سایر منابع:
سایر خبرها
بابک رفعتی، 5 سال پس از اقدام به خودکشی / با یک کارت زرد نابود شدم
استرسشان کم کنم. بنابراین دوست داری که امروز دوباره داوری را شروع کنی؟ البته. من 25 ساله بودم، 23 سال فوق العاده را سپری کردم. دو سال بد را پشت سر گذاشتم که هیچ ربطی به داوری و فوتبال نداشت. من از اینکه با سوت مقابل 10 هزار نفر، در مقابل بهترین بازیکنان جهان حضور داشته باشم لذت می برم. حتی وقتی تمام استادیوم از من عصبانی هستند که البته این بخشی از داوری است و هیچکس در این سطح ...
رضوی: باید سهم من از شهرزاد را بخرند
دوم هم ادامه پیدا کرده مشکل دارم. به نظرم منطقی و کارشناسی نیست. اصولا نیازی هم نیست که در این حد با افراد مختلف قرارداد ببیندیم و تا این حد مجبور باشیم سرمایه گذاری کنیم. همه حرف من این بود که باید کارشناسی انجام شود، اینکه ما حق دخالت در کار را نداشته باشیم و هر زمان لازم شد فقط پول بدهیم که نمی شود. گفته بودید که اختلاف تان با گروه سازنده بیشتر از این هاست. بله، بارها گفته ...
به امین شب بخیر گفتم و به رختخواب رفتم / باورم نمی شدکه او اینقدر بی آبرو و بی حیا باشد
بود که با صدای زنگ تلفن همراهم از خواب بیدار شدم از کلانتری بود. باورم نمی شد که از کلانتری این موقع شب به من زنگ بزنند موضوع درباره اتومبیلم بود. دلم هزار راه رفت فکر می کردم که حتماً امین تصادف کرده و خدا خدا می کردم که بلایی برسرش نیامده باشد. وارد کلانتری که شدم با دیدن ریخت و قیافه دخترها و پسرهایی که امین هم یکی از آنها بود دریافتم که هنوز بچه ام و شناختی از آدم های به اصطلاح با ...
آزار و اذیت گروهی دختر جوان در خانه مجردی دوست پسرش / از جملات زیبای آرمان لذت می بردم
تنها عکسم را حذف نکرد بلکه مرا مورد آزار قرار داد و از صحنه های شیطانی خود فیلم گرفت که همین فیلم زمینه های سوء استفاده های بیشتر او را فراهم کرد تا این که یک روز دیگر مرا به همان خانه مجردی کشاند و به همراه 8 تن دیگر از دوستانش که در خانه پنهان شده بودند مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. دیگر همه هستی ام را از دست داده بودم و چاره ای نداشتم جز آن که ماجرا را برای مادرم بازگو کنم. حالا هم ...
سردار نقدی به روایت نقدی
است به آستارا حمله کنند. یک ستون خودرو و نیرو تا آستارا رفتیم. آنجا هم مرز با شوروی بود و همه نگران بودند. آنجا هم چند روز بودیم و خبری نشد. گفتند چون نیروهایمان کم است، باید چند روز بمانید. ما هم گفتیم حالا که اینجا هستیم، لااقل وسایل و امکانات بدهید که کار فرهنگی مان را بکنیم. ما هم شروع کردیم و مسئول فرهنگی سپاه گیلان شدم. فکر می کردید نظامی شوید؟ نه؛ اصلا در فکرم نبود. ...
من و دختر افغان دلباخته یکدیگر شدیم/ او به خانه ام آمد و پیشنهادی به من داد که قبول کردم
برای آزادی او پنج میلیون تومان می خواهد. ماموران به جست وجوها ادامه دادند و چند روز پیش مردی را که برای تحویل گرفتن پول از شاکی به محل ملاقات آمده بود، شناسایی و او را برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل کردند. متهم به افسر بازجو گفت: چندی پیش در خیابان با دختر افغان دوست شدم و مدتی بعد دلباخته یکدیگر شدیم. خانواده اش قصد داشتند او را به زور شوهر دهند که ماجرا ...
