سایر منابع:
سایر خبرها
جسد گمشده سیل 7 ماه قبل پیدا شد
کلانتری کن انتقال دادیم آگاهی شاپور. برادرم تا یک هفته می رفت کهریزک و جنازه ها را می دید و افسردگی گرفته بود. در این هفت ماه خودروی حسن دم در بود. کار مادرم این شده بود که برود پشت پنجره و منتظر او باشد. مدام می گفتند شاید بیاید و یک بار دیگر سوار ماشینش شود. ما هفت تا بچه ایم و حسن آخرین بچه بود. همه غصه مان این است که قرار بود برایش عروسی بگیریم، قرار بود بک روز بعد از تمام شدن ماه رمضان برایش ...
داستان شماره 92 رویاهای سوخته یک دختر و زن مادر نما!
انتظار نداشت این اتفاق بیفتد . شاید منتظر بود بزرگترهای فامیل پادرمیانی کنند و دوباره زندگی خود را از سر بگیریم. با شنیدن این خبر شوکه شده بود. باورش نمی شد پدرم در کمتر از سی و هفت هشت روز زن بگیرد. او چند ماه در لاک خودش فرو رفته بود. با هیچ کس حرف نمی زد. دلم برایش می سوخت . از سرکار به خانه بر می گشت و بدون آن که چیزی بگوید گوشه ای کز می کرد و گاهی هم مثل مرده ای متحرک ...
فرار عروس معتاد
جلوی نامزدم شرمنده نشوم. دو ماه گذشت. سحر یک روز غیبش زد. هر کجا عقل مان قد می داد دنبالش گشتیم.بالاخره برگشت. یک مشت اراجیف سر هم کرده بود و می گفت خانه دوستش بوده است. از ترس پدرم ، چیزی در این باره به خانواده ام نگفتم. با وساطت پدر و مادرش او را بخشیدم. اما بعد از چند ماه دوباره گم و گور شد. یک هفته از او هیچ خبری نداشتیم. ماموران کلانتری 42 سحر را همراه مردی 50 ...
در لبنان احساس نمی کنم پدرم شهید شده است
که جنگ 33 روزه تمام شده بود و وقتی ما به تهران بازگشتیم، به تهران که رسیدیم مهندس گفت باید به لبنان بروم و بعد از یک هفته برخواهم گشت. وقتی رفت، دو ماه در آنجا ماند و پس از آن با یک مرخصی ده روزه برگشت و گفت به نظرم شما هم جمع کنید تا به لبنان برویم. اما ما آمادگی آن را نداشتیم و خودشان رفتند و کارها را پیگیری کردند. تقریباً پس از یک هفته کل خانواده با هم به سوریه رفته و بعد به لبنان آمدیم؛ آمده ...
حضرت زهرا(س) نشانی پیکر برادرم را داد
25کربلا صحبت کردم و دستور داد با تفحص لشکر 25 کربلا پیگیر کار باشیم. یک روز همراه آقای نیک پور مسئول دسته برادرم به منطقه تفحص 25 کربلا رفتیم. خوشبختانه از برادران تفحص و مسئول تفحص آنجا بودند. گفتم فرمانده دسته برادرم می گوید جنازه برادرم را می تواند پیدا کند. به منطقه اعزام شدیم و پنج نفر از برادران تفحص مازندران و دو نفر از کردهای بومی سردشت آنجا بودند. گفتند: چه مدرکی از وجود برادرتان در اینجا ...
این کودکان هیچ سندی برای هویتشان ندارند
نمی شود، چکار کنم این بچه ها دو روز بعد باید مدرسه بروند. اگه در این حالت بدهندشان به یک خانواده دیگر چه کنم. از کمپ که آمدم همه مدارکم را بردند. دزد زده بود به خانه ام. صیغه نامه ام را هم برده بودند. - چرا پدرشان حاضر نیست برایشان شناسنامه بگیرد؟ چون مجرد است. پسر است. نمی خواد شناسنامه اش خراب بشه. چند سال از من کوچک تر بود که من را صیغه کرد. بهش التماس کردم فقط بیا بگو ...
