سایر خبرها
روایت زندگی خصوصی آیت الله طالقانی
...> مثلا همسر من (محمد بسته نگار) بسیار به دیدن پدر می رفت؛ زیرا پایه آشنایی ما، ارتباط و رفت وآمد همسرم به مسجد هدایت و بعد هم زندان بود. بعد از اینکه ازدواج کردیم، یکی از شرط هایی که مادرم گذاشت این بود که همسرم برای دیدن پدر خانه آن خانواده نرود! یا مثلا قرار بود که ما خواهر و برادرخود از همسر دیگر پدر را نبینیم! اما برادرهای دو خانواده رابطه بهتری با یکدیگر داشتند. با هم قرار کوه داشتند و لزومی هم ...
عملیات خیبر در خاطرات شهید عبدوس
.... دوباره چشممان به مجروح دیگری افتاد. در کنار او ماندیم تا شب شد. بعد از نماز، متوجه صحبت کردن دو نفر شدم. خوب گوش کردم. فارسی صحبت می کردند. از بچه های اطلاعات عملیات سمنان بودند. همدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم. به آن ها گفتم وفایی نژاد در همین نزدیکی ها داخل شیار افتاده است. بچه های اطلاعات او را پیدا نکردند ولی به ما کمک کردند و همه به عقب برگشتیم. * از زبان همرزم شهید عبدوس ...
زندانبانی که شیفته آیت الله طالقانی شد
ایشان مبنی بر اینکه فردی خطرناک و... هستند در نامه ای بالابلند به ما ابلاغ شد. قبلا خانه ای برای سکونت ایشان در نظر گرفته شده بود که حائز شرایط مراقبت و کنترل دیدبانی بود. این خانه ملک آقای شهردار بود که البته از عوامل ساواک نیز بود و از وی اجاره شد. بعد از یکی، دو روز از ورود آیت الله به زیارت ایشان رفتم و خودم را معرفی کردم. از حال و روزگار و سابقه خدمتی و وضعیت خانوادگی من پرسید و ...
یک شب که نامزدم به خانه مان آمده بود رفتار زشتی با خواهرم کرد
کرده ام در آن جا متوجه شدم که مسعود یک فرد بیکار است و برای آن که بتواند پولی از پدر و مادرم بگیرد این نقشه را طرح کرده بود. نمی توانستم به چشمان پدرم نگاه کنم چون همه چیز با اصرار من اتفاق افتاد اما پدرم که نمی خواست بیشتر از این زجر بکشم، رضایت داد مسعود به زندان نرود تا تکلیف من روشن شود ولی همان شب دوباره مسعود با حالتی خشن وارد منزل ما شد و پس از آن که خواهرم را کتک زد گفت: شما 50 ...
قاتل: اشتباه کردم، بخشش نمی خواهم
در بیابانی دفن کرده است. این مرد گفت: من به همسرم و باجناقم شک داشتم و فکر می کردم آنها با هم رابطه دارند. یک روز وقتی همسرم به سمت خانه خواهرش رفت او را تعقیب کردم و دیدم وارد خانه شد و باجناقم در را باز کرد و فکر کردم خواهرزنم خانه نیست به همین دلیل هم ناراحت شدم و نقشه قتل را طراحی کردم. متهم گفت: به بهانه اینکه گنجی پیدا کرده ام باجناقم را به بیابان های اطراف تهران بردم و به او ...
گروگانگیری خیالی زن برای رسیدن به رؤیای 500 میلیونی
پیامک داد که همسرم از سوی آنها ربوده شده است.گروگانگیران هم در خواست 500 میلیون تومان پول نقد دارند. ابتدا باورم نشد اما وقتی با خانه تماس گرفتم و جوابی نشنیدم نگران شدم. بعد هم من و خانواده همسرم مطمئن شدیم او را ربوده اند. در پی این شکایت با دستور بازپرس جنایی، کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی وارد عمل شدند. این در حالی بود که در پیامک های بعدی برای شوهر فتانه هشدار داده می شد اگر ...
پدرم میگوید به خاطر عدم تمکین همسرم زن دوم بگیرم اما ...
