سایر منابع:
سایر خبرها
پایان عشق 20 ساله با جوراب زنانه!
رفتارش اعتراض می کردم مدعی بود که عضو گروه تلگرامی زنانه شده است. استفاده از تلگرام به مدت طولانی باعث شده بود که نظم خانه مان هم دچار تغییر و مشکلاتی شود. کمتر با هم حرف می زدیم. تحمل رفتارهای همسرم برایم طاقت فرسا شده بود. یک روز که به طور اتفاقی گوشی او را بررسی کردم، متوجه شدم که در همین گروه های تلگرامی با مرد غریبه ای دوست شده و با او در ارتباط است و دراین همه مدت به من دروغ می گفته است. خودش ...
جنایت های مجازی
همسرم برایم طاقت فرسا شده بود. یک روز که به طور اتفاقی گوشی او را بررسی کردم، متوجه شدم که در همین گروه های تلگرامی با مرد غریبه ای دوست شده و با او در ارتباط است و دراین همه مدت به من دروغ می گفته است. خودش هم حرف درستی نمی زد. آن روز که همسرم به خانه آمد به او گفتم تو در تلگرام با فردی دوست شده ای و در حال خیانت کردن به من هستی که جواب درستی ندادو مدعی بود که من اشتباه می کنم. جواب سر بالا به ...
من و شوهرم هر کدام مان در عالم کثیف دیگری سیر می کردیم / مسائل خانوادگی برایمان اهمیتی نداشت!
می دادم تا این که با حمایت های خانواده ام در یکی از رشته های دانشگاهی پذیرفته شدم. قبولی در دانشگاه بر نوع رفتار و گفتار من نیز تأثیر گذاشته بود به طوری که سعی می کردم همانند یک انسان تحصیل کرده و بافرهنگ رفتار کنم. سال اول دانشگاه را تمام کرده بودم که شبی مادرم با خوشحالی از ازدواج من و طاها سخن گفت. او عنوان کرد زن دایی ام مرا برای پسرش خواستگاری کرده است. از حرف های مادرم تعجب کرده ...
زن 29 ساله گفت: تنها یک لبخند بی معنی روزگارم را به اینجا کشاند / شوهرم از من شکایت کرد!
من تحت تاثیر قرار گرفته بود و اکنون نیز مجبور بود برای پنهان کردن رابطه خیابانی قبل از ازدواج زندگی با مرا تحمل کند. اگرچه صاحب 4 فرزند شده بودم اما هر روز فاصله بین من و سپهر بیشتر می شد و زندگی مان سرد و بی روح ادامه می یافت به طوری که دیگر دچار آسیب های روحی و روانی شده بودم. در همین روزها بود که هنگام جست و جو در شبکه های اجتماعی تلگرام با اسکندر آشنا شدم. او مرا در گروه دوستانش عضو ...
اشتباه تلگرامی زن جوان/ با پسری قرار ملاقات داشتم که در تلگرام خودش را عاشقم معرفی کرد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خودم را سرگرم در تلگرام می کردم تا بد اخلاقی و بی محبتی های شوهرم را از یاد ببرم. فکر نمی کردم این قدر آلوده بشوم. باید اعتراف کنم اعتیاد تلگرامی باعث شد رابطه ام را با همسرم قطع کنم. غرورش اجازه نمی داد انتظارات و خواسته هایش را مطرح کند اما بالاخره کاسه صبرش لبریز شد. به من مشکوک شده بود. یک روز سربزنگاه مچ مرا گرفت؛ با پسری قرار ملاقات ...
اعظم آه بلندی کشید و ماجرای کثیف زندگی و دلیل زندانی شدنش را تعریف کرد!
جاساز برمی داشتم و می رفتم و در دستشویی یا پشت بام می زدم و برمی گشتم. آن موقع بچه مدرسه ای بودم و وقتی درگیر مواد شدم، صبح قبل از مدرسه رفتن موادم را می کشیدم. یک ماه از مصرفم می گذشت که یک روز طبق معمول رفتم سرجاسازشان تا مواد بردارم. اما نبود. از مادرم پرسیدم مواد را کجا گذاشته ای تو را به خدا به من هم بدهید چند تا دود بگیرم، درد دارم. پدرم که فهمیده بود مواد می کشم سیلی محکمی به گوشم زد ...
