سایر منابع:
سایر خبرها
دیدگاه های امام(ره) در مقطع عملیات خیبر
آیند گریه می کنند که ما می خواهیم برویم به جبهه، نمی گذارند برویم. همین پریروز یا دیروز بود که یک جوانی آمده بود، گفت: "دو تا از برادرام کشته شده [اند]، خودم می خواهم بروم. " گفتم: "جوان، تو کافی است، آن ها رفتند و دیگر بس است." شروع کرد گریه کردن. خوب یک همچو [معنویتی]، این جز به عنایت خدا نمی شود. یک معنویتی است که غیر از عنایت خدا نمی تواند این معنویت را برای کسی ایجاد کند... این حالی که در ...
سرمقاله های روزنامه های 11 اسفند
از راهت منحرف گردیدند. هر خاندانی که نزد خدا منزلت و مقامی داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانی چند از امت تو همین که رفتی، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند. بعد از تو مردانی دیگر از ما روی برگردانده و خفیفمان نمودند و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشی بودی، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل می گردید. جبرئیل با آیات الهی ...
چکی که بعد از عملیات خیبر صادر شد
به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، آن چه پیش رو دارید روایتی است از سرهنگ خلبان علیرضا سالاری که در عملیات خیبر به عنوان خلبان هوانیروز، حضوری فعال داشته است: **** ...وقتی روی زمین فرود آمدم از دیدن تعداد زیاد چرخ بال ها فهمیدم که مأموریت خاصی در پیش داریم قرار بود نیروهایی را برای تصرف شهر القرنه عراق با چرخ بال ها جا به جا کنیم. کانکسی را به ما دادند تا شب را در آن ...
سرخط ...
...، بیا بنگر که چگونه از راهت منحرف گردیدند. هر خاندانی که نزد خدا منزلت و مقامی داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانی چند از امت تو همین که رفتی، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند. بعد از تو مردانی دیگر از ما روی برگردانده و خفیفمان نمودند و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشی بودی، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل می گردید. جبرئیل با ...
ساعت 20:37 دقیقه روز 3 اسفند عملیات آغاز شد
جنوبی را پاک سازی کنند، اما برای گسترش حرکت خود، پخش شدن در جزیره و رفتن به سمت شرق و جاده وسط جزیره نیروی کافی در اختیار نداشتند. حدوداً ساعت 00:3 بامداد پس از کنترل پد گوشه جزیرهِ شمالی نخستین بالگرد که سرنشینان آن سرهنگ جلالی و علی هاشمی بودند، پرواز کرد و در جزیره فرود آمد. از این به بعد، هلی برد نیروها به صورت پرواز تک تک بالگردها انجام می شد. هوا هنوز تاریک بود و هواپیماهای عراقی ...
ورزی: در معمای شاه نه تحریف کردیم نه دروغ گفتیم/ گودرزی: بازی در نقش امام آرزوی خیلی از بازیگرهاست
بدهید؟ و بعد یاد سکانس نمازی که در مدرسه علوی می خواستیم کار بکنیم افتادم و آن لحظاتی که سیصد نفر و همافرها و نور داشت می رفت و در میان اینها من یک صحنه ای از ایشان دیدم که در نمازخانه خیلی آرام ایستاده و در حال خواندن نماز هستند البته اعتراف می کنم که در دلم گفتم که با این همه گریم ما اینجاییم و شما ایستادید نماز می خوانید، البته در دلم گفتم و این اولین بار است که اعتراف می کنم و بعد که شب سکانس ...
گفت و گو با محمد عاقبتی کارگردان نمایش لیرشاه
تان در نیاید؟ خوانش حسن معجونی از کاراکتر همیشه چیز دیگری می شود. او صحنه طوفان در بیابان را به شدت زیبا و باورپذیر بازی کرد. من به حسن گفتم که تو بعد از این باید فقط نقش یک جنازه زنده را بازی کنی که تیره گی روی سرت فرود می آید. بعد از آن حسن به یک لیر شاه ویران، تهی و طرد شده تبدیل شد. در مورد لیر شاه یک خطای تراژیک اتفاق می افتد که حسن معجونی آن را به خوبی در می آورد. در واقع گرچه که ...
برای شهید “عبدالرسول زرین ” که امام خمینی (ره) هم رشادتش را تحسین کرد
سوخته در سنگر ها . سلام بر پیشانی هایی که بوسه گاه گلوله شدند. سلام بر کوله پشتی های پر از پرواز . سلام بر پیکرهای قطعه قطعه شده که کوچه و خیابان های وطنمان را تا ابد ستاره باران کردند. سردار شهید عبدالرسول زرین ،بزرگ انسان فرهیخته با روحی آسمانی از تبار معرفت و عرفان و عشق به حقیقت و حقانیت. انسانی وارسته و بزرگ، خوان گسترده علم و معرفتش را بر ...
