دوشنبه ۰۷ خردادساعت ۰۸:۱۳May 2024 27
جستجوی پیشرفته

خاطرات اسارت/ روزهای پاییزی(ابتکار تازه)

امروز پدرشان را در می آوریم سرگردان با چنان غیضی این را گفت که دلم لرزید. حسن آقا دودستی کله طاس او را گرفت توی بغلش و گفت: من یکی نوکرتم.جان من ! این تن بمیره هیچ کاری نکن. این دفعه رو بی خیال. ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)

برچسب خبرهای مرتبط