اعدام برای مرد بیرحم / زنم به خاطر بیکار شدنم حرف های نامربوط می زد+ عکس
بود هزینه های ما را تامین کند. شب قبل از حادثه نیز مرا تهدید کرد که اگر سرکار نروی دیگر تو را به خانه راه نمی دهم و با دخترم به خانه مادرم می روم! از سویی هم خانه مال همسرم بود و من نمی توانستم چیزی بگویم. آن شب در سکوت خوابیدم ولی صبح زود که بیدار شدم حرف های همسرم در گوشم می پیچید، یک لحظه کنترلم را از دست دادم و تصمیم خطرناکی گرفتم. هنوز همسر و فرزندم در خواب بودند که من از داخل کابینت چکش میخ ...
فریبا نادری و ساناز سماواتی با چادر های خاص و جالب! +تصاویر
مانند بسیاری از مردم با مشکلات می سازیم. الان بیشتر ما درگیر مسائل اقتصادی شده ایم و همه مان باید برنامه ریزی درست برای زندگی مان در نظر بگیریم. خدا راشکر من هوش اقتصادی خوبی دارم و به اصطلاح کله ام در این زمینه خوب کار می کند. هومن: من بیشتر دل نگرانی دارم و سعی می کنم پابه پای همسرم در همه زمینه ها تلاش کنم. بیشتر نگران تربیت فرزندمان هستم و می خواهم فرزند سالم و صالحی به جامعه تحویل ...
تاجر ورشکسته همسرش را براحتی از دست داد و...
این زوج هفته گذشته دادخواست طلاق خود را در دادگاه خانواده مطرح کردند. مرد 50 ساله در این باره به گفت: پنج سال پیش با شراره آشنا شدم. آن زمان من 45 ساله بودم. اما شراره فقط 23 سال داشت. با این حال ما عاشق هم شدیم. شراره آنقدر مظلوم و مهربان بود که تصور می کردم مرا به خاطر خودم می خواهد و عاشقم شده است. شراره دختری بود که نقش بازی کردن را حسابی بلد بود. از همان ابتدا که با او آشنا شدم نقش عاشق ها ...
دختر جوان گفت هنوز نمی دانم چه بلایی سرم آمده است
به گزارش جام نیوز ، از خانه فرار Escape کردم و به پسری که از مدتی قبل در تلگرام با هم آشنا شده بودیم، زنگ زدم. یک آدرس داد و گفت نمی گذارد خم به ابرویم بیاید. پرسان پرسان محل کارش را پیدا کردم. تازه فهمیدم کارگر خدماتی یک شرکت است. او تنها کسی بود که مرا تایید می کرد. احساسم این بود که نیمه گمشده خودم را پیدا کرده ام. دوست تلگرامی با وعده های خیالی مرا غرق در رویاهایم کرده بود. برایم از شهری دور ...
عروس جوان را شب نامزدی از آرایشگاه دزدیدند!
ناپدید شدن دختر و به دنبال صحبت های خانواده دختر با متهم جوان، سرانجام پسر که پلیس را در یک قدمی اش می دید به ناچار دختر جوان را رها کرد. دختر پس از حضور در دادسرا به بازپرس جنایی گفت: داخل آرایشگاه بودم که به من گفتند فردی بیرون آرایشگاه کارم دارد. به تصور این که نامزدم آمده است از آرایشگاه بیرون آمدم که ناگهان با خواستگار سابقم روبرو شدم. او باتهدید چاقو مرا سوار خودرواش کرد و از شهر خارج شد. ...
وقتی شوهرم از سفر برگردد، نمی دانم چگونه به چشمانش نگاه کنم / رسوا شدم و آبرویم رفت!
سوسو می زد. در این میان، بیشتر از همه، به دختردایی ام حسادت می کردم. این موضوع آن قدر برایم عذاب آور بود که به هر طریقی تلاش می کردم او را نزد فامیل و بستگان همسرش تحقیر کنم، اما دختر دایی ام هیچ گاه بدی های مرا به رخم نمی کشید. او آن قدر مرا دوست داشت که در میهمانی های خانوادگی مرا به آغوش می کشید و در حضور جمع فامیل طوری از خوبی های من سخن می گفت که انگار زنی بهتر و مهربان تر از من وجود ندارد ...
