سایر منابع:
سایر خبرها
روایت همسر شهید مدافع حرم
.... چراکه من و تو چه می دانیم؟ شهیدان را شهیدان می شناسند: اماما، مرا نیز با تو سخنی است که اگر اذن می دهی بگویم؛ من در صحرای کربلا نبوده ام و اکنون هزار و چهارصد و چند سال از آن روز گذشته است. اما مگر نه این که آن صحرا بادیه هول ابتلائات است وهیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده اند از دنیا نخواهند برد؟ آنان را که این لیاقت نیست رها کرده ام، مرادم آن کسانی اند که یا لیتنا کنا معکم گفته اند ...
متاع عمر به رایگان نفروشیم
مجاهدین می خواهد جان ها و اموالشان را در جهاد به او بفروشند و در عوض بهشت جاودان و رضوان الهی بستانند. پیشنهاد خدا آن است که از مردم قرض بگیرد و مردم در این بده بستان از اموال خود به فقرا ببخشند و چند برابر آن را از خدا بگیرند. ای انسان! روزگارت پر از معامله است و هر روز و دقیقه ات سوداگرانه. بفهم چه می فروشی و چه می ستانی. شب ها گاوصندوق اعتبارت را بگشا و موجودی ات را محاسبه کن. تجارت خانه عمرت در حال بسته شدن است و کاروان در حال گذر. چقدر از دین برایت مانده و چقدر دنیا را مالک شده ای؟ آیا مسیر پیموده، تو را به خوشبختی کشانده یا حرص ات افزون و کبرت زیاده شده است؟ ...
بازار سیاه برای درمان ناباروری/ تخمک 3 میلیون تومان، اجاره رحم 18 میلیون تومان
به گزارش ملیت به نقل از روزنامه وقایع اتفاقیه، با جوهر سیاه روی کاغذ سفید حک شده؛ به سادگی تراکت یک فست فود در خیابان انقلاب. پایین برگه با فونت ریزتر نوشته شده: ضمن اینکه در شادکردن خانواده هایی که از نعمت بچه دار شدن محرومند سهیم خواهید شد. خانم تیموری منشی با اولین بوق گوشی را برمی دارد و بی وقفه سؤال می پرسد و جواب می خواهد: اجاره رحم یا اهدای تخمک؟ آن سوی خط انگار که بازار ...
ترنجی دو ساله شد؛ تولدت مبارک!
تصویر توسط آقای صابر محمدی طراحی شده است. و امروز، روز تولد ترنجی عزیزمان بود فقط به همین مورد بسنده می کنیم که باعث افتخار ماست تا تولد ترنجی فقط برای ما تولد نباشد، بلکه برای دوستان ترنجی نیز روز مهمی به شمار رود. دوستان عزیزی که برای ما نوشتن تا ما این بار خواننده باشیم. در ابتدا با صحبت های دوست عزیزمان حبیب شروع کنیم: وقتی هفتصد و سی روز پیش رسماً پا به عرصه ...
همۀاعضاءوجوارح انسان بایدبه یادخداباشند
. یاد لسان، این است که انسان دارد این طور اعلان می کند: خدایا! من به یاد تو هستم و تو را فراموش نکردم. لذا انسان دارد به این سبک می گوید: خدایا! می دانی که به یادت هستم، الحمدلله ربّ العالمین. آن وقت این حمد چه در باب نعم ظاهری برای انسان باشد، مثلاً حالا خانه یا وسیله نقلیّه، همسر خوب، فرزند خوب و ... دارد، که می گوید: الحمدلله ربّ العالمین. یا گاهی موارد، نعمت های بالاتری دارد، مانند ...
مصاحبه خواندنی و جنجالی لیلی گلستان
گناهی کرده بودم که باید به چنین جایی می رفتم؟ در آن دیر حدود 9- 10 ماه از صبح تا شب فقط گریه کردم و یادم است 15 کیلو لاغر شدم. هیچ چیز نمی خوردم. اعتصاب کرده بودم. فقط اشک بود. هرکس که آمد از دوستان پدرم و مرا می دید، بر می گشت و به پدرم خبر می داد که بچه ات دارد می میرد، اما او می گفت نه! بادی همان جا بماند، عادت می کند! من عادت نکردم. نخواستم عادت کنم واقعا. یک لجبازی وحشتناک در من بود و بعد که ...
نوه دکتر مصدق از تجربیات پزشکی اش میگوید
... پاسخ می دهم صداقت . * از فرزندانتان هم کسی هست که پزشکی خوانده باشد؟ من هیچ وقت نگذاشتم بچه هایم طب بخوانند. الان اگر بخواهم از نو شروع کنم باز هم نمی گذارم طب بخوانند. خانم، من حقوق می خواندم. من لیسانس حقوق از دانشگاه هاروارد هستم و قرار بود وکیل بشوم. گذشتم و آمدم به سوی طب. * واقعا دوست داشتید وکیل شوید؟ آره از وکالت خوشم می آمد. ...
