سایر منابع:
سایر خبرها
عابدزاده: 10 تومان عیدی گرفتم 2 روز تلاش کردم خرجش کنم/ یک بار عاشق شدم برای هفت پشتم کافی است
یک 10 تومانی که از دایی ام عیدی گرفته بودم را 2 روز تلاش کردم تا تمامش کنم. در آبادان یک بلیت 5 ریالی می خریدم و می توانستم 2 تا فیلم ببینم. ساندویچ یک تومان بود. یادم هست یک سال عید نوروز از آبادان مستقیماً رفتیم متل قو و ساحل الان که به یادش افتادم تصویر آن لحظات در ذهنم تداعی می شود. * با اتومبیل پدر رفتید یا اتوبوس؟ پدرم یک بنز قدیمی داشت که الان نمی دانم 100 هزار تومان ...
زندگی به سبک آیت الله بهجت(ره)
فردی آیت الله بهجت در منزل (نوع و مقدار غذا، مقدار خواب و ...) و نحوه تعامل با خانواده و فرزندان، در مجموع سال هایی که در خدمت پدر بزرگوارتان بودید، بفرمایید؟ خوب قهراً یک انسان خودساخته، می داند چه اندازه غذا بخورد. ایشان طوری غذا نمی خورد سنگین شود، این جور که ماها می دیدیم، غذا بسیار ساده بود، دو وعده را معمولاً با نان و چای سپری می کرد. صبح نان و چای با پنیر و گاهی این اواخر با مقداری ...
گلزار شهدا خلوتگه آخرین پنج شنبه سال - شهدا حالمان را بهتر می کنند
یاد دارم پنجم خرداد ماه روزی بد که به دلیل حضورم در معدن حتی مجال خداحافظی لحظه آخر را هم با پدرم نیافتم. مرتضی ادامه می دهد: رفت و ما را تنها گذاشت امسال نخستین عیدی است که خانه پدری، پدر ندارد و امروز که من خود پدر دو فرزندم حس و حال غریبی با این موضوع تجربه می کنم چرا که بابا صحیح و سالم بود یکبار هم بیمارستان نرفته بود یکباره سکته قلبی و دیگر هیچ رفت به همین راحتی و امروز من اگر نیایم ...
سعید عزت اللهی:دروازه بان می شوم
XS را بیشتر از بقیه می پسندم. خوشگل هستند و هر دو را می پسندم. ویو سوار می شدم پدرم یک موتور داشت که آن را سوار می شدم. ویو بود. فکر می کنم حدود 3،4 سال قبل. گواهینامه هم نداشتم اما خدا را شکر کسی جلوی مرا نگرفت و جریمه هم نشدم. تازه شانس اوردم که موتور پدرم را هم نگرفتند. وگرنه مشخص نبود چه اتفاقی رخ خواهد داد. با موتور به دریا رفتم! یک سال عید با ...
انتظامی ها: اجازه دهند قدری فضا باز شود
معالجه کلیه هایم بود. سال اول دوره عالی موسیقی بودم که از پشت بام افتادم. مرا بیمارستان سینا بردند تا سرم را بخیه بزنند. معاینه ام که کردند ببینند چیزی ام نشده، متوجه شدند کلیه هایم مشکل دارند. آن موقع امکان درمان کلیه در ایران نبود. پدرم تصمیم گرفت برای معالجه مرا به آلمان بفرستد. در آن سن کلیه هایت چرا مشکل پیدا کرده بود؟ از هنرستان که به خانه بازمی گشتم، شرایط مساعدی برای تمرین ساز ...
نقش آیت الله کاشانی در ملی شدن صنعت نفت
.... پرسیدیم حالا چه کار بکنیم؟ پدر که می گویند نباید بروی تهران. شهربانی هم گفته بود درس و بحث و منبر که هیچ، استخاره هم نمی توانی بگیری. من هم حالش را نداشتم و خودم هم مخلص این حرف ها بودم. دیدم چه کار باید بکنم، از پدرم اجازه گرفتم و رفتم پیش آقای کاشانی و گفتم اوضاع این طور است و من می خواهم دفتر ازدواج بزنم. ایشان این اجازه اجتهاد را نوشتند؛ قبلاً هم از آسید ابوالحسن و آقای خوانساری اجازه ...
