سایر منابع:
سایر خبرها
طلاق های عجیب و غیر قابل باور!؟!
وقت از میوه فروشی خانه تان یک گونی خیار قلمی بخرید و بعد سری هم به خشکبار فروشی بزنید و هر چه دارد و ندارد بار کنید و به خانه تان ببرید. چند وقت پیش زن 24 ساله ای به اسم نگار، شوهرش را دنبال خودش به دادگاه خانواده شماره دو کشاند و پایش راتوی یک کفش کرد که طلاق می خواهد. البته او دلیل کاملاً موجهی برای این خواسته اش داشت و به قاضی شعبه 268 گفت: چند روز پیش از شوهرم خواستم برایم یک کیلو ...
همسر شهید باقری: عبدالله همه زندگی من بود/ سر سفره عقد آرزوی شهادت می کرد/ هنوز هم منتظرم برگردد + تصاویر
دولت بهار/ سال 60 پدر و مادر عبدالله تازه ازدواج کرده بودند که یک شب مادر عبدالله خواب می بیند که صدایی دو مرتبه به او می گوید: خانم دامن شما سبز می شود. بار سوم همان صدا می گوید: خانم ، شنیدی ؟ می گویم دامنت سبز میشه. یک سال بعد حدود هفت ماه بود که فرزند اولش را باردار بوده، خانم ملکی مادر شهید ملکی به خانه خانم باقری می رود و می گوید: فرزندت پسر است، من خواب دیدم، بچه ای را به من دادند، پرسیدم ...
میترسیدم بعد از این سالها پدرم را نشناسم و او را عمو صدا بزنم!!
...؛ شاید به اینده فکر می کند یا شاید به گذشته؛ شاید هم نگران نگاه در و همسایه است. هر چه هست حسابی به فکر فرو رفته و اصلاً ترافیک مسیر و دوری راه را متوجه نمی شود. پشت در خانه که می رسیم، بغض سیداحمد یکباره می ترکد و مرد گُنده مثل بچه ها زار زار گریه می کند. همسر سیداحمد در را که چند ثانیه قبل آقای پناهی مددکار ستاد دیه زنگش را زده بود، باز می کند؛ همین طور میخکوب در چارچوب در می ایستد ...
ما در تاریکی نمی مانیم
ایران آنلاین / گره کور یک نمایش! در ابتدای این گزارش چه باید نوشت؟ هشدار را باید به چه کسانی داد؟ کدام رده سنی نباید به تماشای این تئاتر وحشت بنشیند؟ وقتی سن بازیگران آن که واقعی ترین قصه های زندگیشان را روی صحنه می برند از 6-7 سال شروع می شود و به مثبت 18 نمی رسد! نور انداخته اند روی صحنه تا زوایای تاریکی روشن شود. همه دردهای همدیگر را دوره کرده اند. راز کسی از کسی پوشیده نیست. منظور از کسی جمع خودشان است. طول می کشد تا سفره دلشا ...
با این روش فرزندی مسئولیت پذیر تربیت کنید
خودش را به عهده بگیرد و به اصطلاح از پس خودش بر بیاید. در ادامه با ما همراه باشید تا به شما نحوه تربیت کودک مسئولیت پذیر را آموزش دهیم. یادم می آید هنگامی که فرزندانم کوچک بودند دوست داشتم به عنوان یک مادر تمام کارهای آنها را چه ریز و چه درشت خودم انجام بدهم تا چیزی از قلم نیفتد اما اشتباه فکر می کردم باید از زمانی که فرزندانم دست چپ و راست خود را شناختند باید به آنها مسئولیت پذیری را ...
مردی با این خصوصیات، مرد ایده آل دختران ایرانی است!
. مثلاً وظیفه ندارم در خانه شان کار کنم. وظیفه من همان وظایف شوهرم است . ترلان، 22 ساله هم معتقد است: خانواده همسرم از نظر تحصیلات و فرهنگ باید تقریباً هم کفه خانواده خودم باشند؛ مثلا اگر در خانواده ما مردسالاری است (نه به شکل زننده) مثل خانواده های سنتی، آنجا هم همین باشد. چون من یاد نگرفتم امور خانه را در دستم بگیرم و همیشه به عهده پدرم بوده و من تقریباً به سبک مادرم بزرگ شدم. خانواده منطقی ...
