سایر منابع:
سایر خبرها
مولاوردی:لبخند را بر لبمان خشکاندند
مراحل پایانی ثبت نام که حتما این فرصت را خانم ها مغتنم بشمارند؛ البته این فراخوان من پنجشنبه دادم و این هفته نامه چهارشنبه چاپ شده بود. بعضی ها به این نکته توجه نمی کنند و فکر می کنند بعد از آن فراخوانی که من داده بودم، این هفته نامه این واکنش را نشان داد و به این شکل خواست دیدگاه خودش را نشان دهد؛ درحالی که روز قبل چاپ شده بود که بعدا از طریق یکی از سایت ها متوجه شدیم که چنین مطلبی کار شده است. این ...
ماجرای جوش آمدن خون خاتمی از یک اردوی مختلط!
عدد دانشجویان با حجاب بیشتر بشود. من نمیدانم این مسئله حل شد یا نه، ولی عدد بدحجاب های ما کاهش پیدا کرد طوری که تقریبا آدم های حساس جامعه منهای علی مطهری مثل همیشه که همه یک چیزی می گویند ایشان چیز دیگری می گوید، تقریبا آدم های حساس در جامعه ما روی این مسئله خیلی حساسند به این نتیجه رسیدند که وضع عفاف و حجاب در دانشگاه بهتر از وضع عفاف و حجاب در جامعه است. این کد از حاج آقای علم الهدی –امام جمعه ...
برخی جاها مواد مخدر و سلاح را می شد مثل نان خرید
چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل [...] چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل مشرق – در قسمت قبل این نوشتار (که ترجمه ای است از سفرنامه ی فهمی هویدی به افغانستان طالبان در سال 1377 شمی با عنوان طالبان، سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی! ) ماجرای چگونگی آغاز سفر نویسنده به افغانستان را خواندیم و ایراداتی که به او گرفته می شد تا از این سفر منصرف شود را مرور کردیم. همچنین دیدیم که نویسنده چطور خود را به پاکستان رساند و از آنجا چطور برای وارد شدن به افغانستان به سمت مرز حرکت کرد. ماجرای مواجه با اولین نیروی طالبان و آخرین نیروی طالبان هم ذکر شد. بخش دوم این خاطرات را با هم می خوانیم: حالا ما داخل یک دولت، در دلِ دولت پاکستان هستیم. روی نقشه اگر بخواهی حساب کنی، هنوز از پاکستان بیرون نرفته ایم، و هنوز داخل مرزهای آن هستیم. اما در حقیقت امر، داستان طور دیگری است. این نقطه که حدودا 55 کیلومتر را در بر می گیرد، در اصل تحت سلطه ی حقیقی حکومت پاکستان قرار ندارد. یک جورهایی می توانی بگویی یک منطقه آزاد است. مسئولین این منطقه و اداره کنندگان امورش، شیوخ مشهور قبایل باتان هستند که در دوطرف مرز (یعنی هم در پاکستان و هم در افغانستان) پراکنده اند و حضور دارند. از آنجا که این منطقه، منطقه ی آزاد است، به همین دلیل هرچه در پاکستان ممنوع است، در اینجا مجاز است. از تجارت سلاح گرفته تا تجارت مواد مخدر. از این بگذریم که اینجا، ایستگاه اصلی قاچاق به هر دو کشور است. این اطلاعات برای من تازه نبود، بیست سال پیش هم که در سفرم به افغانستان از اینجا دیدن کردم، مواد مخدر در پیاده رو هم فروخته می شد. سلاح هم –که بخشی از آن در همان منطقه تولید می شد- مثل نان در کنار جاده ها در دسترس بود! از همان جهت که این منطقه منطقه ای آزاد است، در طول سال های گذشته جریان برق را به صورت مجانی از حکومت پاکستان دریافت می کرد، آبش را هم از چاه های همان منطقه به دست می آورد. به دلیل فشار بحران اقتصادی ای که کشور به آن دچار بود، حکومت اسلام آباد تصمیم گرفت برای برقی که به این منطقه می داد، مبلغی را تعیین کند. این چیزی بود که موجب تحریک شیوخ قبائل بر علیه حکومت و اعلام شورش آنها شد. و بستن و حمله به راه های تجاری این منطقه یکی از نشانه های این شورش است و همین، چیزی بود که موجب شد نیروهای حکومتی در پیشاور، دیروز به ما اجازه عبور به طورخان را ندهند. در آن ساعات اولیه صبح، با وجود هیبت و هراس انگیز بودن کوه ها[ی سر به فلک کشیده]، جاده، آباد و آرامش بخش به نظر می رسید. شدت حرکت در آن زیاد بود و کاروان ماشین های پر از کالا، با سرعت کم و احتیاط از لبه های کوه در حرکت بودند. البته می ترسم کلمه پر ، نتواند منظور مرا برساند، چون ماشین های باری ای که من می دیدم در اصل در حکم یک سری تپه و کوه متحرک بودند، از بس که جنس در آن گذاشته بودند و ابعاد ماشین را (طولی و عرضی و ارتفاعی) بزرگ کرده بودند! دلیل مسئله این بود که هر کالای صنعتی و تولیدی ای که افغانستان چند