یادم نمی آید چکار کردم!
سایر منابع:
سایر خبرها
اقدام شجاعانه عزت شاهی برای فریب ساواک
زیر نظر داشتند و حسین محمدی سر قرار نیامد. شاهی در مورد ترفند ساواک برای اعتراف گرفتن گفت: آن موقع که دستگیر شدم، 25-26 ساله بودم، ولی ازدواج نکرده بودم. پدر و برادرم هم خیلی سعی کردند که من ازدواج کنم، ولی من زیر بار نرفتم. می گفتم من ازدواج کنم، زنم دست کی بیفتد، بچه ام دست کی بیفتد؟ اما جوری مطرح کرده بودند که از هر دو (سه) نفری، یکی از آن ها ساواکی هستند و مردم از سایه خودشان هم ...
افشای نقشه شوم مرد شیطان صفت برای تجاوز و تهیه فیلم سیاه از زنان
با من زندگی می کند تا در رفاه و آسایش باشد. خلاصه او در کنارم ماند اما هر روز از زیبایی و قد و قامت دیگر زنان سخن می گفت و با این گونه گفتار مرا آزار می داد. او همه عشق و محبتش را به طور آشکار نثار زنان غریبه می کرد و من فقط نظاره گر این صحنه های تلخ بودم. بالاخره دخترم به دنیا آمد و من اوضاع روحی بهتری پیدا کردم، حتی وقتی فهمیدم سوسن معلول ذهنی است، باز هم از علاقه ام به او کاسته نشد ...
اسرای عراقی می گفتند دو سه روزبا فتح بصره فاصله داشتیم/داخل روستا هیچکس زنده نمانده بود
که راهی نداشتم فقط پایم را روی پدال گاز گذاشتم و با سرعت برگشتم. این جانباز شیمیایی دفاع مقدس خاطره دیگری هم دارد، او می گوید: قرار بود قرارگاه حلبچه را جابه جا کنیم. با تویوتا وارد جنگلی شدم که پر از درختان آلو بود اما کسی نمی خورد چراکه به علت حملات شیمیایی می ترسیدیم شاید آلوها هم آلوده شده باشند. موقع رفتن یک دستم به دستگیره در ماشین بود که اگر ماشین رفت ته دره از این طرف بیرون ...
کرونا به من آموخت زندگی چه معنایی دارد
در دل خود داشت. زمانی که شرکت بیمه از ما خواست که فهرستی از اموالمان تهیه کنیم، متوجه شدم که به نود درصد آن اثاثیه، کتاب ها و لباس هایی که ناخواسته جمع آوری شده بود نیازی نداشتم. می توانستم سبک بارتر زندگی کنم، همان طور که همیشه می خواستم. همۀ دست نویس هایی که برای نگارش کتاب جدیدم جمع کرده بودم را دور ریختم و شروع کردم به نوشتن با تمرکز بیشتر، بی نیاز از آن همه حاشیه با تکیه به حافظه ...
روایت مهم از پذیرایی لاکچری از مسافران هواپیمایی که همراهان رئیسی در آن بودند
...، سپس در کتاب از لس آنجلس تا قزوین منتشر کردم. این مجموعه درصدد توضیح این واقعیت بود که چرا زندانی، انسان بی پناهی است. اکنون هفته گذشته با موردی مواجه شدم که به گمانم باید فراتر از زندان رفت و گفت همه ما انسان های بی پناهیم. گرچه علاقه ای به طرح تجربه های شخصی در یادداشت ها ندارم ولی این ماجرا فراتر از تجربه شخصی بود و باید موضوعی عام و عمومی تلقی شود. سال ها بود که سوار هواپیما نشده بودم، تا ...
خونخواهی در جدال مرگبار عمو و برادر زاده
خانه مان آمدند و گفتند عمویم کشته شده شوکه شدم. اعتراف به قتل عمو وقتی پزشکی قانونی علت مرگ را ضربه جسم سخت به سر قربانی اعلام کرد، اکبر بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت. وی که سعی داشت با دروغگویی خودش را بی گناه نشان دهد به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: وقتی دعوا بالا گرفت من خیلی ترسیده بودم. پسرعموهایم همگی مسلح بودند و چاقو و قمه در دست داشتند. عمویم هم قصد داشت با ...
