سایر منابع:
سایر خبرها
بلای شرم آوری که دوستم بر سرد دختر نوجوانم آورد / سمانه گدایی می کرد!
کار را نکرده بودم. مرد جوان درحالی که سعی داشت جلوی اشک هایش را بگیرد، نگاهی به سمانه غمزده اش انداخت ودرحالی که بغضش را فرو برد، ادامه داد: صبح روز بعد دخترم را به خانه بابک بردم و با خیال راحت حتی عصرها اضافه کار هم می ماندم. چند روز گذشت. سمانه هیچ حرفی نمی زد اما متوجه شدم رفتارش عوض شده. هر روز عصبی تر می شد و با کوچک ترین حرفی پرخاش می کرد. فکر کردم به خاطر دوری من ناراحت است به همین ...
داستان تلخ یک عکس!
شاهین بیرون رفتیم او مرا به بهانه های واهی کتک می زد، یک بار داخل ماشین مرا می زد، بار دیگر در خیابان مقابل همه مردم؛ این رفتارهای او آنقدر ادامه داشت تا به او گفتم مرا طلاق بده اما شاهین قصد نداشت مرا طلاق دهد. دختر جوان در ادامه اظهاراتش از زندگی تلخش صحبت به میان آورد و گفت: یک روز همراه با مادرم در خانه بودیم که شاهین همراه با زن دایی و مادرش به زور وارد خانه ما شدند و پس از شکستن در ...
مرد دو زنه متهم به قتل یکی از همسرانش شد
تحقیقات اولیه، متوجه شدند مقتول زنی جوان به نام مارال است که به دلیل مسمومیت با متادون جان خود را از دست داده است. کاوه، شوهر مارال، روز حادثه را برای مأموران توضیح داد و گفت: مدتی بود که با همسر اولم اختلاف داشتیم همیشه با یکدیگر دعوا می کردیم، اما به خاطر فرزندمان نمی خواستم از او جدا شوم، به همین خاطر تصمیم گرفتم با زن دیگری ازدواج کنم. پس از مدتی با مارال آشنا شدم. از او خوشم آمد. مارال می ...
فرزندان دو پزشک سرشناس که پزشکی را دوست نداشتند
مدرسه بودم. ولی کتاب هم زیاد می خواندم. آن زمان هفته ای یک جزوه و کتاب می خریدم بعدها کتاب کرایه می کردم شبی ده شاهی . بیشتر رمان و کتاب های تاریخی و شعر می خواندم و کمی کتاب های سیاسی سال 1333 دیپلم گرفتم، در کودتای سال 32 خانه ما نزدیک خانه مصدق بود و من کلی خاطره از آن روزها دارم. سیاسی بودید؟ نه خیلی . ولی یادم هست پدرم و دایی ام از دو جناح مخالف طرفداری می کردند و من بیشتر ...
آنتروپومورفیزم با مرغان و بهایم
و لایه نخست فیلم و قصه اشاره ندارد و معطوف به لایه های بعدی و مفهومی آن است. از سویی، عوامل سازنده فیلم در شرح مختصر فیلم به این شعر اکتفا کرده اند: من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه/ صدبار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه... در ابتدا اعلام می شود که این نوشتار قصد رمزگشایی از مرغان و بهایم و وحوش و نباتات موجود در پوستر فیلم سوفی و دیوانه را ندارد و بحث خود را نیز از همین نکته آغاز ...
قتل خاله به خاطر فقر
.... تصمیم گرفتم از خاله ام سرقت کنم؛ فکر نمی کردم مشکلی به وجود بیاید و با خودم گفتم هرچه دارد از خانه برمی دارم و می روم. از آنجا که من در خانه او رفت وآمد داشتم، بنابراین رفتنم به خانه اش جای تعجب نداشت. روز حادثه به بهانه اینکه می خواهم به او سر بزنم به خانه اش رفتم. وسایل پذیرایی آورد؛ با هم میوه و غذا خوردیم و صحبت کردیم. بعد گفت می خواهد کمی استراحت کند و من هم می توانم در خانه بمانم. به ...