میلیون نفری (که حالا بیش از بیست میلیون نفر جمعیت داشت) لازم داشت از طریق پاکستان وارد می شد، حالا یا خود پاکستان هم از خارج وارد کرده بود یا ساخت پاکستان بود. این مطلب نشانگر میزان سودی بود که اقتصاد پاکستان از ادامه ی به هم ریختگی اوضاع در افغانستان و توقف ماشین تولید (در همه ی زمینه ها) در آن کشور می برد. این مطلب تقریبا می توانست تأییدی باشد بر حرف برخی آدم های خبیث که می گویند سودی که پاکستان از جنگ در افغانستان می برد کمتر از استفاده ای که می خواهد در سایه ی صلح به آن برسد، نیست. این نکته هم از چشم آدم مخفی نمی ماند که وانت هایی که به افغانستان می رفتند جنس های صنعتی یا کنسرو بود، اما ماشین هایی که داشت از افغانستان برمی گشت یا آدم سوار کرده بود یا مواد خام بار زده بودند (یا چوب یا تولیدات کشاورزی، از قبیل انگور و سیب و انار) یا آنکه خالی بودند و آمده بودند تا از نو جنس بار زده و به افغانستان ببرند. *** وقتی چشم مان افتاد به لشگری از مگس ها که در هوا می چرخیدند، و سر و صدا و هیاهوی بلندی به گوشمان رسید، و حجم انبوهی از افراد پیاده را دیدیم، و پلیس لاغری را که داشت با عصایی بلند دختربچه ای را به جلو می راند، و دستفروش هایی که در دو طرف راه هرچه خوردنی و نوشیدنی که ممکن بود می فروختند، و ارزفروش هایی که برای جلب نظر، پشت میزهای چوبی بلندی نشسته بودند، دیگر آن موقع لازم نبود کسی خبرمان کند که حاجت روا شده و به طورخان رسیده ایم، دروازه ی ما برای ورود به امارت اسلامی افغانستان . در بین این چیزها، هیچ کدام برای من جدید به نظر نمی رسید. من خودم اهل کشوری بودم که با این قبیل تصاویر مأنوس بود، از مگس ها گرفته تا سر و صدای مردم و جمعیت عظیم آدم های پیاده، و حتی چوب پلیس و فحش هایش. چیزی که بیش از همه ی اینها در آن صحنه نظرم را جلب کرد، چیز دیگری بود که برای اولین بار در زندگی ام می دیدم: صف طولانی ای از بچه های کوچک به چشم می خورد که از پنجره ی ماشین، شبیه صف مورچه هایی بود که در سکوت روی زمین راه می رفتند و اول صف، که داخل خاک افغانستان بود (پشت پست بازرسی ای که چیزی نبود جز یک سری آهن که راه را قطع کرده بود) دیده نمی شد. آخر صف هم با حرکتی یکنواخت و آرام، جلوی چشم همه به سمت عمق اراضی پاکستان پیش می رفت. هر بچه ای روی دوشش یک تکه آهن گرفته بود. برخی آهن ها بزرگ تر یا بلندتر بودند و آنها را دو بچه، هن هن کنان و عرق ریزان، حمل می کردند. پرسیدم داستان چیست، گفتند این بچه ها برای برخی تاجران اجناس اسقاطی و قراضه کار می کنند. می گفتند این تاجرها توانسته بودند از طریق تجارت با بقایای سلاح های روسی خراب که بی صاحب در تمام افغانستان ریخته شده بود، ثروت های هنگفتی به جیب بزنند. چون جا به جایی صدها تانک و توپ سنگین سخت بود، این تجار تصمیم گرفته بودند آنها را به تکه های کوچک تقسیم کرده و بعد به داخل پاکستان قاچاق کنند و بعد آنها را بفروشند. این تکه ها در پاکستان ذوب، و برای مصارف دیگر به کار گرفته می شد. تعجبم وقتی بیشتر شد که فهمیدم این صف ها، از اوایل دهه ی نود میلادی به صورت منظم و مستمر ادامه دارد، چون حجم عظیمی از سلاح های شوروی خراب شده در خاک افغانستان وجود دارد. ممکن نبود به ذهن کسی خطور کند که آخر کار سلاح های شوروی که برای به زانو درآوردن و سرکوب افغان ها به آن کشور فرستاده شده بود به اینجا بکشد، هر چند این سرنوشت، بعد از سرنوشتی که خود اتحاد شوروی به آن دچار شد و ممکن نبود به ذهن بشری خطور کند، دیگر چندان عجیب به نظر نمی رسید. با نیشگون همراهم به خودم آمدم، تذکر داد نیامده ایم اینجا که بمانیم، آمده ایم که از اینجا رد شویم و داخل افغانستان برویم. حرفش را پذیرفتم. جلو راه افتاد و رفتیم به ساختمانی که در آن چند پلیس پاکستانی با هیکل های قشنگ و قامت های بلندشان نشسته بودند. کاری که باید می کردیم را انجام دادیم و بعد از پله پایین رفتیم و وارد اتاق دیگری شدیم. در آن اتاق خلایقی را دیدم که انگار ریش را با ترازو به مساوات بینشان تقسیم کرده بودند، و از چهره شان سرسختی و تندی پیدا بود. نمی توانستم در بینشان رئیس را از مرئوس تشخیص دهم، کما اینکه نمی توانستم کارمند را از ارباب رجوع تشخیص دهم. همراهم که متوجه