سایر منابع:
سایر خبرها
اعتیاد به خاطر داشتن رابطه با زن مطلقه
خراب شد و من از 13سالگی تا دو، سه سال بعد در بهزیستی بودم. اما چون من قبل از آن در بهزیستی نبودم، با بقیه بچه های بهزیستی فرق داشتم و همین باعث شد نتوانم در بهزیستی دوام بیاورم. اگر اولیای دم مقتول را ببینی، به آنها چه می گویی؟ تقاضای بخشش می کنم. می گویم من را ببخشید پسر خودتان هم مقصر بود. من کلا به کسی کاری نداشتم و سرم به کار خودم بود. او با کارهایش می رفت توی مخم. اما به هرحال تقاضای بخشش دارم و پشیمانم. اصلا نمی خواستم او را بکشم. 2016 ...
التماس می کردم تلفن را قطع نکن!
خانواده می شدم و قرار به سفر به تهران بود، چند روز را هم به قم می رفتیم و برمی گشتیم.سفرهایمان اغلب دیدار با خانواده ها بود؛ اصفهان، تهران، قم. خدمت به همه وقتی به خانه پدرم می آمدیم، در عین سادگی و بی آلایشی بسیار شوخ طبع بود. لحظاتی که صالح می آمد، فضای ساکت خانه کاملاً شکسته می شد. همه دوستش داشتند. برای مادرم مثل پسر بود نه داماد. یک حس علاقه توأم با احترام... کمک کار همه بود ...
عاقبت سربازی که همانند مولایش جاودانه شد
در جیب شهید بود. مادر شهید در پایان با اشاره به وصیت شهید به برادران و خواهرانش خاطر نشان کرد: برادرانم شما ضامن خون شهدا هستید مواظب باشید کاری خلاف اسلام انجام ندهید و به خواهرانش توصیه سفارش کرد؛ خواهرانم شما ادامه دهنده راه زینب هستید و این را با رفتارتان نشان دهید و در مرگ من صبور باشید و همیشه به یاد زینب و اسیری حضرت زینب باشید. فرازی از وصیت نامه شهید ابراهیم تبرته ...
پایان مرگبار رابطه پنهانی زن شوهردار با پسر مغازه دار
اظهاراتش گفت: 13 ساله بودم که پدرم به اجبار و به دلیل فقر مالی، مرا به عقد مرد افغان درآورد. در این سال ها بارها از همسرم خواستم مرا طلاق دهد که توجهی به خواسته هایم نکرد و حاضر به این جدایی نبود. در جریان رفت و آمد به مغازه میوه فروشی محل با فروشنده آشنا شدم و رابطه پنهانی ما شکل گرفت. وی اضافه کرد: کم کم میان ما دو نفر علاقه ای به وجود آمد و دوستی پنهانی مان شروع شد. قرار بود با هم ...
هووی صیغه ای رو دست خورد
خیرخواهانه او اعتماد کرده بودم پیشنهادش را پذیرفتم و برای آن که بتوانم نظر او را جلب کنم تا به عنوان همسر دائم در کنار من و دخترم بماند به همه خواسته هایش تن می دادم اما او خواسته ای جز پول نداشت و مدعی بود باید مهریه همسر سابقش را پرداخت کند تا بتوانیم در کنار یکدیگر زندگی کنیم. اگرچه وضعیت مالی خوبی نداشتم اما همه درآمد و پس اندازهایم را به همراه پول هایی که از دیگران قرض می گرفتم در اختیار سیامک می ...
رزق آسمانی
برف به ایشان صدمه ای برسد؛ بسیار ناراحت شدم. چون چاره ای نداشتم با حال پریشانی به طوری که اهل منزل از پریشانی من ناراحت بودند به منزل برگشتم و مرا شب خواب نمی برد. همه اش در فکر و خیال آقا بودم؛ تا نزدیک سحر خوابم برد. دیدم صاحب الامر حضرت حجت، علیه السلام وارد منزل شد به من فرمود: سید چرا ناراحتی؟ گفتم ای مولای من از جهت شیخ محمد تقی که امشب به مسجد رفته و نمی دانم چه به سرش آمده، نگرانم . ...