نامه درخواست راه اندازی عمره دانشجویی را پای ستون توبه نوشتم
کردیم جور نمی شد و موفق نمی شدیم آقای ری شهری را ملاقات کنیم.سال 1375 دوباره فرصتی پیدا شد که به عمره مشرف شدم. 27 رجب بود. در همان هتلی که اقامت داشتیم جشن گرفته بودند و شب رفتیم و دیدیم آقای ری شهری سخنران است. بعد از سخنرانی رفتم و خودم را معرفی کردم و برای فردای آن روز وقت گرفتم. فردا صبح کاغذ و خودکاری را از هتل گرفتم و به مسجدالنبی رفتم و پایه ستون توبه، نامه ای برای آقای ری شهری نوشتم و در ...
مانوئل نویر: ذاتاً آدم وفاداری هستم
نگه داریم تا افراد خانواده مان که زنگ می زنند در جریان باشند. البته مجبور شدیم شب را همان جا در رختکن بخوابیم هرچند که اصلاً تا صبح خواب مان نبرد. وقتی فرانسه را ترک کردید، نفسی به راحتی کشیدید؟ خب بله. سوار هواپیما شدیم و رفتیم فرانکفورت. از آنجا هرکس به سمت خانه اش رفت. خانواده های مان را دیدیم و کمی استراحت کردیم. تصاویر اتفاقاتی که افتاده بود را دیدی؟ گریزی ...
زنان فیلم هایم قربانی نیستند
نامتعارف شده باشد، اما از سوی دیگر اگر نگاه مدرن داشته باشند، کاملا این موضوع را می پذیرند و می گویند این چیزها سن و سال ندارد ، اما وقتی در جایگاه زن قرار می گیری تو نیستی که در این مملکت تصمیم می گیری، هزاران نگاه هست که روی تو وجود دارد و روی تصمیم گیری ات اثر می گذارد. مضاف بر اینکه فرزندی هم داشته باشی که پسر و در سن بلوغ باشد آن وقت بر نگاه هایی که جامعه، اطرافیان، همکارانت و خانواده ...
گفت و گوی با چارلی وال ورک، طرفدار پر شور قرمز پوشان
گذشت که با آغوشی گرم این درخواست را پذیرفت و موجبات به ثمر رسیدن این مصاحبه را فراهم آورد. 1- چارلی، درمورد خودت به ما بگو. چه فعالیت هایی در حوزه ورزش داری؟ من 11 ساله هستم و نخستین سال حضور در دوران دبیرستان را سپری می کنم. مدرسه رفتن را دوست دارم و در درس ریاضیات قوی هستم و از زبان نیز لذت می برم. همه ورزش ها را دوست دارم، اما فوتبال عشق من است، مخصوصا منچستریونایتد. در مدرسه من ...
مادرهای سینما و تلویزیون ایران
اسد بود و او را چک می کرد که اجازه تکان خوردن نداشت. اسد آنقدر تحت سیطره مادرش بود که اصلا نمی دانست باید به تنهایی چه کار کند. او بعدها در سریال در پناه تو هم دقیقا همین نقش را تکرار کرد... مهتاج الملوک | خانه ای در تاریکی | فخری خوروش مهتاج الملوک خانه ای در تاریکی هم به معنای واقعی کلمه، مادری مقتدر است؛ همه چیز را برای خود و پیردخترش می خواهد و حتی از کشتن نوه برادرش هم ...
تکلیف موتورهای بلاتکلیف در پارکینگ
چیزی است که فکرش را می کردم ولی به هر حال من و همه آنهایی که به استوار التماس می کنیم پروندهای مان امروز به شعبه دادیاری و بازپرسی برود، وقت نداریم که هر روز درگیر و جاهای دیگر باشیم. توی این بلبشو وضعیت زنی 60 ساله که پایش توی گچ است و لنگان لنگان خودش را به این طرف و آن طرف می کشد تا شاید پرونده اش امروز ارجاع شود ناراحتم می کند. بنده خدا با این وضعیت چه گناهی دارد که اسیر این اتاق و آن اتاق شود ...
مقیاس مقاصد مهم عالم برزخ و ماوراء
عقیق :در سال 1292ق در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیة الله میرزا محمد جواد بیدآبادی طفلی پا به عرصه وجود نهاد که او را محمد علی نامیدند. محمد علی، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیة الله میرزاهاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانی الاصول) شرکت نمود و معلم درس ...