با نازیلا در خیابان آشنا شدم/ زمانی که همسرش در خانه نبود از من می خواست تا به آنجا بروم
. من مهران، 22سال دارم بیزاری از زندگی، در نگاه پسر جوان موج می زند. وقتی با او روبه رو شدم که خماری به سراغش آمده بود و مدام تقاضای زهرماری داشت. پسر جوان پس از کمی کش وقوس رازهای مگوی زندگی اش را چنین برایم تشریح کرد: از 4سال و 4ماه قبل خانواده ام مرا طرد کردند. همیشه خجالتی بودم تا اینکه اتفاقی با زنی شوهردار آشنا شدم و همان شد که در خانه اش معتاد شدم ...
راز وحشتناک ارتباط با مرد غریبه را وقتی زنم در بیمارستان بود، فهمیدم
دیدارشان در پارک نزدیک خوابگاه اتفاق افتاد، فرهاد یک دسته گل سرخ به دست داشت و نخستین جمله ای که لاله به زبان آورد این بود: شما همیشه برای دخترها گل می برید؟ و فرهاد جواب داده بود: نه...نخستین بار است، اما اگر با من ازدواج کنی قول می دهم همیشه یک دسته گل توی خانه مان باشد... اما لاله قول ازدواج به فرهاد نداد و همه چیز را به موافقت پدر و مادرش موکول کرد که صدها کیلومتر دورتر از تهران ...
دوربینی در اتاق خوابم جاسازی کردم / آرزو داشتم همسرم صحنه همخوابی من با مسعود را ببیند
وسوسه شدم هیچ وقت به آرزو علاقه نداشتم و همسرم را خیلی دوست دارم. بنابه این گزارش،پرونده برای بررسی تخصصی به دادگاه کیفری ارجاع داده شد. ساتین 110 لاله در تمام مدت زندگی با فرهاد ، برای مرد دیگری عاشقانه می نوشت کار زشت و باور نکردنی کارمند مهدکودک با پسر بچه بی گناه + عکس من و دختر افغان دلباخته یکدیگر شدیم/ او به خانه ام آمد و پیشنهادی به من داد که قبول کردم به امین شب بخیر گفتم و به رختخواب رفتم / باورم نمی شدکه او اینقدر بی آبرو و بی حیا باشد ماجرای پدری که پسر جوان را در کمد اتاق خواب دخترش دید +عکس متهم ...
مرجان چگونه در دام شیطانی مرد متاهل افتاد؟ + عکس
... وی افزود: پس از مدتی که با کیارش آشنا شده بودم به او علاقه مند شدم و این مرد جوان از همان روز نخست ماجرای ازدواج مطرح کرده بود به همین خاطر در این مدت کوتاه تماس های تلفنی زیادی داشتیم و چند بار برای شناخت بهتر هم در پارک و رستوران همدیگر را ملاقات کردیم. ماجرای ازدواجمان جدی شده بود تا اینکه کیارش از من خواست تا به خانه شان بروم و با خانواده اش بیشتر آشنا شوم، ابتدا خواسته اش را ...
تحت فشار پوریا زنم را طلاق دادم و زنم به عقد او در آمد
عقد موقت خودش درآورد. کینه او را به دل داشتم و دلیل همه بدبختی هایم را پوریا می دانستم به همین خاطر چند بار در خیابان با او درگیر شدم. آخرین بار پوریا وقتی با من روبه رو شد با هم درگیر شدیم و او با چو ب به سرم زد.من چوب را از او گرفتم اما به رویم چاقو کشید. من هم برای دفاع از خودم با چوب چند ضربه به سرش زدم که روی زمین افتاد. همان موقع چاقو را از او گرفتم و چند ضربه به او زدم. من آن روز ...
شکایت خانواده زن گمشده در سیلاب از شهرداری تهران/ او دو هفته پیش در یک جوی آب افتاد و ناپدید شد
دیگر را جست و جو کردند. این عملیات تا چند روز بعد از حادثه نیز ادامه داشت اما هیچ نشانی از زن گمشده پیدا نشد. از سوی دیگر همسر مریم گفت؛ همسرش آن شب برای بردن دختر و پسر 7 و 9 ساله اش به آموزشگاه رفته بود که در نزدیکی کانال آب ناگهان کیف یکی از بچه ها زمین افتاد.مادر نیز برای گرفتن کیف به سوی جوی پرآب خیابان دوید که با توجه به لغزنده بودن زمین و سرعت زیاد آب، ناگهان پای اولغزید ومریم در برابر دیدگان ...