گفتگو با علیرضا جهانبخش/حرف های عیدانه با پسر محبوب ایرانی
شمال بودیم، با پدر و مادرم و سایر اعضای خانواده مان به دیدار پدربزرگ و مادربزرگ مان می رفتیم و کلی هم عیدی جمع می کردیم اما بهترین عیدی من مربوط به پولی است که از پدرم گرفتم و با آن پول یک استوک خریدم؛ زمانی که 14 ساله بودم و در تیم دانش آموزی بازی می کردم. عیدی ای که واقعاً به دلم چسبید و خیلی برایم شیرین بود. در سن کم که بودم، همه به ما عیدی می دادند اما الان به خصوص در چند سالی که لژیونر شدم ...
روایاتی درباره برزخ
...؛ نمی خواستم مادرم مرا در آن وضع ببیند. سه روز تمام مثل جذامی ها گوشه ی اتاق 219 خوابگاه کز کرده بودم و بی وقفه فکر می کردم. نیرویی برای نوشتن نامه یا حتی گفتن شعری برای او نداشتم. مثل بوکسوری که گوشه ی رینگ گیر بیفتد و از حریف نیرومندش مشت های سنگین خورده باشد، گیج شده بودم و بی قرار. عصر چهارشنبه ای بود که منصور یکی از همان حرف های بی توضیحش را صادر کرد. گفت از تنها حیوانی که تنفر دارد ...
فرهنگ در رسانه
پدر ما را با خودش سر ضبط کارهایش می برد. آنجا دائما موسیقی بود و من هم کار های پدرم برایم جالب بود. وقتی می دیدم گروهی را رهبری می کند و از هر ساز آوایی شنیده می شود، خوشم می آمد. بزرگ که شدم پدر مرا تشویق به آموختن ساز کرد. ابتدا ویلن و پیانو. نیمه کاره هر دو را رها کردم و نزد خودش ابوا آموختم. پدرم استاد زبردستی است. چنان این ساز را به من آموخت که توانستم پس از دو سال که اتریش بودم به دانشگاه ...
از 50 سال برگزاری مجلس اباعبدالله(ع) تا توجه ویژه به همسر و خانواده
فردی آیت الله بهجت *از سبک زندگی فردی آیت الله بهجت در منزل (نوع و مقدار غذا، مقدار خواب و ...) و نحوه تعامل با خانواده و فرزندان، در مجموع سال هایی که در خدمت پدر بزرگوارتان بودید، بفرمایید؟ خوب قهراً یک انسان خودساخته، می داند چه اندازه غذا بخورد. ایشان طوری غذا نمی خورد سنگین شود، این جور که ماها می دیدیم، غذا بسیار ساده بود، دو وعده را معمولاً با نان و چای سپری می کرد. صبح ...
عید نوروز و خرید سیب و میوه عید با حسین سلیمانی
کنار خانواده بودن خوب می کند و سعی می کنم از آن لحظه لذت ببرم. بین خانواده و دوستان دیگر همه می دانند که مادرم برای من خیلی مقدس است و هرجا که رفتم درباره علاقه شدید به مادرم صحبت کرده ام. سعی می کنم ایام عید کنار مادرم باشم ولی این چند سال مدام درگیر کار بودم؛ البته دوستانی دارم که با هم خیلی صمیمی هستیم و این رفاقت به سال ها قبل بازمی گردد. گاهی پیش آمده این دوستان صمیمی که ...
تلخی ها و شیرینی های سالی که گذشت
دیدن اندوه و بی تابی دخترم که در این سنین بیش از گذشته به همراهی مادرش نیاز دارد؛ رنج فراوانی را بر من تحمیل می کند. این مرد جوان ادامه داد: در روزهای پایانی سال با اصرار خانواده و دوستانم تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم؛ هر چند ترس از شکست دوباره همچنان در وجود من است اما دلگرمی خانواده و حساسیت آنان در انتخاب همسر دومم، خیالم را آسوده کرده است. وی در ادامه گفت: در کنار همسر جدیدم در تلاش ...