دستگیری متجاوز به نوعروس 20 ساله
کارم حاضر شدم. در رختکن در حال پوشیدن لباس کار بودم که این مرد در هجومی وحشیانه مرا با تهدید مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد هم تهدید کرد در صورت افشای این موضوع مرا به خاک سیاه می نشاند.آن روز با گریه به خانه برگشتم اما بسختی بیمار شدم. زندگی ام در چند دقیقه به خاطر یک شیطان صفت تباه شده بود تا اینکه از شدت ناراحتی موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. به دنبال این شکایت و به لحاظ حساسیت ...
عمل قبیح و زشتی که پسر جوان تازه داماد در شب ازدواج با زن شانزده ساله اش انجام داد!
...> با هسمرت چگونه آشنا شدی؟ در خیابان با او آشنا شدم و مدتی با همسرم دوست بودم تا اینکه با اصرار از پدرم و مادر خواستم ازدواج کنم و در نهایت ازدواج کردیم. اکنون همسرت کجاست؟ یک روز برای رفتن به منزل دوستم سوار بر یک موتور شدم و ترک موتور نشستم اما قبل از رسیدن به منزل دوستم تصادف کردیم و پاهایم شکست؛ اکنون در پاهایم پلاتین است، پس از تصادف، همسرم به صورت غیابی از ...
قرصی که خوردم باعث آن رفتار از من شد / البته من علاقه چندانی به او نداشتم!
قضات دادگاه ایستاد و با چهره ای پریشان و رنگ پریده، قتل همسرش را به گردن گرفت و گفت: همسرم چند سال از من بزرگ تر بود و قبل از ازدواج مان می دانستم که سارا عاشق من است. اما من علاقه چندانی به او نداشتم. ولی نمی دانم چه شد که تن به ازدواج دادم و طی پنج سالی هم که با هم زندگی مشترک داشتیم علاقه ای به سارا پیدا نکردم. به همین علت همیشه با هم مشاجره داشتیم. آن روز برای جدایی به اتاق خوابش رفتم ...
فرمانده ای که در خیبر نیروی عادی شد
، نوشتن وصیت نامه و از این حرف ها که هیچ یک اش در مرام من نبود. همیشه نیروی آزاد بودم و هیچ وسیله ی شخصی نداشتم. شخصی ترین وسیله ام، پلاکم و دستمال ابریشمی و انگشتری ام بودند که آن ها هم به جانم بسته بودند و همه جا می بایست ردم می بودند. مرحله ی اول عملیات، نوزدهم اسفند شروع شد و خط شکسته شد. شب دوم عملیات، نوبت گردان میثم بود که به خط بزند. صبح روز دوم عملیات، حقیر به اتفاق ...
جردن باروز : مردم ایران را به خاطر خودشان دوست دارم
که هماهنگی لازم را برای انجام این گفت وگو انجام داد، تشکر می کنیم. از روزی که ترامپ دستور ویژه برای مهاجرت هفت کشور صادر کرد، شرایط به هم ریخت، اما دولت ایران حسن نیتش را نشان داد و با صادر کردن روادید شما یک بار دیگر ثابت کرد، ورزش جای سیاست نیست. من از همان روز اول نگران بودم. روزی که شنیدم قرار نیست برای ما روادید صادر شود، ناراحت شدم. در اخبار هم خیلی پیگیر ماجرا شدم ...
اعتراف پسر به قاتل بودن مادرش در قتل دخترناتنی اش
بیدار کرد. او همیشه به بهانه های مختلف ما را کتک می زد. وقتی به او اعتراض کردم با اجر به سرم زد. می خواستم با او درگیر شوم اما منصوره مرا آرام کرد و از من خواست تا همراه دوستانم به استخر بروم. وقتی از استخر به خانه برگشتم ماشین پلیس را مقابل در خانه مان دیدم. مریم خودش خواهرم را کشت ولی هیچ وقتی به قتل اعتراف نکرد. وقتی مریم در جایگاه ویژه ایستاد گفت: من منصوره را نکشتم. شوهرم بد خلقی بود ...