حیرتم شده بود در گوشم گفت: اینها جماعت طالبان اند! آمدن از یک طبقه به طبقه ی دیگر، شبیه رفتن از عصری و زمانی به عصر و زمان دیگری بود. سریعا به کسانی که نشسته بودند سلام کرد، با تعجب نظرشان به سمتم جلب شد. خطوط چهره شان وقتی گذرنامه ام را دیدند و فهمیدند عرب و مسلمانم باز شد. سریعا آمدند به سمتم و با خوشحالی آشکاری شروع کردند به خوشامدگویی و دست دادن، انگار دوستانی باشیم که بعد از مدت ها دوری باز همدیگر را ببینیم. ناگهان با جوان های طالبان رو در رو شده بودم و این، باعث شوک و حیرتم شده بود، جوان هایی که از وقتی در افق افغانستان ظاهر شدند همه ی دنیا را به خود مشغول و مردم را حیران کرده اند. البته تعجب و شوکم خیلی طولانی شد، چون بعد از آنکه گذرنامه ی مرا مهر کردند یکی شان گذرنامه را به دستم داد و به فارسی گفت: خداحافظ حالا باید سریع می رفتیم سوار ماشین مان می شدیم تا به کابل برویم. انسان کلی عذاب می کشد تا به کابل برسد. وقتی هم به آنجا می رسد، شوکه می شود. و خیلی خوش شانس خواهد بود اگر بعد از مدتی ماندن در آنجا افسردگی نگیرد! به دلیل اینکه فرودگاه کابل تعطیل، و در تیررس سلاح های احمد شاه مسعود –فرمانده مخالف طالبان که در پایگاهی در 25 کیلومتری پایتخت مستقر است- قرار دارد، کسانی که می خواهند به کابل بیایند راهی ندارند جز آنکه از ماشین و راه های زمینی استفاده کنند. مشکل اینجاست که ماشین در دسترس است ولی آنچه راه خوانده می شود، اصلا اینطور نیست! اینکه یک راهی روی نقشه ترسیم شده باشد، لزوما به این معنی نیست که الان در عالم واقع هم بر روی زمین وجود داشته باشد! بله، در افغانستان، راه هایی قبل از سالهای جنگ داخلی وجود داشت، اما به طول انجامیدن 20 ساله ی جنگ موجب شد که دو طرف درگیر یعنی هم کمونیست ها و هم مجاهدین [1]، راه ها را اهدافی نظامی در نظر بگیرند که می شد با نابود کردن آنها جلوی حرکت دشمن را گرفت یا محاصره اش کرد. هیچ کدام از طرف های درگیری هم در انجام این کار کوتاهی نکردند! من گواهی می دهم که در این مأموریتشان پیروزی بزرگی به دست آوردند، شاید اصلا این نابود کردن راه های مواصلاتی، بزرگترین پیروزی طرف های درگیر بوده باشد! ضمنا به این دلیل که جریان بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! مسئله به همین جا ختم نمی شود، چرا که قسمت هایی از راه ها که از سر تصادف از آسیب خمپاره باران جسته، باران ها و سیل ها به سروقتش آمده و این هم همراه شده با اهمال و عدم صیانت از راه ها، از همین رو آنجا ها هم خود به خود و در سکوت، به سریال حفره های خمپاره باران ها پیوسته است! با توجه به مجموعه این دلایل، حالا راه ها هیچ نقشی ندارند جز آنکه به ماشین ها نشان دهند که در صحراهای وسیع افغانستان باید به کدام سمت برانند. در این وضعیت، عاقل کسی است که به جای حرکت بر روی این جاده، از کنارش حرکت کند و حرکت بر روی کوه و تپه ها را بر حرکت بر روی این جاده ترجیح دهد. بدشانس کسی که باور کند که این جاده است و از روی آن حرکت کند یا اینکه در برخی اوقات مجبور بشود از روی آن حرکت کند. البته در هر حال، هر دویشان قربانی این وضعیت اند. چون سفری که قاعدتا باید دو ساعت یا سه ساعت طول بکشد، حالا هشت یا حتی نُه ساعت به طول می انجامد. چون ماشین ها در این مسیر با سرعت متوسط بیست کیلومتر یا حتی احیانا ده یا حتی پنج کیلومتر در ساعت می رانند. حالا اگر این ماشین، یک وانت یا کامیون حامل اجناس باشد که دیگر باید با نهایت آهستگی و احتیاط و لاک پشتی حرکت کند! روی همین حساب، رسیدن از یک شهر به شهر دیگر، با مسافتی که بینشان هست سنجیده نمی شود [مثلا گفته نمی شود بین این شهر تا آن شهر 50 کیلومتر فاصله است] بلکه با ساعت هایی که مسافر باید بین این دو شهر در راه باشد سنجیده می شود. [مثلا گفته می شود از این شهر تا آن شهر 5 ساعت راه است!] مثلا فاصله بین طورخان (در مرز با پاکستان) تا کابل 300 کیلومتر است و در شرایط عادی، می تواند حداکثر طی سه ساعت طی شود، ولی در آن اوضاع که ما می خواستیم مسیر را طی کنیم، 12 ساعت طول کشید! و مجبور شدیم در بین راه، شب را در جلال آباد توقف کنیم و فردا صبحش باز به مسیرمان ادامه دهیم. عذاب راه فقط در سختی هایش و ساعت های طولانی