سایر منابع:
سایر خبرها
شهرداری ها، بناهای تاریخی : تیغ و زنگی مست
فرهنگی در زمانی که رویکرد فرهنگی دولت دوم اصلاحات افول کرده بود، تصمیم گرفت پژوهشگران خارجی را به سوی این اثر در حال اضمحلال سوق دهد. در یک مورد خود من نماینده میراث فرهنگی و پژوهشگاه بودم. هرچه توان داشتم، گذاشتم اما پژوهشگران دانشگاه اروپایی، محوطه مد نظر را پسند نکردند. بعدها با خودم فکر کردم و دیدم اگر من هم جای آنها بودم (به شرایط و دلائل پیش گفته) پسند نمی کردم! همکار دیگری در دولت ...
داستان واقعی از مرگ یک زندگی؛ آتش عشقی که با قتل خاموش شد
...! اون هنوز ناسلامتی ناموس و مادر فرزند توست! رگ غیرتت کجا رفته؟ البتّه ببخشید یادم رفته بود که برای آدم معتاد، غیرتی باقی نمی مونه! این جملات را گفت و گوشی را با عصبانیت تمام قطع کرد. *پس از تماس برادرت چه حسی به تو دست داد؟ بسیارآشفته شدم، مدّتی بود مصرف شیشه را ترک کرده بودم و تنها تریاک مصرف می کردم امّا آن روز چونان دیوانگان بار دیگر شروع به مصرف شیشه کردم . ...
اختلاف بر سر انحراف بود نه استبداد
.... غرض اینکه اطرافیان گاهی تا این حد می توانند حقایق را وارونه جلوه دهند و از کاه کوه بسازند. خاطرم است بنده تازه به مشهد تبعید شده بودم که روزی آقای مطهری و آقای محمدتقی شریعتی به دیدنم آمدند. آقای مطهری با بغض گفتند: هر وقت نزد آقای میلانی می رفتم، ایشان می فرمودند: اگر خدمات تو به اسلام از هم نا مت شیخ مرتضی انصاری بیشتر نباشد، کمتر نیست، اما حالا هر چه تلاش می کنم با ایشان ملاقات ...
بیوگرافی الناز حبیبی + عکس های الناز حبیبی
دنیا بدون تو سخته، بد میگذره ، بد. صحبت های با الناز حبیبی اواخر 93 کلاس پنجم ابتدایی بودم که در کانون پرورش فکری برای بازی در فیلم دفترچه خاطرات به کارگردانی آقای سلطانی انتخاب شدم. برای بازی در آن فیلم دنبال دختری سر و زبان دار و بامزه می گشتند که مرا انتخاب کردند (می خندد). با پدرم تماس گرفتند و پس از رضایت ایشان در 11سالگی وارد دنیای بازیگری شدم. پدرم به شدت طرفدار هنر است ...
اسرائیل! منتظر باش که انتقام ابوالفضل را از تو می گیریم
که نتیجه کارهایتان را ببینید. ابوالفضل که سوریه بود هر شب با ما تماس می گرفت. دو شب قبل از شهادتش، کمی دیرتر از هر شب زنگ زد. نگرانش شده بودم و نمی توانستم بخوابم، نشستم قرآن خواندم. فرداشب آن روز، ابوالفضل نیم ساعت دیرتر زنگ زد من خیلی نگران شدم فکر می کردم حتما اتفاقی برای ابوالفضل افتاده که زنگ نزده وقتی زنگ زد دوباره عذرخواهی کرد من می دانستم که دیگر ابوالفضل را نمی بینم اما به همان ...
حرکت امام پرده ها را بالا زد
آنچه می خوانید بخش چهارم گفت وگوی کیهان و استاد حمید سبزواری است. گفتگویی که در تیر سال 1382 انجام شد و انتشار یافت. * بالاخره سر و کارتان به ساواک افتاد؟ - بله، بعد از اینکه در سال 47 منتقل شدم تهران فعالیت های ادبی ام زیاد شد و مسائل را یک قدر بازتر در شعرهایم می گفتم. یک روز وقتی به خانه رفتم جا پاکتی روی در را باز کردم دیدم یک نامه بی امضا هست که فرستنده آن معلوم نیست. نامه را توی ...
