سایر منابع:
سایر خبرها
انگیزه تازه عروس از ازدواج با یک محکوم به اعدام
تا این مراسم را جشن بگیرند. رأس ساعت 7 صبح الهام با یک لباس و چادر سفید به همراه عاقد وارد حیاط زندان می شود و امیر برایش دست تکان می دهد. آنها که تا پیش از این تنها یک بار همدیگر را دیده بودند، بالاخره بعد از مدت ها توانستند پای سفره عقد همدیگر را از نزدیک ببینند. این زوج پای سفره نشستند و مراسم عقد آغاز شد. امیر می گوید: من از ابتدا مخالف ازدواج در زندان بودم و دوست داشتم که خارج از زندان این ...
داستان "خانواده فروغ محبت" مهمانان قسمت پانزدهم "ماه عسل"
در اما در این قیمت و پیش از گفت و گو با خانواده فروغ محبت بازتاب ها و گفت و گوی های برنامه قبلی و مزایده پیراهن اهدایی بارسلونا با امضای بهترین های بازیکنان این تیم که در واقع بهترین بازیکنان فوتبال دنیا هستند مطرح شد. پریناز فروزان: احسان علیخانی پانزدهمین قسمت "ماه عسل" را با تشکر از دیدگاه ها و نظرات مردمی نسبت به داستان و حضور هکر جوان در برنامه روز قبل آغاز کرد. علیخانی گفت: روز ...
طرح سناریوی هولناک ربودن فرزند
آبمیوه آغشته به داروی خواب آور سوار بر خودروی پراید برادرم به بیمارستان رفتم. از برادرم خواستم در ماشین بنشیند و منتظر بماند تا من با یک نوزاد برگردم. به شدت علاقه داشتم که با بچه به خانه برگردم و به خانواده و فامیل خبر بدهم که وضع حمل کرده ام و بچه ام سالم به دنیا آمده است. وقتی وارد زایشگاه شدم ضمن پرس و جو متوجه شدم در همان زمان چند زن حامله را به بخش زایمان برده اند و ردیف هم ...
در عرصه فرهنگ کار از سینه سپر کردن گذشته، من شمشیر کشیده وسط میدانم
فرزند یکی از شهدای سپاه قدس است. فاطمه افشاریان، فرزند شهید مجید افشاریان شعری می خواند در هوای سفری که تازگی ها به عتبات داشته است. افشاریان خیلی خوب و محکم حرف می زند. وقتی که در ایرانم و دلتنگ عراقم در دل به هوای حرمت کنج رواقم بعد از سفر این دل شده دیوانۀ یک عکس عکس حرم توست به دیوار اتاقم تا جلوه نمودی به دلم، پر شدم از عشق عطر ...
بر تابوت نادرشاه و کلنل پسیان نماز میت خواندیم
و می رفت. وقتی خودش به من چنین پیشنهادی داد، نتوانستم روی حرفش حرف بزنم. از آن زمان اینجا ماندگار شدم و بعد از چندوقت مادر و خواهران و برادرم را هم به مشهد آوردم. بعدها هم همین جا ازدواج کردم و تشکیل خانواده دادم. با تریلی ارتش از کوهسنگی سنگ می آوردیم آن زمان طلوع آفتاب باید می رفتی سر کار و تا غروب کار می کردی. من هم آفتاب، نزده بود که به باغ نادری رسیدم و دیدم مهندس سیحون ...
توهم نرگس
مادرم سری بزنم. دلم می خواهد تا می شود از این پنجشنبه آرام و بی دغدغه استفاده کنم. گوشی تلفن را برمی دارم تا با مادرم تماس بگیرم و مطمئن شوم که خانه است و بعد از آن به طرف خانه اش راه بی افتم. اما قبل از اینکه شماره را بگیرم، تلفن زنگ می خورد. نرگس، همسایه دیوار به دیوارمان پشت خط است. اوایل که با همسر و بچه هایش به این ساختمان آمده بودند، خانم نهاوندی صدایش می کردم. اما زمان گذشت و صمیمیتمان ...