که آدم باید در جاده باشد خلاصه نمی شود، بلکه خستگی و کوفتگی ای که آدم (از کثرت بالا و پایین رفتن ماشین و گیر کردنش و تکان های شدیدش در طول مسیر) به آن دچار می شود هم هست. مسئله ای که باعث می شود آدم وقتی به مقصد مورد نظرش می رسد بیشتر شبیه جسدی بی جان باشد! ممکن نیست بتوانی سختی راه و رنج هایش را بفهمی مگر اینکه اوضاع جغرافیایی افغانستان را بشناسی. شمال افغانستان منطقه ای دشتی است که عبارت است از دامنه ی کوه های پامیر و هندوکش. در جنوب غربی افغانستان هم منطقه ای دشتی که البته رود هلمند که از کوه های هندوکش جاری است به آن نفوذ می کند. اما وسط این دو، منطقه ای پر از بلندی هاست که دوسوم وسعت کشور را در بر می گیرد و امتداد بلندی های پامیر محسوب می شود که جغرافی دانان، آن را سقف دنیا نامیده اند و کوه های مشهور هیمالیا از آن منشعب می شود. شاخصه ی اساسی آن هم کوه های سر به فلک کشیده ی هندوکش است و شاخه های آن. ممکن نیست کسی بتواند این کوه ها را تخیل و تصور کند مگر وقتی که خودش با چشم آنها را ببیند و شدت هیبت و سرسختی ای که دارد را درک کند، کوه هایی که در برخی موارد ارتفاعشان به 7620 متر می رسد! تقدیرمان این بود که همین منطقه ی مرکزی کشور محل مورد نظر ما و هدف اولمان باشد. پایتخت کشور و مقر حکومت، کابل، در قلب همین منطقه واقع شده است، اگرچه قندهار (محل استقرار رهبر طالبان که به او امیرالمومنین می گویند) در ارتفاعات جنوبی واقع شده است. چیزی که در راه مابین پیشاور و طورخان دیده بودیم را باز در مسیرمان در فاصله ی طورخان و جلال آباد و حتی کابل مشاهده کردیم. ماشین های باری پُر و ماشین های سواری [اتوبوس یا مینی بوس های] رنگارنگ با پرچم های سیاهشان که خیال می کردند با آنها چشم زخم را از خود دور می کند، در برخی موارد هم راننده، یک میمون کوچک (که به آن نسناس میگویند) بالای ماشینش بسته است، شاید معتقد است خوش شانسی می آورد. البته تصویری که در این موضوع در افغانستان دیدیم از سه جهت با تصویری که در پاکستان دیدیم فرق دارد: جهت اول اوضاع بسیار وحشتناک و بد جاده هاست که به آن اشاره کردیم. دوم اینکه جاده های افغانستان هنوز در بین صحنه های نبرد قرار دارد و تانک ها و توپ های سوخته، بالای صخره ها و شن ها دیده می شوند و اتاقک ماشین ها در جای جای مسیر افتاده است. البته ساکنین و مسافران هم با این مسئله سازگاری پیدا کرده اند و مثلا اتاقک ماشین ها تبدیل شده به سایه بان هایی که در پناه آن در سایه بنشینند و گاهی هم این اتاقک ها تبدیل شده به مغازه های کوچکی که به ساکنین چادرها[ی آوارگان] جنس می فروشد. در مورد بقایای تانک ها و توپ ها هم بچه ها را می دیدم که رویش می پرند یا پشتش مخفی می شوند، آن هم در بین گله های بز و گوسفند که آنها هم در حرکت و پریدن روی این وسایل با بچه ها همراهی می کنند! سومین تفاوت بین مسیر در افغانستان و پاکستان هم خود را در شکل محل های استقرار آوارگان نشان می دهد. در طول سال های جنگ اوضاع شهرهای اصلی افغانستان به کلی بهم ریخت و برخی از ساکنین آنها ترجیح دادند برای پناه جویی به جنوب کشور بروند و سازمان های بین المللی در آغاز برای سرپناه یافتن آنها چادرهایی برپا کردند که در ادامه تبدیل شدند به خانه های فقیرانه ی آنها که بیشتر شبیه جعبه های گلی چیده شده کنار هم به نظر می رسند. این خانه ها بعد از آنکه ساکنینش به دیار خود برگشتند همچنان باقی ماند و تا الان هم برجاست و شاهدی است از آن دوره. تا وقتی به ورودی کابل نرسیده بودیم برخوردی با نیروهای طالبان نداشتیم. آنها، پنج تایشان برای استراحت کنار جاده نشسته بودند و چای سبز می نوشیدند و پشتشان یک وانت دوکابینه بود که پشتش مسلسل سبک کارگذاشته بودند. چون ماشین گرد و خاک گرفته بود و به جای اینکه پلاک داشته باشد، سلاح داشت، راننده سریعا فهمید که ماشین، ماشین حکومت است، فلذا به محض دیدنش ضبط ماشین را خاموش کرد و نوار کاست را به آرامی در جیبش گذاشت. آن موقع داشتیم به آوازهای زیبایی از یکی از مشهورترین خوانندگان زن افغان به نام نغمه گوش می کردیم که بعد از وارد شدن طالبان به کابل و ممنوع شدن آواز و موسیقی توسط آنان به پاکستان رفته بود. برایم تعریف کردند که صدای شیرین او و خواننده