سایر منابع:
سایر خبرها
جزئیاتی از زندگی شخصی آرام جعفری و بازی در نقش معشوقه شاه
...> من سال 1359 به دنیا آمدم. خوشبختانه پدر و مادرم هر دو تحصیلکرده رشته ریاضی اند. پدرم رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه تهران خوانده و مادرم فوق دیپلم ریاضی دارد. برادرم هم مهندس مکانیک است. وقتی خانواده ام متوجه علاقه ام به هنر شدند از پنج سالگی مرا به کلاس های کانون پرورش فکری فرستادند. از اول راهنمایی هم در کنار مدرسه به کلاس بازیگری می رفتم. از 16 سالگی هم در کلاس های زنده یاد سمندریان شرکت کردم ...
خط قرمزهای علیرام نورایی/ با توهین کنندگان به حرمت خون شهدا زاویه می گیرم
خاص است. علیرام یعنی چه؟ دست پدر و مادرم برای این نامگذاری درد نکند. (می خندد) علیرام یعنی در مرام علی و پرورش یافته به دست علی. می توان چنین تعابیری از این اسم داشت، چون اسمی بود که پیشتر از من وجود نداشت و ابداع پدرم است. اما می دانم بعد از من چند نفر دیگر از این اسم استفاده کردند. البته در دوران بچگی و مدرسه، چندان با این اسم راحت نبودم و برخی با شیطنت، اذیتم می کردند. اما وقتی بزرگ تر ...
کابوس های دختری که با آهک کور شد
پاک نکرده، گفت: آن شب خانه عمه ام بودیم. میخواستیم برگردیم خانه خودمان، شوهرعمه اصرار کرد شب را همانجا بمانیم. ساعت 3 نصف شب بود که شوهرعمه از خواب بیدارم کرد و مرا به دستشویی برد. او مرا گرفت و به طبقه پایین خانه که یک خرابه بود، برد. بعد مرا روی زمین انداخت. با دستهای دو دستم را گرفت. با پاهایش نیز پاهایم را به زمین چسباند.در همان موقع آهک را در چشمانم ریخت. من التماس می کردم و میگفتم دنیا را دوست ...
"قصاص" کردم تا دنیای دختران را خراب نکنند
به دستان پدر گره زده بود، وارد دفتر اجرای احکام شد تا مراحل پایانی اجرای حکم سپری شود. دخترک در گفت وگویی با جام جم از روز حادثه و سختی های زندگی در این هفت سال صحبت کرد. درباره روز حادثه بگو؟ ما مهمان خانه عمه ام بودیم. شوهرش آخر شب آمد. صبح، زودتر از همه بیدار شدم. او به بهانه این که می خواهد مرا به سرویس بهداشتی ببرد تا دست و صورتم را بشویم، مرا به بخش دیگر از خانه شان برد ...
خودنوشتی از زندگی پسر قدسیه
خبرگزاری شبستان -اصفهان: علی محمد دهقانی آرانی استاد و پیشکسوت روزنامه نگاری کشور و پدر مطبوعات شهرستان آران و بیدگل 10 آبان ماه 95 در سن 75 سالگی به دیدار حق شتافت و صبح امروز در قطعه نام آوران بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. متن زیر خودنوشتی از زندگی این استاد قلم است که از برخی یادداشت های این هنرمند فقید تلخیص شده است: یادم نیست نخستین گریه را چه زمانی سر دادم. یادم ...
بابک حمیدیان: قرار نیست سوپر استار شوم
چه آرزوهایی فکر می کردید؟ - مثل هر دانشجوی تئاتری در آن سن دوست داشتم روی سن بروم و مخاطب تشویقم کند. دوست داشتم در سینما بازی کنم و عکسم را روی سردر سینماها ببینم. می خواستم به پدر و مادرم بگویم این همه سال سرمایه گذاری روی پسرشان به ثمر نشسته. می خواستم آدمی باشم که به یک رویای دست نیافتنی می رسد و به سراغ رویاهای بزرگ تر می رود. بشر همیشه آرزو داشته پرواز بکند و از همان موقع فکر می ...