حرفهای زنی که به خاطر رابطه اش با یک جوان، شوهر خود را کشت
تا چند روز سکوت کرد و آدرس خانه را نداد تا این که مجبور شد آدرس را بدهد و من دستگیر شدم.ما را به شهر محل قتل بردند و در آنجا صحنه قتل را بازسازی کردیم و روانه زندان شدیم. در این مدت ملاقاتی داشتی؟ نه. خانواده ام طردم کرده اند. فقط چند بار مهرداد را دیدم. این رابطه ارزش قتل را داشت؟ من عاشق مهرداد بودم و فقط به رسیدن به او فکر می کردم. کاش اکبر راضی به ...
گفتگوی خواندنی با کلیددار حرم حضرت عباس(ع)
نماز و این پناه به عباس(ع)، اعدامی را هم از اعدام نجات داده است . جمع انگار تشنه نصیحت بیشتر است و شیخ با این جملات همه را سیراب می کند: از امام زمان (عج) پرسیده شد چگونه امام حسین(ع) را زیارت کنیم؟ ایشان 3 بار فرمودند زیارت عاشورا و بار چهارم گفتند زیارت جامعه. من ندیدم در خانه ای که زیارت عاشورا خوانده می شود فقر به آن راه پیدا کند، اما من زیارت عاشورا را بالاتر از نماز شب نمی دانم . ...
پای درد دل جانباز 70 درصد سردشتی/وقتی مردم را با کیسه های پلاستیکی نجات می دهد و خود می سوزد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از اروم نیوز، ساختمانی دو طبقه در انتهای کوچه ای بن بست. زن جوانی از روی بالکن سرش را بیرون آورد و به دلیل فاصله ای که داشت به درب ورودی منزل اشاره کرد تا ریسمانی که به آن بسته شده را بکشم و در باز شود. در حالی که پله ها را بالا می رفتم پیش خودم گفتم جانباز مسن 70 درصدی، که من قرار است لحظاتی بعد گفت و گویی داشته باشیم چگونه این پله ها را ...
قلعه نویی: استقلال را یکبار نهم و یکبار سیزدهم تحویل گرفتم/ پاداش هدایتی ربطی به باشگاه نداشت
باید از تیمشان حمایت کنند. منچستر شرایط خوبی ندارد اما در تمام مسابقات ورزشگاه پر است. مردم باید از تیم شهرشان حمایت کنند تا مشکلات کمتر شود. قلعه نویی در مورد اینکه در حقش خیلی اجحاف شده، گفت: بر اساس احساس تکلیفی که داشتم هر جا رفتم با تمام توان تلاش کردم دیگر کاری نداشتم دیگران چه فکر می کنند. برخی می گویند قلعه نویی فقط در تیمی های بزرگ نتیجه می گیرد اما استقلال اهواز را شانزدهم جدول ...
رحمتی: در رختکن توهین می کرد الان دم از شرافت می زند
استقلال وظیفه داشتم این موضوع را به اطلاع داور برسانم و بعد از این کار متاسفانه حرف های زشتی شنیدم. باز خویشتن داری کردم. اما فایده ای نداشت. این بار از آقایان خواستم ساکت شوند ولی از قبل می دانستند که من به برخی از حرف ها و حرکات حساسیت دارم. خلاصه اینکه داور مسابقه ترجیح داد به من کارت زرد بدهد. می خواهم به چند نکته اشاره کنم. پارسال در بازی رفت و برگشت پیکان و استقلال مشکلی به وجود آمد؟ در دو بازی ...
فرهنگ در رسانه
. عده ای می گفتند شعر هست و عده ای می گفتند شعر نیست. بعد، این نوشتن ها ادامه پیدا کرد تا اینکه کم کم معلم شدم. آنجایی که به این باور رسیدم که می توانم شعر بگویم حدوداً 24 ساله بود. اما اینکه خودم باور کنم راستی شعر هستند، بعد از سال 68 بود که در مشهد بودم، یعنی حدود 30 سالگی. در شهرستان اسفراین که بودیم امکانات و شرایطِ تشویق نبود. بعد که به تهران آمدم و از آنجا به مشهد منتقل شدم، با حضور در انجمن ...