همبازی هندی محمدرضا گلزار را بهتر بشناسید+تصاویر
در سال 2003 فوت کرد. ناپدری ام مسلمان و اهل حیدرآباد بود و من اسم فامیلم را از روی فامیل او برداشتم. شوک بزرگ زندگی من بزرگ ترین ضربه ای که خیلی روی زندگی ام تاثیر گذاشت، مرگ پدرم بود. من در هر مساله ای به او تکیه کرده بودم. همسر دومش باردار بود که او فوت کرد و بعد از مرگش آن خانم دوباره ازدواج کرد. این جوری شد که من تنها بچه اش در زمان زنده بودنش بودم. البته نتوانستم جسدش را ...
طلاق به خاطر دروغهایی که شوهر هنگام خواستگاری گفته بود
25بهمن سال جاری زوج جوان راهی دادگاه خانواده ونک شدند تا از هم طلاق بگیرند این در حالی است که هنوز سالگرد ازدواج آنها نشده بود. وقتی منشی شعبه 268 نام آنها را خواند این زوج وارد اتاق شدند و روبه روی قاضی قرار گرفتند. مینا رو به قاضی گفت: 7 ماه است که ازدواج کردیم از آنجایی که مهدی فامیل دورمان بود هرگز فکر نمی کردیم بخواهد نقش بازی کند و دروغ بگوید. وقتی در یک میهمانی ...
پدری که باجعل امضای پسر فوت شده اش پولهای او را تصاحب کرده،دستگیر شد
پدر شیاد که با دسته چک پسر مرده اش اقدام به کلاهبرداری کرده بود، دستگیر شد. این مرد در حالی که پسرش در گذشته بود برای اینکه اموالی به عروسش نرسد تصمیم به استفاده از چک های پسر مرده اش گرفت.بهمن ماه سال جاری زن جوانی با مراجعه به دادسرای ناحیه 2 تهران از پدرشوهرش به خاطر جعل امضا و کلاهبرداری شکایت کرد. این زن وقتی رو به روی دادیار مهدی صفریان قرار گرفت، گفت: 2 ماه پیش همسرم ...
زندگی کردن در نقش دروغ است!
ادابازی درمی آوردم. از هر وقت خودم هم یادم است، اینطوری بودم. این ور و اون ور خونه در حال ادا بازی بودم از بچه گی خیلی با پدرم سینما می رفتم، آن دوره ها یادم است که عاشق دو کارآک تر بودم. یکی صاعقه بود و یکی شِزِم. مثل سوپرمن بودند که شنلی هم داشتند و پرواز می کردند و می رفتند وآدم بد ها را نابود کرده و به کمک آدم خوب ها می رفتند. من شزم می شدم. چادر مادرم را می اوردم وبه برادرم می گفتم که ...
همیشه حمایت امام زمان را در زندگی ام حس می کردم/ آقاحجت سریع الاجابه بود و زود هم به خواسته اش رسید
و از طرفی الگویی در این زمینه برای جوانان معرفی شود، کمی به عقب بازگردیم. به دوران ازدواج شما و حتی کمی قبل تر، به دوران خواستگاری و عقد، چطور با آقا حجت آشنا شدید؟ همسرشهید: در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و پدرم روحانی است. پدرم هرگز ما رو به بازار نمی برد حتی همسایه دیوار به دیوار ما خبر نداشت ما چند تا دختر در خانه هستیم، به یاد دارم برای خرید کفش پدرم با یک تکه نخ پای هرکدام از ما را ...
خانه داری و حضرت زهرا علیها سلام (16)
کافی در منزل نداریم جز همان غذای اندک که به تو دادم و خود گرسنگی را تحمل نمودم، امام فرمود، چرا اطلاع ندادی، جواب داد، پدرم به من فرمود، چیزی از تو نخواهم، اگر چیزی آورد، بپذیرم وگرنه درخواست نکنم، امام از خانه بیرون رفت و با وام گرفتن، مشکلات خانواده را برطرف نمود. کان رسول الله صلی الله علیه و آله: نهانی ان اسئلک شیئا فقال لا تسئلی ابن عملک شیئا، ان جائک بشی عفوا و الا فلا تسئلیه. (نهج الحیوه ص 296 ...