دکترابراهیم یزدی: هیچ نوع بدیلی برای روحانی نداریم
، همین جوری در این ماجرا دور می زدند! و این ماجرا تقریباً از بعد از دولت آقای رجایی هرکس مسئول بود مسئول ماند مگر این که دیگه از سن و سال گذشتش؛ و کسی رو امکان ورود به این ساختار قدرت نبود. در واقع بخوام مثال تاریخی بزنم مثل دولت های قبل از حسنعلی منصور، که همه پسر بعد از پدر وزیر بودند. احمدی نژاد اومد این حلقه رو شکست، فرصت ایجاد کرد برای کسانی که توی این ماجرا نبودند اما می شد تصور کرد که در ...
صدای بیکاران به نمایشگاه مطبوعات رسید
.... از دوران دانشجویی در یک مغازه مشغول به کار بوده و کارش را همچنان ادامه می دهد اما با حقوق کم و بدون بیمه که تنها برای دوران دانشجویی مناسب است. از وضع موجود ناراضی است و می گوید مدرکش را فقط برای راضی نگه داشتن پدر و مادرش گرفته وگرنه می داند که مدرک عمران دانشگاه آزاد جایی خریدار ندارد. جوان دیگری که از این غرفه به آن غرفه در نمایشگاه مطبوعات رفت و آمد می کند می افزاید: مرکز آمار ...
انتقال مفاهیم اجتماعی، هزینه جسمی و روحی دارد
داند چه باید بسازد؛ دل من برای ایران و مردم سرزمینم می تپد. عدالت، دغدغه من است. این مسئله، فقط مختص به ایران نیست و مرز نمی شناسد؛ یعنی من؛ دیدی فرا ملی دارم و بی عدالتی در هر نقطه از این کره خاکی، مرا آزرده می کند؛ به طور مثال، من اشعار شاعران کرد و عرب با درونمایه های آوارگی، عشق، جنگ و... را روی ملودی خواندم و منتشر کردم، چون حس می کنم وظیفه ای بر گردن من است و باید از هر راهی که می توانم به مردم ...
ایران از زبان مخاطبان
است ولی من اگر بخواهم بروم دکه روزنامه بخرم حتماً ایران را می خرم، اجازه بدهید یادی هم از پدرم داشته باشم که روزنامه خواندن را مدیونش هستم. پدرم با اینکه پیر شده و بازنشسته است هر روز روزنامه ایران را می خرد و روزنامه خواندن یکی از ضروریات زندگی ایشان است و من هم بواسطه اینکه پدر از همان کودکی های ما با روزنامه وارد خانه می شدند از 15 سالگی مرتب روزنامه خوانده ام.و یک توصیه به روزنامه ...
هفته ای از آنِ سه شاعر و یک منتقد
رؤیایی اصلاً شاعر نیست! الآن چنین نظری ندارد؛ یا در مورد احمدرضا احمدی گفته که اخیراً دوباره خواندم و به این نتیجه رسیدم که درباره اش اشتباه کرده ام! همان طوری که یک زمانی می گفت سعدی شاعر نیست! بعداً گفت من از طریق بچه ام که موسیقی کار می کرد متوجه شدم که در مورد سعدی اشتباه کرده ام که گفته ام شاعر نیست چون با نگاهی که اروپایی ها به شعر داشتند، به سراغ شعرش رفته بودم! الآن در مورد آثار شاعران پست مدرن ...
