سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات جانباز افغانستانی دفاع مقدس: 17 سال در جبهه بدون مرخصی/ بهترین خاطره دیدن امام بود
شب به سمت تهران راه افتادم. من به شهری آمده بودم که خیلی آن را نمی شناختم. حتی به خاطر لهجه ام خیلی هم صحبت نمی کردم که کسی متوجه افغان بودن من نشود. نمی دانستم برای رفتن به جبهه باید چه کار کنم تا اینکه در یکی از پارک ها با چند کارگر افغانستانی روبه رو شدم. خودم را معرفی کردم و آدرس نزدیک ترین پادگان را پرسیدم. در همان جا تشکیل پرونده دادم و بعد از ده روز آموزش فشرده ...
دوست ندارم شبیه بقیه باشم
برای تک تک لحظه های زندگی ام خط قرمز داشتم؛ حتی وقتی وارد فضای اجرا شدم با این که برایم فضایی به شدت دوست داشتنی بود، همان جا برای خودم خط قرمز تعریف کردم که مثلاً پوششم و اخلاقم و منشم چیست و چه مواردی برایم مهم هستند. با همه این ها تذکرات زیادی از نزدیکان و عزیزانم که کاملاً من و فضای تربیتی و زندگیم را می دانسنتد، هم دریافت می کردم که مراقب باش مثل بقیه نشوی. برایم خیلی مهم بود که مراقب رفتارم باشم و همیشه نگران بودم که فضا مسیطر و غالب نباشد که من مقهور آن فضا شوم. ...
بزرگترین دروغ تاریخ این بود که اگر برجام نبود آمریکا قطعا به ایران حمله می کرد!
آمریکا را به من نسبت دادند. من این حرف ها را پشت گوش انداختم و سرم را پایین گرفتم و کار خودم را کردم. خوشبختانه بعد از برجام معلوم شد که نه تنها من دلال نیستم بلکه دلال داخل حکومت جمهوری اسلامی وجود دارد، بعد از برجام معلوم شد که نه تنها من جاسوس نیستم بلکه جاسوس ها هم درون همین سیستم حضور دارند. خوشحالم که رو سفید بیرون آمدم. صادقانه می گویم جزو روسفیدترین افرادی هستم که قبلا روسیاه بود! ...
400 میلیون تومان برای نجات از مرگ
من زد. روحیه ام را باخته بودم دیگر حوصله کار کردن نداشتم. بعد چه شد؟ چند ماهی خانه نشین شدم تا این که با حرف های اعضای خانواده ام که مدام دلداری ام می دادند، سعی کردم خودم را جمع و جور کنم. تصمیم گرفتم برای به آرامش رسیدن روح مادرم، شرایط زندگی ام را بهتر کنم. دوباره سر کار حاضر شدم، اما دلم همچنان پیش مادرم بود. هنوز هم با گذشت بیش از 4 سال از فوت مادرم نمی توانم مرگش را ...
37 سال است به فوت پدرمان مشکوکیم/ از زیر کالبدشکافی پدرمان در رفتند
مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیمه تکمیلی بودم، گفتم حالا اشکال ندارد مدارک هزینه بیمارستان را به مرکز اسناد انقلاب اسلامی می دهم و از بیمه تکمیلی پولش را می گیرم. رفتم حسابداری مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مدارک هزینه عمل قلبم را دادم، بعد دیدم حسابداره (خنده) طفره می رود سه ماه گذشت و پولی برنگشت. سراغ گرفتم گفت حدود سه میلیون تومان به حساب شما واریز کردند ، گفتم من 10 میلیون تومان پول عمل قلب دادم بعد 3 ...
عجیب ترین دریاچه و تالاب های ایران+تصاویر
تالاب زیبا و عکاسی بین گل های نیلوفر می تونه خاطره ای فراموش نشدنی باشه اون هم تو زمانی که دیگه تو تالاب انزلی تعداد گل های نیلوفر مثل قبل زیاد نیست. دوره گل دهی نیلوفر آبی یا به عبارتی لاله تالابی، بسته به شرایط آب و هوایی از اوایل تیر تا اواخر شهریور هست، بنابرای اگر در فصل تابستان مسافر شهر ساری هستین بازدید از این تالاب رویایی رو از دست ندین. آدرس : مازندران، ساری جاده ساری-نکا ...