کودکان امریکایی در قالب نامه از ترامپ چه درخواستی دارند؟
ساله بسیاری از نامه ها درباره نگرانی از اجرایی کردن وعده های تبلیغاتی ترامپ درباره اخراج مهاجران است. دغدغه ای که حالا به بچه ها رسیده و تبدیل به نامه شده است و از ترامپ می خواهند تا هوای دوستان مکزیکی شان را داشته باشد و اجازه بدهد آن ها در آمریکا باقی بمانند. ابی یکی از این بچه هاست که نگرانی هایش را این گونه به ترامپ می گوید: آقای ترامپ، همه بچه ها در کلاس ما ترسیده اند ...
یادهایی از حاج حسن شایان فر
پیرمرد باغیرتی بود، اگرچه هرگز به معنای متعارف پیر نشد. همین 2 هفته پیش عصازنان وارد جلسه ثابت هفتگی مان شد. به سختی راه می رفت اما رنج تن، از صراحت زبان و تیزی ذهنش نکاسته بود. سخت مصر بود- مثل همیشه- که ریشه نابسامانی ها و دشواری های حتی سیاسی، در حوزه فرهنگ خفته است. فی المجلس چند مصداق نقد ارائه کرد که نفوذ خطرناکی در فلان نهاد ظاهرالصلاح فرهنگی رخ داده و نمی توان بی تفاوت بود. حاضران در جلسه می دانستند از کسی استمداد نمی کند و پایش را که از جلسه بیرون بگذارد به وظیفه عمل خواهد کرد. تعارف نداشت. ...
عشق جبهه امانش را بریده بود/ به شوخی می گفت قاچاقی زنده ام
صاحب نیوز- زهرا رضایی / غنچه وجودش در دهم شهریور ماه 1347 شکفته شد و در کانون گرم خانواده مذهبی و متدین و از پیروان مذهب تشیع در محدوده جی اصفهان دیده به جهان گشود. وی فرزند سوم خانواده بود. در دوران طفولیت تا سن چهار سالگی از قوه ی نطق و سخن گفتن بی بهره بود که با توسل پدر و مادرش به آستان مقدس سلطان امامان علی ابن موسی الرضا (ع) شفای عاجل یافت و توانست حرف دل را بر زبان جاری کند. ...
همدلی با متولدین دهه 60
دلیل همکاری در متولد 65 داستان متولد 65 به گونه ای بود که به هیچ وجه کسی نمی توانست روندش را حدس بزند و به قول معروف آن را پیش بینی کند. من این غیرقابل پیش بینی بودنش را دوست داشتم، چون خودم وقتی فیلمی (حتی فیلم های مطرح) را می بینم معمولا می توانم روند کلی اش را پیش بینی کنم و این موضوع از جذابیت داستان برایم می کاهد. متولد 65، موضوع و سناریوی خوب و به روزی دارد و خیلی واقعی شروع می شود. ضمن این که تمام بازیگرانش (حتی کسانی که نقش های کوتاهی دارند، مثل خانم نعمتی) بدرستی سر جای خود قرار گرفته اند. کار کردن با جوان ها هنگامه حمیدزاده و پدرام شریفی هر دو جوان هایی هستند که با بازیگری آشنایی کامل دارند و در مجموع کار کردن با آنها را دوست داشتم. از آنجا که سکانس های زیادی را با آقای شریفی داشتم، ایشان را پسری آگاه دیدم که بدون هیچ ناراحتی هر پیشنهادی را که در جهت بهتر شدن کار به او داده می شد، گوش می کرد. در کل پشت صحنه خوبی در متولد 65 داشتیم و به مردم پیشنهاد می کنم حتما فیلم را ببینند، بخصوص این که این فیلم تبلیغات چندانی ندارد و هرچه هست، تبلیغات دهان به دهان خود مردم است. بازی در نقش خانم بهرامی بازی در نقش خانم بهرامی برایم چندان پیچیده نبود. هر آدمی در زندگی روزمره اش قطعا زن و شوهرهای مسن زیادی را دیده که به دلیل تنهایی سر هر چیزی با هم بحث می کنند. من هم از این آدم ها زیاد دیدم و برای بهتر درآوردن نقش، کافی