آیشمن ایران
سرویس اندیشه جوان ایرانی به نقل از تبیان؛ بخش تاریخ: سرتیپ حسین آزموده دادستان نظامی تهران در دوران کابینه سپهبد فضل الله زاهدی ، از نخستین نظامیانی بودکه حبس و شکنجه زندانیان عصر پهلوی را آغاز کرد . او گروه گروه از محبوسین را بی هیچ محاکمه ای به چوبه دار می سپرد . در نیمه های شب به دیدن زندانیان سیاسی می رفت و گروهی را برای مرگ جدا می کرد ، برخی را دستور می داد در سحرگاه تیرباران کنند ...
“مادر محمودی”؛ مادر تمامی رزمنده ها
از من تشکر کرد که خجالت زده شدم. ☆☆ دریکی از همین رفت و آمدها که زمستان هم بود،یک سری از بچه ها در منطقه بیساران مستقر بودند وماهم به خاطر سرمای شدید وبرف ویخبندان نتوانسته بودیم به آن ها اقلام مورد نیازشان را برسانیم.بچه ها زیر آتش دشمن مانده بودند بی آب و غذا. نه امکان رفت و آمد ماشین بود نه قاطر،پیاده هم نمی شد رفت.آمدیم گفتیم با هلی کوپتر هوانیروزکمی آب وغذا و مهمات برای ...
ماندگارترین لحظات زندگی 6 فرمانده بزرگی که در اسفندماه به شهادت رسیدند پروانگی به وقت آخرین ماه سال
...: در خواب بی بی فاطمه زهرا (س) را دیدم که فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی که در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی کوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم تا وقتی که به سوی خدا پرواز کنم و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتی که گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را ...
شهیدی که به مغز متفکر نیروی هوایی شناخته شد
موتور خود را از دست می دهد. در این لحظه هواپیما در وضعیت بدی قرار دارد و با سرعت درحال کم کردن ارتفاع می باشد. خلبان بلافاصله از کادر پرواز می خواهد که چرخ های هواپیما را باز کنند تا در موقع برخورد باز زمین ضربه کم تر باشد. چرخ های سمت راست باز می شود ولی چرخ های سمت چپ ... فکوری با شنیدن صدای انفجار، سراسیمه به داخل کابین هواپیما می رود و علت را جویا می شود. خلبان با چراغ قوه ...
درآمدی بر گروه های کوچک چریکی مذهبی در دوران پهلوی
شیمی دانشکده فنی بود. با دستگیری حلیمی و مغربی دو تن از اعضای گروه فلاح، احتمال زیادی می رفت الویری نیز توسط ساواک دستگیر شود. این مسئله با مراجعه مأموران ساواک به منزل پدر ایشان جدی تر شد. به ناچار پس از مشورت با اعضای گروه تصمیم گرفته شد الویری با همسرش که او نیز عضو گروه فلاح بود، از کشور فرار کنند. آن ها پس از تهیه بلیت دمشق، صبح روز بعد هنگامی که در فرودگاه برای پرواز آماده شده بودند، به ...
عجیب ترین اختراعات نظامی تاریخ + عکس
با نام می 262 به پرواز درآورد، به فکر ساخت چنین پرنده عجیبی افتاد. این هواپیما به گونه ای طراحی شده بود که می توانست به صورت عمودی پروز کند و نیازی به باند نداشته باشد. در آن زمان صعود و فرود جنگنده ها روی باند کار خطرناکی بود. این جت به پروانه های ویژه مجهز شده بود تا با چرخش آنها نیروی لازم برای پرواز را تامین کند. مشکل اصلی اختراع مذکور این بود که پس از صعود هواپیما راهی ...
مجموعه اشعار قرائت شده توسط شعرای آیینی در دیدار با رهبر معظم انقلاب
خوانده شده توسط شعرای آیینی در دیدار با رهبر انقلاب تو آمدی و زن به جمال خدا رسید انسان دردمند به درک دعا رسید تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت مولا اگر رسید به حق با شما رسید داغ پدر ،سکوت ...
شهادت، جهشی است از آنچه هستی به سوی آنچه باید باشی!
