سایر منابع:
سایر خبرها
به سبک بزرگمردان کوچک
محسوب می شد. تا اینکه برادر بزرگش ایوب و داماد خانواده شان مصطفی میرابی به شهادت رسیدند و با شهادت این دو، تصمیمش برای ادامه راه آنها مصمم می شود و عازم جبهه می شود. در نهایت در 20فروردین سال 66در منطقه شلمچه به شهادت رسید. لطیفه طهماسبی پور ، مادر شهیدان ایوب و حسین نیکوبین می گوید: حسین نخستین بار در 12سالگی به جبهه رفته و زخمی شده بود. بعد از آن هم چندبار به جبهه رفت، ولی بعد از شهادت ایوب ...
خودزنی های وحشتناک بوکسور مدال آور مشهدی! / مادر مهرداد چه گفت؟
شدم که مهرداد اولین فرزندم بود. وقتی او به دنیا آمد هیچ کس نمی توانست باور کند که هنگام تولد 6کیلو گرم وزن داشت و همه کادر درمانی حیرت زده به او نگاه می کردند. با وجود این، پسرم رشد سریعی هم داشت و خیلی زود از هیکل درشت برخوردار شد به طوری که در دوران تحصیل با دانش آموزان درگیر می شد. به خاطر قدرتی که داشت در کوچه و خیابان هم احساس غرور می کرد و به دیگر هم سن و سال هایش زور می گفت ...
پسرم را به خاطر ارثیه پدرش کشتند
پسر جوان که بر سر تقسیم ارثیه، برادر ناتنی اش را به قتل رسانده بود در شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد. به گزارش خبرنگار حوادث ایران ، 17 مهر سال گذشته با کشف جسد خونین مرد جوانی در یک وانت مزدا از سوی مأموران پلیس پاکدشت شناسایی عامل قتل در دستور کار مأموران آگاهی قرار گرفت. در ادامه جسد برای تعیین هویت و علت مرگ با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و کارشناسان ...
عقد موقت صمیمی ترین دوستم با شوهرم | رابطه سیاه آبروی مرد را برد
...> به گزارش عرشه آنلاین ، دو سال قبل برای تفریح به مناطق ییلاقی اطراف شهر رفته بودیم. همسرم به طور اتفاقی یکی از دوستان قدیمی اش را دید. از خوش حالی در پوست خودش نمی گنجید و از همان روز رفت وآمد او و دوستش آغاز شد. چند ماه از این ماجرا گذشت تا اینکه ما متوجه شدیم دوست همسرم اختلاف خانوادگی دارد. او از شوهرش نالان بود و من و همسرم متأسفانه بدون آنکه از روش ها و علم مشاوره آگاهی داشته باشیم ...
ماجرای مردی که پدری می کند برای مجهول الهویه ها!
تش بیش از چیزی بود که تصویرش کرده بودم. دستانش که دیگر هیچ حسابی با سنگ و کلوخ میانه داشت و زخم روی زخم جا خوش کرده بود. سر حرف را باز کردم دوش به دوش مردی به سن و سال رسیده و عینکی با فریم مشکی و بلوز و شلوار مشکی؛ سر تا پای اوستا مشکی بود و غم دلش را فریاد می زد و همین شد بهانه حرفم. پرسیدم از چرای آمد و شدش از سیاه پوش بودنش، با پرهیز جواب داد و گفت: پسرم فوت شده، ببین او ...
چشمان همیشه بیدار مادران غزه
...: وطن برای ما از یک مادر هم بیشتر است. فکر ما، وجدان ما، جان ما، اجساد ما؛ جایی که حاضری جانت را بدهی تا بماند و برای فرزندانت حفظ شود. من در شمال غزه به دنیا آمدم. بزرگ شدم. من در غزه مثل ماهی ام. چشمانم را ببندید و هر جایی از آن رهایم کنید، بدون باز کردنش به خانه ام برمی گردم. من برای غزه ام، از غزه ام و با غزه... خسته اند، اما ناامید، نه! خانواده های مقاوم فلسطین نگاه ...
آیا کودکان در ادارات دولتی خانه دار می شوند؟
قلم می زد اما مادر شدن وی اجازه نداد در حرفه خود بماند و همان سال های اول تولد دخترش مجبور می شود قلمش را غلاف کند. خانم سلیمانی در رابطه با مشکلاتی که بعد از تولد دخترش با آن ها روبروشد می گوید: فاطمه که متولد شد تا 6 ماه اول مرخصی بودم، بعد از آن باید سرکار می رفتم و برای نگهداری دخترم در جایی فکری می کردم، روی نگهداری فاطمه پیش مادرم و یا مادر شوهرم به دلایلی اصلاً نمی تونستم حساب کن ...