هشتم تیرماه در نبود محمد حقوقی/ سوگ نوشته ای برای مردی با سیمایی اسطوره ای
که کدام مسافر، نخست سوار می شود. من... تو... او... زمان ما در دارآباد در پناه هوای درختان سربه آسمان ساییده اش نفس می کشید. به خنده گفت: من شاعری هستم با قلبی فلزی... وقتی تعجب ما را دید، از بیمارستان های تهران و اصفهان گفت و عمل باز دریچه میترال قلبش گفت... از او اجازه می گیرم و با اشتیاق قفسه کتاب های چاپ شده اش را لمس می کنم و بو می کشم... بوی کلمات تازه با طعم تند نعناع. از ...
روایت عبدی از دلالی بلیت های هواپیما تا پذیرایی لاکچری از مسافران هواپیمایی که همراهان رئیس جمهور سوار ...
باید فراتر از زندان رفت و گفت همه ما انسان های بی پناهیم. گرچه علاقه ای به طرح تجربه های شخصی در یادداشت ها ندارم ولی این ماجرا فراتر از تجربه شخصی بود و باید موضوعی عام و عمومی تلقی شود. سال ها بود که سوار هواپیما نشده بودم، تا اینکه هفته گذشته به مناسبتی مرا به شیراز دعوت کردند و بلیت رفت و برگشت را برای خود و دو عضو دیگر خانواده فرستادند. صبح در زمان مقرر به فرودگاه مهرآباد رفتم، برای ...
همسفر با عالیه خانم شیرازی به حج می رویم + صوت
برگشتیم صبح دوشنبه دوم بود که عزم سفر به کاظمین کردیم. روزی که می خواستم به سامرا بروم فاطمه مریض بود و تب کرده بود آن را با خودم نبردم و آدمی پیش او گذاشتم. در روز پنج شنبه پنجم ماه بود که در تدارک رفتن به کرمانشاه هستم دیروز به بغداد که رفته بودم از کنار بازار که عبور میکردم مغازه های خوب با اجناس و پارچه های خوبی داشت اما پولی نداشتم که بخرم خجالت زده هستم که می خواهم دس ...
انفجاری که ایران را تکان داد
میایی یا دیگر پایت درون ستاد اجازه نداری بگذاری. من راستش تعجب کردم. چون بعد از ان ملاقات دیگر وی را ندیده بودم و نمی فهمیدم او از من چه می خواهد که اینقدر برای ملاقات اصرار می کند. بالاخره روزی به ستاد رفتم. چنان از دیدار من خوشحالی کرد که تعجب کردم. اصلا مرا رها نمی کرد و چند دقیقه همینطور دست بگردن مانده بودیم. یک چای به من داد و گفت بیا به محوطه برویم. رفتیم جایی که یک کانتینر قرار داشت و گفت حالت ...
لبخند دوباره به زندگی؛ آنها را در آغوش بگیریم و باورشان کنیم + فیلم
: به مرکز ترک اعتیاد آفتاب معرفی شدم و پس از گذراندن مقاطع ابتدایی و دبیرستان وارد دانشگاه شدم اما دوران تحصیلاتم مصادف با ایام کرونا بود و در طول دوره تحصیل کماکان با خواهرم در ارتباط بودم اما همین ارتباط کم هم دوباره کار دستم داد به گونه ای که وقتی مبتلا به کرونا شدم و خواهر و شوهر خواهرم دوباره من را به مصرف تریاک تشویق کردند و من این بار خواسته در دام اعتیاد افتادم. رویا می افزاید ...