دریای بی رحم بزرگ و کوچک نمی شناسد
روز دوم بود که پس از رفع خستگی راه تصمیم گرفتیم لب دریا برویم. ساحل خیلی شلوغ بود. انتظارش را داشتیم. بالاخره تمام آن افرادی که در ترافیک بودند باید رسیده باشند و رسیدن آنها نتیجه ای جز شلوغی نخواهد داشت. با شلوغی ساحل مشکلی نداشتم و آنقدر خسته راه بودم که فقط دلم می خواست چند ساعتی لب ساحل بنشینم و دریا را تماشا کنم تا حالم بهتر شود. یک روز آفتابی بود و دریا هم مثل همیشه موج ...
بزرگترین لطف داریوش ارجمند به پسرش
چون یاد گرفتم در این عرصه روی پای خودم بایستم، البته الان خیلی خوشحالم چون شاید آن موقع ها از ان قضیه خوشحال نمی شدم ولی الان فهمیدم پدرم به من یاد داد چه طور باید روی پای خودم بایستم. ارجمند در قبال بزرگترین ویژگی پدرش خاطرنشان کرد: من در مورد پدرم تنها یک جمله را می توانم بگویم و آن این است که داریوش ارجمند بزرگ مرد سینمای ایران است. ...
خدا سر سوزنی از صبر حضرت زینب(س) به من داد
...> روز آخر که حاجی بازنشسته شد، گفت: تنها ناراحتی من این است که از خدمت کردن به مردم محروم شدم. بعد از بازنشستگی، فقط یک ماه منزل بودند و در این مدت مسئولیت های مختلفی به ایشان پیشنهاد شد تا اینکه به عنوان معاون حراست شهرداری اهواز از سال 89 تا 93 مشغول به کار شدند و آنجا هم دوباره همین رویه را پیش گرفتند، مردی خستگی ناپذیر در خدمت کردن به نظام و مردم بود. تا بهمن سال 93 که بنا به دلایلی از ...
زندگی نامه ایلان ماسک (فصل پنجم/ بخش اول)
بدهی برزیل و آرژانتین ضرر کرده و دیگر نمی خواهد دوباره اشتباه کند. ماسک گفت: “من سعی کردم به آن ها بگویم که نکته این نیست. موضوع این جاست که این طرح را عموسام لعنتی حمایت می کند. اصلا مهم نیست آمریکای جنوبی چکار می کند. شما نمی توانید متضرر شوید؛ مگر فکر کنید که وزارت دارایی آمریکا ورشکست می شود. اما آن ها کماکان قبول نکردند و من حیرت زده شده بودم. بعدها، وقتی که من وارد رقابت با بانک ها شدم ...
بزرگترین لطف داریوش ارجمند به پسرش
اتفاق برای من خیلی خوب بود چون یاد گرفتم در این عرصه روی پای خودم بایستم، البته الان خیلی خوشحالم چون شاید آن موقع ها از ان قضیه خوشحال نمی شدم ولی الان فهمیدم پدرم به من یاد داد چه طور باید روی پای خودم بایستم. ارجمند در قبال بزرگترین ویژگی پدرش خاطرنشان کرد: من در مورد پدرم تنها یک جمله را می توانم بگویم و آن این است که داریوش ارجمند بزرگ مرد سینمای ایران است. ...
از امام رضا(ع) همسری خواستم بنام حسین/ رهبری در رویای صادقه همسر شهید
مامان داداشم که به دنیا بیاید او هم مثل ما پدر ندارد؟ گفتم نه عزیزم. وقتی تو پدر نداری، بابای او هم شهید شده. با اینکه محمدمحسن سال بعد به کلاس سوم می رود اما در یک دنیای دیگر سیر می کند. می گوید تازه فهمیدم چه پدری داشتم... *سوریه خبری نیست همیشه وقت رفتن به مأموریت ها، بنا می کرد به شوخی و مسخره بازی درآوردن. می گفت وصیت نامه را آنجا گذاشتم. فلان وسیله مال فلانی است و ... به ...