ماجرای مادرانی که خود هنوز کودک اند
... 8) عایشه 15 ساله، فتحی 13 ماهه، بورکینا فاسو امتحانم تمام شده بود که پیش معلممان رفتم تا ببینم چه نمره ای گرفته ام. او از من یک شماره خواست. بعد از چند روز به من زنگ زد و از من خواست که پیش او بروم. من هم رفتم و او از من خواستگاری کرد و من جواب رد دادم. اما او مرا تهدید کرد و گفت در غیر این صورت دردسر بزرگی برایم درست خواهد کرد. حالا من از او یک بچه دارم . 9) کیا 14 ...
می گفت شهادت در جوانی خوش و لذتبخش است
برای مأموریت به عراق رفت. 45 روز آنجا بود و بعد برگشت. فردای روز عروسی مان هم دوباره به مأموریت رفت. بعدها سه بار دیگر رفت که جمعاً ایشان پنج بار در زندگی مشترک مان به عراق و سوریه اعزام شد و بار آخر به شهادت رسید. یعنی همان فردای ازدواجتان به مأموریت رفت، واکنش شما چه بود؟ ما به جای برگزاری مراسم ازدواج، تصمیم گرفتیم به مشهد برویم. کلاً قرارمان این بود که مراسم و مقدمات ازدواجمان ...
روایت بد سرپرستانی که با محبت شدند
.../4/2 - 10:10 553280 به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، برنامه ماه عسل در پانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت.مهمانان بخش اول ماه عسل، زوج جوانی بودند که 5 سال از زندگی آنان می گذرد. زوجی که خانم به دلیل بد سرپرستی خانواده از سن 14 سالگی به مرکز نگهداری از فرزندان بد سرپرست محبت وارد شده است و در سن 20 سالگی با ابوالفضل ازدواج ...
آن سوی دیوار جذامی ها...
های عفونی پسرعمه ام، من هم به این بیماری مبتلا شدم متاسفانه همان زمان هم بیماران را به حال خود رها می کردند و این امر موجب بروز بیشتر این بیماری می شد، در رشته ادبیات در دانشگاه تحصیل کردم، اما بازهم به خاطر بیماری ام نتوانستم آن را ادامه دهم تا سال 85 در کارهای مختلفی فعالیت می کردم تا اینکه کلا در این سال با فوت همسرم تمام زندگی ام بهم ریخت و من ماندم و دو فرزندم! او با بیان اینکه ...
متهم: برای بچه نداشتن از خانواده همسرم سرکوفت می خوردم
هر بار که باردار می شدم نوزادم سقط می شد و همسر و خانواده همسرم مدام به من سرکوفت می زدند. هفته پیش هم نوزادی که زایمان کردم بلافاصله پس از زایمان فوت شد؛ به همین دلیل نوزاد این خانواده را دزدیدم که به همه بگویم فرزند خودم است. اما بعد از دو روز دستگیر شدم و نوزاد را از من گرفتند. اینها را مریم 24 ساله در حالی که گریه می کرد و دستبند در دست داشت در اداره آگاهی شهرستان چابهار به افسر پرونده می گفت ...
مزایده خیریه پیراهن بارسلونا با امضای مسی در ماه عسل / سایه محبت پدرانه بر سر بچه های بدسرپرست + تصاویر
کردن این دختر بر بیای. اما بعد از یک رفت و آمد رسانه ای، گروه موسیقی محبت به صحنه آمدند. گروهی که همه اعضای آن از جمله بچه های این مرکز بودند که سال ها مهر مادری و پدری خانم و آقای لطفی را به دل گرفته بودند. برنامه امشب ماه عسل با چند جمله پایانی محبت آمیز این بچه ها نسبت به این خانواده خیر به اتمام رسید. ماهتون عسل. گزارش از: الهام قبادی ...