باید از روزی ترسید که آرمان ها نباشند
سعید جلیلی نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی با حضور نزد خانواده شهید، گفت: آرمان انقلاب اسلامی رویش جوانانی چون شهید علی وردی است. حمله به آرمان عزیز با وحشیانه ترین شکل، نشان سرخوردگی دشمن از بالندگی آرمان انقلاب اسلامی است. بعد از درخواست برخی شهروندان مبنی بر تغییر نام شهرک اکباتان به شهرک شهید آرمان علی وردی، سخنگوی شورای اسلامی شهر تهران اعلام کرد: در کمیسیون نام گذ ...
مرگ مادر و فرزند پس از درگیری 2 رفیق
چرا از دست دادی؟ بعد از درگیری پلیس مرا دستگیر کرد اما در مدتی که فرهاد در بیمارستان بود، خانواده ام به او سر می زدند. سه روز قبل از اینکه فرهاد فوت کند، همسرم به بیمارستان رفته بود تا حال فرهاد را جویا شود، آنجا به او می گویند که حالش وخیم است و دیگر کاری از دستشان برنمی آید و مرگ مغزی شده است. همسرم با شنیدن این موضوع ناگهان حالش بد شد و سکته کرد اما پزشکان نتوانستند نجاتش بدهند و همسرم در حالی که باردار بود فوت کرد و بچه ام نیز از دست رفت. من در بازداشتگاه خبر مرگ همسر و بچه ام را شنیدم و بعد هم خبر مرگ فرهاد را الان دیگر انگیزه ای برای زنده ماندن ندارم و کاش خودم هم بمیرم. ...
پسر 20 ساله، گروگان شبکه هرمی تایسون
اواخر مهر امسال زوج میانسالی با مراجعه به پلیس از ربوده شدن پسر 20 ساله شان خبر دادند. پدر فرشاد، پسر گمشده در تحقیقات گفت: پسرم مدت ها در جست وجوی کار بود. تا اینکه با شخصی آشنا شد و به او پیشنهاد کار دادند. یک روز هم قرار شد برای صحبت درباره کار به ملاقات همان فرد برود اما وقتی از خانه خارج شد دیگر برنگشت. چند روز بعد هم با ما تماس گرفت و گفت که در مرز ترکیه است. دیگر از ا ...
ترفند کثیف مدیر برای زن بیوه 20 ساله!
هدف شوم خود رسید! و سپس با عجله از خانه خارج شد. صبح روز بعد مدام با من تماس می گرفت اما من در تردید وحشت آوری قرارگرفته بودم و به تماس هایش پاسخ نمی دادم! از سوی دیگر هم می ترسیدم مرا اخراج کند به همین خاطر ماجرا را برای یکی از متصدیان رستوران بازگو کردم. او هم درحالی که وانمود می کرد این موضوع برایش باورناپذیر است، از من خواست تا بار دیگر مهندس را به منزلم ببرم تا ما را زیرنظر داشته ...
گفتم علی جان صبر کن، برای رفتن به جبهه عجله داری!
با اشاره به اجازه گرفتن پسرش جهت رفتن به جبهه می گوید: یک روز علی با خودش، یک دفترچه به خانه آورد گفت ننه رفتم اسمم را جبهه نوشتم دیگه باید سربازی بروم. با رفتنش مخالفت کردم و گفتم علی جان حالا زوده. صبر کن. یک سال مانده به سن سربازی ات، برای رفتن عجله داری. گفت مادر جان من باید بروم تا ارزشهای دینی، کتاب آسمانی قرآن کریم و انقلاب بماند. این مادر شهید ادامه می دهد: پدرش با رفتن پسرم به ...
به پسری که 20 سال از خودم کوچکتر بود دل باختم، شوهرم فهمید و...
شدت افسرده بودم و تنها به خاطر خانواده ام به زندگی با او ادامه می دادم. اما هفت سال بعد از این ماجرا بود که باردار شدم و شوق زندگی به خانه ام بازگشت. با این حال سیاوش همچنان در خانه نبود و من خودم را با دخترم سرگرم می کردم. چهار سال بعد نیز پسرم به دنیا آمد و من دیگر گرفتار بچه داری شده بودم. تا این که آن ها راهی مدرسه شدند و دوباره من در تنهایی خودم فرو رفتم. شرکت هرمی ...