ماجرای عجیب دختر نوجوانی که در سودای رسیدن به زندگی رؤیایی در تلگرام بود!
مدتی قبل در یک گروه تلگرامی عضو شدم و پسری به نام ساسان به من ابراز علاقه کرد. اختلاف های کوچک با مادرم و ابراز علاقه شدید ساسان باعث شد خیلی زود از خانواده ام فاصله بگیرم و زمانی که ساسان از مشکلات من با خبر شد گفت می خواهد با من ازدواج کند و مرا تشویق به فرار کرد. من هم به بهانه خرید از خانه خارج شدم و به همراه ساسان راهی مخفیگاهش که شبیه مسافرخانه ای کوچک بود، شدم. آنجا به غیر از ...
زن شوهردار با همدستی 5مرد، جوان های شهوت ران را سرکیسه می کرد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صبح دیروز زن جوانی که به اتهام مشارکت با اعضای باند سرقت و اخاذی از مردان در زندان به سر می برد، در شعبه چهارم دادگاه کیفری تهران به اتهام رابطه نامشروع محاکمه شد. ایران نوشت: در آغاز جلسه دادرسی، شوهر متهم به قضات دادگاه گفت: من از صبح تا شب خیاطی می کردم تا زندگی مان اداره شود اما همسرم از اعتمادم سوء استفاده کرد. در جلسه ...
بلایی که مادر و دایی بر سر دختر نوجوان آوردند!
دختر نوجوانم باید قصاص شوند.من چند سال قبل از این ماجرا از شوهرم جدا شدم و قرار شد دخترم پیش پدرش بماند، اما نامادری اش او را کتک می زد و تحت آزار و شکنجه قرارش می داد. سپس نامادری به عنوان متهم ردیف اول در قتل دختر نوجوان در برابر قضات دادگاه ایستاد. قاضی قربانزاده نخست به بیان اتهام او پرداخت و پرسید. آیا اتهامت را قبول داری؟ نامادری گفت: نه من روز حادثه خوابیده بودم و از مرگ منصوره ...
دوست صمیمی ام مرا به خانه شیطانی دایی متاهلش کشاند /من خودم را باختم
های عاشقانه می خواندم. در تمام آن کتاب ها، سپهر عاشق بود و معشوق من! بعضی روزها مهناز به خانه مان می آمد و من از داستان های دلدادگی ام به سپهر، برایش می گفتم و او با حوصله به حرف هایم گوش داده و می گفت از رفتارهای سپهر معلوم است که او هم عاشق من شده و من نمی دانستم که... آن روز کذایی در خانه تنها بودم و طبق معمول مامان سرکار و بابا هم شهرستان بود. سپهر تماس گرفت و برای ناهار مرا به یک ...
علنی کردن مسائل شخصی فراستی آدم فروشی است نه سخیف خواندن یک فیلم
مزدورم و جیره خوارم و دارم از فراستی دفاع می کنم؟ خب می توانی هر چه می خواهی فکر کنی ولی لابد می دانی که در همان برنامه هفت که سرمنشا همه ی این دعواهاست، بهروز افخمی از من نقل قول غلط و جعلی کرد علیه اصغر فرهادی و وقتی اعتراض کردم، گفت معززی نیا لیبرال شده و دوستان قدیمی اش را انکار می کند تا دل فرهادی را به دست آورد و بعد هم چند هفته پیاپی مرا دست انداخت که این بچه مسلمان چشم و گوش بسته ما هی می ...
علیرضا کلید را پشت در می گذاشت تا کسی نتواند وارد خانه شود / مادرش مچ او را در پشت بام گرفت + عکس
مادربزرگم مرا بردند به خانه دایی ام. چند روز آنجا بودم تا این که قطع مصرف شدم. بعد هم آمدم به تهران. بارها و بارها ترک کردم و باز رفتم سراغ مواد. این ترک کردن ها و دوباره شروع کردن ها خسته ام کرده بود. خانواده ام اذیت می شدند و همه زجر کشیدن هایشان را به چشم می د یدم. این را یادم رفت بگویم که چهار بار به خاطر خریدو فروش مواد دستگیر شدم و به رفتم و روی هم رفته پنج سال حبس کشیدم. از هر روشی برای ...