بود به آرشیو ذهنی ام رجوع کنم تا نمونه اش را بیابم و آن را بازی کنم. پایشان روی زمین محکم نیست من نکته این فیلم را دروغگویی نمی دانم. به اعتقاد من، معضل این فیلم مشکلات آدم ها و بخصوص دو جوانی است که متعلق به دهه 60 هستند؛ دهه ای که در حقشان کوتاهی شده و متولدین یا بزرگ شده های این دهه به واقع خیلی مظلوم هستند. بچه های این دهه طعم جنگ را چشیده اند، برای کوچک ترین لوازم و مایحتاجی در صف ایستادن بزرگ ترهایشان را دیده اند و... آنها انگار پایشان روی زمین محکم نیست و متولد 65 برای همدلی با کودکان این دهه است که حالا دیگر بزرگ شده اند. درباره متولد 65 متولد 65 روایت دختر و پسر جوانی است که بتازگی نامزد کرده اند و در سالروز آشنایی شان تصمیم می گیرند که با جا زدن خود به عنوان یک زوج پولدار، زندگی ای که آرزویش را دارند، تجربه کنند. ماجرا از آنجا جالب می شود که این دو خود را به عنوان مشتری خانه ای گران قیمت در خیابان فرشته جا می زنند و وقتی برای بازدید خانه می روند با دروغ و بازی هایشان خود را گرفتار یک دردسر عجیب می کنند. حس خوب ثروتمند بودن در این فیلم نقش یک زن متمول را داشتم. راستش را بخواهید، ثروتمند بودن خیلی هم خوب است. مگر تمام پولدارها بد هستند؟ خیلی ها از راه درست و بازحمت پول به دست می آورند و پولشان را در راه درست خرج می کنند. ای کاش تمام مردم ایران ثروتمند بودند. شیفته دنیای عروسک ها مریم سعادت در رشته تئاتر عروسکی دانشکده هنرهای دراماتیک تحصیل کرده است. خودش در این باره می گوید: شیفته دنیای عروسک ها هستم و با وجود این که سن و سالی از من گذشته، اما هنوز با دیدن عروسک ها سر ذوق می آیم. شاید بخشی از این علاقه به این دلیل باشد که تحصیلکرده این رشته هستم و هدفم از ورود به این حرفه، کار برای بچه ها در حوزه عروسکی بود، اما متاسفانه به دلیل محدودیت هایی که در این حرفه وجود داشت، بعد از مدتی مجبور شدم در حوزه های دیگر هم کار کنم. به هر حال اگر کار عروسکی رونق بگیرد، فعالیت در همه حوزه ها را رها و با عشق و علاقه خاصی صرفا در فضای عروسکی کار می کنم. ساناز قنبری ...
رضایت اولیا دم به 2 قاتل زندگی بخشید
...> او درباره روز حادثه گفت: هر بلایی که بر سرم آمد به خاطر اعتیا د بود. از روزی که معتاد شدم یک روز هم آب خوش از گلویم پایین نرفته است. وقتی همسرم فهمید اعتیاد دارم ترکم کرد و از سویی کارم را از دست دادم و مجبور شدم برای به دست آوردن پول مواد مصرفی ام، خرده فروشی کنم. وی ادامه داد: آن روز مقتول به سراغم آمد و از من جنس خواست اما پولش را نداد. من هم که حال و روز خوبی نداشتم با او گلاویز شدم و در ...
خاطره جالب بازیگر نقش حرمله در سریال مختارنامه
لازم برای پختن غذا تهیه و آماده شد؛ اما نمی دونم یه دفعه چی پیش اومد که به ما اطلاع دادن سر آشپز به هیچ عنوان نمیتونه اون روز بیاد و ما یه فکر دیگه برای طبخ غذا کنیم. یین اعضای هیئت و بخصوص بزرگترا ولوله ای به پا شده بود و یه جورایی همه دست و پاشونو گم کرده بودن؛ هر کس یه نظری می داد؛ یکی میگفت: امروز آبرومون پیش عزادارا می ره. یکی از پخش مواد غذایی بین خانواده ها می گفت و طبخ اون به وسیله ...