بازار گرمی تعمیرکار لوله، راز قتل را فاش کرد
هم با چاقوی آشپزخانه ضربه ای به او زدم. متهم درباره دفن جسد نیز گفت: تصمیم گرفتم جسد را در آشپزخانه دفن کنم. با بیل و کلنگ شروع به کندن زمین کردم اما صاحبخانه فهمید و سراغم آمد. سریع جسد را در کمد دیواری گذاشتم و مدعی شدم چاله را به خاطر نشتی لوله های آشپزخانه کنده ام. قبول کرد اما قرار شد فردا، دو کارگر بیاورم تا آنها کار را انجام دهند برای همین به خانه خودم برگشتم. تا صبح خوابم نبرد. ...
یک بازیگر زن راز بازیگر شدنش را فاش کرد/عکس
روز نو : در برنامه دیشب خندوانه بازیگر سربداران از راهی که وارد بازیگری شد، گفت. افسانه بایگان ستاره دهه شصت سینما و تلویزیون ایران درباره ورودش به بازیگری گفت: 11 سالم بود که به کانون پرورش فکری رفتم،از همان ابتدا در یکی از فیلم های کوتاه کانون پرورش فکری بازی کردم.با اینکه فیلم کوتاه بود ولی همه انرژی ام را گذاشتم برای بازی در آن فیلم. بایگان ادامه داد: آن فیلم را هیچ وقت ...
“نهاد رهبری در دانشگاه” چه می کند؟/ گفت و گو با نماینده نهاد رهبری در دانشگاه شریف
لزوما فقط ریاضی بخوانی موفق می شوی؛ نه اینگونه نیست و خیلی وقت ها بایستی اتفاقا حواشی را حل کرد تا شخص در ریاضیات موفق باشد؛ نه اینکه صرفا مشکلش فهم ریاضی است. در واقع ذهنش پراکنده است و تمرکز ندارد. به نظر من و طبق مطالعات میدانی در دانشگاه ها نقش نهاد در اینطور مسائل دانشگاهی بسیار پررنگ دیده می شود به طوری که اساتید و دانشجویان نیز متوجه اهمیت این امر هستند و عموما مراجعه می کنند و مشکلات حاشیه ای ...
اظهارات طاهری درباره جذب بازیکن جدید، وضعیت کنعانی زادگان و رضاییان
این است که تماشاگر بیشترین لذت را از بازی ببرند. * آیا همکاری لازم با شما در این زمینه صورت گرفت؟ - در همان جلسه که آقایان کاظمی و عابدینی هم حضور داشتند به پیمانکار سازمان لیگ گفته شد که روز چهارشنبه یعنی امروز جلسه ای را با ما برگزار کنید ما حتی برای بخش VIP استادیوم برنامه ویژه ای را طراحی کردیم که این بخش از استادیوم از دو قسمت راست و چپ گنجایش بیشتری پیدا کند و گنجایش ...
گفتگو با مجید درخشانی ، پس از رفع ممنوع الکاری اش
. چند وقت پیش بعد از نزدیک به دو سال ممنوع الفعالیتی؛ آلبوم شما با عنوان خروش از سوی دفتر موسیقی ارشاد مجوز انتشار گرفت، چه شد که بعد از این مدت ممنوع الکاری به شما این مجوز را دادند؟ این آلبوم متعلق به چند سال پیش است که با اتمام ضبط، اوایل پاییز سال گذشته برای اخذ مجوز به دفتر موسیقی ارائه شد اما به خاطر همین ممنوع الکاری من مسکوت ماند و به نوعی کار خوابید تا اینکه همین چند وقت ...
اقدام زشت زن جوان پس از اینکه مهندس شد و شوهرش کارگر ماند!