حمید دوست دخترش را باردار و گردن من انداخت
شان برد. خانواده پولدار و خانه ای شیک داشتند. این سفر دوروزه به بعد دوستی من و حمید عمیق تر شد. متاسفانه این دوست ناباب در اولین قدم مرا به سیگار معتاد کرد .اصلا نمی فهمیدم چکار می کنم، راستش را بخواهید فقط نمی خواستم حمید از من دلخور بشود واو را از دست بدهم. دو ماه از آشنایی مان گذشت . او آپارتمانی کوچک اجاره کرده بود و مجردی زندگی می کرد. خانه حمید ...
زندگی فرزندشهید و همسرجانباز را ببینید
گروه گوناگون تیتریک شب گذشته پس از آنکه از صبح تا عصر در یکی از روستاهای باشت در حال ساخت و ساز بنا و کمک به یکی از اقوام بودم، می خواستم حمام و استراحتی کنم که گوشیم زنگ خورد، یکی از دوستان بود، خبری داد که خیلی ناراحت کننده بود. خبر، خبر زندگی زوج جوان باشتی با چهار فرزند بود که به سختی می گذشت. وقتی شندیم مرد خانواده فرزند جانباز و همسرش فرزند شهید است، باور نمی شد، پیش ...
با پسر جوان چه کرده بودند که او دست به چنین کاری زد؟!
حادثه در پارک نشسته بودم که مهدی -مقتول- مرا به خانه یکی از دوستانش برد. وقتی به آنجا رفتم احساس کردم بیهوش ام کرده و مرا مورد آزار و اذیت قرار داده اند. بعد از آن چند بار درباره این موضوع با مهدی صحبت کردم که ضدونقیض حرف می زد. اما مدتی بعد متوجه شدم او و دوستانش مرا بیهوش کرده و مورد تجاوز قرارداده اند. به همین خاطر روز حادثه مهدی را در پارک با چاقو کشتم. به دنبال اعترافات ...
شهید امانت و عشق به نماز
اعضای خانواده تقسیم نمود و روز بعد در بسیج ثبت نام کرد. ساعت هفت شب با عجله وسایل سفرش را آماده کردم. برادرم می خواست او را به سپاه ببرد تا عازم شود اما محمدصادق گفت: تا من نماز نخوانم نمی روم. چون وسایلش را با عجله جمع کرده بودم، ناگهان متوجه شدم که مهر و تسبیح وی جا مانده. سراسیمه خود را به کاروان رساندم. محمّد صادق گفت: اگر مهر و تسبیح مرا نمی آوردی من خودم بر می گشتم. در راه پدرم را که از مسجد ...
شهید حسین رضایی؛ مربی قرآنی برای خانواده
با آن ها همراه شود به سمت شهید رضایی می آیند و با او راهی آسمان می شوند، در میانه های آسمان می ایستند و ایشان به شهید رضایی می فرمایند؛ شما از خانواده خود رضایت نگرفته اید و باید ابتدا آن ها را راضی کنید، همین خواب باعث شد تا شهید رضایی به سمت اصفهان حرکت کند تا از پدر و مادر خود نیز رضایت بگیرد، یک شبانه روز به مادرش التماس می کند تا اینکه صبح روز بعد مادر با تحمل تمام سختی ها رضایت خود را اعلام ...
از موتورسواری با همسر تا عمو بادکنکی بچه ها
اینها به چیز دیگری نیاز نداشتم و تصمیم گرفتیم با هم زندگی مان را بسازیم؛ مگر پدر و مادرهای ما همه چیز داشتند که ما داشته باشیم؟ همسر شهید با اشاره به روز خواستگاری، آن چه در جلسه گذشت را برایمان توضیح داد و اضافه کرد: ما خیلی در جلسه خواستگاری با هم حرف نزدیم و تنها زمان خداحافظی و رفتن آنها تازه چشمانم به رنگ پارچه شلوار آقا مرتضی افتاد که قهوه ای بود. وی مهریه خود را 114 سکه به همراه یک ...