جلیل: از نقش تازه ام می ترسم/ مارال: جشنواره رم به افتخار جاودانگی ایستاد
این موفقیت جهانی بهانه ای شد تا جام جم آنلاین با این پدر و دختر هنرمند به گفت و گو بنشیند. جلیل فرجاد از چه زمانی کار هنر و بازیگری را آغاز کرد؟ جلیل (با خنده) : از همان زمانی که مادرم بعد از هر نماز دعا می کرد که من در کلاس تئاتر رفوزه بشوم. من از خانواده ای مذهبی و آذری ام و مادرم شدیداً با کار نمایش مخالف بود. سال 53 مخفیانه و بدون اطلاع او تا 6 ماه کلاس آموزش تئاتر می رفتم. وقتی مادر متوجه شد بعد از هر نماز دعا می کرد که من رفوزه بشوم و نمایش را رها کنم. تا سال 58 در خانه ما تلویزیون نبود. بعد از انقلاب، مادرم در سالن های محلی، چندتا از تئاترهای مرا که مفهومی ارزشی و دینی داشتند تماشا کرد، آنجا بود که رضایت داد و گفت؛ شیرم حلالت مادر. مارال: ورود به کار بازیگری برای من فراتر از مباحث مادی و بیشتر معنوی است چرا که کار دلخواه من است. از کودکی مقابل دوربین رفتم. برخی می گویند دختران فرجاد به سفارش پدر توانستند صاحب تصویر شوند، البته ما دو خواهر همیشه وامدار نام پدر بوده و هستیم. اما به واقع سختی های بسیاری در تئاتر و نمایش تحمل کردیم و با ممارست فراوان به عرصه هنرپیشگی وارد شدیم و اصلاً پدر اهل سفارش کردن و پارتی بازی نیست. جلیل: مارال و مونا از همان کودکی وقتی که من برای اجرا و ضبط برنامه می رفتم همراه من بودند. مارال از 6 سالگی و مونا از 2 سالگی جلوی دوربین رفتند. اما آنچه مهم است پشتکار آنها بود که توانستند به مراتب بالاتری از بازیگری برسند. سفارش آنها را به هیچ کارگردانی نکردم. همیشه هم گفته ام که چاه باید خودش آب داشته باشد. شنیده ام که آقای فرجاد بسیار اهل مطالعه هستند، درست است؟ جلیل: مطالعه وظیفه اصلی یک هنرپیشه و شرط مهم بازیگری است. مارال: عادت به مطالعه در خانواده ما موروثی است. پدرم بسیار اهل مطالعه است و این رفتار کتابخوانی او در من و مونا هم به یک عادت دوست داشتنی تبدیل شده است. پدر معتقد است که هنرمند، بدون مطالعه، نمی تواند اجرای موفق و تأثیرگذاری نزد مخاطب داشته باشد. جلیل فرجاد: بازی در نقش راهب مسیحی و تجسم عظمت رأس امام حسین (ع) چنان سنگین است که هربار متن آن را می خوانم تمام بدنم می لرزد. درباره فیلم جاودانگی که در جشنواره رُم درخشید، بگویید؟ مارال: سال گذشته برای ایفای نقش یک مادر در جاودانگی به تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی و کارگردانی مهدی فردقادری دعوت شدم. این فیلم، کاری سکانس پلان است یعنی دوربین بدون کات، شروع به تصویربرداری می کند تا زمانی که فیلم تمام شود، آن موقع کارگردان کات اعلام می کند. داستان فیلم در 6 کوپه قطار اتفاق می افتد و سیر تکامل یک فرد را در مراحل مختلف زندگی و نوع نگاه او به جامعه را نشان می دهد. در یکی از کوپه ها، من مادری مذهبی و همسر مردی مذهبی و سنتی هستم که پسر جوان ما عاشق دختری شده که مورد تایید پدر خانواده نیست، لذا همسرم مرا کتک می زند و معتقد است که این گستاخی پسر نتیجه تربیت مادرانه توست. پیام فیلم چیست؟ مارال: پیام فیلم، جاودانگی است. جاودانگی شامل برخی رفتارها و احساساتی است که از یک فرد باقی می ماند و به دیگران منتقل می شود. جلیل: جاودانگی می خواهد بگوید حق با توقع فرق دارد. یعنی ای انسان اگر لطفی در حق کسی انجام دادی، توقع تشکر و منتظر بازپس گرفتن نتیجه مباش. کار و خدمت را به رسم انسانیت انجام دهیم نه به شرط مزد. در واقع کاهش توقع از دیگران باعث افزایش آرامش خود فرد می شود. همچنین می گوید، ای انسان به حیطه اختیارات دیگران احترام بگذار و از بکار بردن بایدها و نبایدهای دستوری در تعامل با دیگران پرهیز کن. جشنواره رُم چه جایگاهی در بین جشنواره های بین المللی دارد؟ مارال: جشنواره رُم از مطرح ترین جشنواره های بین المللی سینما بعد از جشنواره کن فرانسه است با این تفاوت که در جشنواره رم هیات داوران مانند دیگر جشنواره ها وجود ندارد بلکه مردم و تماشاچیان، داوران اصلی فیلم ها هستند. جاودانگی توانست از بین3500 فیلم معرفی شده به جشنواره جزو 44 فیلم پذیرفته شده و در نهایت جزو 10 فیلم برتر جشنواره قرار گیرد. رفتار مردم و تماشاچیان در قالب داوران جشنواره با جاودانگی چگونه بود؟ مارال: جاودانگی چنان تحسین حضار را برانگیخت که در پایان، تماشاچیان به مدت 10 دقیقه آن هم بصورت ایستاده بازیگران و عوامل تهیه فیلم را تشویق می کردند. این فیلم در چند جشنواره بین المللی دیگر هم دعوت شده که در آنها نیز حضور خواهد داشت. جاودانگی اگرچه فیلمی یک ساعت و 45 دقیقه ای است اما به دلیل مفهومی بودن آن، تا ساعتی بعد از اتمام فیلم، فکر تماشاچیان را درگیر خود می کند تا به کشف درباره مفاهیم فیلم برسند. جلیل: جاودانگی فیلمی طولانی و مفهومی است و برای درک مطلب آن باید صبورانه تمام فیلم را تماشا کرد. تقریباً از دقیقه 90 به بعد تازه تماشاچی با رازهای فیلم پی می برد و با اشتیاق به کشف مجهولات و معماهای داستان می پردازد. نگاه حاضران و هنرمندان دیگر به نوع پوشش شما به عنوان یک دختر هنرپیشه ایرانی چگونه بود؟ مارال: یک هفته در جشنواره رم حضور داشتم و آنچه که بسیار مورد توجه حاضران، عکاسان و هنرپیشه های دیگر بود، نوع پوشش شایسته و حجاب کامل بازیگران و هنرمندان ایرانی بود. نوع حجاب اسلامی ما چهره دختر ایرانی امروز را که در جامعه نیز فعال است را نشان می داد. لذا هرجای جشنواره که حضور داشتیم مورد توجه حضار و لنز دوربین عکاسان بودیم. آیا مارال و مونا، دو خواهر، دو بازیگر و شاید دو رقیب با یکدیگر هم حسادت می کنند؟ مارال: من و مونا در بخش بازیگری هیچ وقت به هم حسودی نمی کنیم. جلیل (با خنده) : نه خیر، در امور شخصی و داخل خانه دو تا خواهر خیلی هم بهم حسودی می کنند. مارال می گوید، من عزیز دُردانه بابا هستم اما مونا می گوید، کوچک ترها، شیرین تر و عزیزترند. در حال حاضر چه برنامه و نقشی در دستور کار دارید؟ مارال: در تئاتر تابستان یخی و در نقش خانمی بنام پرستو حضور دارم. این نمایش در فرهنگسرای نیاوران و برای گروه کودک و نوجوان هدف گذاری و اجرا می شود. داستان نمایش مربوط به کودکان طلاق است که شاهد درگیری لفظی و فیزیکی والدین خود هستند. مارال فرجاد: در جشنواره رم آنچه بسیار مورد توجه حاضران، عکاسان و هنرپیشه ها بود، نوع پوشش و حجاب تحسین برانگیز اسلامی بازیگران ایرانی بود. جلیل: در روزهای آینده و به مناسبت اربعین حسینی، تئاتر خورشید کاروان را در چهارراه سرچشمه به مدت 10 شب اجرا خواهیم کرد. این محاسن بلند هم بخاطر بازی در نقش یک راهب مسیحی نگه داشته ام. راهب در این نمایش، درد دل و داستان های فراوانی با رأس امام حسین(ع) پس از واقعه کربلا دارد. سخن گفتن با رأس امام حسین(ع) چه تجربه ای برای جلیل فرجاد است؟ جلیل: طی چهار دهه بازیگری، تاکنون برای اجرای هیچ نقشی دچار اضطراب نشدم، اما بازی در نقش این راهب و تجسم و تماشای عظمت رأس امام حسین در صندوقچه، چنان سنگین است که هربار که دیالوگ آن را می خوانم تمام بدنم می لرزد. دیالوگ و حس موجود در این نقش بواسطه ارادت قلبی مردم به امام حسین(ع) مسئولیت بزرگی را بر دوش من گذاشته که امیدوا ...