شده است. چند بار به محل کارش رفتم و از او خواستم به زندگی ساده و بی آلایش خودمان بازگردد اما هر بار پس از یک مشاجره لفظی، ناامیدانه به روستا بازمی گشتم. تا این که چند روز قبل زمزمه هایی شنیدم که همسرم قصد دارد از من طلاق بگیرد و با یکی از همکارانش ازدواج کند. این بار وقتی به محل کار سهیلا رفتم او شروع به سر و صدا کرد و گفت: من و تو هیچ وجه مشترکی برای ادامه زندگی نداریم به طوری که خجالت می کشم تو را همسر خودم بدانم حالا هم طلاق تنها چاره است و... ...
علت جدایی فرهاد ظریف از همسرش مشخص شد
به گزارش "توریسم آنلاین" به نقل از 24 آنلاین،او در سال هایی که پیراهن تیم ملی را بر تن داشت مشکلات ریز و درشتی را پشت سر گذاشت که این مشکلات به زندگی شخصی او هم ورود کرد. ظریف این طور تعریف می کند که: من از همسرم جدا شدم و همیشه سعی داشتم زندگی شخصی ام را از زندگی ورزشی ام جدا کنم؛ ثانیه به ثانیه در تیم ملی بودم و هرگز حتی ثانیه ای تاخیری در تمرینات نداشتم و خود آقای لوزانو در جریان کامل این قسمت ...
ناگفته ها از سقوط اتوبوس سربازان پس از 35 روز
مادرشوهرش می دهد. این زن نیز با گریه می گوید: رحیم پسر بزرگ خانه ام بود. مرد بود. فقط به فکر درس خواندن بود. لیسانس برق داشت و شغلش هم نماکاری ساختمان بود. پسر زرنگی بود. هر کاری می خواستم انجام دهم، با مشورت او بود. در این مدت هر شب و هر روز کار ما شده گریه. یک لحظه هم نمی توانیم رحیم را از یاد ببریم. او از این که دوره آموزشی اش به پایان رسیده بود، خیلی خوشحال بود. خودم با او پیش از حادثه صحبت کردم ...
اثر زندگی تو(داستان کوتاه)
نگاه من و اون طلاقی بشه میشه خدا ؟؟؟؟ میدونم که نمیشه کنترل خودم رو از دست دادم و بلند زدم زیر گریه زار زار این بار من کل بیمارسونو تو اون سکوت به هم ریختم همه ریختن تو از دکترا و پرستارا تا نظافت چیا من و به زور جدا کردن و اونو بردند یهو از حال رفتم صبح شده بود و من بیدار شده بودم دو روز بعد خاک سپاریش بود بی هوا شده بودم بدون توجه به صبحونم زدم بیرون خوانوادشو دیدم خواستم برگردم اما ...
پیشنهاد ازدواج دوم به شوهرم دادم!!
خوشبختی مان تکمیل شده بود تا این که در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش، اعلام کرد مبتلا به نوعی سرطان هستم و مهلت زیادی برای زندگی ندارم. تا مدتی در خودم فرو رفته بودم و با هیچ فردی حرفی نمی زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند، پس از مرگم آسیب نبینند. به همین دلیل پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم ...
پای صحبت های خانم نیره زمان رشیدیان
...، منم اینجوری تلاش می کنم. -پس به خاطر فرهنگ مردم تلاش می کنین؟ بله، من روزی سه ساعت می خوابم، همش در حال مطالعه و تحقیقم، بهترین یادگاری که می تونم تو این دنیا بزارم، همینه، کتاب، لباس هامو خودم می دوزم، روی لباس هام خودم گلدوزی می کنم، غذامو خودم درست می کنم، تازه به همسایه ها و دوست و فامیلم کمک می کنم، باید تلاش کرد، وگرنه وقت برای خوابیدن که بسیاره. برام جالب بود بانویی تو اون سن و سال و اینهمه تلاش و امید به زندگی، ازش تشکر کردم، ساک دستیشو برداشت و برای فروش کتابش، به سراغ خانوم دیگه ای رفت. ...