...، اما بعدها این مسائل به اختلاف های جدی خانواده جدید تبدیل شد. مرد جوان به قاضی گفت: 15 سال با هم زندگی کردیم و دو بچه داریم. تا وقتی که همسرم خانه داری می کرد مشکلی نداشتیم. اما وقتی در دانشگاه قبول شد مشکلات ما هم شروع شد. مدتی بچه را در خانه می گذاشت و می رفت سر کلاس. مدتی هم دخترمان را به خانه مادرش می فرستاد. بعد دانشگاه را رها کرد و رفت دنبال کار و آرایشگاه باز کرد، در حالی که ...
اصغر فرهادی: رعنا نخواست آبروی خاطی، ابزار انتقام گیری شود
قرار می گیرد و این تعرض به واسطه یک سوء تفاهم به وجود می آید. یک آدم وارد خانه او می شود و با وجود آنکه بعد از مدتی متوجه می شود این خانه دیگر متعلق به مستاجر قبلی نیست همچنان وسوسه می شود و وارد حمام می شود. در اینجا حریم خصوصی عماد مورد آسیب قرار می گیرد. راه حلی که برای جبران وجود دارد، متوسل شدن به قانون است، اما اطرافیان و همسرش مانع از این تصمیم می شوند. او دو راه پیش رو دارد، یا فراموش کند ...
سناریوی عجیب برای قتل عام خانوادگی +عکس
.... من هم عصبانی شدم و پدرم را با چاقو کشتم. اعتراف به قتل بررسی صحنه جنایت نشان می داد، او دروغ می گوید و هر سه جنایت توسط پسر جوان انجام شده است. پسر جوان دوباره بازجویی شد و گفت: روز حادثه درحالی که پدربزرگم در خانه ما مهمان بود، تصمیم به خودکشی گرفتم. برای اجرای این نقشه، داخل مقداری آبمیوه مواد بیهوشی ریختم و از خانه بیرون رفتم. شب وقتی برگشتم، دیدم هر سه نفر از آبمیوه خورده ...
در تمام این سال ها به فوت پدرمان مشکوک بوده ایم
دختران در دوره پیشاهنگی اشکال دارد بنابراین اگر سال آخر دبیرستان را بگذاریم و دختران دیپلم بگیرند و مجبور شوند به دوره پیشاهنگی بروند گناهش به گردن من می افتد بنابراین مدرسه فخریه تا کلاس یازده بیشتر نداشت. من خوشحال شدم که دیگر درس نمی خوانم آمدم خانه و به پدر گفتم که مدرسه فخریه سال پایانی دبیرستان ندارند پس دیگر درس نمی خوانیم. آقا گفت این طور نیست هر جا شد باید بروید و درس تان را ادامه دهید . ...
55 سال طبابت با بیش از30 هزار جراحی مغز و اعصاب
اگر پسر فلانی رفت دبیرستان نظام تو هم می توانی بروی. گفتم واقعاً می خواهی بروی؟ گفت؛ آری و من هم گفتم پس من هم به دبیرستان نظام می آیم...رفتم خانه و به پدرم گفتم می خواهم به کرمان بروم و به دبیرستان نظام. ایشان گفتند من چندان راضی به این امر نیستم اما اگر خودت می خواهی برو. من هم یک سال در کرمان به دبیرستان نظام رفتم. بعد از چند ماه مادرم به دیدن من آمد. گریه می کرد. گفتم برای چی گریه می کنی؟ گفت ...
از جوی خون خیابان 17 شهریور تا پای قطع شده آقاجری در والفجر مقدماتی - افسانه ای که از مدرسه علوی سا
فعالیت هایتان در این دوره و ارتباط معنوی ای که با امام خمینی داشتید توضیح دهید. همیشه تصویری از مرحوم حضرت امام که در کودکی به دیوار اتاقمان آویخته شده بود را در ذهن دارم. وقتی بسیار کوچک بودم و در روستا زندگی می کردیم و هنوز به تهران نیامده بودیم؛ این تصویر در اتاق خانه مان بود. تا سال ها بعد از انقلاب نیز همان تصویر را در خانه ی روستا داشتیم؛ بنابراین، خانواده ی ما از ابتدای بحث نهضت ...