ی محبوب پشتون عبدالله مقری با نوار کاست هنوز در همه ی خانه ها پخش می شود، نوارهای کاست این دو هم در حجم عظیم از پاکستان به افغانستان قاچاق می شود. آواز نغمه که گوش می کردیم می گفت: آقای ملای من، به دادم برس. معشوقم تب کرده و منتظر دعایی است که تو برایش بنویسی، شاید جان را به تنش برگرداند! صحنه خالی از پارادوکس هم نبود، نغمه داشت با آواز مخاطب خودش ملا را صدا می کرد، و کمی بعد چند نفر از ملاهای طالبان در جاده پیدا شدند! [در زبان افغان ها، به نیروهای طالبان ملا هم گفته می شود.] ادامه دارد ... پی نوشت ها: 1- مجاهدین ، به نیروهای اسلام گرایی گفته می شد که با گرایش های سیاسی و بینشی مختلف، در دوران حکومت کمونیستی و حضور شبه اشغالگرانه ی ارتش سرخ شوروی در خاک افغانستان (از اواخر دهه ی 50 شمسی)، به عنوان جهاد ، شروع به جنگ با آنان کردند. در بین این نیروها، هم نیروهای دارای گرایش های بازترسیاسی دیده می شد و هم نیروهای اسلام گرای سنتی و هم برخی نیروهای سلفی. مجاهدین از احزاب و گروه های مختلفی تشکیل شده بود که پس از پیروزی بر کمونیست ها و اخراج شوروی از افغانستان در سال 92 نتوانستند بین خود به توافق برسند و جنگ داخلی بین خود آنان آغاز شد که در نهایت موجب به وجود آمدن حرکت طالبان و شکست همه ی مجاهدین از این حرکت تازه تأسیس گردید. از سران مجاهدین می توان به احمد شاه مسعود، برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدرب الرسول سیاف و شهید عبدالعلی مزاری نام برد. قسمت های قبل: مقدمه قسمت 1 Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
افغانستان و آرزوی صعود بزرگ در تهران
برگزاری رقابت های باشگاهی می پرسیم و او اینطور توضیح می دهد: در سال یک بار و به مدت یک ماه تیم ها در کابل تورنمنتی را برگزار می کنند که قهرمان این تورنمنت به عنوان قهرمان افغانستان معرفی می شود. نکته عجیب هم این است که 11 ماه از سال بازیکنان سرگرم کارهای دیگری هستند چون نمی شود به خاطر یک تورنمنت یک ماهه تمام زندگی تان را وقف فوتبال کنید. این کار را برای من سخت کرده است چراکه جستجو ...
مروری بر روز های سخت ایکر کاسیاس / حتی یک لغزش کوچک شاید یورو را از سن ایکر بگیرد
از وقتی که حتی سرنوشت هم به یک نفر حسودی کند! بعد از حضور ایکر در پورتو همه چیز دست به دست هم داد تا از بهترین دروازه بان جهان در سال های مختلف یک دروازه بان پر اشتباه ساخته شود. دیدار پورتو و دورتموند در لیگ اروپا امسال همراه بود با یک اتفاق باورنکردنی برای کاسیاس. اتفاقی که کاملا نشان داد سن ایکر چه فشاری را تحمل می کند. دروازه بانی که حالا در تیم ملی اسپانیا هم پشت سر دخیا ایستاده است، در آن ...
زندگی شخصی خواننده محبوب پاپ/عکس
دهه هفتاد فعالیت خودش را آغاز کرده، در نیمه های دهه نود باز هم حضور پررنگی را در عرصه هنر ایران به نمایش گذاشته و خیلی ها معتقدند که می تواند یک بار دیگر خبرساز باشد. در این گفت وگو سعی کرده ایم با سعید شهروز در رابطه با آلبوم جدید، پسرش شهداد، ذائقه مخاطبین موسیقی امروز و... صحبت کنیم و البته برخی از درددل هایش را نیز بشنویم. **بعد از سال ها فعالیت در موسیقی به آلبوم 79 رسیدی. حالا اصلا ...
ملاحظات در تجهیز کتابخانه های کشور - از همه ناشران کتاب می خریم
سیب هم می خورید. * یعنی ما هنوز در نقطه پیش از صفر هستیم که باید به جامعه ثابت کنیم، نیازمند مطالعه کتاب است. این اتفاق قبلا افتاده است. معتقدم این اتفاق و اثبات نیازمندی در سال های ابتدایی انقلاب رخ داده و تیراژ کتاب به 50 هزار و 60 هزار نسخه رسید. برای این که مردم می دیدند رهبران انقلاب و شخصیت های اصلی این انقلاب مانند، مطهری، بهشتی، شریعتی، جلال آل احمد و ... همه اهل کتاب ...
زندگی خصوصی سردار آزمون، پدیده سال 94
تیزبین خارجی ها بود که سردار بدون حتی یک بازی باشگاهی جذب کرد تا آزمون از اروپا آغاز شود. سردار آزمون وقتی تنها 17 سال داشت به لیگ روسیه رفت و برای روبین کازان بازی کرد. استعدادی شگرف از یک بازیکن شگفت انگیز و درخشش در سرمای روسیه. حالا او یک ستاره است. ستاره ای که جا پای بزرگان گذاشته و حالا همه دوست دارند بدانند که ستاره امروز چه گذشته ای داشته و از کجا آمده. چرا سردار ...