زیباکلام: خلخالی می خواست مرا اعدام کند
نتواند به کردستان بیاید چون جز مصیبت خلخالی هیچ کار دیگری در کردستان انجام نداد؛ آن طور که خلخالی می خواست کردستان را نگه دارد شاه نگه داشته بود پس ما چه فرقی با شاه داشتیم، معتقدم بودم اسلحه باید از کردستان بیرون برود و فرهنگ باید جایش بیاید. هنوز داستان ربوده شدن من اتفاق نیفتاده بود. یک دو روز قبلش هم به تهران آمده بودم و گزارش کارهایم را دادم و با پرواز به ارومیه برگشتم استاندار آقای ...
زیباکلام: خلخالی می خواست مرا اعدام کند
، معتقدم بودم اسلحه باید از کردستان بیرون برود و فرهنگ باید جایش بیاید. هنوز داستان ربوده شدن من اتفاق نیفتاده بود. یک دو روز قبلش هم به تهران آمده بودم و گزارش کارهایم را دادم و با پرواز به ارومیه برگشتم استاندار آقای حقگو بود گفت مهندس زیباکلام وضعیت مهاباد خوب نیست، گفتم چی شده؟ گفت کمین گذاشتند و یکی از کامیون های ارتش روی مین رفته و 7، 8 نفری کشته شدند، ظهیرنژاد فرمانده لشکر 64 ارومیه ...
جشنواره ی فیلم فجر تحت تاثیر زنان
.... شماره 17 سهیلا نیز درباره دختری است که در آستانه چهل سالگی قرار گرفته و تصمیم می گیرد هر طور شده ازدواج کند. زهرا داودنژاد بعد از سال ها دوری از سینما نقش زن اصلی این فیلم را بازی کرده است. محمود غفاری کارگردان این فیلم است. ترلان پروانه در آخرین ساخته علیرضا داوودنژاد به خوبی نقش دختری را بازی می کند که در پی یافتن یک ماشین فِراری قرمز از خانه به تهران فرار می کند تا ...
دختر جوان چرا ترک موتور پسر 21 ساله نشست؟
تجاری رفتم و او را به همراه پسر دیگری دیدم! آن لحظه خطاب به پسرجوان گفتم که تو قصد ازدواج با این دختر را داری؟ و او در حالی که پوزخند می زد، گفت: بله! من او را می خواهم! در آن هنگام من که احساس می کردم مورد تمسخر قرار گرفته ام و آن جوان مرا دست انداخته است، با او به جر و بحث پرداختم، به طوری که با یکدیگر یقه به یقه شدیم. بعد از این ماجرا، او را رها کردم و در حالی که دختر 19ساله را سوار موتور کرده بودم ...
پول نداشتم خاله ام را کشتم
ترامادول خورده بودم، به همین دلیل چیز زیادی به خاطر ندارم فقط می دانم وقتی وارد خانه شدم خاله ام خواب بود که از خواب بیدار شد و در را باز کرد. به او گفتم: اگر خسته ای بخواب من هم کمی استراحت می کنم و می روم. وقتی دوباره خوابید، روسری را دور گردنش پیچاندم و از آشپزخانه چاقویی برداشتم و چند ضربه به گردنش زدم. او در مورد سرقت گفت: بعد از قتل، النگو، گردنبند و دستبند او را به همراه 450 هزار ...
دختر جوان چرا ترک موتور پسر 21 ساله نشست؟
همراه پسر دیگری دیدم! آن لحظه خطاب به پسرجوان گفتم که تو قصد ازدواج با این دختر را داری؟ و او در حالی که پوزخند می زد، گفت: بله! من او را می خواهم! در آن هنگام من که احساس می کردم مورد تمسخر قرار گرفته ام و آن جوان مرا دست انداخته است، با او به جر و بحث پرداختم، به طوری که با یکدیگر یقه به یقه شدیم. بعد از این ماجرا، او را رها کردم و در حالی که دختر 19ساله را سوار موتور کرده بودم، به سمت منزل آن ها به ...