امیری: هنوز صدای تیرک در گوشم می پیچد؛ احساس غرور می کنم که سرمربی ام زمانی سرمربی رئال مادرید بود (بخش ...
بسیار شاکرم. * همان طور که خودت گفتی فوتبالت را با ورود به دانشگاه آغاز کردی. حقوق خوانده ای و از معدود فوتبالیست های تحصیل کرده ی کشور هستی. در حال حاضر وضعیت تحصیلی ات به چه صورتی است؟ ابتدا بگویم همزمانی تحصیل و فوتبال بسیار سخت است. کسی که هم فوتبال بازی کند و هم در دانشگاه درس بخواند، باید هر روز با کیف ورزشی بر دوش به دانشگاه برود. حتی زمانی که به لیگ برتر می روی تفاوت ...
بی حرمتی به دختران مجرد ایرانی در قالب طنز و جوک های امروزی
سوسکی : بخاطر ترس از یه سوسک که حتی میتونی خودت اون رو تو خونه یا کوچه کار بزاری همچین محکم میپری تو بغلش و بهش می چسبی که هیچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه . نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه .4 روش تیپ : انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده میکنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی میکنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس ...
زندگی خصوصی محافظ خوش تیپ رییس جمهور
باشی نمی روم چون تو هم از این زندگی حق داری و اگر من بروم از این به بعد سختی ها و مشکلات بچه ها فقط روی شانه خودت هست. با شنیدن این حرف ها احساس می کردم دفعه آخر است اما نمی خواستم به خودم اجازه بدهم این حسم غلبه کند. وقتی که رفت قرآن را باز کردم آیه 100 سوره توبه آمد وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ ...
مرگ روستاهای ایران با کوچ اهالی به حاشیه شهرها
. روستای اسماعیل آباد از تکنولوژی و صنعت شهری دور که نیست هیچ، خانه ها فقط کمتر از دو متر با فنس امنیتی پالایشگاه نفت شهید تندگویان فاصله دارند. فقط ما و ارباب محمد اینجا زندگی می کنیم. ارباب محمد زمین کشاورزی داره. اینجا تو اسماعیل آباد هیچی نداریم. مادرم اولش می گفت با پولی که این خونه رو از ما بخرن هیچ جای شهر نمیشه خونه خرید. برای همین مثل بقیه اهالی خونه رو به پالایشگاه نفروخت. خب راست هم ...
یک وانت پر از کم فروشی
بزنی هم با بی ادبی جواب میدن. من خودم پریشب دیدم هرجا میرم نارگیل دونه ای 5 هزار تومنه، اومدم دیدم یه وانتی اینجا سه تا نارگیل رو میده 6 هزار تومن. خب از همه جا بی خبر گفتم حتماً چون وانتیه و خرج اجاره و مالیات مغازه نداره ارزون میده! ذوق کردم پریدم سه تا نارگیل خریدم. رفتم خونه خانم تا پوستش رو شکوند دید هرسه تاش از تو کپک زده. کل کپک ها رو که جدا کرد اندازه یک نارگیل از توش در نیومد . با دلخوری ...
دو خواهر،آتش سوز اعتیاد دو برادر
.... شوهرم می گفت باید برادرانت را از زندگی ات حذف کنی. وضعیت روحی ام بد بود و کنترلی بر اعصاب و روانم نداشتم. تهدیدش کردم که با چاقو او را می کشم . بعد هم در یک فرصت بچه ام را برداشتم از خانه فرار کردم. چند روز خانه مادرم بودم. فکر می کردم دنبالم می آید ، اما نیامد ودیروز برایم خبر آوردند قصد دارد طلاقم بدهد و وکیل هم گرفته است. من طلاق نمی گیرم و شوهرم را دوست دارم ...
من خوش تیپم!/ با شنیدن نام سوریه از حال رفتم
هروقت تو راضی شوی و دوست داشته باشی. تو خانم خانه ای. تو قرار است بچه را بزرگ کنی. پس تو باید راضی باشی. می گفتم نه امین، نظر تو برای من خیلی مهم است. می دانی که هر چه بگویی من نه نمی گویم. می گفت هیچ وقت اصرار نمی کنم. باید خودت راضی باشی. من هم پشتم گرم بود. تا کسی حرفی می زد، می گفتم فعلاً بچه نمی خواهم، شوهرم برایم بس است. شوهرم همه کسم است. فکر می کردم زمان زیادی دارم تا بچه دار شوم. ...
ننه ابوالفضل حالت چطور است؟ /حتماً مسئولان کار دارند!