زندگی خصوصی آیت الله
آینده ات را باید خودت بسازی. پدر گفت از این فرصت استفاده کردم و چیزهایی که می توانستم در چند دقیقه به او بگویم، گفتم. سال 51، شبی که بچه های مجاهدین و حنیف را می خواستند اعدام کنند، دوستان آنها شبانه از دیوار بالا رفته و به خانه پدر رفتند و حدود دو ساعت با او صحبت کردند. به خاطر دارم، من با شناسنامه سهیلا صادق به دادگاه ناصر صادق رفتم، در تنفس دادگاه به طرف ناصر رفتم و گفتم من به عنوان ...
بسته خبری سفیر چهارشنبه 17 شهریورماه 1395
... مجری شبکه خبر که سال گذشته در حین خواندن خبر تعداد شهدای منا گریه کرد، گفت: آن روز من شیفت بودم که ناگهان به من اطلاع دادند که باید بیانیه را قرائت کنم. از ابتدای خواندن بیانیه صدایم می لرزید اما در اواخر آن، دیگر نتوانستم جلوی خود را بگیرم و بغض چند روزه ام شگست و شروع به گریه گردم. در طول 16 سال کار گویندگی خبری به تلخی این خبر نخواندم. پیام تهدید آمیز رهبرمعظم انقلاب ...
لباس روحانیت پوشید و شهید شد
حریم اهل بیت داد. گفت و گوی ما با این مادر شهید را پیش رو دارید. مرور خاطرات وقتی با خودم خاطرات میلاد را از کودکی تا بزرگی او بررسی می کنم می بینم میلاد بچه خاصی بود. یادم می آید وقتی بچه بود او را به بازار برده بودم و اصرار می کردم که یک خوردنی برایش بخرم ولی او با همان حالت کودکانه خودش پیشنهادم را رد می کرد. وقتی از بازار برمی گشتیم میلاد با زبان شیرین کودکانه اش پرسید: از این ...
پیامک های دریافتی1395/06/18
شنوائی وموج انفجار داری گواهی زمان جنگ رو هم دارن ولی وقتی میرن کمیسیون دکترای بنیاد شهید میگن سالمین چطور میشه ؟؟/ 0471...0937:از بانک مهر اقتصاد مبلغ 130 میلیون وام گرفتم 20 درصد وام یعنی 26میلیون را ندادن در حساب بانک مسدودکردن از چه طریق برای وصولش میتونم اقدام کنم به کجا مراجعه کنم ؟ گزارشی تهیه کنید. 5587...0990:با سلام.قرار شد بانکها برای وام ازدواج فقط یه ضامن برا هر ...
اخبار حوادث
خصوصی حرف بزنم اما وقتی پسرم رفت، دوباره با همسرم دعوایم شد و اول با چاقو دو ضربه به دستش زدم و بعد با جوراب خفه اش کردم. ترسیده بودم برای همین فرار کردم و صبح با پسرم تماس گرفتم و گفتم به مادرت سر بزن. حدودا 19 روز در شهرهای مختلف بلاتکلیف بودم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم را به پلیس معرفی کنم. با ثبت اعترافات متهم، پرونده برای صدور حکم در اختیار شعبه نهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی ...
شهید مدنی در کلام دوست و آشنا / دزدان از پیر و کودک نمی ترسند، باید جوانان را آگاه کنیم
ولی وضع مالی ام بد بود عبایم پاره شده بود من هم نمی خواستم راجع به دنیا و فقر مالی ام حرف بزنم . وقتی می رفتم قسمتی که سوراخ شده بود را در مشت می گرفتم و همه جا مواظب بودم که دستم را از روی آن بر ندارم و پارگی عبایم مشخص نشود . در حرم امام رضا (ع) رفتم زیارت کردیم و بیرون آمدیم دیدم همه جا باید حواسم پی این سوراخ باشد و باید مواظب باشم که دستم را رها نکنم هم ناراحت شده بودم و دیگر خسته شده بودم که ...