تمام دلخوشی ام این است که حرم امن است
خانواده های شهدا هستند. که به من دلداری می دادند و می گفتند: تو یک قدم از ما جلوتر هستی، ما اگر فقط پدرانمون شهید شدند تو الان یک قدم از ما جلو تر هستی، داری پله پله بالا می روی. وارث: این هدایایی که برایتان فرستادند از سوریه است ؟ بله. وارث: می دانستید که این هدایا برای سوریه است؟ خیر، یک هفته بعد از شهادتشون این ها را آوردند. که دوستانشون می گفتند اونجا ...
شهید منصور اسماعیلی گنجی بزرگ که در قصرشیرین جاماند
بخوانم تا بچه ها هدایت شوند، برادرش نوار را گرفت، فقط همان نوار همراهش بود. همیشه می گفت: به مادرم از جبهه و جنگ چیزی نگویید تا خدای نکرده ناراحت نشود، هیچ وقت دنبال شهید گریه نکنید، نگویید خدا به فلانی شانس داد بچه اش را نگه داشت اما بچه ما رفت و برنگشت، هیچ وقت در مقابل خدا، این حرف ها را نزنید. حضور در نماز جمعه در نماز وحدت بخش جمعه حضوری فعال داشت و همیشه شرکت ...
فرشته کریمی: علی کریمی بعد از توهین های اینستاگرامی به من روحیه داد
یکشنبه 25 بهمن 1394 0 واکنش به حضور در جمع برترین ها حضور در جمع 10 بازیکن برتر دنیا... دومین بار است برایم رخ می دهد. راستش نمی دانم مکانیزم انتخاب چه شکلی است ولی می دانم سایت فوتسال پلنت معتبرترین سایت فوتسال دنیاست. بار اولی که انتخاب شدم، آقای حسین شمس در یک برنامه زنده تلویزیونی بعد از اینکه به من تبریک گفتند، اشاره کردند که واقعاً شایسته ترین ها ا ...
فرشته کریمی: علی کریمی به من روحیه داد/ کار پرسپولیس جوانمردانه نبود
ساپورت کنند. نمی گویم به اندازه آنها ولی تا یک اندازه ای. کارگر الان سالی 10،12 میلیون تومان دستمزد دارد. آنها هم حقوق کم می گیرند ولی بازیکنان نباید چنین دستمزدهای کمی داشته باشند. بچه ها آرزو دارند دست خانواده شان را بگیرند خدا را شکر پدر و مادرم بالای سرم هستند و من را ساپورت مالی می کنند. مشکل مالی ندارم. ولی بازیکنی داشتیم که خرج پدر و مادرش را می دهد. بازیکنی که از روستای ...
شمارش معکوس برای پشیمانی داماد جوان
شدم یک بار ازدواج کرده و طلاق گرفته است. ناهید بعد از طلاق، از مشهد به خانه خواهرش آمده بود و با آنها زندگی می کرد. سه ماه از این ماجرا گذشت. اسیر احساساتم شده بودم. با این که به خواستگاری دختر دایی ام رفته بودم و قرار و مدار عقد کنان گذاشته بودیم به همه چیز پشت پا زدم. از خانواده ام خواستم به خواستگاری ناهید بروند. پدر و مادرم راضی نبودند. بدون حضور خانوده ام، یکه ...
قتل با اسلحه در حمایت از مادر
دانند چه کسی بوده تا اینکه تحقیقات بعدی پلیس نشان داد مقتول مدتی بود به خانه زن جوانی رفت وآمد داشت. آن طور که شواهد نشان می دهد او پیش از این رفت وآمد، با شوهر این زن دوست بود اما بعد از مشکلاتی که برای خانواده به وجود آمد، رفت وآمد مقتول نیز به خانه آنها بیشتر شد. همچنین مأموران متوجه شدند روز حادثه درگیری شدیدی بین مقتول و پسر خانواده اتفاق افتاده است بنابراین احتمال قتل به دست پسر جوان ...