حمله با راکت به میز تنیس ریو
ایران آنلاین /شهسواری که متولد 30 شهریور 1365 در شهر کرمانشاه است، از سال 1380 عضو تیم ملی است. وی که دومین حضورش در المپیک را تجربه می کند، نخستین بار 4 سال پیش با قهرمانی در مسابقات آسیای میانه، سهمیه بازی های المپیک تابستانی 2012 را کسب کرد. او با حضورش در المپیک لندن، اولین زن ایرانی بود که در رشته تنیس روی میز در المپیک حضور پیدا کرد، اما در آن بازی ها با شکست در بازی اول برابر حریفی از ...
سیل زدگان سمنان چشم انتظار کمک مسئولان
در گفت و گو با ایرنا با ابراز نگرانی از وضعیت موجود، توجه مسوولان امر به مناطق سیل زده و سیل زدگان را خواستار شدند. محمد جلالی با اشاره به تخریب صددرصدی خانه پدرش بر اثر سیل گفت: سیل تمام دارایی یک عمر زندگی پدرم را از بین برد و انتظار داریم مسوولان به داد ما برسند. وی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود : سیل سبب آبگرفتگی منزل و تخریب دیوارها خانه شد و علاوه برآن تمام لوازم ...
تنبیه مرگبار داماد
های همسرش نمی زد، اما یک روز که با صورتی کبود و زخمی به خانه مان آمد مجبور شد ماجرارا برایمان تعریف کند. همان موقع فهمیدم دامادم با او بدرفتاری می کند و دخترم از ترس جانش و آبروی خانوادگی کوتاه آمده و چیزی به ما نگفته است. او خیلی سعی کرده بود آرامش را به زندگی اش بازگرداند و تغییری در رفتار شوهرش ایجاد کند، اما بی فایده بود. چند بار به مقابل خانه مان آمده و با سر و صدا آبرو ریزی کرد ...
ناگفته هایی از شکنجه گاه هولناک پدر جنایتکار
. مادرم پشت در بود کاری از دستش بر نمی آمد. پدر دست و پای محمدحسین را با بست پلاستیکی بست و به جانش افتاد. فاطمه که هنوز از یادآوری آن لحظات وحشت دارد، ادامه داد: وقتی دیدم پدرم محمدحسین را رها نمی کند و برادرم رمقی برایش نمانده جلو رفتم اما او مرا هم زد و چون جلوی دست و پایش بودم دست های مرا هم با پارچه بست و شاید سه تا چهار ساعت هر دویمان را کتک زد. این شکنجه ادامه داشت پدر مادرم از راه ...
بررسی وقایع تاریخی در دوره امامت حضرت سجاد (ع)
. از برخورد کریمانهٔ حضرت می توان به پذیرایی حضرت از پناهندگان اشاره نمود. وقتی اهل مدینه بنی امیه را از شهر بیرون کردند، مروان از امام خواهش کرد که همسر و خانوادهٔ او در منزل امام باشند. امام نیز با بزرگواری پذیرفت. ازاین رو طی سه روز که مدینه دستخوش قتل و غارت بود، خانهٔ امام سجاد(ع) مأمن خوبی برای پناهندگان بود و تعداد چهارصد زن با اعضای خانوادهٔ خویش به منزل امام پناهنده شدند و امام تا ...
رونمایی از جنایات گروهک تروریستی منافقین در نمایشگاه کتاب
: برای آزادی برادرم دست به هر کاری زدم و به ژنو سفر کردم و با احمد شهید مصاحبه کردم اما هیچ کس برای من کاری نکرد و انها حتی اجازه ندادند پسر او پدرش را ببیند. در سفری که به عراق داشتم برادر دوم را دیدم اما باز هم موفق نشدم با او حرف بزنم زیرا اعضای سازمان او را از من دور کردند اما با این محدودیت های عزم من جزم شده تا بیشتر دنبال برادرم بروم. وی اضافه کرد: هیچ کدام از مراجع و سازمان های مدعی ...
