سایر منابع:
سایر خبرها
بسیاری از ساختمان های قدیمی و یک طبقه دور و برش رنگ و بوی نویی و بازسازی شدن می دهد. ساختمانی درست در چند متری قهوه خانه رمضان یخی که هنوز هم پاتوق بسیاری از قدیمی ها و لوطی های محله است. داخل ساختمان اما از بیرونش هم زیباتر است. در راهروی طبقه همکف آن حدود 10 چرخ خیاطی جدید ردیف شده اند و هر یک از اتاق های آن پر است از انواع پارچه های قرمز رنگ مخصوص ساخت کاورهای لباس و محصولات چرمی. وقتی سراغ ...
روحانی رئیس جمهوری روز گذشته به دو موضوع حکم اعدام بابک زنجانی و ماجرای گورخواب ها واکنش نشان داد.او در نشست تخصصی جامعه نظارت و بازرسی دولت که در محل سالن اجلاس سران تهران برگزار شد، با اشاره به نامه روز سه شنبه اصغر فرهادی فیلمساز مطرح ایرانی در مورد گورخواب ها با تاکید بر اینکه این مساله برای دولت و مردم قابل تحمل نیست، گفت: برای حل چنین موضوعاتی همه باید یکپارچه شویم و از مسائل جناحی و ...
...؛ خبرهای رسانه های کهگیلویه و بویراحمد / آقای استاندار به جای انتقاد جلوی استخدامی های فله ای را بگیرید امام جمعه چرام گفت: سخن ائمه جمعه این است که جلوی استخدامی های فله ای و غیر قانونی را بگیرید که این مسئله درد همه ی مردم بجز نورچشمی هاست؛ جلوی عزل و نصب فامیلی و قومی که مردم را نگران می کنند، بگیرید. امام جمعه چرام گفت: در سایت های خبری خواندم که ...
هموار سازد و به این ترتیب از موخورگی و شکستگی مو جلوگیری می کند. یک محلول پاک کننده ی غیرسمی و همه کاره اسپری ها و پاک کننده های دیگر را کنار بگذارید و به یک ضدعفونی کننده ی تازه روی بیاورید. با این حال، اگر برای تمیز کردن خانه ی خود از ترکیبات شیمیایی معمول استفاده می کنید، یک ماده ی غیرسمی و ضد باکتری را از دست داده اید. فقط مقداری سرکه سیب را در آب حل کنید و در یک اسپری ...
خانه آن ها فاصله بود. همیشه هم خانه شان پر بود از گربه، گربه هایی که مرتب می آمدند آشپزخانه ما و مادرم دعوا را می انداخت، خود پرویز هم شخصیت عجیبی داشت. عاشق سنجاق قفلی بود. انواع سنجاق قفلی ها را داشت؛ از کوچیک تا بزرگ. اصلا سر همین سنجاق قفلی ها، رابطه عاشقانه فروغ و پرویز شروع شد. خاطره این آشنایی را برایمان تعریف کنید. ما دوره های نوروزی داشتیم در خانواده مادری که هر روز ...
- تهران درد می کرده... . سه) هشت شب و 9 روز در سفر بودم. جغرافیایم را گم کردم، زمان از دستم خارج شد، هوای معتدل تهران در هفته اول آذر 95 را از دست دادم و به جایش در سرما و بوران و گرد و غبار اقلیم کردستان عراق گیج و منگ شدم. راه ها را در مه کوهستان های منتهی به موصل گم کردم، از میان خانه های ویران شده، از میان مادران بی فرزند، از میان مردهای هراسان، از میان ده کوره های وحشت زده، از میان تونل ...
زمستان و سرمای شدید ماشینی نبود که از شهر من را به روستا بیاورد. با هزار سختی و گاهی اوقات پیاده سرما را تحمل می کردم و خود را به خانه می رساندم که ساعت 9 شب شده بود. بعد برای اینکه از درسم عقب نمانم سه چهار ساعت درس می خواندم تا حداقل نمره قبولی را بگیرم. با روزی دو ساعت استراحت باز می آمدم و همه کشتی گیران را در وزن خودم شکست می دادم. این همه سختی کشیدم به این امید که روزی در کشتی چهره شوم و همه ...
... در نهایت یک روز همراه یکی از بچه های بهزیستی به نام مریم فرار کردیم. اول به خانه خاله مریم رفتیم، اما مریم دستگیر شد و داستان آوارگی من از همان جا شروع شد. از آن به بعد شب ها در پله های اضطراری ساختمان ها می خوابیدم، اما چه خوابی، تا صبح چشم برهم نمی گذاشتم. با کوچک ترین صدایی از جا می پریدم. از سایه خودم هم ترس داشتم. دو سال زمستان و تابستان روی پله ها خوابیدم، نمی دانید چه شب ...