حج؛ تجربه ای بی تکرار
حجوب تأکید کرد: این سفر به اندازه ای قشنگ و خوب است که هیچ کلمه ای را نمی توان در وصف آن به کار برد، اما با خود می گویم که ای کاش مکه و مدینه جزو شهرهای اسلامی کل جهان شود تا مسلمانان هر زمان که اراده کنند و توانایی داشته باشند به آنجا سفر کنند. ابدی شدن خاطرات حج برای انسان باران حسینی ، دانشجوی رشته زمین شناسی است که او نیز در سال های 88 در دوران دانشجویی عازم حج شده و خاطرات ...
چرا این کار را با من کردی کارلوس کی روش!
آنهم بازگشتم به فوتبال بود. من حدود سه ماه دور بودم و در عراق شرایط بازی به دست آوردم. البته یک نکته منفی هم داشت، اینکه بعد از دو سه ماه دوری از نظر بدنی شرایط خوبی نداشتم و نتوانستم با کیفیت ایده آل خودم برای تیم بازی کنم. از آقارضای عنایتی تشکر می کنم که به من اعتماد کرد و این فرصت را در اختیارم قرار داد تا بتوانم به شرایط قبل برگردم. **قبول داری برخی انتقادها به عملکردت در تورنمنت ...
مرگ کودک در دنیای افیونی مادر
برداشت و خورد. وقتی بیدار شدم دیدم از دهان پسرم کف بالا آمده است سریع او را به بیمارستان رساندیم، اما او فوت کرده بود. به حالت جنون رسیده بودم چندین بار سعی کردم به زندگی خود پایان دهم، اما جرأت مردن هم نداشتم. برای همیشه مهران را ترک کردم و آواره خیابان ها و پارک ها شدم تا اینکه یک روز داخل یک خانه، پلیس مرا همراه دیگر معتادان دستگیر کرد. من هیچ انگیزه ای برای ادامه این زندگی نفرین شده ندارم ...
سامان فلاح: هنوز هم متوجه نمی شوم چرا کی روش 25 بازیکن را در لیست گذاشت
شاید دیگر نتوانم فوتبال بازی کنم. بلافاصله بعد از تصادف، مرا با آمبولانس اورژانس به یک بیمارستان محلی بردند و پزشکان آنجا خیلی ناامیدکننده درباره ام صحبت کردند. در آن بیمارستان گفتند لگن و دست و پاهای من شکسته است. با هماهنگی انجام شده سریعا به بیمارستان لاله در تهران منتقل شدم و وقتی سی تی اسکن انجام دادم، مشخص شد که کمر به پایین هیچ مشکلی ندارم و فقط کوفتگی و ضرب خوردگی شدید دارم. در ستون ...
زن جوان اتهام رابطه نامشروع را انکار می کند: با رئیسم عقد موقت کردم؛ مجرم نیستم
دیگری پیدا نکردم. شوهرم ترکم کرده بود، پدر و مادرم هم کمکی به من نکردند. آنها گفتند تو باعث آبروریزی ما شدی و این طور شد که تصمیم گرفتم در یک شرکت مشغول به کار شوم. وقتی کارم را شروع کردم 25 ساله بودم و یک پسر 2 ساله داشتم. مجبور بودم کار کنم. *چند سال در آن شرکت کار کردی؟ 10 سال کار کردم و پارسال مجبور شدم استعفا بدهم. *چرا مجبور به استعفا شدی؟ چون مدیر ...
دعوا در مستی جان یک جوان را گرفت/متهم گریخت
به گزارش پایگاه خبری عصر توس، این حادثه هولناک بامداد 31 خرداد در بولوار شهید قرنی مشهد هنگامی رخ داد که 4 نفر سوار بر یک دستگاه پراید مقابل طباخی توقف کردند و سفارش سیرابی دادند. در این میان هنوز صرف صبحانه به پایان نرسیده بود که سجاد جوان 28 ساله باب گلایه از دوستش محمد را در حضور دوست دختر وی باز کرد و گفت: چرا به تماس هایم پاسخ ندادی! و مرا مدتی مقابل منزل تان سرگردان کردی؟ سپس ادامه داد: نمی ...