صداقت و وجدان بهترین صفت برای پیشرفت در کار است/ پرسپولیسی دوآتیشه هستم
داشتید چرا فریدونکنار رو برای کار قنادی انتخاب کردید؟ حضور برادر بزرگترم به عنوان کارمند شهرداری فریدونکنار دلیل اصلی انتخابم بود چرا که از برادرم حساب می بردیم و به حرفش ایمان داشتیم. و بعد محمودآباد را برای ادامه کار انتخاب کردید؟ من سال 63 به محمودآباد آمدم چرا که آن زمان قنادی زیادی در این شهر وجود نداشت و فقط دو شیرینی فروشی در وسط شهر بود. مکان کنونی شیرینی سرا شامل 3 ...
واکنش خانم بازیگر به عمل های جراحی زیبایی
. اولی اشرف، دومی بدرالزمان، سومی که من بودم پوراندخت، سومی و چهارمی هم که دوقلو بودند و از من پنج سال کوچک تر بودند توراندخت و ثریا. متاسفانه توراندخت چندین سال پیش به همراه شوهرش و دختر 15 ساله اش از اصفهان عازم تهران بودند که هواپیمای فوکر در اثر نقص فنی به کوه های کرکس اصابت کرد و سقوط کرد. از بین رفت. خواهرم به همراه سایر مسافران در آن هواپیما بدرود حیات گفت. برای شادی روح آنها طلب ...
چاله خاکبان،معدن باستانی نراق
شود . کسانی که توانایی این کار را داشتند شخصاً اقدام به این کار می کردند و خاک را بار الاغ و داخل گواله و یا گاییل( به گویش محلی مردم نراق) ریخته و با الاغ به شهر می آوردند و کسانی هم که از عهده این کار بر نمی آمدند کارگر روزمزد می گرفتند و خاک را برایشان تا درب منزل می آورد و یا بار الاغی می خریدند. قیمت یک بار الاغ مثلا سال 1353حد اقل 25ریال و حد اکثر 50 ریال تحویل درب منزل بود البته ...
ترس در این ورزش یعنی مرگ+عکس
...، دلیل بر نامناسب بودن رشته کونگ فو نیست، کونگ فو چیزی به من ارائه نداده است. من هم هیچ وقت کنترل نداشتم و در رشته پایین تنه بودم ولی بالا تنه را هدف قرار می دادم. در شروع ورزشم سن و سال خیلی کمی داشتم. مربی به پدرم می گفت که این بچه خیلی جنگنده است. بعد از مدتی پیش یکی از دوستان پدرم به باشگاهی رفتم که به اسم کونگ فو به من کیک بوکس آموزش می داد. * چطور شد که به تایلند رفتی؟ من ...
تعرض4شیطان صفت به دختردانشجو وفیلمبرداری ازاو
همین وقتی مرا از طریق تلگرام به جشن تولدش دعوت کرد، از بوشهر راهی شهر غربی کشور شدم و حتی از این ماجرا چیزی به خانواده ام نگفتم. آن روز وقتی وارد خانه او شدم، چند دختر و پسر دیگر هم بودند. پارسا آنها را به من معرفی کرد و چون تازه از راه رسیده بودم، او مرا به اتاقش برد و شربتی برایم آورد تا خستگی ام در برود. اما وقتی شربت را خوردم، بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم، متوجه شدم پارسا و 3نفر از ...
می خواست گمنام بماند اما خدا پرآوازه اش کرد
کلاس هایی را در قزوین می گذاشت و مرتضی هم سر کلاس هایش می رفت. انقلاب که شد 17 ساله بود و دیپلم گرفته بود. از همان زمان در بحث مساجد، هیئت های مذهبی و جلسات قرآنی شرکت داشت. هیئتی به نام زینب کبری(س) داشتیم که هر هفته خانه یک نفر جلسه قرآن برگزار می شد که با شهید در جلساتش شرکت می کردیم. یک سال قبل از انقلاب که فعالیت های انقلابی شدت گرفت در تمام راهپیمایی ها شرکت می کرد. حضور فعالی در روزهای انقلاب ...