شرح مناظره ی موسی و فرعون در مثنوی
*** این بود حق من و نان و نمک که مرا پیش حشر خواری کنی *** روز روشن بر دلم تاری کنی گفت خواری قیامت صعب تر *** گر نداری پاس من در خیر و شر زخم کیکی را نمی تانی کشید *** زخم ماری را تو چون خواهی چشید ظاهراً کار تو ویران می کنم *** لیک خاری را گلستان می کنم فرعون به موسی گفت: این حرف ها را کنار بگذار. آیا واقعاً حق نان و نمکی که بر گردن تو دارم این است؟ که مرا در نزد ...
گزارش جالب از برگزاری دورهمی لوکس زنانه در تهران
حرفاشون هم یه چیزایی شنیدم. جسارت نباشه خانم، اما یه سری زن پولدار و بیکارن که جمع می شن دور همدیگه و... یعنی اونجا معروفه؟ شما چند بار مسافر بردید؟ خانم این خیابونی که شما دارید، تشریف می برید، چند تا دیسکو داره. کم نیست. فقط هم زنونه نیستن. همه جور مراسمی برگزار می شه. به تالار که می رسم، نگهبان راهنمایی می کند تا از در پارکینگ وارد تالار شوم. پارکینگ تا نزدیکی ...
همسرم می دانست که در سفر آخرش عروج می کند
پسرم بعضی از مردها می آمدند که زخمی و خاکی بودند در آن لحظه یک احساس خفگی به من دست داد و دلشوره عجیبی گرفتم، دخترم تا این صحنه ها را دید سریع یک چادر برداشت و به کمک پدرش رفت، اما تا بعدازظهر خبری نشد از پدرش، دخترم مدام با حالتی نگران وارد چادر می شد و سراغ پدرش را از من می گرفت و باز می رفت دنبال پدرش تا اینکه پسرم برای بار دوم زنگ زد و گفت: مادر الان اسم بابا رو در لیست شهدا اعلام کردند، از این ...
شهید حاجی حسنی از تعلیم قرآن خسته نمی شد/ در اوج خستگی تلاوت های نابی داشت
محسن آشنا شدم. رفتم خدمتشان و تست دادم، البته آن موقع آقامصطفی، برادر بزرگ ترشان بودند. خلاصه یک سال که گذشت به لطف خدا به رتبه های قرآنی خوبی دست پیدا کردم و تازه آن موقع بود که متوجه درخواست یک سال پیشم از امام رضا(ع) در حرم شدم. اسفیدانی اخلاق حسنه شهیدحاجی حسنی را از بارزترین ویژگی های این نخبه قرآنی برشمرد و افزود: ایشان در دینداری نیز بسیار شاخص بود. اهل غیبت نبود و اگر در جمعی ...
نماز جمعه را مقابل پنتاگون خواندیم/ اعتصاب غذا به صرف چای مقابل کاخ سفید +عکس
! حالا! نذار فرار کنه! اون رو بگیر! ایشان تمام این صداها را ضبط می کنند و این نوار در یک برنامه سریع السیر از پشت بلندگویی در دانشگاه پخش می شود. تأثیر این کار بین دانشجویان فوق العاده بود. چهره واقعی رژیم به وضوح و به روشنی برای دانشجویان ایرانی و خارجی نمایان شد. *تحقیر می شدیم برای همین انقلاب کردیم من با تمام وجودم می گویم که امام راست گفت. واقعا پابرهنه ها بودند ...
مریلا زارعی: سینما به من زندگی کردن آموخت
با کمال میل پذیرفتم. کاری را که شروع کرده بودم، باید تا انتها می رفتم. وقتی می گویم یا علی، تا آخرین لحظه پای حرفم می ایستم. خلاصه اینکه سناریو برایم آن قدر جذاب بود که به طرفه العینی آن را به انتها رساندم و همان جا اعلام موافقت کردم. برای آقای فرهادی هم جالب بود. فکر می کنم او هم از این برخورد متعجب بود تا جایی که سؤال کرد نقش را خواندی؟ گفتم بله. نقش شهره واقعا در سناریو حضور دیالوگی و فیزیکی ...
تلخ اما شیرین!
