سایر منابع:
سایر خبرها
جاده ای که مرگ تدریجی شهر شویشه را رقم می زند
در تلاطم این روزهای پرحادثه برای بررسی صحت و سقم یک خبر، راهی منطقه ی کلاترزان شدم. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه ی کردستان، در جاده های پیچ در پیچ مسیر سنندج به مریوان از شیشه ی ماشین که به بیرون نگاه می کردم برخلاف سالیان گذشته، با وجودی که چند روز به آغاز فصل بهار باقی نمانده بود اما بوی بهار را حس نکردم. مخمل سبز رنگ بهار هنوز ناپیدا بود، پرنده ...
طنز؛ مراسم خواستگاری از 1374 تا 1393
شما 19سال. پدردختر: ماشاا... ماشاا... با این سن ات چه سبیلی داری... آفرین... خب ببینم؛ این پشت مو رو کدوم سلمونی برات درست کرده؟ ماشاا.. ماشاا..... خواستگار: همین علی آقا رشتی پایین چهارراه. پدردختر: خب چیکار می کنی؟ شغلت چیه؟ خواستگار: وردست بابام تو جیگرکی سیخ می زنم. مادربزرگ پدری پسر: خب این حرفا رو ول کنید. بریم سر اصل مطلب؛ آقا آخرش چند سکه؟! سال ...
او یادگار شاه حسین بود/ گفتگو با همسر و فرزند
...، می گویم: حتماً جای شما خوب است، اما خدا کند کارهایی هم که ما کرده ایم، یک گوشه به حساب بیاید. چگونه شانه محمدحسین 19 ساله لرزید پدر، عشق، پسر جوانک تکیده با کت و شلواری سیاه، خاموش و بهت آلود روبروی ما نشسته است. مادر و خواهرانش زیرچشمی او را می پایند و او هربار که سرش را بلند می کند، می چرخد سوی در. باور ندارد این همه تصویری را که با زمینه مشکی به در و دیوار ...
برگزیده سرمقاله های روزنامه های امروز
روزنامه رسالت به قلم دکتر بهزاد حمیدیه است که در آن می خوانید؛حضرت آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنه ای، در دیدار اعضای مجلس خبرگان، تحقق اسلام کامل را خواست پروردگار متعال و هدف اصلی نظام جمهوری اسلامی خواندند... و تأکید کردند: در معارف اسلامی، چیزی به نام دین حداقلی نداریم و باید تحقق همه اجزاء اسلام و تحقق کامل دین مبین را هدف قرار داد و در این مسیر تلاش و حرکتِ رو به پیشرفت انجام داد ...
میراث نیاکان اخوان ثالث و پیوندش با یزد
نامور می گردد. علی در برگشت از روسیّه با دختری مشهدی به نام مریم ازدواج می کند و حاصل آن دو پسر به نام های: مهدی و حسین و دو دختر به نام معصومه و مریم (مهین) است. علی در مغازه اش، طبابت نیز می کرد. و پس از مرگش مغازه به عبّاس واگذار می شود و اکنون دست پسرش غلامحسن است. یاد و نام پدر همیشه در نهانخانۀ دل مهدی زنده بود و می گفت: بابای من که بود، یکی عطّار هرگز نبست نسخۀ امحا را ...
بمباران شیمیایی حلبچه فاجعه ای که هیچگاه ازحافظه تاریخ پاک نخواهد شد
وانت نشسته و به هیچ عنوان حاضر به ترک آن جا نبود. در این اثنا بر و بچه هایی که به اطراف رفته بودند با تعدادی افراد زنده که از خانه های دورتر آورده بودند بازگشتند. وانتی که از خانه بیرون آورده بودیم به همراه آمبولانسی که نمی دانم چگونه به آن جا آمده بود، پر از افراد زنده و مصدوم شد. هم چنین پسر نوجوانی که روی وانت نشسته بود توسط چند نفر و با زور به داخل آمبولانس انتقال داده شد. ناگهان با صحنه ...
بولتن ادبیات ؛ مجلۀ خبری روزانۀ ادب و نشر (25 اسفند)
لذت می برید؟ هنوز و همیشه حامی هنرمندان جوان خواهم بود و از این که آن ها را به جامعه ی هنری معرفی کنم و بشناسانم شان، مفتخرم. امسال هم برای حضور در حراج دبی به خارج از کشور می روید یا نوروز را در ایران می مانید؟ برای آرت دبی دعوت شده ام و می روم. حراجی ها آن قدر پس و پشت دارند که با اخلاق صاف و پوست کنده ی من جور نیستند، اما شاید به تماشا بروم. چند روزی را به بطالت ...