علیرضا فغانی استقلالی است یا پرسپولیسی؟
ورزشگاه می برد. در نتیجه من در دوران نوجوانی پرسپولیسی محسوب می شدم. بعد که ازدواج کردم، همسرم و خانواده اش استقلالی بودند و به ظاهر تمایل من به این سمت بیشتر شد اما راستش را بخواهید سال های سال است که چون یک داور هستم، واقعاً قرمز و آبی برایم هیچ فرقی نمی کند و فقط پی عدالت هستم چون خودم را بیشتر از استقلال و پرسپولیس دوست دارم. سایت ورزش 11، بصورت کاملا خصوصی فعالیت می کند و هیچگونه وابستگی به ارگان و یا سازمان دولتی ندارد، جهت حمایت از این سایت مردمی، ما را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. ...
کار عجیب زن جوان در بزرگراه آزادگان / ایمان قصد اذیت وآزارم را داشت
... من هم قبول کردم و قرار شد مرا به اولین ایستگاه اتوبوس برساند و به این شرط سوار خودرویش شدم. اما وقتی از چند ایستگاه اتوبوس گذشتیم و دیدم نگه نداشت و درنهایت وارد اتوبان آزادگان شد، درحالی که از این رفتارش خیلی ترسیده بودم به اصرار از او خواستم نگه دارد. ولی به من گفت چند ساعتی را با هم باشیم و بعد مرا به خانه می رساند. من هم وقتی دیدم توجهی به خواهش هایم ندارد در ماشین را باز ...
رونالدینهو با دمپایی
همین الآن هم خیلی دیر کردم. بابام پدرم رو در می آره. دلم به حالش سوخت. پدرش خیلی منظم و دقیق بود و تحمل بی نظمی را نداشت. وقتی به مغازه ی جوادفالوده رسیدیم، داشتم به این فکر می کردم که پدر طاها با او چه کار می کند. حتماً یک هفته از بیرون آمدن محرومش می کرد. شاید هم کتکش می زد. فالوده و جشن تمام شد و به خانه برگشتم. از پله بالا رفتم. جاکفشی را باز کردم که دمپایی را بگذارم که ...
وداع با استاد بی سازتار
همان موقع منصوره رضایی، همسر وی در این باره گفت: من هزینه 50 میلیون تومانی مربوط به بیمارستان استاد شریف را به اطلاع وزارت ارشاد رساندم و فکر می کردم دولت مصوبه ای برای پرداخت کمک هزینه به هنرمندان بیمار دارد، اما پس از این که متوجه شدم، چنین امکانی وجود ندارد، گفتم مزاحم نمی شویم؛ فرهنگ شریف همه اموال خود را فروخت. ما برای پرداخت هزینه بیمارستان مشکل داشتیم و به همین دلیل، ساز اصلی استاد را ...
وداع با استاد بی سازتار
...، همسر وی در این باره گفت: من هزینه 50 میلیون تومانی مربوط به بیمارستان استاد شریف را به اطلاع وزارت ارشاد رساندم و فکر می کردم دولت مصوبه ای برای پرداخت کمک هزینه به هنرمندان بیمار دارد، اما پس از این که متوجه شدم، چنین امکانی وجود ندارد، گفتم مزاحم نمی شویم؛ فرهنگ شریف همه اموال خود را فروخت. ما برای پرداخت هزینه بیمارستان مشکل داشتیم و به همین دلیل، ساز اصلی استاد را فروختیم، اما تا زمانی ...
صبح به خانه ام رفتم/ با صحنه ای روبه رو شدم که باعث شد همسرم را بکشم
10 صبح برای صرف صبحانه وقتی به منزلم بازگشتم دیدم همسرم همه لوازم منزل را جمع کرده است او از مدتی قبل اصرار داشت که باید منزلمان را عوض کنیم و به جای دیگری برویم. این صحنه را که دیدم اعتراض کردم و گفتم: مگر من مرد تو نیستم؟! گفت: نه! تو اگر مرد بودی حداقل می توانستی یک خانه بخری!! به همین خاطر دوباره مشاجره های لفظی ما در حالی شروع شد که همسرم مدام به من توهین و فحاشی می کرد. این مشاجره ...