درخواست طلاق پس از تصادف مهلک
این قرار است که چند وقت پیش همراه همسرم، مادرزنم و خانواده دایی همسرم به مسافرت رفتیم. موقع برگشتن در جاده تصادف سختی کردیم. خودم و همسرم به شدت زخمی شدیم ولی مادرزنم جانش را از دست داد. چون در راه با همسرم کمی بحث کردیم، هنگام برگشت من کمی عصبانی بودم، برای همین همسرم مرا مقصر این تصادف می داند و می گوید به علت عصبانیتم، بد رانندگی کردم و باعث مرگ مادرش شده ام. او از آن روز به بعد با من حرف نمی ...
از جان گذشتگی 3تفنگدار در سیل
گرفتار شده بود. او به شدت ترسیده بود و به کمک نیاز داشت. در آن لحظه فکر جان خودم نبودم و برای کمک جلو رفتم. چند متر آن طرف تر وانتی بود که یک طناب داشت. یک سمت طناب را به وانت بستم و سر دیگر را به سمت آن خانم پرتاب کردم و بعد با کمک خدا توانستیم او را خارج کنیم. البته شدت آب خیلی زیاد بود و برای کمک به آن خانم چند بار زمین خوردم و بلند شدم. من در این فیلم لباس نظامی به تن داشتم، آقای کرمانی لباس ...
جولان وحشت باند کوچولوها در بزرگراه کرج
بعد از دیگری طعمه زورگیران قرار می گرفتند. یکی از آنها می گوید: وقتی سوار خودرو شدم، فهمیدم این ماشین معمولی نیست و احتمال دادم سرنشینان زورگیر هستند، به خاطر اینکه در خودرو از داخل باز نمی شد. وقتی خودرو کمی حرکت کرد، جوانی که کنارم روی صندلی عقب نشسته بود چاقو کشید و من هم از ترس جانم کارت بانکی و موبایلم را به او دادم. حدود 20 میلیون تومان در کارتم بود که با آن خریدی از یک دستگاه پوز انجام ...
این مجرم فراری خطرناک را شناسایی کنید + عکس
بود رفتند و آن ها را مورد بازبینی قرار دادند و به سرنخ های مهمی برای ردیابی صاحب خودرو که یکی از متهمان بود، رسیدند. کارآگاهان در گام بعدی تحقیقات، متهم اصلی پرونده را که مردی 30 ساله بود، شناسایی کردند و مشخص شد وی در محله خزانه مشغول به کار است و بیشتر اوقات در محله شوش و پارک هرندی برای قمار و مصرف مواد مخدر پاتوق می کند. متهم وقتی پلیس را در اطراف مخفیگاهش دید احتمال داد بخاطر مصرف مواد مخدر ...
تصمیم سخت در عشق گمشده و خیانت
فقط آمده بود که از موقعیت من برای رسیدن به مقاصد خودش استفاده کند و موفق هم شد. درخواست طلاق تفاهمی دادیم و در کمترین زمان ممکن از هم جدا شدیم. مثل یک تکه سنگ بهت زده بودم و نمی توانستم هضم کنم که چه بر سرم آمده است. وجود ماهان هم خوشحالم نمی کرد. حتی شیرین زبانی هایش برایم زهر بود و گاهی کتکش می زدم و بعد پشیمان می شدم. مدتی بود به مصرف قرص های آرامبخش روی آورده بودم. تصمیم وحشتناکی ...
تجاوز وحشیانه مدیر شرکت به دختر جوان 27 ساله | 3 سال آزار و تجاوز با تهیه ویدئو از زن جوان
. متهم که زنی جوان است در شکایت خود ادعا کرد از ترس شوهرش سکوت کرده و سه سال شکنجه باعث افسردگی شدید او شده است. زن جوان که شبنم نام دارد مدتی قبل به پلیس مراجعه کرد و مدعی شد مرد ثروتمندی به او تجاوز کرده و از او فیلم تهیه کرده است. شبنم 27 ساله به پلیس گفت: سه سال قبل در حالی که من و شوهرم وضع مالی خوبی نداشتیم در فضای مجازی به دنبال پیدا کردن شغلی مناسب بودم که در ...