فوتبالیست جنجالی؛ قربانی آدم ربایی فامیلی
خانه شدند و با دستگیری 8 نفر از آدم ربایان، گروگان را پس از ساعت ها اسارت آزاد کردند. اما انگیزه آنها از آدم ربایی چه بود؟ اختلافات خانوادگی با آزاد شدن فوتبالیست مشهور و دستگیری گروگانگیران تحقیقات از آنها در اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران آغاز شد. عامل اصلی آدم ربایی به مأموران گفت: آقای فوتبالیست مدتی قبل با دختر یکی از بستگان ما به صورت موقت ازدواج کرد. مدتی بعد متوجه ...
"آیت الله" ترور نشد/ عکس منتشر شده از پیکر هاشمی، دست کاری شده است
اثری از زخم دیده نمی شد . *از خبر درگذشت آیت الله چطور آگاه شدید؟ آخرین بار چه زمانی با آیت الله دیدار کرده بودید؟ من همیشه در دفترشان بودم و ایشان را هر روز می دیدم. روز یک شنبه هم ایشان را دیدم. آن روز، روز ملاقات های معمولی ایشان بود و حدود ساعت 12 یا 12 و 30 دقیقه بود که آقای هاشمی، وزیر بهداشت زنگ زدند و گفتند کاری فوری با آیت الله دارم و می خواهم ایشان را ببینم . ...
شلیک به نوعروس داخل خودرو / مهریه اش را می خواست از کوره در رفتم و ...+عکس
طلاق و مهریه را باهم می خواهد. مهریه اش 264 سکه بود. به مینا گفتم: من یک کارگر ساده هستم چطور می توانم این همه پول را به تو بدهم. از طرفی من دلم می خواهد با تو زندگی کنم. اما افسوس که حرفهایم فایده ای نداشت،چراکه مینا حتی حکم توقیف خودروی من را هم گرفت. شهرام ادامه داد: درحالی که فهمیده بودم دردام بدی افتاده ام وهیچ راه فراری هم نداشتم تصمیم گرفتم اول او را بکشم بعد خودم را. برای همین 24 دی ...
طالب زاده: پدرم آجودان مخصوص شاه بود
آمریکا رفتم، قبل از انقلاب نمی دانستم انجمن اسلامی چیست، من جایی بودم که همه هنرمندان و موسیقیدانان آمریکایی در آنجا بودند، صبح یک روز از خانه بیرون آمدم تا وسایل صبحانه بگیرم، در منهتن تمام مجلاتی که مقابل دکه روزنامه فروشی قرار داشت نام ایران را نوشته بودند. تکان خوردم، روزنامه تایمز را خریدم اولین بار بود که عکس امام (ره) را می دیدم و جمله ای که درباره شاه گفته بود. مثل اینکه با دیدن این تصویر ...
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
مقام علمی حضرت فاطمه زهرا فضایل و کمالات حضرت زهرا سلام الله علیها، مانند فضایل سایر معصومان است چون آن حضرت دختر خاتم پیامبران است که برای تولدش رسول خدا چنین بشارت داده شد: انا اعطیناک الکوثر: مابرای تو خیرفراوان عطا کردیم برای درک مقام معنوی و فضایل آن حضرت کافی است که روایات رسیده از پیامبر اکرم صل الله علیه و اله را از خاطر بگذرانیم. فاطمه بهترین زنان دو عالم است، افضل از همه ...
واکنش محمد هاشمی به شایعه قتل آیت الله هاشمی / احتمال وجود وصیت نامه دیگر / جزییات ثروت خانوادگی
شرایطی که به لحاظ ظاهری در بیمارستان داشتند، همان شرایط را زمانی که در آراگاه ابدی قرارشان دادیم و خود من روی شان را کنار زدم، حفظ شده بود و اثری از زخم دیده نمی شد. من همیشه در دفترشان بودم و ایشان را هر روز می دیدم. روز یک شنبه هم ایشان را دیدم. آن روز، روز ملاقات های معمولی ایشان بود و حدود ساعت 12 یا 12 و 30 دقیقه بود که آقای هاشمی، وزیر بهداشت زنگ زدند و گفتند کاری فوری با آیت الله ...