. خدا هیچ کس را گرفتار دوا و دکتر نکند. آقای دکتر گفته برای کمرم باید روی تخت بخوابم و گرنه من تخت نمی خواهم. ننه چند دقیقه ای ساکت می شود و رو به ما می گوید: چایت سرد شد، خسته ات کردم؟ گناه داری تو! ننه ابوالفضل چقدر سعه صدر دارد. می گوید: نمی دانم بنیاد شهید کجاست. مردم فکر می کنند ما خانواده شهیدیم و به ما خانه و ویلا داده اند. بابایش می گفت: به بنیاد شهید نروید، من بچه ام را ندادم که پول بگیرم اما ...
هر چه دارم از کفشداری حرم امام رضا(ع) دارم
های 45 روزه می رفتند و تا دوره بعدی می آمدند حتی به 55 روز کشیده می شد. بر همین مبنا من در سال 81 اولین سفرم را تجربه کردم و ایشان هم با تجربیات خود راه و چاه را نشانم داد و گفت درست است که مداح هستی اما مدیر ثابت در آنجا از تو کار و اخلاص می خواهد، اگر خوب کار کردی و خوب خودت را نشان دادی یقین بدان که پس از پایان دوره ات خودشان دوباره به سراغت می آیند. شاید باور نکنید قبل از اتمام ...
آلودگی فرق دارد با آلودگی
...> بنزین ندارند بسوزانند منتش را هم سر ما می گذارند که برای نجات زمین دوچرخه سوار می شویم و توی خانه لباس گرم می پوشیم و با بیست لیتر آب دوش می گیریم و با یک لیوان آب مسواک می زنیم و با خودمان کیسه پارچه ای می بریم فروشگاه که نایلون برنداریم و از این لوس بازی ها. اصلاً زمین ما به زمین شما چه مربوط؟ زمین فرق دارد با زمین. روز با روز فرق دارد هوا که همیشه آلوده است. اما روز با روز فرق ...
چگونه با پدرت آشنا شدم؟!/ ازدواج شفاف!
کرد و آرمین را با شال گردنش روی پله های خانه کشیدم و از خانه بیرون انداختم. جلوی در خانه نفس عمیقی کشیدم چون هم شیوا را بی شوهر کرده بودم هم حقوق زنان با سیبیل را حفظ کرده بودم. اما وقتی خواستم به خانه برگردم کاغذی روی در چسبانده شده بود و رویش نوشته بود: لااقل تیکه کتم رو پس بده! خودت میدانی ادامه دارد، پس تا هفته بعد عزیزم... روزنامه شهروند/ در سرویس طنز سایت پویش، هر روز جدید ترین مطالب طنز و کاریکاتور را ببینید. از اینجا می توانید نوشته های بیشتری از این نویسنده بیابید و نامه های قبلی را بخوانید. ...
شیخی که مشروب فروشی را کتاب فروشی کرد+تصاویر
ترسیم کند. نزدیک مهدیه یک دکان عرق فروشی بود که از اقشار مختلف مشتری داشت. مرحوم برادرم خیلی از این موضوع ناراحت بود که کنار مهدیه چنین فضایی وجود دارد. ایشان برایم تعریف می کرد: یک روز از خانه بیرون آمدم دیدم تعدادی جوان جلوی آن دکان ایستاده اند. صاحب آن عرق فروشی یک پیرمرد ارمنی به اسمش آرشاک بود. یک بچه مذهبی را فرستادم گفتم: برو ببین اینها چه کار می کنند. آمد گفت: این آقا می فرستد ...
درگذشت همسرم زیر شکنجه خوشحالم کرد!/ تازیانه ها را از فرط خوشحالی حس نمی کردم
به جان آقای غیوران انداخته بودند، از شدت هیجان با صدای بلند می خندیدند و به ایشان می گفتند: خیلی مرد هستی، برو جواب زن ات را بده! خلاصه آن قدر سر و صدا راه انداختم که بالاخره عضدی، شکنجه گر رذل و شقی دستور داد مرا بیرون ببرند و گفت: تو که عیب و علتی هم نداری، این مردک چرا سراغ زن دیگری رفته است؟ خلاصه به تصور اینکه من زن ساده دلی هستم و از هیچ چیزی خبر ندارم، مرا به خانه برگرداندند. معمولاً مأموران ...
داستان کوتاه؛ بی تفاوت
چون دریای دیوانه ای در مقابلِ او طغیان کنم و به روش بیایم. پنجه هایم را گشودم، در لبانم لرزشی پدید آمد، در جای خود اندکی به جلو خزدیم، می خواستم فریاد بزنم: که چه؟ چرا به من راه نمی دهی؟ چرا مثل دیواری در مقابلم ایستاده ای؟ یا راهم بده، یا راهم را باز کن، یکی از این دوتا. هیچ وقت نمی گویی که از من چه می خواهی، هیچ وقت ندانستم که برای تو چه هستم. بگو، فقط یک کلمه، آن وقت من خوش بخت ...