روایت مؤسسان مرکز نگهداری از بچه های بدون سرپرست محبت
افراد بدون سرپرست نگهداری می شد، ازدواج کرده بود. همسر ابوالفضل در این برنامه با اشاره چگونگی ورودش به این مرکز گفت زمانی که پدر و مادرم از همدیگر جدا شدند من تنها 14 سال داشتم و به دلیل اینکه آنها شرایط نگهداری من را نداشتم به این مرکز آمدم . در ابتدا شرایط برایم سخت بود اما با گذشت زمان به آنجا علاقه مند شدم و آقا و خانم دکتر که موسس این مرکز هستند و همچنین دیگر بچه هایی که در آن حضور ...
چرا دیگر از احسان علیخانی متنفر نیستم؟
به صورت شفاف راجع به موضوع ها حرف می زنند و آدم ها خودشان هستند. احسان علیخانی بعد از دوسال اول که آزمون و خطا داشت فرمول خوبی را پیدا کرد. آنها یک سال تمام وقت دارند تا سی سوژه خوب پیدا کنند پس به طور طبیعی فکر می شود و زمان وجود دارد تا برنامه ریزی کنند و از همه مهم تر آن قدر در طی این سال ها محبوب شده اند که مردم تمایل دارند خودشان دنبال برنامه بیایند و سوژه های عجیب و غریبی را که می شناسند به ...
باران گواه و شهادت امضاست
، بعد از تحویل سال برای دیدنش به بیمارستان بوعلی ساری رفتیم، وقتی ما را دید، خیلی ناراحت شد و گفت: چرا اول پیش من آمدید؟! باید اول منزل خانواده های شهدا و جانبازان می رفتید، آنها واجب ترند . عاشق امام و انقلاب و شهید و شهادت بود هر وقت که به مرخصی می آمد در تشییع جنازه شهدا شرکت می کرد، مانند همه شهیدان، ارادت ویژه ای به امام و رهبری داشت و همیشه می گفت: امام جان و قلب من است و من فقط به ...
چگونه بچه هایتان الهام بخشتان هستند؟
، عشق و تخیلی که کودکانم هنگامی که در خانه هستم با من سهیم می شوند، به صورت طبیعی خلاقیت وارد کارم می شود. من صمیمانه به همه والدین توصیه می کنم در پروژه های هنری خود تا حد ممکن با فرزندانشان همکاری کنند. 9- مارتین بروکنر، هنرمند و تصویرگر دختر 4 ساله من، هاپر، هر روز و در هر حرکتی که می کنم الهام بخش من است. فعالیت های زندگی من برای این است که این بچه را شاد کنم، برای اینکه یک ...
شهیدی که بی سر و دست به وطن بازگشت
جبهه مقاومت اسلامی می شوند و با صلابت و دلاوری غریبانه و خاموش، دل را راهی و جان را فدای حریم اهل بیت می کنند. اولین شهید مدافع حرم زینبی, حال و هوای استان را دگرگون و خون غیرت را در رگ های جوانان ولایتمدار گیلانی به جوشش درآورد. 10 روز از اردیبهشت سال 92 گذشته بود که گیلان حال و هوای عاشورایی به خود گرفت. دلیر مردی از شرقی ترین نقطه گیلان در بین الحرمین حضرت رقیه(س) و حضرت ...
گفت و گوی مفصل و خواندنی با مرتضی پورعلی گنجی / لذت بازی کنار ژاوی
آمدند و از من در ترکیب استفاده کردند. نفت تهران را دوست داشتم. چون تیمی بود که به جوان ها بها می داد. امتحان داشتم، به تیم امید نرفتم! زمان مربیگری هومن افاضلی به تیم امید دعوت شدم اما به دلیل امتحاناتی که در بابل داشتم تا سرباز نشوم، نمی توانستم این تیم را همراهی کنم. با تیم ملی زیر 22 سال با آقای منصوریان همه تیم ها را بردیم اما متاسفانه تیم های باشگاهی بازیکن ندادند و تیم به هم ...