غیرت طیب او را رستگار کرد
دادند همان صاحبخانه ای که مادر، خواهر و برادرهای مرا به کوچه انداخته بود، مثل ما مستأجر و بیچاره شده و صاحبخانه اش اثاثیه او را به کوچه ریخته است. به سراغش رفتم و با او سلام و احوالپرسی کردم و آن دو اتاقی را که برای خودم آماده و نقاشی کرده بودم که بعد از ازدواج در آن زندگی کنم، به او دادم! واقعاً این جور داش مشدی گری ها و جوانمردی ها را، هزار بار هم که بگویی و بنویسی، حق مطلب را به جا نیاورده ای! اگر ...
دیدار رهبرانقلاب باشعرا مرا تحت تاثیر قرارداد
رهبری چیزی شبیه حکما و پادشاهان کشورهای دیگر بود اما مشاهده کردم که یک مکان بسیار ساده است. جعفری ادامه داد: چیزی که من در دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در ایران دیدم مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد چراکه خود ایشان یک نبوغ و تبحر خاصی در زمینه شعر و ادبیات داشتند و نکاتی که ایشان بعد از نشست در مورد ادبیات فرمودند برای همه جنبه آموزشی بسیار بالایی داشت و این مقوله در کشورهای دیگر بسیار کم دیده ...
سرنوشت تکان دهنده دختری به نام ستاره
پر می کرد. راست گفته اند که آدم معتاد غیرت ندارد. چون پدر، مادرم را مجبور می کرد تا برای آنها چای ببرد و اگر مادر مخالفت می کرد آن وقت بود که دستان سنگین پدر سیلی محکمی به دهان مادر می نواخت و دهان مادر پر از خون می شد. این جور مواقع مادر لابه لای گریه هایش می گفت: "بالاخره یه روز از این خراب شده می رم. جونم را برداشته و می رم پی زندگیم!" و من با همان کودکی ام می فهمیدم که مرا دوست ...
مداحی که در شهرستان خواند اما همه ی کشور صدای او را شنید
که خیلی مرد شدی لالا لالا لالا بگو لبیک یا ثارالله بعد در خلال این نوحه می گویم فدای مادرانی که با این لالایی ها دارند شهید تربیت می کنند. این کار من به نظرم انقلابی ترین کاری است که خواندم. این خودش سبک زندگی است. یک نفر در حرم امام رضا(ع) مرا دید. گفت همسرم بعد از شنیدن این نوحه به بچه اش نگاه و گریه می کرد. گفتم چرا گریه می کنی؟ گفت دارم به این فکر می کنم آیا می توانم این بچه ...
مخالفت سحابی با بازرگان خطای بزرگ تاریخی بود
جلسه نبودم. آقای حسین خمینی، فرزند مصطفی، آمد عقب من منزل پدرم در همان خیابان عین الدوله گفت بابا می خواهند شما بیایید، رفتم دیدم همه نشسته اند و صحبت و... آقای خمینی از من پرسید این ها کی هستند می خواهند اعدام کنند؟ گفتم من نمی دانم. خلخالی همانجا در حاشیه روزنامه اطلاعات در جلسه اسامی 24، 23 نفر را نوشت. آقای خمینی گفت نظر تو چیست؟ گفتم والا یک آدمی مثل هویدا باید اول محاکمه شود. گفتم شما کاری ...
توران میر هادی باغبان درخت زندگی در مدرسه فرهاد
کرد و تصمیم گرفتم بعد از بازگشت به ایران کار مهمی انجام بدهم. همه فداکاری ها و روش های تربیتی مادرم را در کتاب مادر و 50 سال زندگی در ایران نوشته ام. فکر هایی بکر در دوران تحصیل توران میرهادی با پایان دبیرستان در رشته علوم طبیعی (زیست شناسی) دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همین دوره او با جبار باغچه بان که طرح مبارزه با بی سوادی را پیش می برد، آشنا شد. حضور در کنار جبار باغچه بان ...