همه دعوا داره، همه دشمن ان. همه غریبه ان. عیب داره. اَخه... بس کن زن، تو این قهوه خونه کی ما رو می شناسه که واسه ما تره خورد کنه! گیرم بعدِ رفتن ما این آقایون بگن اینا چه خل هایی بودن، بگن، فکر می کنی کجای دنیا کج می شه! پیرمرد به سرفه افتاد. فری کج گفت: عین بابای من حرف می زنه! پیرزن سکوت کرد. چایش را با دست های لرزان به لب نزدیک کرد. داغ بود آن را پس زد و گفت: سوختم. اگه حواس ...
عملیات خیبر در خاطرات شهید عبدوس
ثبت نامم نکردند. در راه برگشت به خانه از حرف های بچه های محل، متوجه تاریخ اعزام شدم. نقطه امیدی در دلم روشن شد. تصمیم گرفتم بدون ثبت نام و آموزش نظامی به جبهه بروم. وقتی به خانه رسیدم، چیزی نگفتم و با خوشحالی مشغول بستن ساکم شدم. از مادرم هم خواستم، در جمع آوری وسایل کمکم کند. مادرم از جریان ثبت نام چیزی نپرسید. می دانستم راضی است. خودش اهل جبهه و جنگ بود. می دیدم خیلی به خانه شهدا می رود و از ...
گزارشی از اجاره کانتینرهای انبار کالا
...، گذاشت تو همین انبار. خوب آخه مفت می خرن. هر چقدر هم نو باشه دست دوم حساب می شه. این شماره تلفن که نوشتم رو بهش زنگ بزن. این شرکت حمل و نقله، اما یه انباری رو می شناسه خارج شهر که می تونی اسبابت رو ببری اون جا. مطمئنه. و برمی گردد تا داستان زندگی اش را در گوش کناردستی اش تمام کند. این جا کسی موبایل ندارد. ارتباط با بیرون از ساختمان قطع شده. پس بعضی ها می نشینند به تعریف خاطره . ...
تویی دستگیر دل بی کسان
...... می گفتن مُجَرَّد مونده بوده و مرد قهوه چی که اهل کتاب مِتابه، می گفت که سید، فیلسوف و شاگرد علمای بزرگ نجف و مشهد و قزوین بوده... گاهی بعضی ها که نمی شناختندش، ازش می خواستن بره به خونه شون و براشون روضه بخونه... سید هم لبخندی می زد و با افسوس می گفت: صدای روضه خونی ندارم ... اگه سید رو می دیدی، آرزو می کردی به جای من قاب عکس حرم امام رضا (ع) می بودی و گاهی می دیدی ش!... (درگذشتة سوم ...
پدرم میگوید به خاطر عدم تمکین همسرم زن دوم بگیرم اما ...
کنند و پدرش در اصل داماد سرخانه است. با این حال از آن دختر خوشم آمد و به وضع مالی شان اهمیتی ندادم. پدرم گفت این ها به درد ما نمی خورند، اما من به حرفش گوش ندادم. پیرمرد حرف پسرش را قطع کرد و گفت: راست می گوید. حتی آنقدر عجله کرد که دو روز بعد از خواستگاری با هم عقد کردند. جمال بار دیگر رشته حرف را در دست گرفت و ادامه داد: خب جوان بودم و جاهل. راستش نخستین بارم بود که به ...
اجاره نشینی در کوچه بن بست
بالاتر اجاره دادم، رفت. گفتم: ما بدون خانه، با دو کامیون بار، یک ساعت دیگر شب می شود. می فرمایید چه کنیم؟ با لبخندی مشمئزکننده گفت: مشکل شماست، به من ربطی نداره. در را بست... قسم به خود خدا، دو کامیون 48ساعت کنار کوچه در حالی که دل شان سوخته بود 500 تومان گرفتند و دو شب در حالی که خون گریه می کردم از این سو به آن سو می دویدم با یک پسر مدرسه ای و دو دختر، دو شب را در خانه یک دوست گذراندیم ...