بانوی کار آفرینی که شغلش را برای آرامش دخترش از دست داد
.... در موسسه دیگر کار تدریس را داشتم و تا 8 شب در مکانی دیگر مشغول به کارکامپیوتری بودم و دقیقا 8 صبح تا 8 شب را کار می کردم. در سال 83 استخدام فنی و حرفه ای شدم و نامم برای استخدام به آموزش و پرورش رد شده بود اما من به خاطر تولد بچه ام رد کردم. دو سال کامل در اختیار بچه ام بودم و با آرامش به وی شیر دادم و هیچ وقت حسرت رد کردن درخواست ها را نخوردم چرا که فرزندم با آرامش شیر ...
از دروغ ، نامردی و قدر ناشناسی بدم می آید/5 کار خارق العاده یک بدلکار
نشستیم و با جهان و سبک زندگی اش بیشتر آشنا شدیم. چطور شد که وارد دنیای بدلکاری شدید؟ مربی رشته ورزشی آی کی دو بودم که یک روز اتفاقی تبلیغ بدلکاری مرحوم پیمان ابدی را دیدم. رفتم امتحان دادم و بعد از شاگردی پیمان ابدی، یک سال و نیم بعد سرمربی باشگاهش شدم و این طوری دنیای بدلکاری من شروع شد تا مربی بانجی جامپینگ و البته اولین مربی بانجی جامپینگ شدم و آنجا با بچه هایی که می آمدند ...
بغضی که 26 ساله شد
زلزله در قزوین هم احساس شد و عمه ما را به بیرون از خانه برد. نمی دانستم در رودبار چه اتفاقی افتاده و البته همه ندانستن ها برای نرگس بود. هیچ کس به من نگفت چه اتفاقی افتاده و تنها پچ پچ های عمه و بچه هایش را می دیدم. آن زمان رسانه قوی نبود و من هم در عالم بچگی به فکر بازی بودم و تلویزیون نگاه نمی کردم. بعد از گذشت چند روز، به همراه خانواده عمه به باغ رفتیم و تمام روز را با هم سن و سالانم ...
حاج منصور ارضی: استعاذه و پناه بردن در باطن همه ی انسان ها است
حمیت های مثبت و سازنده درباره ی اصول دین است، حمیت نسبت به معروف است ، وقتی روزه خواری می بینی ناراحت می شوی که البته در ملاء عام جرم است. فضائل اخلاقی ، حجاب ، نسبت به عفت و حیاء، نسبت به زن و خانواده ، غیرت ورزی به اینها ارزش دارد. حمیت نسبت به مرزهای ایمان و وطن و دفاع از آنها ، این عزیزانی که چند روز پیش در اشنویه به شهادت رسیدند خیلی با ارزش هستند، چون دفاع از مرز کردند، من و تو روزها با خیال ...
روایت پهلوان 100 ساله و خاله بی بی در ماه عسل
.... وی بیان کرد: هر شب به زورخانه می روم. حتی زمانی که بیمار بودم گفتم به جای بیمارستان من را به زورخانه ببرید. در زورخانه حالم خوب می شود. از 10 سالگی وارد زورخانه شدم. سعی دارم ورزش را به صورت صحیح به بچه ها آموزش بدهم. حدود 90 سال است که به زورخانه می روم و بیشتر زورخانه های ایران را می شناسم و جوان ها حتی نمی توانند پا به پای من ورزش کنند. پهلوان حیدر کهنه سواری که تنها ماند ...
بدهکاریم؛ بزهکار نیستیم!
زندگی بد آورده ام یا خوب.،من کاسب بودم و وضع مالی خوبی داشتم. اما از بد حادثه در سال 88 مریضی سختی گرفتم. سرطان ریه، تحت نظر پزشک قرار گرفتم و راهی بیمارستان در مشهد و سپس بیمارستان دانشوری تهران شدم خدا خیلی دوستم داشت که بعد از 8 ماه با آمپولهای که از خارج وارد می شد خوب شدم ولی از بد حادثه در این مدت چک های من در بازار پاس نشد و طلبکارانم آن را به اجرا گذاشتند. حتی در زمانی که به مدت ...