اشو، خانواده و همجنس گرایی
...> این دو معجزه پیش از تولد من روی داد، بنابراین هیچ کاری ندارم که با آنها بکنم. اما، آن دو مشهور شدند؛ وقتی در آن روستا متولد شدم، تقریباً یک قدیس بودم! همه نسبت به من با احترام رفتار می کردند؛ مردم پاهای مرا لمس می کردند. (5) اُشو پس از تولد، سه روز تمام شیر نخورد و مادر و پزشکان هم از خوراندن چیزی به او ناتوان بودند؛ اشو اظهار می دارد که علت این مسأله آن بود که در زندگی قبلی اش نذر کرده بود ...
می گفتیم بحث با کمپانی نفت جنوب یک وظیفه ملی است!
کنیم که زمینه های علاقه به مبارزات سیاسی چگونه در شما شکل گرفت؟ بنده در سال 1313 در خانواده ای روحانی به دنیا آمدم و لذا علایق مذهبی در من قوی بود. بچه که بودیم، پدرم در تابستان ها خانواده را به روستای و شنوه در نزدیکی قم می برد. آیت الله بروجردی هم گاهی تابستان ها به آنجا می آمدند. بنده در آنجا با روحانیون برجسته ای چون مرحوم آذری قمی، مرحوم محدث زاده فرزند مرحوم آشیخ عباس قمی، آقای قوامی ...
حکم قصاص چشم جوان 23 ساله تایید شد
حضور درجامعه برایم سخت است. من برای سامان فقط حکم قصاص چشم می خواهم تا اجرای این حکم درس عبرتی باشد برای کسانی که بی دلیل وارد دعوا می شوند و بدون ترس به جان دیگران می افتند. وقتی نوبت دفاع به سامان رسید، وی به قضات گفت: ساعت حدود 12 شب بود و من درخانه نشسته بودم که مادرم با من تماس گرفت و گفت خودروی پدرم با یک پژو تصادف کرده است. وقتی از پشت گوشی تلفن، صدای داد و فریاد شنیدم، شوکه شدم ...
سر درد و دل مظلومی باز شد/این بازیکن را داشتند دربی را می بردیم!
استقلال عملی شده است اما وقتی به عملکرد تیمم در سال 94 نگاه می کنم می بینم که ما 50 درصد از آنچه موردنظرم بوده است جلوتر بوده ایم.این که در هر دو جام مدعی هستیم معنایش این است که کارها خوب پیش رفته و من از این وضع رضایت دارم. گفته بودم به استقلال برمی گردم! -من در دوره قبلی که سرمربی استقلال شدم و دو سال در خدمت تیمم موردعلاقه ام بودم نتایج خوبی کسب کردیم.ما دربی ها را بردیم و در ...
نشست دیدار و گفتگو با محمدتقی پورنامداریان با حضور محمدرضا شفیعی کدکنی برگزار شد..
.... یادم هست که از سال 1353 تا 1357 که آقای دکتر خانلری راهنمای من بودند هیچ ننوشته بودم، نزد ایشان رفتم و گفتم که این مقدمۀ هفتاد - هشتاد صفحه ای برای پایان نامۀ من است. خیلی استقبال کردند ولی بعد از دستگیری ایشان، از استاد شفیعی کدکنی که از آمریکا آمده بودند، خواهش کردم که قبول کنند. وقتی این هشتاد صفحه را نزد ایشان بردم گفتند که همین نوشته ها را برای دفاع آمده کن و از سرشان هم زیاد است! اما ...
واکنش مهراوه شریفی نیا به طنز های کیمیا
برایم خیلی عجیب بود. وقتی از خواب بیدار می شدم تا یک ساعت در هپروت بودم تا بفهمم چی شد و چرا در خوابم تبدیل به فرد دیگری شدم. برای کیمیا شدن واقعا از جان و عمق وجودم مایه گذاشتم؛ چه برای دوره نوجوانی و چه برای سال های میانسالی یعنی 47 سالگی. امیدوارم به دلتون نشسته باشد و اگر کاستی و قصوری هم هست،کمرنگ تر از نقاط قوتش باشد. بعد از فیلم سینمایی دزد عروسک ها که خیلی کم سن و سال بودی، می ...