مرگ مرموز پسر جوان در همسایگی خواهرش
به گزارش جام نیوز به نقل از ایران، ساعت 2 ظهر چهارشنبه 21 بهمن ماه سال جاری مأموران کلانتری 111 هفت چنار در جریان مرگ مرموز جوان 33 ساله ای در خیابان نوری منطقه سه راه آذری قرار گرفتند. پلیس با حضور در خانه 2 طبقه قدیمی با جسد پسر جوانی که به قتل رسیده بود روبرو شد. خیلی زود تیمی از مأموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران همراه با بازپرس منافی آذر از شعبه سوم دادسرای امور جنایی ...
خواهشا دایی مقابل خبرنگاران از من مایه نگذارد - به خاطر محرمی از پرسپولیس جدا شدم - پروین بازیکن
راحت تا وقتی دوربین هست همه فرشته می شوند وقتی دوربین خاموش می شود باید فرار کنی تا عزرائیل یقه ات را نگیرد. همه آماده هستند یک نفر به بیمارستان برود سریع قطار می شوند و قول مساعد می دهند هر کاری از دستشان بر بیاید انجام می دهند ولی در عمل هیچکاری هم انجام نمی دهند. مگر وقتی جنازه شدی یک دور رایگان با جنازه ات دور چمن امجدیه بزنند که تصویرشان برود روی جلد روزنامه ها و آن را نگاه کنند و به ریش ...
روایت دیدار با دو خانواده شهید افغان مدافع حرم در اصفهان/ دیدار رسول الله در خواب و شهادت در شب قدر
تحت فرماندهی خود داشت تا اینکه در یک عملیات توسط نیروهای داعش محاصره و شهید شد به طوری که وقتی برای شناسایی او به باغ رضوان رفتیم جنازه اش اصلا معلوم نبود و با سیم ها و لاستیک های سوخته تانک مخلوط شده بود؛ علی چند روز بعد در شب 21 رمضان در تماس با دخترعمویش گفت که من در حرم حضرت رقیه هستم و به خانواده ام بگویید سالمم و از طریق دخترعمویش عکس های او را گرفتیم و دیگر از او خبری نداشتیم تا اینکه سه ...
زن متهم به قتل: به خاطر فرزندم کمک کنید
انتقام بگیرد و خودش را نشان نمی دهد. زنم در دفاع از من به سمت کامران حمله کرد، اما او را نکشت. کامران زنده است ضمن اینکه من هم با او کاری نکردم. متهم گفت: در سال هایی که زندان بودیم، صاحب فرزند شدیم و چندسالی بچه ام در زندان ماند و حالا هم پیش یکی از اعضای خانواده من است اما بچه به مادر نیاز دارد و من درخواست دارم حداقل به همسرم کمک کنید تا بچه ام تنها نماند. با پایان جلسه رسیدگی هیأت قضات ...
گفتگو با همسر آزاده حسین صادقی / در انتظار بازگشت حسین بودم
رفت مسافرکشی. حالا بعد 4 سال تونستیم بریم یه اتاق 12 متری. محیط کوچکی بود ولی بالاخره با صبر و قناعت زندگیمون داشت سر و سامون می گرفت. اسارت یا شهادت مهر 59، پا به ماه بودم. حسین دائم می رفت ماموریت. به خاطر درگیری در غرب کشور، به کرمانشاه رفته بود. با همه ی مشغله کاری، هر چند روز یک بار تماس می گرفت. به خاطر وضعیت خاصم، دل نگران بود. هیچ وقت در تماس ها گله و شکایت نمی کردم ...
رونمایی از کتاب" کلید بهشت" در خلیل آباد
دیده به جهان گشود و در تاریخ 22 مراد ماه سال 62 در منطقه عملیاتی دهلران پس از هفت ماه خدمت بر اثر اصابت ترکش خمپاره قدم در گلستان سبز شهادت نهاد. جرعه ای از وصیّت نامۀ شهید پدرجان! از شما و باقی برادرانم انتظار دارم، گوش به فرمان امام و پشتیبان روحانیت متعهّد باشید و راه سعادت بخش امام حسین (ع) را ادمه دهید و مادرم و خوهرانم! زینب وار زندگی کنید تا الگویی مناسب برای خواهران دیگر باشید. ...
جر و بحث جدایی و دیگر هیچ!