بازار شام پایان نامه
کارهایی که انجام داده ام یکی دو موردش از موضوعاتی بود که خودم همیشه آنها را دوست داشتم و حتی کنارشان گذاشته بودم برای روزی که خودم آنها را به عنوان یک پژوهشگر و یک طرح مطالعاتی انجام بدهم که انجام هم دادم ولی انگار قسمت این بود که نتیجه کار نصیب یک آدم دیگر شود. خودش می گوید تا به حال همه پایان نامه و پروپوزال هایی که تحویل داده و نوشته، تأییدشده است. کسی که هنوز هم نتوانسته به خاطر مشغله اش دوره ...
شاهنامه یا شولگی نامه عصر جدید
ما گره هایی تاریخی هستند، در دوره ای که قرار بوده تاریخ را پشت سر گذاشته باشیم، اما درمی یابیم که تاریخ هنوز مقابل ماست و به پَرو پایمان می پیچد و بر زمین مان می زند مثل همان بختکی که در هزار ویک شب بر دوش سندباد سوار می شود و حاضر نیست پایین بیاید. آیا این بخت و بختک و این بار گناه اسطوره ای هولناک، همان وجه فراقانونی و متافیزیکی جهان بینی سوژه ما است که قدرت را به نیروی جبارِ سرنوشت (بخت) حوالت ...
در ستایش مقاومت
فرانسه سربار خانواده، در انگلستان بالغ، در اسپانیا نسل سوسول، در لهستان دست در جیب پدر و مادر، در آلمان بچه ننه نامیده می شویم. به نظر می رسد نسل من فقط به سخره و نقد گرفته می شود: مرا گنده بیگ می خوانند؛ یعنی یکی از پنج ونیم میلیون جوانی که بین 18 تا 34 سال دارد و در این کشور هنوز نزد والدین خود زندگی می کند. من، از نظر نسل پدربزرگم، پسری هستم که نه کاری بلد است و نه علاقه ای به کارکردن دارد، در ...
یک ارتشی نمی خواست والیبال بازی کنم/ به شدت مغرور و تودارم
ساز ملک هستیم و در همان عظیمیه کرج این کار را انجام می دهیم. یک رستوران هم افتتاح کرده ام و سرم گرم است. چه شد که سراغ والیبال آمدی؟ درواقع پدرم باعث شد. او قبل از تولد من والیبال بازی می کرد و به این ورزش علاقه داشت. به یاد دارم که وقتی من کلاس دوم ابتدایی بودم او زمین خاکی که پشت خانه مان قرار داشت را صاف کرد و سنگ ریزه های آن را برداشت. سپس با دوتا میله و خط کشی کردن زمین و یک ...
مرضیه دباغ، انقلابی خستگی ناپذیر
اسلحه تهدیدم کردند برو بالا! مسخره بازی در نیاور... دو تا نامحرم! گفتم بکشیدم ولی من بین دو نفر مرد نامحرم نمی نشینم هر چه می گذشت زمان به نفع شان نبود ، بالاخره همان طور که من می خواستم شد. 3- حدود 16 روز از بدترین و وحشتناک ترین شکنجه ها را تحمل کردم، ولی هنوز چیزی یا مطلب درخور و با اهمیتی به ماموران نگفته بودم؛ و این امر سخت بر مأموران و بازجوها گران آمد. از این رو دست به کاری کثیف و ...
2 مرد با تهدید چاقو مرا پشت شمشادهای پارک زور آزار و اذیت کردند
.... من تزریقی نبودم و همان لحظه متوجه شدم که بدبختی جدیدم زیر سر همان دو مردی است که نیمه شب به من تعرض کرده بودند. به دکتر گفتم حالا که ایدز دارم، مرگ بهتر از زنده ماندن است. دکتر خیلی صحبت کرد و گفت اگر داروهایت را بخوری، مثل همه آدم ها می توانی عمر طبیعی داشته باشی. در غیر این صورت عفونت جانت را می گیرد. امیدم را به زندگی از دست داده بودم. با این که پدرم از خانه بیرونم کرده بود، اما با خواهر ...