از کار های دوستانم تعجب می کردم / ناخواسته به اتاق استراحت شان رفتم
هم ازدواج کردیم. ایران 110 این اخبار را از دست ندهید: با صدای جیغ مادرم از اتاق بیرون آمدم/ مادرم در وضعیت بدی بود ارتباط کثیف زن متاهل با مرد غریبه فاجعه آفرید صبح به خانه ام رفتم/ با صحنه ای روبه رو شدم که باعث شد همسرم را بکشم گلایه مجری تلویزیون از انتشار عکس وی در خبر درگذشت یک بازیگر +عکس تصادف مرگبار ماشین پوتین در مسکو + عکس همکارم از من خواست او را با منشی شرکت تنها بگذارم / او نگاه بدی به دختر جوان داشت+ عکس اقدام زشت دو جوان تهرانی با دانشجویان در پراید +عکس ...
55 سال طبابت با بیش از30 هزار جراحی مغز و اعصاب
کردیم تا 3 بعدازظهر. پروفسور عاملی گفتند؛ تو هنوز هم می خواهی جراحی مغز و اعصاب را ادامه دهی؟ خسته نشدی؟ گفتم؛ نه اگر می خواستم خسته شوم شروع نمی کردم. خب ادامه دادم خوشبختانه. سال 1345 من به سربازی رفتم و آن زمان دو فرزند داشتم و همان سال هم امتحان بورد تخصصی جراحی اعصاب برای اولین بار برگزار می شد و من دقیقاً اولین نفری هستم که سال 45 تخصص جراحی مغز و اعصاب را با امتحان گرفتم ...
از جوی خون خیابان 17 شهریور تا پای قطع شده آقاجری در والفجر مقدماتی - افسانه ای که از مدرسه علوی سا
. شاید بتوانم بگویم که آن زمان، حتی فکرش را هم نکرده بودم. حتی ما برای عقد خدمت امام رفتیم، اما دوربین عکاسی نبردیم. کسی باور نمی کند. وقتی برای عقد، با اعضای خانواده خدمت امام رسیدیم؛ همه به محض دیدن امام، شروع به گریه کردیم تا بالاخره آرام شدیم و امام فرصت پیدا کردند تا خطبه را بخوانند. واکنش خود ایشان در آن لحظه چه بود؟ امام، خصوصاً در چنین فضاهایی، بسیار کم حرف بودند. کمی که ...
تریاک موسیقیدان حرفه ای را سارق کرد
از دوستانش اعتراف کرد. گفت وگو با متهم: ازدواج کردی؟ بله یک سال قبل ازدواج کردم. سابقه داری؟ نه. قبلاً چه کاره بودی؟ من موسیقیدان هستم. چند سال قبل در رشته موسیقی از یکی از دانشگاه های معتبر مدرک گرفتم. من استاد موسیقی بودم و در این رشته تدریس می کردم و تعداد زیادی شاگرد داشتم اما بد آوردم. چه شد که استاد ...
صبح به خانه ام رفتم/ با صحنه ای روبه رو شدم که باعث شد همسرم را بکشم
! متهم این پرونده جنایی ادامه داد: با آن که 4 دختر عروس کرده بودم ولی همسرم مدام به من توهین می کرد به طوری که دیگر از فحاشی های او خسته شده بودم. حدود 2 سال قبل بود که برای آخرین بار با او ازدواج کردم ولی در این مدت هیچ وقت او را کتک نزدم تنها چند سال قبل یک سیلی به گوشش نواختم!! با این حال ریشه اختلافات ما همچنان پابرجا بود تا این که حدود 100 میلیون تومان به همسرم ارث رسید. روز حادثه حدود ساعت ...
فیلم های بلاک باستر/پاپ کورنی پاییز 2016
احتمالا با اثر خیلی خوبی طرفیم. چون بسیاری از منتقدان آن را فیلمی معرفی کرده اند که بعد از این همه سال واقعا در تکرار فستیوالِ دلهره ی پروژه ی جادوگر بلر موفق بوده است. ببینیم و تعریف کنیم! اسنودن Snowden چند سالی است که داستان مهندسِ سازمان های CIA و NSA که مدارک سری دولتی را در مطبوعات فاش کرد و بعد مجبور شد به روسیه پناهنده شود، بحث روز اخبار سیاسی است. تمامی ...