چرا زلاتان از گواردیولا متنفر است؟
هم نشد بپرسد: چطوری زلاتان. به نظرت می تونی برای بازی بعد آماده باشی؟ حتی یک صبح بخیر هم نمی گفت. حتی یک کلمه. حتی از نگاه کردن به من پرهیز می کرد. اگر وارد یک اتاق می شدم آنجا را ترک می کرد. چه حبره؟! از خودم پرسیدم یعنی چه کار کردم؟ نکنه قیافه ام ایرادی داره؟ شاید زیادی دلقک بازی در میاورم؟ دائما به آن فکر می کردم. به علاقه گواردیولا نیازی نداشتم. او هر چقدر می خواست می توانست از من ...
آرزوی بر باد رفته زن جوان برای رسیدن به خودروی شاسی بلند
به گزارش خبرنگار ما، هفته گذشته بود که مرد جوانی سراسیمه به اداره پلیس رفت و گفت مردی همسرش را ربوده و برای آزادی اش 500 میلیون تومان درخواست کرده است. شاکی در توضیح ماجرا گفت: من کارمند اداره ای در تهران هستم. امروز برای انجام مأموریتی راهی یکی از شهرستان های شمالی کشور بودم که در میانه راه پیامکی به گوشی ام ارسال شد. وقتی متن پیامک را خواندم به شدت شوکه شدم. در پیامک نوشته شده بود من مرد ...
فرزاد موتمن: از شبهای روشن متنفرم!
دلیل بعد از یک سال دوندگی هیج تهیه کننده ای حاضر به ساخت هفت شب ما نشد، خودمان هم پولی در دست و بالمان نداشتیم. این کار هفت بازیگر حرفه ای می خواست و به دلیل اینکه اکثر آن در شب می گذشت و بیرونی بود، فیلم پر هزینه ای به شمار می رفت؛ به سعید گفتم فیلمنامه ای بنویس که فقط دو شخصیت داشته باشد و توی یک اتاق اتفاق بیافتد. دور روز بعد با ایده شب های روشن آمد. وی افزود: نام داستایوفسکی، نام بزرگی است ...
قتل مادر وخوا هر زن با آچار به خاطر طمع به طلا
به خانه پیرزن مراجعه کردند و با جسد مادر و دختر روبه رو شدند و پلیس 110 را در جریان گذاشتند. همسر این قاتل نیز در بازجویی به مأموران گفت: شب حادثه برای شام در خانه مادرم بودیم که پس از خوردن شام از شهرستان هشترود به خانه مان درتهران رفتیم. صبح زود به محض رسیدن شوهرم به حمام رفت و لباس های خود را شست که من به وی شک کردم چون این کار وی غیر عادی بود. چند ساعت بعد از هشترود زنگ زدند و جریان ...
غرب الگویی بود که ژاپن باید به آن می رسید
متخصص تاریخ اسلام نقشی داشت؟ بله بسیار. حتی می توانم بگویم که بیش از پدرم، به واسطه مادرم بود که به حوزه شرق و بعدها به ویژه به اسلام علاقمند شدم. چنان که گفتم حوزه پژوهشی مادرم تجارت سفال در ادوار مختلف بود. همین مسئله هم باعث می شد که به اقتضای شغل، ایشان سفرهایی به چین و در کل منطقه آسیا داشته باشند و از فضا و اوضاع و شرایط آن جا برایم بگویند. رویکرد پدرم از یک سو و کار مادرم از سوی ...
دوست ندارم شبیه بقیه باشم
برای تک تک لحظه های زندگی ام خط قرمز داشتم؛ حتی وقتی وارد فضای اجرا شدم با این که برایم فضایی به شدت دوست داشتنی بود، همان جا برای خودم خط قرمز تعریف کردم که مثلاً پوششم و اخلاقم و منشم چیست و چه مواردی برایم مهم هستند. با همه این ها تذکرات زیادی از نزدیکان و عزیزانم که کاملاً من و فضای تربیتی و زندگیم را می دانسنتد، هم دریافت می کردم که مراقب باش مثل بقیه نشوی. برایم خیلی مهم بود که مراقب رفتارم باشم و همیشه نگران بودم که فضا مسیطر و غالب نباشد که من مقهور آن فضا شوم. ...