و درآمدی وقت و اعصابم را برای دعواهای اینجوری بگذارم. یک هفته گذشت. اوضاع مثل همیشه بود، خوب و بد با هم. شب که رسیدم خانه دیدم همسرم نامه دادگاه را گرفته اما هنوز در خانه ام مانده است! حتی آن شب هم به زشتی کارم پی نبردم. در این مدت به خواهرانم از تصمیمم گفته بودم و همه به شکلی غیرمستقیم تشویقم می کردند که تصمیمت درست است. بچه ها را در بین همه تصمیم هایم نادیده گرفته بودم. بعد از دو جلسه دادگاه ...
پایان عاشقانه و غم انگیز عشق لیلا و منصور
...> در یه روز گرم تابستان لیلا به شدت تب کرد منصور لیلا رو به بیمارستانهای مختلفی برد ولی همه دکترها از درمانش عاجز بودند بیماری لیلا ناشناخته بود. اون تب بعد از چند ماه از بین رفت ولی با خودش چشمها و زبان لیلا رو هم برد و لیلا رو کور و لال کرد. منصور لیلا رو چند بار به خارج برد ولی پزشکان انجا هم نتوانستند کاری بکنند ، بعد از اون ماجرا منصور سعی می کرد تمام وقت آزادشو واسه لیلا بگذاره ...
باید می رفتیم/ دلم برای هیچ چیز تنگ نشد / بچه حزب اللهی باید آماده باشد
فردا اعزام است به مدرسه غیر از مدیر نگفتیم. اول قرارداد به ما می گویند مرخصی نمی توانی بروی و در تابستان باید بروی. با این همه مدیر که انقلابی هستند به من گفتند آموزش را برو. دو روز رفتم و دیگر واسطه ای شد که دیگر آموزش نرفتم. رفتم به حاجی گفتم دارم می روم و بعد بنده خدا خیلی استقبال کرد و عکس گرفت. گفتم اگر شنبه آمدم به من نخندید، گفتند هر چه قسمت است. قرار بود ما چهل روزه بیاییم و نشد ...
مراسم چهلم شیخ نمر با حضور خانواده شهدای مدافع حرم برگزار شد
و ابراهیم یزدی یکی است و آن دیپلماسی مدارا با شیطان بزرگ است. این استاد حوزه و دانشگاه با طرح این سوال که وظیفه ما چیست به سخنان خود ادامه داد و بیان داشت: در تاریخ ما قضایای این چنینی وجود دارد، آیا شما باورتان می شود که طناب دار شیخ فضل الله نوری توسط شخصی ارمنی کشیده می شود و سفیر مختار انگلیس بر سر جنازه ایشان آب دهان می اندازد و با کفش پایش را روی صورت ایشان فشار می دهد همه جلوی ...
هاشمی همیشه نفر اول بوده/ هفت اسفند خواهید دید که درواقع چه کسانی رد صلاحیت شدند
موفق شدهاند. من گفته بودم آقای هاشمی کشور را مال خود میداند، آنان تغییر دادند و نوشتند ملک خود. آنها گفتند هاشمی تغییر کرده، من گفتم تغییری نکرده است. آنها گفتند کشور را مال خود میداند یعنی چه؟ من گفتم این کلمه هم بار مثبت دارد و هم بار منفی. البته بار مثبتش بیشتر است. من معتقدم آقای هاشمی در تمام مقاطع سیاسی کشور نفر اول بوده است. اولین جریان بعد از 15 خرداد، اعدام منصور بود که آقای هاشمی در آن ...
جشنی که عاقبتش شهادت بود
بهداشت پیش من درد و دل می کرد؛ از زندگی اش می گفت و ... آخرین مأموریتی که منجر به شهادتش شد، به من گفت: حاجی! اگر دوست داری می توانی بیایی. به او گفتم: امروز حالم ناخوش است، انشاءالله دفعه بعد می آیم. آن شب که نیامد، خیلی نگران شدیم، نمی دانم چند روز گذشت کمتر از یک هفته بود که خبر آمد تعدادی از بچه ها کمین خوردند و جنازه هایشان در فلان منطقه افتاده است، سریع چند نفر به منطقه اعزام شدند و ...