سکوت محض!
تصویر گپ زدن و خندیدن پیرزن ها رو توی پارک نشون داد و من دیدم اون پیرزنی که روسری قهوه ای و مانتوی کرم پوشیده و با دهن چروک و غبغب آویزون و چشم های ریزش مثل آدمی که استخون درد اول سرماخوردگی رو تحمل می کنه به خودش پیچیده و سعی می کنه بخنده، منم! منی که حسرت عطیه رو می خورم که خانواده داره و تمام هفته انقدر سرش به مهمونی و مسافرت و نوه و بچه گرمه که هیچوقت باهام پارک نمیاد. ترسیدم. خواستم ...
انگلیسی ها 11 هزار میلیارد دلار به ایران خسارت وارد کرده اند
بر این آنطور که از مصاحبه های دبیر ستاد مردمی این همایش برمی آید، استفاده از ظرفیت های فرهنگی، تاریخی استان بوشهر در مبارزه با استعمار پیر جهت استحکام هرچه بیشتر پیوند جامعه استان بوشهر با تاریخ خود و پررنگ کردن هویت ضد استعماری استان بوشهر ازدیگر اهداف برگزار این همایش بود. آیت الله صفایی بوشهری: هر جا تقوای سیاسی و ولایتمداری باشد همه جا استعمار شکست خواهد خود ولو پشت میز مذاکراه ...
راویان احادیث مهدویت و حامیان مقام ولایت
های گوناگون انجام وظیفه می کرد که به تفصیل بیان خواهد شد. شیخ طوسی در کتاب غیبت[4] از جعفر بن احمد بن متیل نقل می کند که چون وفات ابو جعفر محمد بن عثمان عمری رسید، نزد سرش نشسته بودم و از او می پرسیدم و با او گفت وگو می کردم. ابوالقاسم ابن روح هم نزد پاهایش نشسته بود. به سوی من التفات کرده سپس گفت: من مامور شدم به ابوالقاسم حسین بن روح وصیت نمایم . گوید: از نزد سرش برخاستم و از دست ...
شهید چهارشنبه سوری
...> یک کینه یا یک بازی کودکانه، هر چه که بود در شب ماموریت، روی سر ستوان دوم هادی جوان دلاور آوار شد تا نفس هایش به شماره بیافتد؛ نفس هایی که برای جوانی زیبا رو و زیبا سیرت به سمفونی مرگ تبدیل شد. مرگی که به مهر زیبای شهادت منقش شد. پدر هنوز باور ندارد پسرش به همین سادگی پر کشیده، و مادر ناگفته های خود را در پشت چادری که روی صورتش کشیده باز هم محبوس می کند و در چند کلام کوتاه می گوید ...
24 ساعت دردناک با زنان کارتن خواب تهران
زنی هستم که اینجا کار دیگه ای نمی کنم. این آقا کیه؟ آشنامونه. نمی ترسی؟ پسر میاد جلو و می گوید: می خوایی خیالت رو راحت کنم. من خودم انجمنی هستم. یک ساله پاکم انبار دارم. عسل می گوید: من از ترسم دارم راه می رم چون به محض اینکه بخوام یه جایی بایستم و استراحت کنم خفتم می کنند. کارتن خوابی؟ آره. چه مشکلاتی داره؟ بزرگ ترین مشکل خفت گیریه. با زن های اینجا نمی تونم ارتباط برقرار کنم. من دوتا پسر دارم یکی ...
گزارشی هولناک از قاچاق انسان!
استرالیا که به قول خودش روزی هزاربار شکر می کند که از کشتی جا ماند، می گوید: 2سال پیش همراه همسر و فرزندم و چند نفر از دوستانم قرار شد به استرالیا برویم. البته من تمایل آنچنانی برای رفتن نداشتم. اینجا مغازه داشتم و وضعیت مالی ام بد نبود ولی با اصرار همسرم هر چیزی که داشتیم فروختیم و به وسیله یک مسافرپران به اندونزی رفتیم. آنجا یک ایرانی با یک مرد اندونزیایی آمدند و از هرکدام مان پنج هزار دلار گرفتند ...