آشنایی با زنی که بزرگترین معدن دار ایران است
مستوفی الممالک بود. ما مستوفی خوزستان هستیم. یعنی پدر پدربزرگم مستوفی خوزستان بودند. یک خانم فرانسوی به نام مادام دولافوا در دوره پدر پدربزرگم به ایران آمده بود در سفر نامه اش به خوزستان در مورد ایشان مطالبی نوشته است. من در چنین خانواده ای بزرگ شدم، اما با وجود اینکه پدرم املاک زیادی داشت از صبح تا شب کار می کرد طوری که هر وقت از خواب بیدار می شدم؛ پدرم خانه نبود و سرملک و املاک و دنبال نوآفرینی ...
فرهنگ در رسانه
که از آموزشگاه چهره های ماندگار می شناسم و به دلیل اینکه سال ها در کنارشان بودم به خوبی از احوالات ایشان آگاه هستم. برای نمونه به دلیل علاقه ای که برای حضور در آثارشان داشتم، به شخصه مدتی جزو عوامل پشت صحنه و به نوعی راننده ایشان شدم و معمولا مسیری طولانی را به دلیل اینکه مقصد را اعلام نمی کرد و در ماشین به خواب می رفت، باید بی هدف می رفتم! در دوره ای هم که ایشان در حال ساخت مستندی درباره 200 ...
ماجرای پرهزینه ترین ترور تاریخ چه بود؟
: قاتلی که جهان را به جنگ کشید به دنبال حقایق باشم. بنابراین سری به آرشیوها زدم تا ابعاد جدید آن ترور را پیدا کنم. پس از مدتی زیاد تحقیق و جستجو سرانجام توانستم مطالب جدید و خوبی پیدا کنم. اما از همان ابتدا هم اصلا قصد نداشتم محتمل ترین روایت ترور را ارائه دهم. اگر آن کار را می کردم، به قول زنم به یکی از وراج هایی تبدیل می شدم که در مورد قتل بالکان فقط حرف می زند. من در واقع می خواستم ...
دایی مقصر نبود، او تحت تاثیر قرار گرفت
شیرین شما چیست؟! خاطره تلخ و شیرین من در فاصله 24 ساعت رقم خورد. اولین قضاوت من در لیگ فوتبال ایران 21 شهریور 1376 اتفاق افتاد که بین دو تیم خرم آباد و مرصاد شیراز بود و 22 شهریور 76 یعنی 24 ساعت پس از آن در مشهد و در بیمارستان قائم مادرم به رحمت خدا رفت. اگر بخواهم به یک موضوع تلخ دیگر اشاره کنم باید بگویم در 3 فروردین سال 1391 در دهلی نو داوری آسیایی داشتم که پدرم به رحمت خدا رفت. پس از ...
وصیت نامه و زندگی نامه شهید علی اکبر حسنی
نداشته باشند و به آنان وعده بهشت می دهیم. برادران و خواهران اکنون که شرایط را جهت دفاع از اسلام و کشور اسلامی ضروری دیدم به جبهه آمدم تا وظیفه شرعی خود را بجا آورم تا بر خصم پیروز شویم و راه کربلا را که مرقد مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) که دیدگان امت اسلامی کشورمان انتظار زیارت آنرا می کشند باز کنیم. اگر سعادت بمن رو آورد و رحمت الهی شامل حال من شد و شهید شدم پدرم از شما بخاطر زحمتی که برایم کشیدید تشکر می کنم. خدواند انشاء ا... به شما خیر بدهد. مادرم از تو می خواهم چون کوه مقاوم و صابر باشی زیرا "ان الله مع الصابرین" و اگر احیاناً به شما ناراحتی رساندم مرا ببخشی. ...
بازار ایلام غرق در هیاهوی شب عید
جدید بودن اجناس اما قیمت ها بالاست و متناسب با سطح درآمد مردم نیست البته در این میان خانواده های کم درآمد و پر جمعیت مشکلات بیشتری برای خرید و تامین مایحتاج خود در این ایام دارند. هر چه به روزهای آخر سال و رسیدن سال نو نزدیک تر می شویم بساط دست فروشان نیز در معابر شهری داغ تر می شود شاید دلیل آن میل به خرید مردم از این صنف و اشتغال موقت برای این افراد است. فعالانی این عرصه عمدتا جوان و ...