گریه هایم را نگه می داشتم برای خلوت و سحر
بست و از آن به بعد درد پایم تا حد زیادی آرام گرفت. همچنان ایستاده ایم پسرم مثل خیلی از جوان ها و نوجوان های دهه 60، به جبهه رفت و دینش را به کشور و اعتقاداتش ادا کرد. هرچند رفتن او و دیگر شهدا برای خانواده شان و خصوصاً پدر و مادر ها بسیار سخت بود، اما این بهایی بود که ما برای حفظ ایران اسلامی دادیم. در طول تاریخ هر کسی که می خواست به کشور ما ضربه بزند، همین جوان های این سرزمین جلویش را گرفتند و او را به شکست کشاندند. دفاع مقدس هم مستثنی از این قاعده نبود. ...
اعتراف زن قاتل از کشتن همسرش | قتل وحشتناک همسر با همدستی مرد غریبه
پرونده برملا کرد. مرضیه در اظهاراتش گفت: 12سال از ازدواجم با سهراب می گذشت. اوایل، زندگی خوبی داشتیم اما شوهرم که در کار ساخت وساز و برج سازی بود، کم کم آنقدر سرگرم کار و پول درآوردن شد که من را فراموش کرده بود، از طرفی اخلاق و رفتارش نیز تغییر کرده بود و دیگر هیچ توجهی به من نداشت و من از تنهایی و مشکلات زندگی خسته شده بودم. متهم در ادامه تحقیقات پلیس مدعی شد بعد از مدتها زندگی و ...
امروز همه برای تجدید پیمان با شهدا آمده بودند/ روایت خبرنگار تسنیم از کنگره ملی 6555 لاله پر پر لرستان + ...
...> رنگ چشم هایش در هم می غلتد. دست هایش را آورده بالا و رد اشک را پنهان می کند. با زبان شعر حرف می زند؛ به لهجۀ برآمده از داغ: پسرم که جبهه رفت، ما تنهاتر شدیم؛ همسرم چند سال زودتر از او شهید شده بود و حالا ستون خانه مان خمیده تر شد. ما این سال ها در داغ خم به ابرو نیاورده ایم؛ شهادت رنگ خدا را دارد و پسرم حالا رزق خانه مان شده است. سکینه حالا پیر و بیمار است و گوش هایش سنگین شده است ...
چه کسی برای این دختر بچه فلسطینی پدر و مادر می شود؟
غش می رفت برای داشتن یک خواهر و برادر. از وقتی دست چپ و راستم را تشخیص دادم، پدر و مادر از این دکتر به آن دکتر رفتند و آخر هم نشد که نشد. یادم می آید یکبار به پدر گفتم: من دوستی ندارم. احساس تنهایی می کنم. پدر گفت: انسان همیشه تنهاست! اما یادت باشد خدا همیشه با ماست. از رگ گردن هم نزدیک تر... شاید خبر نداشتم اما حالا می دانم انسانِ خوشبخت و ثروتمندی بودم. یک شب مانند همه شب های دیگر با ...
لبخندی که راز شهادت محسن شد
کوچه منتظرم هستند. پسرم ناهار آماده است بیا غذایت را بخور و بعد برو این را هر وقت مادر شدید، می فهمید... آبگوشت مادر به راه بود و بویش تمام خانه را که نه کل کوچه را برداشته بود، هر کسی می پرسید حاج خانم رمز این همه خوشمزگی و رنگ و لعاب چیست گوشه لبش کِش می آمد و می گفت این را هر وقت مادر شدید می فهمید. سفره را وسط اتاق پهن کرده بود و سبزی خوردن تازه که دست ...
نتوانستم حقوق والدین خود را ادا کنم
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از کرمان، خدارحم شمس الدینی یکم فروردین 1336، در شهرستان رابر به دنیا آمد. وی تا پایان مقطع متوسطه تحصیل کرد. سال 1361، ازدواج کرد و صاحب پنج پسر شد، پاسدار بود که به جبهه اعزام شد. شمس الدینی در دوازدهم اسفند 1371، در بافت هنگام ماموریت در درگیری با اشرار بر اثر اصابت گلوله شهید شد. قسمتی از وصیت نامه شهید شمس الدینی : خدا ...