روزگار سخت اژدر
علاقه داشتم و با پول تو جیبی مداد و کاغذ می خریدم. در 9 سالگی سر از مسگری درآوردم. شاگرد مسگر شدن برای من دنیای دیگری داشت. محل کارم در نزدیکی میدان امیرکبیر معروف به تیرچیلر میدانی بود. 2 سال در این صنعت کار کردم. یک روز موقع سفید کردن مس ها خواستم ظرف مس مذاب را جابه جا کنم اما زورم نرسید و با افتادن آن 2 دستم در مس گداخته سوخت. بعد چه شد؟ بعد از این اتفاق پدر و مادرم به ...
ابراهیم صادقی: مایلی کهن، بهترین مربی من در سایپا بود؛ بازی پوگبا را نمی پسندم
دست دادم، از پدرم به دلیل اینکه دیالیز می شد مراقبت می کردم که بعد ها ایشان نیز فوت شدند. خیلی زود ازدواج کردم یک دختر 14 ساله و یک پسر 9 ساله دارم، در این سال ها در کنار فوتبال درس خواندم به دلیل فشردگی تمرینات و فوتبال کارشناسی را دیر سپری کردم مدتی پیش نیز کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت ورزشی گذارندم. مدیریت ورزشی را ادامه می دهید یا وارد مربیگری می شوید؟ دوست درام وارد ...
جنگ برای من این طور شروع شد
ام که طرح آن به عنوان خاطره جالب به نظر می رسد. می توانم بگویم دوران کودکی خوبی را سپری کردم. وقتی کمی بزرگ تر شدم و به نسبت قبل، استقلال بیشتری پیدا کردم، بسیار شیطنت می کردم. آن زمان در آبادان مدرسه ای مختص فرزندان شاغلین در وزارت نفت تأسیس شده بود. مرحوم پدرم برای اینکه از شیطنت و بازیگوشی هایم دست بردارم و درس بخوانم، بااینکه سابقاً از کارکنان وزارت نفت بود، با دردسرهای زیادی مرا در ...
روز شوک و شک امریکایی
جمهور امریکا شد و در انتخابات سال 1964با اقتدار رییس جمهور شد، با وجود اینکه می توانست یک دوره دیگر نامزد ریاست جمهوری امریکا شود به دلیل بالا رفتن سن خود تصمیم گرفت تا از فرد دیگری حمایت کند. هوبرت هومپری که به عنوان نامزد نهایی حزب دموکرات معرفی شده بود از حمایت کامل جانسون برخوردار بود و امیدوار بود تا بتواند پیروز نهایی انتخابات شود و به حکمرانی دموکرات ها درکاخ سفید ادامه دهد. اما رقیب او ...
چپی ها می گفتند: نیم رخ تو شبیه لنین است!/ ماجرای گفتگوی تاریخی مسعود رجوی با آیت الله انواری
این پاسبان ها هستم و خبر می برم؟ خلاصه بعد از 10، 20 روز که به ما اعتماد کردند، گفتند: علت اینکه تو را دوست می داریم این است که نیمرخ تو شبیه لنین است! یعنی با مغز اینها کاری کرده بودند که اینها همان یک ذره علاقه ای را هم که به من داشتند، به خاطر لنین بود! به هرحال بعد هم که مواضعشان معلوم شد و به لعنت ایزدی پیوستند! آقای شریعتمداری روزنامة کیهان می گوید: ما در زندان اوین که بودیم، برای فاجعه 17 ...
داستان 50 سال خودروسازی در ایران
سازنده اروپایی را فراهم کنم که اتومبیل آن شرکت را بسازند. چند روز گذشت و من در روزنامه خواندم که دکاوه ورشکسته شده و اعلام کرده که تمام کارخانه اش را می فروشد و حاضر است تمام کارخانه خود را به هر محلی که خریدار بخواهد منتقل کرده و آنجا دوباره کارخانه را سرپا کند. برادران خیامی را خبر کردم که با دکاوه که اتومبیل آبروداری بود وارد مذاکره شوید که پذیرفتند. حدود 20 روز بعد با یک قرار داد ...