وزیر نفت سال سختی پیش رو دارد
بتواند ایران را از این شرایط سخت عبور دهد بهتر از زنگنه نمی توان فردی را پیدا کرد. مخالفانش اما می گویند هر وقت زنگنه وزیر شده اوضاع خرابتر از همیشه شده است. اما بیژن زنگنه کیست؟ او در دولت جنگ شش سال وزیر جهاد سازندگی بود، در دولت هاشمی رفسنجانی هشت سال به عنوان وزیر نیرو فعالیت کرد و در دولت محمد خاتمی هشت سال عهده دار وزارت نفت بود. زنگنه به جهتسابقه طولانی در مدیریت کلان ...
نفس، کیمیا و شهرزاد در گفت وگو با گلاره عباسی; نمی خواهم فقط دختر خوبه باشم
با وجود اینکه هر دوی این نقش ها از نظر تعداد پلان ها جزء نقش های اول این سریال ها نبود ولی هر دو در سریال تاثیرگذار بودند؛ در نگاه اول و در پیگیری کارنامه گلاره عباسی این نظر به وجود می آید که شاید این بازیگر آرام سینما و تلویزیون، با نقشه و طرح قبلی چنین نقش هایی را ایفا می کند؛ به عبارت دیگر او دوست دارد نقش های حاشیه ای،اما مهم را بر عهده بگیرد؛ موضوعی که خودش می گوید در دوره ای چنین بوده اما ...
تا زمانی که صدایم درآید، گزارش می کنم/ بدون فوتبال می میرم
اینگونه بیان می کند: آذرماه سال 1371 بود که رفتم و تست دادم، نخستین برنامه ای که اجرا کردم، برنامه مسابقه فوتبال بود. در همان زمانی که در تست قبول شدم، به من گفتند حالا که در تست موفق شدی، گزارشگر برنامه هم باش. البته من تنها گزارشگر فوتبال نبودم بلکه بسکتبال، تنیس، دوچرخه سواری و هندبال هم گزارش می کردم. وقتی شبکه سه راه افتاد، از طریق آقای خالقی سروش به مدیر گروه ورزش شبکه آقای سیدامیر حسینی معرفی ...
از تتلو و شجریان تا حامد زمانی و سالار عقیلی/ سیاست وجه مشترک پرحاشیه های مشهور موسیقی/ رفتار روحانی و ...
روزها بیشتر به چشم بیاید. کابوس ناتمام احمدی نژاد برای افتخاری فشار برخی رسانه ها و محفل ها هنوز علیرضا افتخاری را رها نکرده است. در شرایطی که نقد دولت فعلی و دولتمردان آن هزینه های سنگین برای افراد و رسانه ها دارد، علیرضا افتخاری بعد از گذر چند سال هنوز بخاطر در آغوش کشیدن رئیس جمهور سابق کشور در یک مراسم رسمی تحت فشار است و به جای عبور از این مسئله هنوز درباره آن حرف می زند ...
چگونه سالی پُر از سلامتی داشته باشیم؟
توانید عادت و رفتاری جدید را در خود تثبیت کنید. چگونه اهدافی قابل اداره تعریف کنیم ؟ بهترین کار این است که برای خود هدفی شدنی تعریف کنیم ( از یک جا نشینی به دونده تبدیل شدن ) سپس آن هدف را به گام هایی معقول تقسیم کنیم. می توانید از همین حالا خود جدیدتان را در سال نو بسازید. در ادامه خواهید فهمید که چگونه برنامه غذایی ، ورزش، روزهای پر استرس، و انرژی تان را مجدد ...
گزارشی درباره وضعیت رمان های خارجی در سال 1394
، فیلیپ مارلوی فرانکفورت است با مایه های ترکی. یکی از عشق های تازه یافته من در عالم نوآر. خواندن این کتاب را به همه شما توصیه می کنم و امیدوارم دیگر کتاب های مجموعه کایانکایا هم به زودی به دست مان برسد. امسال رمان های بدی هم چاپ شد و ما باز هم مثلا سر در نیاوردیم که بی سوادی که حساب و کتاب سرش می شد نوشته یوناس یوناسن، چرا اینقدر پرخواننده بود. لابد سواد ما نمی کشد. یا چرا مردم هنوز میچ ...
گفتگو با لیلا حاتمی و علی مصفا درباره سینما و زندگی
تمیز و مرتب می کند، قرص هایش را می خورد و راه می افتد. و به خودش هم حق می دهد که همینطور سیلی بزند و گوش جامعه8 را بپیچاند. - حاتمی: نمی دانم. فیلم را هنوز ندیده ام اما آدم را درگیر می کند. همواره در همه لحظات می دانید که دارید فیلم می بینید. پس برایتان تجربه خوبی بود؟ - حاتمی: تجربه خیلی خوبی بود. همه چیز منظم و دقیق و خیلی حرفه ای پیش رفت. ...
دین فروشی برای ریاست!