منوچهر آذری: برای کار هنری در این مملکت باید دو شغل داشته باشی
به وجود آمد که نمی دانی، نمی دانی و نمی دانی ... درست مثل زمانی که با همسرم نامزد شدم. آذری پس از بیان خاطره هایش می گوید: خاطرات زیاد است، الان می بینم که عمرم را 40 سال در رادیو گذاشتم، کارهای زیادی کردم. سال های سال در صبح جمعه با شما کار کردم. کم کم آقای تابش آمد و رفت، آقای نوذری آمد، برنامه گرفت، دست و دلباز گرفت، من کارمندیان را می گفتم، شوت زاده گرفت. فرهنگ مهرپرور بود، گرفت و گرفت و ...
روایت یک شاهد عینی از حادثه منا
داماد دیگرم حاج ابراهیم پوررستمی شهید شد و با اینکه در عصر روز اول از شهادت او مطلع شدم باز هم می بایست موضوع را کتمان کنم تا این خواهرم فعلاً متوجه نشود. مسئولیت دو خواهر شوهر از دست داده و داغدیده در کنار همسرم و مادرش (خواهر شهید پوررستمی) برای من با عنایت به مصدومیت خودم در منا، بسیار سخت و مضاعف شد. پس آمد حج تلخ من فوت خواهرم حاجیه عزت قلی پور (همسر مرحوم دیناد) بود یعنی در فاصله ...
خاطره بازی با ناصر ملک مطیعی (2)
نیز پوزش می خواهم و به کهولت سن من ببخشند. به امید سلامتی برای همه هموطنانم و آرزوی موفقیت برای جوانان برومند وطنم در تمام عرصه ها. با ناصر ملک مطیعی؛ حرف هایی از جنس دیگر نویسندگی من عاشق نوشتنم و دستی بر قلم هم داشتم. خاطراتم را نیز شروع کردم و چهارصد صفحه ای نوشتم ولی بعد دیگر... خلاصه ماند و همیشه نویسندگی و شغل خبرنگاری را خیلی دوست داشتم. اگر ورزشی نویس می شدم ...
داستان کوتاه/ سان روف
...> با زحمت فراوان رفتم خدمت آقای لعلی رئیس اداره و گفتم جناب دکتر ماشینم نابود شد. شدم باغبونی که چند سال درخت کاشتم و همه یکباره خشک شدند. گستاخانه خندید و گفت: می خوای کبریت بدم آتیشش بزنی؟ دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم. با تمام توان به سمتش یورش بردم، رفتار خودش ومعاون قابل تحمل نبود. کارمندان برای خود شیرینی من را از اتاق بیرون بردند و گفتند: ناراحت نباش دکتر شوخی کرده.... با ...
همسرم هنگام عقد از من چیزی خواست که تنم لرزید (عکس)
یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم. هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همه به فیض شهادت نائل شدند. منبع :دفاع پرس ...
انگشتر هدیه رهبری به حاج قاسم در دستان شهید حسین رضایی/ شهیدی که خواب شهادتش در سوریه تعبیر شد
.... با خودم گفتم لابد دیر آمدم و حاجی رفته.! خلاصه 10 دقیقه ای آنجا منتظر ماندم، که ناگهان صدای شلیک کرنت شنیدم. از زیر درختان زیتون نگاه کردم چیزی مشخص نبود .جلوتر رفتم تا بالاخره ماشین حاج حسین را دیدم. خودم را به ماشین رساندم ولی بازهم خبری از حاجی نبود ،تا اینکه دیدم کمی جلوتر مشغول آتش ریختن هستند. خلاصه به کمک حاجی رفتم و دو تا هدف دیگر را نیز زدیم. کرنت ها تمام شدند. حاجی ...