، گفت: این خاطره ای است از آخرین دیدار پسرم شهید مجتبی آدینه وند نزدیک به سه ماه بود که از ماموریت شهید می گذشت که هنوز به مرخصی نیامده بود یک روز بدون خبر مجتبی به خانه امد به او گفتم که پسرم چطور شده است که بی خبر آمدی، گفت:مادر دیگر بد است که آمده ام شما را ببینم آیا ناراحت شدید گفتم خدا می داند که خیلی خوشحالم اما چون فقط چند روز به تمام شدن ماموریتت مانده فکر کردم که شاید خبری شده باشد با خنده ای ...
علمدار جبهه های ایران و گردان مسلم ملایر
مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی شد به پشت جبهه انتقال یابد. در عملیات کربلای 5 ، زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، مشغول مدیریت عملیات بود خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد این شهید بزرگوار می فرمایند. ...
بسته شعری ویژه شهادت حضرت زهرا (س)
...> ناله ی "یا اَبَتایش" نرود از یادم مرگ در خانه ی بی توست مرا در شب تار بِهْ از آن روز که در کعبه ز مادر زادم کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار چون در سوخته می سوخت همه بنیادم کس نداند که در آن دم به تو و من چه گذشت تو نفس می زدی و من ز نفس افتادم خصم خوشحال که بال و پر من بشکسته رفتی و از غم خود کرده ای دشمن شادم استاد غلامرضا سازگار ...
3 روایت از آنهایی که قاتل را نبخشیده اند
جوان بود و بدبخت. می دانی؟ من می گفتم دیه اش را بگیر بذار برای همین خواهرمان که الان 18ساله شده. گوش نکرد که نکرد. من هم اصرار نکردم. مادرم هم که چشمش به دهان قاسم بود . وقت رفتن رضا صدایم می کند و می گوید: دو نفر را می شناختم که بخشیده بودند، توی رودربایستی فامیل بخشیدند. هر دو تا آدمی هم که بخشیدند بعدا مردند؛ یکی از آنها رفت زیر ماشین، یکی شان هم توی خواب خفه شد. میدانی چرا؟ چون از ته دل ...
سردار بی ادعای خیبر سردار شهید حاج حسین خرازی
این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. سردار دلاوری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می رفت. در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود. او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبهه ای ها بود و وقتی به خط مقدم می رسید ...
حاج حسین خرازی، پروانه ای در چراغانی لاله ها
روز قرار بود تعدادی از نیروهای لشگر امام حسین (ع) با قایق به آن سوی اروند بروند. حاج حسین به قصد بازدید از وضع نیروهای آن سوی آب، تنهایی و به طور ناشناس در میان یکی از قایقها نشست و منتظر دیگران بود. چند نفر بسیجی جوان که او را نمی شناختند سوار شده، به او گفتند: برادر خدا خیرت بدهد ممکن است خواهش کنیم ما را زودتر به آن طرف آب برسانی که خیلی کار داریم. حاج حسین بدون اینکه چیزی بگوید پشت سکان نشست ...
"حاج حسین خرازی" پروانه ای در چراغانی لاله ها
...، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول 6 سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است ... زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبه ای که در این وادی قدم زده اند، صفحه درخشنده ای از تاریخ این ملت است ... ** فرازهایی از وصیت نامه شهید خرازی ...از مردم می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما ...
بی خبر از آن بودیم که در جزیره سری از بدن جدا شده
پرستاری از من پرسید: از کدام یگان هستی؟ گفتم: لشکر 27٫ پرسید: کارور کجاست؟ گفتم: شهید شد. آن بنده خدا هم ناراحت شد و رفت. من هم نفهمیدم که چه نسبتی با کارور داشت. جزیره تقسیم شده بود به دو محور: محور شمالی و محوری جنوبی. هواپیماهای دشمن به شدت جزیره را بمباران می کردند. شاید در یک روز نود هواپیما هم زمان جزیره را بمباران می کردند ...
سردبیر اسبق کیهان: فقط آدرس اصولگرایان عوض شده است/نباید چاقوی آمریکا را علیه خود تیز کنیم
. پس اینکه گفتید این تشکل فراتر از اصولگرایی است کجا رفت؟ چند وقت پیش در یادداشتی نوشته بودم که شخصی به مهمانی رفت. صاحبخانه برای او پلو آورد ولی چون آشپزی خانمش خوب نبود، دل مهمان را زد.شب دوم خورشت آورد ولی باز هم مهمان بدش آمد.شب سوم آبگوشت آورد و همین طور شد.شب چهارم تصمیم گرفت غذای تازه ای به مهمان بدهد. هر چه از این سه شب در سفره مانده بود و مهمان نخورده بود را داخل برگی پیچید و به اسم ...