایش اعتماد دارم، اما متاسفانه در حالی با چشمان هوس آلود فرامرز روبه رو شدم که دیگر کاری از دستم ساخته نبود و این گونه همه هستی و آینده ام را نابود کردم. به خاطر این که بعد از این اتفاق تلخ روی بازگشت به خانه را نداشتم چند روز نزد فرامرز ماندم تا این که با یک داستان ساختگی تصمیم گرفتم به منزل بازگردم. وقتی وارد خانه شدم با چشمانی گریان به پدرم گفتم ...
پشتکار کلیدواژه مشترک رتبه های برتر کنکور/ دختر بروجنی چطور رتبه 3 تجربی شد؟
شروع پایه دوازدهم توانستم دروس پایه را جمع بندی کنم و سال آخر تحصیل تمرکز ویژه ای روی دروس دوازدهم داشته باشم و از این بابت نگرانی کمتری داشتم. کرونا و تعطیل بودن کلاس های حضوری چه تاثیری بر نحوه مطالعه شما داشت؟ در این چند سال بار آموزشی روی دوش خودمان بود و این کار را خیلی سخت تر می کرد ولی سعی کردم دست از تلاش برندارم و در خانه مطالعه می کردم. در این سال آخر نیز برای دروس ...
بلایی که مادر زن عصبانی سر دامادش آورد
سر این موضوع با او درگیر بودیم .او قبلاً هم چند بار به شدت مرا کتک زده بود .حتی دو بار در خانه مادرش مرا به حدی کتک زد که مادرش به کمکم آمد. او درباره علت آخرین درگیری با شوهرش گفت : من به پشت بام رفته بودم که زن همسایه را دیدم و به او مشغول صحبت شدم. می خواستم از پشت بام به خانه بیایم و چای ببرم تا با زن همسایه بیشتر صحبت کنم اما متوجه شدم در پشت بام بسته است .آنجا بود که فهمیدم شوهرم ...
دختر موتورسوار ایرانی که دوست دارد دندانپزشک شود/ من و موتورم قهرمان هستیم
پدرم به موتورسواری علاقه داشت. در مسابقات مختلفی هم شرکت می کرد تا اینکه با وارد شدن آسیب جدی به پایش، تصمیم گرفت مسابقات را کنار بگذارد. موتور همیشه جزو جدانشدنی زندگی ما بوده و همین نکته باعث شد من هم به موتورسواری، به عنوان رشته ورزشی، علاقه مند شوم تا اینکه پدرم در جشن تولد 9 سالگی ام یک موتور 70 سی سی به من هدیه داد که آن زمان بیش از 3 میلیون تومان قیمت داشت. بهترین هدیه ای بود که تا آن زمان ...
پسر ابراهیم تاتلیسس ادعا کرد به سلامت روانی پدرش شک دارد!
گویند که تعادل روانی نداری! احمق ها کسی که تعادل روحی نداشته باشد چگونه این همه آهنگ را از حفظ می خواند؟ همچنین این هنرمند 70 ساله از گذشته با بیان اینکه زمانش که برسد تمام دارایی خود را به یک بنیاد خیریه اهدا خواهد کرد ادامه داد: زمانی که ترور شدم او مستقیم به شرکت رفت و گاو صندوق مرا خالی کرد! چرا بچه های دیگرم این کارها را نمی کنند؟ فقط اوست که اینگونه رفتار می کند. گفتنی ...
کیاناز شاطریان و امیرماهان معصومی از تجربه خود می گویند
دارم و مادرم خانه دار است، پدرم نیز کارمند دانشگاه صنعتی است، خودم هم به احتمال زیاد برای ادامه تحصیل به تهران خواهم رفت چون معتقدم وقتی دانشگاه بهتری وجود دارد چرا در آن تحصیل نکنم. او که تصمیم دارد در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل کند، اظهار داشت: به نظر من اطلاعات ما درباره رشته های مختلف تحصیلی بسیار پایین است و نه تنها در مدارس در این خصوص اطلاعات چندانی ارائه نمی شود بلکه با مطالعه ...
اعتراف عروس 12 ساله تهرانی | بلایی که سحر و دوست پسرش سر شوهرش آوردند !
...، در واقع او مرا فروخت. فکر می کردم با ازدواج زندگی ام بهتر می شود اما دلاور مرد بداخلاق، خسیس و شکاکی بود. همیشه مرا کتک می زد و هیچ پولی برای خرج کردن نداشتم. وقتی بچه ام به دنیا آمد وضعیت زندگی ام بدتر شد. چندباری همراه دلاور به خانه های مردم می رفتم و نظافت می کردم و آنها به من پول و گاهی هم برای من و دخترم لباس می دادند. تا اینکه مدتی بعد متوجه شدم دلاور قبل از من ...
مهری که روی دیوار نقش زده شد
آمد و گفت: من برای تولد امسالم کلی برنامه چیده بودم. با خودم گفته بودم که آرایشگاه می روم و فلان لباسم را می پوشم و در یک کافه شیک با دوستانم می نشینیم و تولدم را جشن می گیریم. امروز شما برای من به گونه ای رویاهایم را رقم زدید که خودم هم فکرش را نمی کردم. هیچ گاه تصور نمی کردم تولد در چنین مکان و چنین شرایطی برایم تا این حد ماندگار شود. تا سال های سال از یادم نمی رود که چقدر امروز به من خوش گذشت. کد خبر 5551352 محدث تک فلاح ...