روزنامه های سه شنبه
، مبارزه با کالای قاچاق در فضای مجازی و اعتیاد، روزانه 8 نفر قربانی می گیرد پرداخت. روزنامه جام جم در ضمیمه ورزشی و سی نما عنوان بازی با سوریه خیلی خاص است و در ضمیمه جام سیاست عنوان زلزله اخلاقی در سرزمین یانکی ها را منتشر کرد. این روزنامه در ستون یادداشت عنوان های اینجا پایان آمریکاست و حاشیه های جرم خیز و خلاء سیاستگذاری را به ترتیب به قلم علی عسگری رییس خبرگزاری مهر و کتایون ...
یاران ابا عبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا
...! پدر و مادرم فدایت کنیززادگان برای تو غیرت به خرج می دهند وای بر آزادگان که دست از یاری تو باز دارند! سپس سوار بر اسب شد و به غلام گفت: تو در راه خدا آزادی به هر کجا که می خواهی برو. غلام روی دست و پای حبیب افتاد و گفت: ای سید من! مرا از این فیض محروم مکن، مرا هم همراه خود ببر که دوست دارم جانم را فدای حسین کنم! حبیب درخواست او را پذیرفت و با غلام روانه کربلا شد. ...
حتی مادرم خبر نداشت .... تا اینکه عباس جدیدی فهمید
. شاید می توانستم دوم یا سوم هم بشوم اما دیگر حوصله نداشتم و راغب نبودم . بعد که برگشتم خانه، دیگر مرا تشویق کردند تا به کشتی ادامه بدهم. همان سال مهرشهر کرج شروع به تیم داری در لیگ کشتی کرد که من در اوزان 44، 47،51، 55، 60 و 65 کیلوگرم کشتی گرفتم. 14 - 15 ساله بودم و در وزن 60 کیلوگرم اتفاقا توانستم مهدی دودانگه را شکست دهم. در رده نو جو ا نان در وزن 65 کیلوگرم توانستم در کشور دوم شوم ...
گفتگوی خواندنی با مسعود جمشیدی / به خاطر خانواده ام پاکِ پاکم!
. جهانی 98 تهران اما بهترین فرصت بود که کشتی بگیری - 4 بر3 در انتخابی به اکبرنژاد باختم اما خیلی انگیزه مدال داشتم. خودشان می گفتند علی با آن سن وسال دیگر تمام شده است اما کسی نبود حمایتم کند و برای همین، فرصتی که همان سال به خیلی از جوان ها داده شد به من ندادند آن ها ستاره شدند ومن سوختم. بعد هم جریاناتی در تیم ملی داشت که اگر الان بگویم فکر می کنند از رسول خادم چیزی می ...
فردین معصومی راز آن پشتک معروف را افشا کرد/ میخواستم روحیه تایمازوف را خراب کنم
محمدی و رضا یزدانی و .... به خوبی یاد میکند اما این دلیل نمی شود که خاطره هتاکی تماشاچیان مازنی و سکوت مراد را فراموش کند. همراه با خبرنگار کشتی یک ورزش باشید و از گفتگو با فردین معصومی لذت ببرید. * فردا روز پدر است با این شروع کن... - خوب من پدرم را سال 1380 از دست دادم و سالهاست که سایه اش بالای سرم نیست . بعضی وقتها خیلی دلم برایش تنگ می شود.پدرم خیلی زحمتکش بود و برای ...
مادرم می گفت محمد مگر تو پاسدار نیستی؟ چرا به تو کوپن نمی دهند
برمی داشتیم. جرقه های شاعری و شعر دوستی از همان زمان ها زده شد. اما ادبیات و هنر را همیشه جور دیگری دوست داشتم. در زمان دبیرستان، فیلمنامه ای منتشر شد به نام دیکته و زاویه . باور می کنید که من نمی دانستم ساواک چی هست؟! یعنی اصلا اسم سازمان امنیت و اطلاعات کشور به گوشم هم نخورده بود. من فیلمنامه را خواندم و به دوستانم گفتم بیایید همین را به یک تئاتر برای نمایش به بچه های مدرسه تبدیل کنیم. بعد از ...