“آیت الله” ترور شد؟/پزشکان چه گفتند؟/پاسخ های صریح محمد هاشمی به همه ابهامات و ناگفته هایی از زندگی هاشمی
. بعد از اینکه کارم تمام شد، در راه منزل بودم و به نزدیکی های خانه رسیده بودم که محافظین آیت الله زنگ زدند و گفتند حال حاج آقا خوب نیست و ایشان را به بیمارستان برده ایم و گفتیم که به شما هم اطلاع دهیم. من سوال کردم کجا برده اید؟، گفتند در اورژانس بیمارستان شهدای تجریش بستری شده اند. من آن موقع با بیمارستان فاصله چندانی نداشتم، در واقع بالای تجریش و اول خیابان دربند بودم که چون این خیابان یک طرفه بود ...
دو تابعیتی ها بلای جان جشنواره بی جان فجر شدند
اشتباه وارد بخش مسابقه کرده اند مثل گشت 2 و خوب، بد، جلف . ساره بیات نیز که در یکی از مترقی ترین و متفاوت ترین آثار جشنواره با عنوان بیست و یک روز بعد حضور داشت در ساره بیات بعد از نمایش فیلم بیست و یک روز بعد در سینما فرهنگ و پس از اعلام نامزدهای بخش های مختلف جشنواره فیلم فجر گفت: امیدوارم کارگردان "بیست و یک روز بعد" انرژی تماشاگران فیلم را به جای جوایز متعدد به خانه ببرد. ...
بادیدن مقاومت همسرم،ترسم ریخت!
قبول کردم و همواره از اینکه چنین تصمیم درستی گرفتم، سرافراز و خوشبخت بوده ام. □چه کسی شما را به خانواده ایشان معرفی کرد؟ خواهرهای آقای غیوران نزد مادرم، عربی و قرآن می خواندند و آنها مرا به ایشان معرفی کردند. تقریباً مطمئن بودم خانواده ام هم به این وصلت راضی هستند، چون آقای غیوران واقعاً با شخصیت بود و افراد خانواده ام، بسیار برای ایشان احترام قایل بودند. مادرم هم زن بسیار ...
تلاش کردم تا روزهای آخر هم رزمش باشم/ازدواج با شهید لبافی نژاد و آغاز برنامه مطالعاتی گسترده
لو رفته ایم و این برای من که فکر می کردم همه چیز را باید انکار کنم، خوب بود. بعد از این دیدار به من گفتند که باید با این بچه هایی که با هم ارتباط داشتید قرار بگذاری و من گفتم که از جا و موقعیت آنها اطلاعی ندارم و آنها هستند که باید باا من تماس بگیرند. گفتند پس ما تو را به خانه می بریم، تا هر زمان که زنگ زدند قرار بگذاری و ما بتوانیم سر قرار آنها را هم دستگیر کنیم. به همین خاطر مرا به خانه ...
هاشمی رفسنجانی ترور نشد
، حضور داشت، صحبت هایش را انجام داد و رفت. پس از این ملاقات، آیت الله کمی استراحت کردند و سپس رئیس یکی از دانشگاه های آزاد در شهرستان ها که به تهران آمده بود تا ایشان را ببیند، ملاقاتی انجام داد و رفت. ساعت از 4 عصر گذشته بود که آیت الله از مجمع حرکت کردند و من هم به مؤسسه درمان سرطان آمدم تا ملاقات هایم را انجام دهم. بعد از اینکه کارم تمام شد، در راه منزل بودم و به نزدیکی های خانه ...
پاندولی که در قاهره تمام شد
و گفتم: زنیکه گدازاده خجالت نمی کشی این قبیل کارها را جلوی چشم کارکنان دربار انجام می دهی؟ فرح نیز در جواب وی گفت: درست گفته اند، شاه می بخشد؛ شیخ علی خان نمی بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایین تنه ام را دارم! آری باید از زبان اینان شنید فساد دربار را... اعلی حضرتشان کاری کرده بود که نوچه هایش نتوانستند تحمل کنند و هریک معترف وجود ...