زنان مطلقه مشتری انبار کالا در جنوب تهران
.... دو سال زندگی کردم اما نشد که زندگی کنیم. مرد زن دیگری داشت و زندگی دیگری و زن دیر فهمیده بود وقتی که دیگر رنگ های فرش و پرده و روتختی و حتی اتاق خواب بچه ها را انتخاب کرده بود و می رفت که زندگی دیگری را بالای شهر تهران شکل بدهد. پدرم با این که فهمید اصرار داشت بمانم و زندگی کنم اما من دیدم نمی توانم. همه اسباب خانه روی سرم خراب شده بود. تقاضای طلاق کردم و برگشتم خانه پدر ...
خواستگار شیاد!
بده بقیه را از جای دیگر فراهم می کنم! در ثانی من که از تو جهیزیه نمی خواهم به تو قول می دهم که بهترین زندگی را برایت فراهم کنم با بهترین وسایل و تجهیزات منزل اصلاً نگران نباش!! من که فریب حرف های او را خورده بودم سریع به بانک رفتم و پول را به حسابش واریز کردم چند هفته از این ماجرا گذشت و هر بار که به او می گفتم پس چرا به خواستگاریم نمیایی هر بار از قضیه طفره می رفت و می گفت صبر کن تا در ...
نگاهی به طرح بهسازی مزار شهدا؛ جمله عجیب یک عارف در خصوص مزار شهدا/ لزوم سماجت در اجرای این طرح چیست؟/ ...
...> این طرح برای اولین بار در بهشت زهرا به عنوان مشهورترین گلزار شهدای کشور در قطعه44 به اجرا درآمد و در حدود چهار سال به طول انجامید که اعتراضات گسترده ای را دربر داشت. اما در سال 1387که دوباره زمزمه های اجرای این طرح با گودبرداری در قطعه 40 به گوش رسید، این بار خانواده شهدا اعتراض خود را به شکل جدی تری دنبال کردند و کار به دیوان عدالت اداری کشید و دستور توقف تخریب صادر شد. چند سال گذشت تا اینکه در ...
کار کثیف پدر معتاد با دختر جوانش / برای همیشه خانه را ترک کردم
افتادم وقتی چشمامو وا کردم دیدم... می دونم که پدرم حالت عادی نداشت. تو اون شرایط نمیشه مقاومتی کرد. فردای اون روز از خونه فرار کردم. به نامزدت چی گفتی؟ خانم شما جای من بودی، چی می گفتی؟ اینجوری نمی شد. ممکن بود قبول کنه اما بعدا باید سرکوفت هاشو تحمل کنم. فقط زنگ زدم بهش گفتم نمی تونم باهات زندگی کنم، حلالم کن! بعد از اون هم خطمو سوزوندم. فقط چند بار تو همون سالای اول از تلفن باجه ...
سیدی آذرشهری که اهل همه ایران بود/ بشارتی که امام حسین (ع) به آیت الله مدنی داد
مدنی دست به عمل ابتکاری زد، طلاب را جمع کرد و جملگی کفن پوشیدند و به منزل آیت الله حکیم رفتند و از ایشان خواستند که دستور جهاد بدهند. آیت الله مدنی در سال 1350، به فرمان امام خمینی(قدس سره)، جهت تدریس علوم دینی به خرم آباد رفت و حوزه ی علمیه کمالیه (خرم آباد) به همت و تلاش ایشان تأسیس شد. چندی بعد بر اثر فعالیت هایی که علیه رژیم ستمشاهی داشته به نورآباد ممسنی، گنبد کاووس، بندر کنگان و ...
مسئولان هر وقت جانباز را دیدند، راهشان را کج کردند!