است ب ی ن عدالت و برابر ی ؛ عدالت هم ی شه حق است اما برابر ی هم ی شه حق ن ی ست عدالت ی عن ی وضع الش ی لموضعه هرچ ی ز ی در جا ی خودش قرار بگ ی رد اما برابر ی ی عن ی کار ی به شرا ی ط و مح ی ط و موقع ی ت ندار ی م و ا ی ن غلط است اسلام ا ی ن را قبول ندارد . کدام عقل سل ی م قبول دارد که مد ی ر و کارمند و همه کارکنان با هر مدرک و سابقه ا ی ی ک اندازه حقوق بگ ی رند . بحث در ا ی ن ...
طنز: مصاحبه نوروزی با دونالد ترامپ
سینمای ایران بیزارم، چون هر چی زور می زنم نمی فهمم آخر فیلم هاتون چی میشه برای همین در برنامه های انتخابی ام برنامه ویژه ای برای سینمای ایران دارم که قراره همه سینماگرهاتون رو مثل اِتی جذب این طرف کنیم تا سینماتون هم با سر به زمین بخوره. به جز اون کارگردان غرغروتون که هر فیلمی دلش می خواد می سازه ولی باز هم همیشه ناراضیه و به همه بد و بی راه میگه. انو نمی خوام، مال خودتون، مرسی، اَه. ...
بحران آب و اقتصاد آن چگونه قابل مدیرت است؟
باشد؟ زمانی میانگین بارندگی کشور 250 میلیمتر بود اما درسال آبی 94-93 متوسط بارندگی درکشور 197 میلیمتر به ثبت رسید یعنی نسبت به سال قبل 10 درصد ونسبت به میانگین درازمدت 18 درصد کاهش داشتیم. 15سال است اتفتاق خوبی نیفتاده علاوه بر این ورودی حجم مخازن سدها حدود 9 درصد و خروجی آب ازسدها 4 درصد کاهش پیدا کرده است و به طور کلی باید گفت که طی 15 سال اخیراتفاقات خوبی درخصوص ...
معین:تحکیم فکر می کرد در انتخابات84 هاشمی رئیس جمهور می شود/ انتخاب شخص آقای خاتمی، من بودم/شکست 84 خیلی ...
مصطفی معین تنها کاندیدای حزبی جریان اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 بود. صلاحیت او اگرچه در مرحله نخست تأیید نشد؛ اما با پادرمیانی حدادعادل که ریاست مجلس هفتم را برعهده داشت و نیز موافقت مقام معظم رهبری، به عرصه انتخابات برگشت. بااین حال تعدد کاندیداهای اصلاح طلبان از یک سو و کناره گیری نکردن هیچ کدام از آنها باعث شد تا دستاورد هشت ساله اصلاحات تقدیم دولتی شود که حالا بعد از گذشت عمر آن دولت ها، همه به خسارت های وارد شده از سوی آن اقرار می کنند. در این سال ها تحلیل های گوناگونی از علت شکست جریان اصلاح طلبی در آن مقطع مطرح شده است؛ اما دکتر مصطفی معین در سالی که گذشت، خبر داده بود کتابی را در این باره در دست انتشار دارد؛ کتابی درباره تحلیل وقایع سال های 83 و 84. به بهانه این کتاب با او به گفت وگو نشستیم و از این رهگذر یک بار دیگر به مرور آنچه در جریانِ آن انتخابات رخ داد پرداختیم و سهم شرایطی را که منجر به شکست اصلاحات شد، ارزیابی کردیم. ...
آل سعود با تغییر نگرش می تواند با ایران همکاری کند
ها و ناآرامی ها را در منطقه بحران زده غرب آسیا افزایش داد و بر اختلافات میان شیعه و سنی دامن زد که البته این یکی از اهداف سعودی در اعدام شیخ نمر بود. به دنبال این اقدام عربستان عده ای تحت تاثیر احساسات در ایران به سفارت خانه و کنسول گری عربستان در تهران و مشهد حمله کرده و این بهانه شد تا عربستان با مستمسک قرار دادن آن خود را از فشار خارج کرده و علیه ایران هجمه شدید تبلیغاتی - رسانه ای ...
محمد بنا: از المپیک ممنونم که مرا محبوب کرد
امیدواری نداشتم دوباره برنمی گشتم. البته همیشه افسوس می خورم که چرا بنا به شرایطی، این دو، سه سال را از دست دادیم. به هرحال تیم ما در المپیک 2012 لندن سه مدال طلا گرفت. قهرمان شد. مردم همه این توقع را دارند در این المپیک هم حداقل همین نتیجه را بگیریم. اما این در حالی است که شرایط الان ما با شرایط چهارسال پیش فرق دارد. اولا که بازگشت دوباره من طوری شد که شورای فنی کشتی فرنگی این مسئولیت را رسانه ای ...
مهمترین ویژگی های درس خارج فقه رهبر معظم انقلاب چیست؟
فکر می کنم حدود 800 طلبه و روحانی در این کلاس شرکت می کنند. از برکات مهم این جلسات این است که کانونی برای دیدار و ارتباط میان مسئولان و روحانیون است. دوستان در این جلسات همدیگر را پیدا می کنند و با هم ارتباط می گیرند. این خودش به نظر من از برکات این کلاس ها است. بالاخره فضلا و سیاسیون و حزب اللهی ها همگی در کنار هم به جلسه می آیند و ما مجمع اینجوری تا حالا نداشته ایم. ***حضور ...