بابا من را می بیند
، زیر باران و برف، بچه های فامیل را جمع می کردم، نقشی به آنها می دادم و شروع می کردیم به بازی کردن. بابا تنها کسی بود که از شلوغ بازی هایمان عصبانی نمی شد و از اول تا آخر نمایش مان را نگاه می کرد. حتی وقتی در اتاق را بسته بودم و تنها مشغول بازی بودم می آمد و می گفت برای خودم بازی کن! می گویم: یعنی خانواده ات هیچ وقت نمی گفتند که بازی کردن بس است، درست را بخوان؟ نه، هیچ وقت؛ من همیشه کارهایم را خودم ...
نگاه پرباران ؛ زندگی زنی که امام خمینی (ره) او را رهبر خودشان خواندند
پرورشش دهم، به پیشگاهت هدیه کردم. خودت ثابت قدمم بدار. به رسولم گفتم رسول جان، از خدا بخواه خنده را هیچ گاه از لبانم نگیرد. مبادا دشمن از چهره غمگینم شاد شود. رفتیم ملاقات خصوصی با امام. از تک تکمان درباره خودمان، خانواده مان و فرزندان شهیدمان پرسیدند. به من گفتند رهبر من شما هستی که چهارتا دختر و یک شوهر مریض داری، اما از تک پسرت گذشته ای. نگاه پرباران در 8 فصل در موضوعات حضور ...
ازدواج کرده ام ولی پدر و مادرم خبر ندارند!!
ازدواج پنهانی پسری هستم 25 ساله دارای شغل. از نظر مالی هم هیچ مشکلی ندارم. یک سال پیش با خانمی که طلاق گرفته بود، آشنا شدم و به یکدیگر علاقه مند شدیم در حدی که اگر روزی صدای هم را نشنویم، خواب مان نمی برد. عقد هم کردیم ولی هیچ فردی خبر ندارد جز خودم و خانمم! با این حال اصلا مادر و پدرم راضی نمی شوند که در کنار هم باشیم. به هر دری زدم، فایده ای ندارد. پاسخ کارشناس ...
شاگرد اول مازندران شدم/ از دبستان هیچ خاطره خوبی ندارم/ از دوره دبیرستان شعر می گفتم
خوشحال بودم که لباس نو داشتم و کفش نو داشتم. وقتی که سر کلاس رفتم، گروهی بازرس از اداره آموزش و پرورش تنکابن – که آن موقع شهسوار می گفتند – به کلاس ما آمدند و یکی یکی دانش آموزان را صدا می کردند و دفترچه حساب پس انداز بانک صادرات به آن ها می دادند. با وجود این که من فامیلی ام چال کش علی پور بود، قاعدتا من باید نفر چندم می بودم تا اسمم را می خواندند، ولی یادم هست که به محض این که بازرسان با مدیر و ...
حجت الاسلام عالی : روح دین تعبد و بندگی است
صلاحم است. مثل بچه که می گوید چرا پدرم و مادرم اون تیغ را نمی دهد بازی کنم . بچه نمی داند که این از مهربانی مادر و پدر است، بچه نمی داند که این تیغ او را زخمی می کند. گاهی وقت ها واقعا ندادن برای این است که دوستمان دارد. گاهی وقت ها هم برای این است که شما بیشتر سمت خدا بروید که بیشتر به او رجوع کنید. - وجود مقدس حضرت زینب(س) شاگر پنج استاد بودند از پیامبر تا امام حسین(ع). از هرکدام از این ...
خانه نشینی معلم فداکار چالوسی بخاطر بدقولی مسئولان
آخرین وضعیت استخدامی خود و روند ادامه تحصیل دانش آموزانش، اظهار کرد: به من قول استخدامی دادند ولی بعد از مدتی اعلام کردند امکان پذیر نیست و من هم چون بچه ها برای ادامه تحصیل به مدرسه شبانه روزی شهر پول کجور رفتند، به شهرم چالوس آمدم و خانه نشین شدم . وی افزود: اگرچه هنوز با فائزه و فاطمه در ارتباط تلفنی هستیم ولی وضعیت روحی آنها به خاطر وابستگی عاطفی ایجادشده در طی این چهار سالی که در شب ...