امروز، روز بهشت است عطر تو می بارد از عرش
در برابر سخنان او کوچک ترین واکنشی از خود نشان نداده تا این که حسن از مسجد خارج شد . شب هنگام، امام سجّاد علیه السلام به خانه اش رفت و به او فرمود. برادر! آن چه امروز در حضور اهل مسجد درباره ی من گفتی، اگر راست باشد، از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر نسبت های ناروای تو به من دروغ باشد، از خداوند می خواهم که تو را بیامرزد. درود بر تو و رحمت و برکات خدا شامل حال تو باد ! امام این ...
روایتی از زبان همسر شهید ستار محمودی؛دخترم گفت از کمد بابا بوی بهشت می آید
. خیلی ناراحت شدم. گفتم جایی توقف کنند تا نماز بخوانم. نفسم حبس شده بود. با سردار منطقه تماس گرفتیم و به من گفتند فقط کمی زخمی و به تهران منتقل شده است. تمام مسیر آرام و قرار نداشتم. آن شب تا صبح بیدار بودم. صبح مجددا با منطقه تماس گرفتم که گفتند هنوز اطلاع دقیقی نداریم. من در منزل خواهرم بودم. سر سفره صبحانه شوهر خواهرم شروع به صحبت کرد و گفت باید صبر حضرت زینب را داشته باشید که من متوجه شدم ستار ...
ازجانباز چه میدانید/ می گویند دردهایتان را نگویید
درد نداشت، فقط سوزش خفیفی داشت. پیش از این اتفاق، چنین صحنه هایی را در جبهه زیاد دیده بودم، می دانستم اگر دارم این راه را می روم امکان وقوع چنین اتفاق هایی وجود دارد. من برای دفاع به جبهه رفتم و می دانستم در این مسیر شهادت، اسارت و مجروح شدن و معلولیت هم هست. پیش از جنگ هم خانواده من به خاطر این که انقلابی بودند با چنین خطراتی روبه رو بودند. خاطرم هست که یکی از گروهک ها جعبه ای را جلوی در ...
روایتی از دردهای یک زن جانباز 65 درصد
محمدی جانباز 65 درصد گفت و گویی ترتیب دادیم که در ادامه می خوانید. تیار: بعنوان اولین سوال خودتان را معرفی کنید؟ دختر محمدی هستم فروردین ماه سال 1320 در روستای ساری بگلوی ارومیه متولد شدم. پدرم کشاورز بود و مادرم خانه دار و در خانواده سه دختر و دو پسر بودیم. خانواده ما یک خانواده مذهبی بود و به لحاظ اقتصادی جز اقشار متوسط جامعه محسوب می شد و در حال حاضر هر سه خواهر ...
ملاک انتخاب همسر از منظر امام سجاد (ع)
آمد و گفت: یا بن رسول اللّه! من تو را بسیار دوست دارم، حضرت فرمود: خداوندا! من به تو پناه می برم از این که دیگران مرا دوست بدارند در حالی که مورد خشم و غضب تو قرار گرفته باشم. * از یکی از کنیزان پدرم پیرامون زندگی آن بزرگوار سؤال شد؟ در جواب گفت: حضرت در منزل آنچه مربوط به خودش بود، شخصا انجام می داد ضمن آن که به دیگران هم کمک می نمود. * روزی پدرم از محلّی عبور می کرد، دید ...
استواری؛ نجاتم از مرگ به واسطه دو حیوان علاقه ام را به دنیای آنان و تشکیل انجمن حمایتی دوچندان کرد
...> آقای استواری در این زمینه می گوید: عقابی بال شکسته را سال ها پیش تیمار کردم و یک سال و نیم مراقبش بودم و او هم مرا سالها بعد از نیش ماری در باغی نجات داد و اینجا بود که معنای خوب بودن، مهربانی و محبت کردن را فهمیدم؛ اینکه کار ثوابی بی اجر نخواهد ماند. او می گوید: 12 سال است که با نجاتم به واسطه عقاب و مورچه، حس و علاقه ام به حیوانات دوچندان شده است و ساعت هایی از روز را با پرندگان و ...