برترین هدف روحانی
بین المللی و قانون و عدل بین المللی راهی و تصمیمی پیش بگیرد. همه ماها یقین داریم که جنگ بی فایده و هولناکست و برای تمدن بشر نتایج وخیم دارد با این همه رو به سوی آن سوق می شویم زیرا تحت فشار ماشینی هستیم که خود ساخته ایم تو گویی عقل انسانی از ما زایل شده و اسیران قوای کور و پنهان و تدریجی و غیرقابل مقاومت هستیم که همه چیز را از بین می برد. وضع دنیای امروز شخص را به یاد داستان طوفان (جازف کانرد) (7 ...
تا به حال نقش چند ملکه را بازی کرده ام
و از با هم بودن لذت ببری اما در نهایت همه چیز به خود آدم برمی گردد. من با وجود اینکه سال هاست در تهران زندگی می کنم هنوز چیزهایی که دوست داشتم را دارم مثل اینکه شب یلدا را با خانواده ام باشم و .... دلمشغولی هایم؛ گلدان ها، نقاشی و شعر است. دلمشغولی و علاقمندی ام در زندگی شخصی گلدان ها، نقاشی و شعر است. شعر نقش پررنگی در زندگی من داشته و دارد. از نوجوانی با فروغ فرخزاد با فراز ...
سامره:گل زدن به پرسپولیس در عید مزه دیگری دارد
عزیزمان و سلامتی همه مردم ایران همراه باشد.خدا را هزاران هزار شکر می کنم از نعمت هایی که در سر راهم قرار داده و به همین خاطر همیشه در پیشگاه خداوند خجال زده هستم که قدر نعمت هایش را نمی دانم و نا شکری می کنم.یک تشکر هم باید از تمام شما ورزشی نویسان داشته باشم که یک سال تمام برای این ورزش نوشتید ،حرص خوردید اما کسی قدرتان را نمی داند. سال 95 بر همه شما مبارک. اسپورت تی وی انتهای پیام/ ...
بازیگر فیلم دختر :می خواهم روی پای خودم بایستم
برای این نقش، هیچ نقشی نداشت بلکه خود او اصرار دارد این انتساب در فعالیت هنری اش هیچ تاثیری نداشته باشد. و آنطور که خودش می گوید برای بازی در این نقش اجازه نداده که از اعتبار پدرش هیچگونه استفاده ای بشود یا اصلا حرفی به میان بیاید. و ویژگی دیگر اینکه پس از این تجربه موفق قرار نیست تجربیات آکادمیک خود را رها کرده و به سینما بپردازد. یعنی دوست دارد آموختن را همچنان ادامه دهد. پیش از آنکه ...
روان جاودان جهان
سرویس اندیشه جوان ایرانی به نقل از راسخون ؛ بخش مقالات دینی: نویسنده: سروپالی رادا کریشنان مترجم: صادق رضا زاده شفق سخنرانی راداکریشنان در دانشگاه آکسفورد-1939 1 اهتمام مرد برای شناسایی عصر خودش کاریست پر از دشواری ها. زیرا کسی که در عصر خودش زندگی می کند نمی تواند نظری مجرد و مستقل داشته باشد. با این همه چون ما موجودات ذی شعور هستیم ناچار در مقام ...
گزارشی از برترین رکوردهای ایران در سالی که گذشت
آن برای ورزش هایی مانند کوهنوردی استفاده می شود. شاید یک روزی در سال جدید برایم تیتر زدید که نامجو با این ویلچر به آفرود رفته است.(با خنده) 13- گاز بده با ویلچر او سریع ترین ویلچرسوار ایران است، سوار بر ویلچری که خودش برای ثبت رکورد ساخته است به زمین می آید و با سرعت باورنکردنی اش همه را متحیر می کند. در دانشگاه، در رشته ی تربیت بدنی تحصیل کرده و سالهاست که به عنوان مربی معلولان ...
از خشونت خانگی تا قتل
خشونت خانگی، انواع مختلفی دارد و درگیری فیزیکی، تنها یک نوع از چند انواع خشونت خانگی است. خشونت های کلامی، خشونت های اقتصادی و خشونت های جنسی، از دیگر انواع این خشونت است. با این حال رویارویی با همه خشونت های مردان به سادگی مکالمه های تلفنی نیست. زنانی که مورد هجوم واقع می شوند، می گویند از کشته شدن می ترسند، زنان، وقوع خشونت را به پلیس گزارش نمی دهند، زیرا از واکنش مردسالارانه ای که با آن روبه رو خواهند شد، آگاهی دارند. ...
هندوییسم و مسیحیت
شناخته شود و حس مسئولیت منتجه ظهور کند که بواسطه ی آن حس دو هزار سال پیش از این مقام پدری خدا را پی بردند و هزار سال هم قبل از آن طایفه ی مستعد سامی در قلبگاه آسیای صغیر تعلیم الهام آور و روح افزای توحید را برای همه مردم و همه ازمنه بنیان گذاشتند. (36) به عبارت دیگر آقای (بیردوود) معتقد است همانطور که عبرانیان وحدت خدای تعالی و عیسویان فکر پدرواری او را به جهان دادند هندوان هم کمک خواهند نمود ...