راز سیاه قتل هولناک و تجاوز به زن تهرانی برملا شد
داشتیم می شناختم و ارتباط بیشتری هم با او نداشتم و اتهام را قبول ندارم. در پایان هیات قضات وارد شور شدند و با توجه به انکار متهم او را تبرئه کردند؛ اما رأی مورد اعتراض قرار گرفت. دیوان عالی کشور رأی برائت متهم را نقض کرد و پرونده برای رسیدگی دوباره به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. متهم یک بار دیگر اتهام را رد کرد و گفت سیم کارت متعلق به او نبوده است و ادعای اولیای دم را ...
زندگی جهنمی سارا در محاصره دود و پرواز
. قبل از آن هم چندین بار با او سیگار کشیده بودم، ولی این دفعه فرق می کرد، احساس خوشی و سبکی خاصی به من دست داد و تمام غم هایم به دست فراموشی سپرده شد. بعد از آن چندین دفعه نیز اقدام به کشیدن آن کردم و دیگر به حدی به آن وابسته شده بودم که حاضر شدم برای تامین مواد تسلیم خواسته های سعید شوم. بعد از آن رفتار های سعید سرد و سردتر شد. دیگر مثل سابق نبود و من دیگر نمی توانستم بدون سیگار های او ...
امانتی که با شهادت به صاحب اصلی اش بازگشت
خداحافظی کرد و از من دور شد. صبح که بیدار شدم بعد از نماز خوابم را برای دوست سپاهی ام تعریف کردم. اشکش را نتوانست پنهان کند، صورت و پیشانی ام را بوسید و گفت: تو هم راضی باش به رضای خدا! دوستت به آنچه دنبالش بود رسید. سپس شهادت او را نه تسلیت که تبریک گفت و ادامه داد: خوشا به حالت! چه شفیع خوبی داری. شاید بتوانم به جرئت بگویم که به اندازه تمام عمر گریه کردم. نمی دانم چند روز بستری بودم ...
روایت نفس های سوخته
. این یادگار دوران دفاع مقدس درباره نحوه شیمیایی شدنش می گوید: دوبار شیمیایی شدم، یک بار اسفند سال 62 درعملیات خیبر درمنطقه هورالعظیم که صبح عملیات بود و من فرمانده اطلاعات لشکر بودم، با شهید زین الدین سوار بالگرد شنوک ارتش شدیم و با یک جیب رفتیم داخل آن. حدود 100 نفر از بسیجی ها هم سوار شدند، شنوک داخل جزیره نشست. آن جا ماموریت یافتم که برای اطلاع از وضعیت استقرار نیروها از موقعیت آن ها ...
روایت سرتیم حفاظت رهبر انقلاب از ترور ایشان در مسجد ابوذر
آقا با این که ناخوشایند بود، ما الطاف الهی را در آن دیدیم. با سرعت بسیار زیاد و فاصله کم، آقا را از مسجد ابوذر به بیمارستان رساندیم. تمام حرکت هایی که برای نقل و انتقال آقا انجام می دادم خودجوش و خدایی بود. من در آن روز یک جوان 20 ساله بودم که برای حفاظت از شخصیت تجربه ای نداشتم و آموزشی ندیده بودم. بیمارستان که رسیدیم به ما گفتند فشار آقا 5 می باشد و تمام کرده است. دکتر فاضل آن روز در آن ...
روشن: بعد از شش تایی ها رییس استقلال به پرسپولیسی ها شام داد/ گفتند طالقانی را شکنجه کردم!
.... فوتبال محتوایش به هم خورده است. خدا کند برگردد و بتوانیم حق این بچه ها را بگیریم. فکر می کردم کی روش شبیه رایکوف است! وقتی استقلال قهرمان آسیا شد، در تیم جوانان بودم و بعد به استقلال آمدیم. فکر می کردم کی روش تیم ملی شبیه رایکوف است اما نبود. آرزوی هر بازیکنی بود که زیر دست رایکوف باشد. رایکوف وقتی آمد تغییر نسل داد. هیچ کس جرات این کار را نداشت. کسی می توانست عزیز اصلی ...