...> هرچند سخت ترین شرایط برای من همان موقع پیش آمد. زخم بستر و عوارض کلیه و ... شاید من هر ماه یا چند ماه یک بار، مسیر شهرمان به تهران را طی می کردم. می آمدیم برای کارهایی مثل جراحی و دوباره برمی گشتیم. تب و لرزهای خیلی شدید که خیلی روی کلیه هایم عوارض گذاشت. بچه لاغری بودم. فاش نیوز: افسرده نشدید؟ اشتهایتان کم نشده بود؟ - به هرحال چنین اتفاقی در چنین حجم سنگینی برای هرکس بیفتد ...
باورم نمی شد مسعود دیگر نیست/بنیاد شهید شهادت همسرم را نپذیرفت
به من می گفتند از من سوال نکن که من کجا می روم چون نمی توانم به تو بگویم. چرا که در دوران جبهه، بسیاری از دیدارها پنهانی و محرمانه بود. البته می گفت اگر در اخبار شنیدی حضرت آقا در فلان جا هستند بدانید من نیز همان جا هستم. **آگاهانه انتخاب کردم بارها وقتی به خانه می رسید خسارت های ظاهری و کوچک جسمانی برایش پیش آمده بود. مثلاً یک بار ترکشی به اورکتش خورده بود. گاهی به ایشان زنگ ...
همدلی، مطالعه و آموزش نیاز ضروری هنرمندان شادگانی است
: مسعود البوجنام هستم، در تاریخ یک اردیبهشت 56 در خرمشهر به دنیا آمدم، متاسفانه به دلیل برخی از مشکلات نتوانستم بیشتر از دیپلم درس بخوانم، دوره ابتدایی را در مدرسه شهید هاشمی نژاد تهران، منطقه 8 تهرانپارس خواندم و تا اواخر سال تحصیلی اول راهنمایی را همان جا تحصیل کردم و سپس به شادگان آمدیم، در سال 1377 ازداوج کردم و خدا سه فرزند نصیبم کرد. از دوران ابتدایی در تهران تئاتر را در مدرسه شروع ...
درد دل قهرمان المپیک : فقط یک اتفاق می تواند سهراب را زمین بزند
اما انگار به مذاق برخی ها خوش نیامده است. من نمی دانم دیگر چطور باید خودم را ثابت کنم. الان باید زمان خوشی باشد اما دوران بد من شروع شده است. البته خدا را شکر که بی منت مدالم را گرفتم و سرم بالاست. وجدانم نیز راحت است. سهراب مرادی آنقدر توانایی دارد که تا چهار سال دیگر مدال بگیرد مگر اینکه برخی اتفاقات مثل تبعیض ها رخ دهد، این اتفاقات می تواند سهراب را راحت زمین بزند. -در این مدت کسانی ...
شهید مدنی برای امام خمینی چون مالک اشتر بود برای امام علی(ع)/ آقا گفت: من به حبیبی رأی می دهم؛ مردم ...
. تا اینکه شهید مدنی امام جمعه ی تبریز شد و من در دفتر شورای انقلاب در محضر شهید آیت الله مدنی مشغول شدم و همچنین تنها کسی بودم که با دست خط شهید مدنی در آموزش و پرورش به عنوان معلم استخدام شدم. آناج: چگونه با شهید مدنی آشنا شدید؟ اصلا به خاطر ندارم که در پی کدام اتفاق برای اولین بار خدمت شهید مدنی رسیدم اما دلچسب ترین دوران فعالیتم در شورای انقلاب بود چرا که در ارگان های دیگر ...
طالقانی؛ مفسری در تکاپوی بازخوانی قرآن در دوران جدید
...> شکرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده از حضور در این جلسه چند انگیزه داشتم. نخست تکریم مجاهد بزرگ مرحوم آیت الله طالقانی و دیگری دیدار بزرگانی که قراربود درجلسه حضور داشته باشند و ازجمله استاد ما در مبارزه و مجاهده در راه انقلاب، جناب آقای دکتر صلواتی. خداوند ایشان را سالم و سلامت بدارد. همان طور که جناب آقای دکتر عابدینی فرمودند، با حضور دکتر صلواتی ما باید مستمع باشیم و امروز سخن گفتن ما از دست رفتن ...