وقتی زن به خانه برگشت شوهرهوسبازش با دخترها مشغول ...
... خلاصه رحمت به من قول داد که اگر از کرامت طلاق بگیرم، با من ازدواج می کند و پسرم را هم به فرزندی می پذیرد! من هم که از اعتیاد و رفتارهای غرورآمیز شوهرم خسته شده بودم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و با وجود مخالفت های خانواده و اطرافیانم از کرامت جدا شدم و با او ازدواج کردم. اما هنوز 3ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که رحمت دیگر اجازه نداد فرزندم با ما زندگی کند. ...
پدر آرمان بعد از یک سال از شکنجه های پسرش چه گفت؟ | برای اعتقادتش تا پای جان ایستاد
همشهری آنلاین- الناز عباسیان : این روزها پدر و مادری دلشکسته به یک جمله دلخوش اند. جمله ای از مقام معظم رهبری که هر بار برای شان یادآوری می شود آرام می گیرد. مادر شهید آرمان علی وردی می گوید: در دیداری که با حضرت آقا داشتیم ایشان، پسرم را آرمان عزیز یاد کرد. نمی دانید چقدر خوشحال شدیم و افتخار کردیم. یک عمر پسرم را عاشق آقا بزرگ کرده بودیم و آقا عزیز آرمان بود و حالا آقا او را آرمان عزیز یاد کرده ...
گول ظاهر مهربان این کلاهبردار را خوردم / شوهرم کلاهبردار حرفه ای بود
هم یک دستگاه خودرو برای رفت وآمدهایمان بخریم! من هم پیشنهاد او را قبول کردم، ولی شوهرم نه تنها خودرو نخرید، بلکه نمی دانم پول های فروش آپارتمان را کجا هزینه کرد! حالا هر بار از راه اندازی شرکت بتن ریزی سخن می گفتم او و خانواده اش به شدت ناراحت می شدند و مرا سرزنش می کردند. آن ها مدام مرا به مسافرت می بردند و با موضوعات مختلف سرگرم می کردند که در این باره چیزی نگویم! مدتی بعد فهمیدم ایوب ...
ندامت مرد معتاد از جنایت 11سال قبل/قتل فجیع دخترعمه مقابل چشمان فرزند یکساله
ناچار شدم سال ها او را پیش روانپزشک ببرم. اگرچه مدتی بعد تهران را ترک کردم و برای زندگی به همدان رفتم اما این مهاجرت تاثیری در روحیه دخترم نگذاشت. من حالا در همدان چوپانی می کنم و سالی 6 میلیون تومان دستمزد می گیرم و با این پول نمی توانم تفاضل دیه را بپردازم. وی ادامه داد: من کسی را ندارم که از دخترم مراقبت کند .به همین خاطر او را به مدرسه شبانه روزی فرستاده ام .این مرد در حق من و دخترم ...
حادثه تلخ برای دانش آموز 7 ساله در مدرسه
...> مهدی عرب صادق می گوید: در این فاصله هم نه مسئولان مدرسه و نه مسئولان آموزش و پرورش هیچ گونه پیگیری نداشتند. حتی من حدود پنج ساعت فقط درگیر این موضوع بودم که معلم جواب تماس من را بدهد تا ببینم آیا به سر فرزندم نیز ضربه ای وارد شده است یا نه؛ تا من او را به یک جراح مغز و اعصاب هم نشان دهم. او در ادامه تاکید می کند: تا اینکه همان شب بعد از ساعت ها من با معلم صحبت کردم. من با او نه بحثی ...
وحشت اسرائیل بعد از حمله به یک پاسگاه با دوچرخه حامل بمب /طالبان، روسیه را تهدید کرد /جوابیه روزنامه های ...
گذاشته است. اعلان شد که بعد از دو ماه تلاش، پنج جسد از اجساد قربانیان زیردریایی اتمی کورسک روسیه را بیرون آورده اند. طالبان، روسیه را تهدید کرده که اگر به کمک به جبهه متحد شمال افغانستان ادامه دهد، ضرر خواهد کرد. وزیر دفاع روسیه با احمدشاه مسعود ملاقات کرده و اخیراً کمک های روسیه به مخالفان طالبان، افزایش یافته است. ترکیه اعلان کرده که از سال آینده، شرکت دختران محجبه در ...