بسته شعری ویژه شهادت حضرت زهرا (س)
درد بی مرهم بمان زندگی رو به راهی داشتم چشمش زدند کوری چشم همه با شانه های خم بمان دست های تو شکسته ش هم پناه مرتضی ست تکیه گاه محکم من، پشت من محکم بمان این نفس ها شکسته قیمتش جان من است زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان با همین دستی که داری باز دستم را بگیر پیش این مظلوم ای مظلومه عالم بمان ...
پدر می گفت: زندانی شاه شدن برایتان خوب است!
سرهنگی که در آنجا بود، تا چشمش به من افتاد گفت: منتظرت بودیم! اولش حسابی مرا ترساند که: پوست تو را می کنیم و چنین و چنان می کنیم و من هم می گفتم: ببخشید! بالاخره نصیحتم کرد که: بچه جان! برو درس بخوان و بازی کن و به این جور کارها کاری نداشته باش! بعد هم مرا به زیر زمینی بردند و دو روز و دو شب بازداشت بودم. ترسیده بودید؟ چون آقا را زیاد می گرفتند و ما هم از بچگی زیاد به زندان می ...
بالاخره فاجعه پلاسکو چند قربانی داشت؟
از پاساژ بیرون بیاید. این از بدبختی من بود. شب ها ساعت 1 می رفت آنجا و همانجا می خوابید و ساعت 3 بعدازظهر برمی گشت خانه. ناهارش را می خورد و استراحت می کرد و دوباره شب ساعت یک می رفت سر کار. پیمانی برای شهرداری کار می کرد. سه سال بود که در پلاسکو کار می کرد اما بیمه اش نکرده بودند. روزمزد حقوق می گرفت. سه سال با هم عقد بودیم و بعد ازدواج کردیم و آمدیم تهران.حیدر مرد صبوری بود همیشه به این فکر می ...
شاهد زنده روشنفکری ایرانی هستم/ هویت چهل تکه ایرانی در گفت وگو با داریوش شایگان
کار من چیز دیگری است. اما به نظر می رسد که به این حوزه خیلی مسلط هستید؟ هنگامی که دانشجو بودم، یک سینماتک (که فیلم های قدیمی نمایش می داد) در ژنو بود و من مدام آنجا می رفتم و فیلم تماشا می کردم. تمام تاریخ سینما را آنجا یاد گرفتم. فیلم های صامت خیلی دوست دارم. تمام فیلم های گریفیث (Griffith) و دیگر پیشتازان این سینما را دیده ام و تاحدی می شناسم. با کیارستمی چگونه ...
پدرم به مادر اجازه شرکت در حوزه های اجتماعی را داده بودند
.... وی ادامه داد: پدرم این روحیات و جسارت را در مادر دیده بودند و راه را برای ایشان و مبارزات شان باز گذاشته بودند، مادر همیشه با فامیلی پدر سعی می کردند خودشان را معرفی کنند زیرا پدر بود که این عرصه را برای ایشان فراهم کرده بود. دختر مرحومه حدیدچی با اشاره به زمان دستگیری مادر توسط ساواک، گفت: در آن زمان ما بسیار کوچک بودیم، پدرم برای وضعیت شغلی اش خارج از تهران بود و خواهر ...
نانوایی پدر کلاس روضه بود/ ورود به گود زورخانه در کنار روضه خوانی
آن روز انگار از میان جمع، کسی برای این کار داوطلب نشد. حاج مصطفی که عقیده خاصی به این موضوع داشت از حاضران خواست کسی مدح خوانی کند. حاج حسن قنبر مرا به حاج مصطفی طوسی معرفی کرد و از سابقه مداحی ام گفت. من هم آن روز برای بزرگ ترین پهلوان های کشور مدح خوانی کردم و بعد از تمرین حاج مصطفی هم که از صدایم خوشش آمده بود از من خواست هر هفته همراه او و دیگر پهلوانان برای مدح خوانی به زورخانه بیایم. ...