عبدالله اسکندری قالب صورت مدیری را به موزه دورهمی اهدا کرد/ 22، عدد شانس افسانه چهره آزاد
: من سال 50 به عرصه گریم ورود پیدا کردم و در خانواده ای بزرگ شدم که 11 نان خور داشت و بعد از اینکه دیپلمم را گرفتم دیگر نمیتوانستم ادامه تحصیل بدهم. بنابراین دنبال کار بودم تا اینکه تلویزیون آگهی داد که کارمند گریم می خواهد که من هم آزمون دادم. بعد از قبولی آزمون توسط استاد محتشم آموزش هایی را دیدیم و در نهایت استخدام شدم و حالا هم در سن 70 سالگی باز هم مشغول گریم هستم. مدیری از اسکندری ...
هری پاتر و کودک نفرین شده دوئل نور و تاریکی است
جک تورن با اقتباس از داستانی اوریجینال نوشته خودش، تیفانی و جی کی رولینگ است: تجربه ای که من با معصومیت خام به آن نگاه کردم. من یکی از هفت کتاب هری پاتر را خواندم و دو فیلم از هشت فیلم آن را بدون معتاد شدن تماشا کردم. بعضی مواقع، این احساس به من دست می داد که بدون تماشا کردن نمایشنامه های قبلی، وارد داستان هنری هشتم، قسمت دوم شده ام. من به شدت به تجربیات نوه 11 ساله ام تکیه زدم که توانست ...
نحوه شهادت شهید ستاری و یاران و همرزمانش در سانحه هوایی
به گزارش پایگاه خبری گفتمان انقلاب اسلامی، مطالب زیر شامل خاطرات دو سه روز آخر از زندگی شهید ستاری و یارانش می باشد که تقدیم می شود. نحوه شهادت شهید ستاری و همراهان (قسمت اول) مقدمه : تیمسار ستاری مدت ها در اندیشه ساخت یک خودرو سواری در نیروی هوایی بود. به نظر می رسید ایشان می خواستند با این عمل به کارخانجات خودروسازی کشور که حدود سی سال خودرو تولید می کردند ...
اجرا در حوزه های مختلف نقطه ضعف نیست/ در شیدایی نماینده مجردها بودم
وگو کردند، دریچه ای باز شد تا بتوانم به عنوان مجری وارد سازمان صداو سیما شوم. کارم را از سال 84 و در شبکه استان چهارمحال و بختیاری آغاز کردم و پس از آن به شبکه دو سیما آمدم و از آن پس هم با شبکه های دیگر همکاری داشته ام. شمابه عنوان یک مجری جوان تابحال در برنامه های متعددی حضور داشته اید و دارای تجربه هستید. به عنوان یک مجری به ایده پردازی در برنامه هم کمک می کنید یا تنها اجرا را بر ...
مرد نجار برای دوستش قبر می کند
به گزارش ایران ، سحرگاه بیست و یکم مرداد سال 94 پسر جوانی در تماس با پلیس راز جنایت مرد همسایه را در خانه ای واقع در خیابان 13 آبان تهران فاش کرد. این جوان گفت: زمانی که با صدای بیل و کلنگ همسایه از خواب بلند شدم به سراغش رفتم و او درحالی که رفتار عادی نداشت به من گفت لوله آب ترکیده و مجبور به کندن کف آشپزخانه شده است. اما وقتی خودم کارگر گرفتم تا پیگیر ترکیدگی لوله آب شوم با کندن زمین در ...
پهلوان خرامه ای از زندگی خود می گوید
ها را به او دادم. پس از اینکه نامه را به هئیت 7 نفره دادم، جواب آن را گرفتم تا به خرامه برگردم، وقتی که خواستم سوار اتوبوس شوم که برگردم، پشیمان شدم و به خودم گفتم که در شیراز چرخی بزنم و فردا به خرامه برگردم. به باغ وحش رفتم و مشغول تماشا بودم که سیروس قهرمانی مرا صدا زد، از من سوالاتی پرسید و من هم خودم را معرفی کردم و از کارهایی که کرده بودم گفتم، در همین زمان یکی از ...