چالش آب یخ به سبک کارگردان های ایرانی
...، مشخص است که بیرون از کادر یک چراغ راهنمایی قرار دارد! مسعود خان کیمیایی روی پله ای موزائیکی نشسته است. با صدایی خسته و خش دار می گوید: پسر! بریز اون سطل آبو تا شاید شهری که تا گردن تو لجن نامردی و نالوطی گری فرو رفته یک کم شسته بشه! عباس کیارستمی موسیقی وجود ندارد. هر چند دقیقه یکبار فقط یک صدای دینگ می آید. دو هزار و سیصد و نود و یک فریم عکس از سطل های مختلف در طرح ها و رنگ ...
(16+) واقعیات تکان دهنده زندگی زنان معتاد
این اتفاق بیفته ولی آخرش خودم معتاد شدم. - چرا؟ - از رو لج و لجبازی. البته فکر و خیال هم زیاد داشتم. می خواستم به همه نشون بدم که توانایی زیادی دارم و راحت می تونم ترک کنم، قلدربازی درآوردم، تبلیغات تلویزیون هم موثر بود (منظورش تبلیغات شبکه های ماهواره ای بود). تبلیغاتی که می گفت با فلان دارو در عرض چند روز ترک می کنی. اونم می خواستم امتحان کنم. شروع به مصرف کراک کردم. همه ...
جوانی که به جای ترکیه راهی سفر آخرت شد+تصاویر(+18)
ترقه های دست ساز می کنند که در حین این کار مواد منفجر می شود. بعد از انفجار، سعید، امیر و دوستش را به بیمارستان انتقال دادند، سعید دچار سوختگی 75 درصدی شده بود، سعید و امیر دو هفته در بیمارستان بستری شدند، با این حال به دلیل شدت جراحات در بیمارستان فوت شدند.( گریه امان مادر سعید را می برد، چند دقیقه فقط اشک می ریزد). مادر سعید اظهار می کند: پسر عزیزم، هنوز جوان 23 ساله ای بود ...
15 داستان کوتاه از شهید برونسی
.... ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود. 2- صورتش را که دیدم جا خوردم. اندازه چند سال پیر شده بود. ساواکی ها یک دندان سالم هم توی دهانش باقی نگذاشته بودند؛ چند وقت مجبور شد دندان مصنوعی بگذارد. آن روز هر چه اصرار کردم برایم بگوید چه بلاهایی سرش در آورده اند، فقط گفت: چیز خاصی نبوده. یک بار که داشت برای ...
شاگردان علی ...
از روی صندلی خیز برداشت و به سمت وحید رفت.دستی به موهای کم پشت خود کشید. گفت: وحید جان، جوان رعنا و تازه داماد، پول مردم رو گم کردی؟ شاید ازت دزدیده باشن؟ پول بچه های معصوم بود . وحید، بقیه آب پارچ را درون لیوان ریخت و با شتاب نوشید. دست راستش را بر دست چپش فرود آورد و گفت: رفتم داخل مغازه آقا شکیب، دست کردم تو جیب کاپشنم، پول نبود که نبود. برگشتم تمام راسته بازار رو گشتم ...
بازار بارفروشان ساری با سکانسهایی از زندگی
رو را رنگین می کنند تا کانون خانواده را با دست رنج خود گرم کنند و لقمه ای آبرو را بر سفره عید بیاورند. وقتی که همه این زنان با هزار امید محصولات لبنی و سبزیهایی را که با دست رنج خود درست کرده اند را برای فروش به کنار بازار می اورند با برخورد مامورانی روبرو می شوند که باید محصولات خود را جمع کنند. سینه های پرغصه زنان دستفروش وقتی به کنار آنها می رویم سینه هر کدام پر ...
این خانه سیاه نیست/ رخشان بنی اعتماد و رضا کیانیان به سراغ کارتن خواب ها رفتند
اش جلب می شود و بعد از کمی سئوال و جواب معلوم می شود هم دوره حسن جوهرچی، لعیا زنگنه و هانیه توسلی بوده است. چشم های رخشان بنی اعتماد می درخشد: چقدر خوشحالم که حالا تو را می بینم. با این شرایط خوب و با این هنری که داری. پشت ساختمان نانوایی هم هست. اکبر رجبی با خنده می گوید: نونش خوردن داره ها! نه جوش شیرین داره نه نمک اضافی. همه راهی نانوایی می شوند. بوی نان تازه همه جا را برداشته است ...