اربعین استمرار حرکت سیدالشهداء برای پویایی عاشوراست
در این مسیر دیدید که برای حضور در سال های آینده ترغیب شوید؟ سوژه های خیلی جذابی دیدم. بچه 7 ساله ای را دیدم که یک جعبه دستمال کاغذی در دستش گرفته بود و می گفت عرق هایتان را با این پاک کنید که من هم به اندازه خودم توانسته باشم یک کمکی به زائر حضرت سیدالشهداء(ع) کرده باشم. پیرمردی بود که به ما می گفت وقتی شما به منازل می آیید به برکت حضور شما زائرین حسینی گناهان ما پاک می شود و برکت برای ...
راهپیمایی اربعین یعنی - مرگ بر آمریکا و آمریکاپسندان -
، این است که مردم دوباره دنیا پرست و تماشاچی ظلم شدند. مطلب مهم و اصلی که باید به همه جا رسانده شود این است که آن بلا و کفری که زینب را اسیر کرد و شهر به شهر بردند به نمایش گذاشتند تحقیر و توهین به ساحت مقدس اهل البیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند، همان بلا و کفر الان زنده است. آن فکر و آن انحراف الان زنده ست. مثالی تلخ: هفت قلم آرایش می کنند، حتی دنبال دسته های ...
تاریخِ شوخ طبعی در ایران
، یعنی به زبان ساده و همه کس فهم. این حرف من، بدون این که خودم بدانم، پیامد منفی داشت. بنابراین، کنش های انسانی همواره براساس آگاهی نیست. حتی، مهم تر از ان، کنش های آدم ها همواره براساس ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه هم نیست. مثلا شاید من بخواهم از روی دوست داشتن به کسی بگویم فیلسوف. بعد او با خودش بگوید از آن جا که دکتر شریعتی فیلسوفان را پفیوزان تاریخ می داند، پس عبدالکریمی می خواسته به من ...
درگذشت بانوی مبارز و انقلابی خستگی ناپذیر
تو زیباترین نمازی بوده که خوانده ای. آقا گفتند حق ندارید مسافرکشی کنید در دوره دوم نمایندگی ام در مجلس شورای اسلامی، هر ماه مبلغی را برای کمک به چند خانواده نیازمند اختصاص می دادم. دوره نمایندگی که به پایان رسید پول چندانی برایم باقی نمی ماند که به آنها کمک کنم. برای همین شب ها بعد از خوابیدن بچه ها و همسرم، با ماشین به فرودگاه یا میدان آزادی می رفتم و مسافرکشی می کردم. وقتی این ...
12 واقعیت عجیب در مورد بدن انسان
به خودی خود در طول زندگی مان بزرگ می شود. بنابراین، سایز مجرای گوش که با استخوان و غضروف شکل می گیرد، تا سن پیری رشد نمی کند. آیا همه بچه ها بدون خال یا لک به دنیا می آیند؟ البته بعضی از نوزادان، با خال مادر زادی یا ماه گرفتگی به دنیا می آیند، اما این درست است که تا زمانی که پا به این دنیا نگذاشته اند هیچ گونه خالی ندارند و در معرض نور آفتاب ممکن است لک و خال در پوستشان ایجاد شود ...
سردار آزمون: مگر قتل انجام داده ام؟
...> این خبرها را من تائید نمی کنم. خودشان می نوشتند و خودشان تکذیب می کردند! حتی یکی از رسانه ها نوشته بود که از تیم ملی برزیل هم پیشنهاد دارم که این موضوع برایم بسیار جالب بود! از پیشنهاداتی که گفته می شود خبری نیست و الان تمام فکر و تمرکزم بر روی باشگاهم در روسیه است. با همه این تفاسیر و عملکرد خوبی که داری به نظر می رسد سرانجام یک روز به یک تیم بزرگ اروپایی خواهی پیوست. به نوعی می توان ...