سایر منابع:
سایر خبرها
یک آرزوی ورزشی دارم و آن صعود سپیدرود به لیگ برتر است
استیلی و دیگران بودند که همان مربی تیم ملی به مجلس ختم پدرم آمد و گفت: می خواهم به تیم ملی دعوتت کنم تا دوباره برگردی روی جلد روزنامه ها، اما همان شب زنگ زد و از من درخواست پول کرد. خیلی ها در این فوتبال از من پول خواستند اما من آبرویم را از سر راه نیاوردم تا به هر قیمتی بازی کنم. من خدا را دارم و هرگز به این کارها نیاز ندارم. خدا به من عزت داد و به همه چیز در این فوتبال رسیدم. ماجرای ...
سرنوشت تلخ دختر فیلمبردار در میهمانی دروغین دو شیطان صفت
وی دختر فیلمبردار را فریب داده اند. اصغر در بازجویی ها گفت: درخیابان بودم که دیدم این دختر جوان در حال انداختن بروشور داخل خانه ها و گذاشتن آن زیر برف پاک کن خودروها است، یکی از برگه ها را برداشتم و ماجرا را به دوستم گفتم. قرار گذاشتم وی را به بهانه داشتن جشن تولد به خلوتگاهی بکشیم. تصورمان این بود وی از ترس آبرو خطایی نکند، اما انگار اشتباه می کردیم. ...
بلایی که کله پاچه سر ارژنگ امیرفضلی آورد
در خصوص علت کم کاری خود اظهار داشت: این سوال را همه می پرسند اما کم کار نمی کنم؛ شاید زنگ خورم کم است. سال گذشته دو کار کودک به من پیشنهاد شد. وی در خصوص شروع فعالیت حرفه ای خود عنوان کرد: برای اولین بار با نوروز 72 به تلویزیون آمدم. در این کار آقای کاردان به من و داود اسدی گفت میتوانیم طرح و متن های خودمان را ارائه کنیم و چند متن ما هم به کار گرفته شد. وی ادامه داد: بعد از ...
مرغ همسایه غاز است
شعار سال: بعضی وقت ها، مرغ همسایه، غاز است؛ ولی بدتر از آن، وقتی است که غازِ ما، حتی بلدرچین هم نیست؛ انگار که جیرجیرک است ! به قولِ یکی از دوستان، منتظریم که آن وَرِ دنیا یا همین وَر، یک نفر به کُچِّسَّگِ خانگی اش، یک تکه نان بدهد که عکسش را تویِ تلگرام بگذاریم و یک ساعت برایش چَکَّه کنیم . ولی به یادِ خودمان نمی آوریم که کمتر از نیم قرن پیش تویِ معماریِ منازِل مان، سازه ای ...
رحمانی فضلی: شرایط کنونی زیبنده مردم کرمانشاه نیست/بازدید از منوریل و برگزاری شورای اداری/ آیت الله ...
خسارتی به جامعه وارد می شود و ما متولیان مسئول باید پاسخگو باشیم و قیامت را دست کم نگیریم و آنجا باید پاسخگو باشیم. وی افزود: پاسخ دادن روز قیامت مانند قوه قضاییه اینجا که با همه روش هایش باز هم می شود از آن در رفت، نیست. آنجا همه اعضا و جوارح انسان شهادت می دهد که ما مقصر هستیم یا نیستیم و رحمت خدا هم در مورد حق الناس و در جایگاه مسئول نیست. وزیر کشور گفت: آقای استاندار و ...
فقط مراقب بخش سیاسی تلویزیون هستند
باقی مانده و برنامه دیگری مثل آن نداریم. مثلا برنامه ای مانند هفت نباید طوری باشد که فقط سینمایی ها آن را نگاه کنند بلکه باید برای همه مردم جذاب باشد اما در حال حاضر چه کسانی این برنامه را می بینند؟ برنامه ای که ساعت 11 شب پخش می شود و فقط مباحثی را مطرح می کند که ویژه دست اندرکاران سینماست. دست اندرکارانی که با خودشان حرف می زنند ولی این برنامه باید برای عموم مردم حرفی برای گفتن داشته باشد تا ...
رامبد، به دنبال کشف فرمول جوان ماندن!
باز کرده اید... بخشی حتما همین طور است. بعد از آن از ادیبهشت دور جدید لباهنگ را برگزار خواهیم کرد. خنداننده شو به کجا رسید؟ به تابستان سال بعد موکول شد. چرا این قدر با تاخیر؟ انتظار می رفت امسال شاهدش باشیم. عقب افتادنش دلایل مختلفی داشت. ما برای برگزاری این جنس مسابقه ها وابستگی هایی به افرادی خارج از گروه تولید برنامه داریم که باعث می شود همه ...
حرف های زهرا تازه عروس را به خانه مادر شوهرش کشاند
چشمم رژه می رفت. این اواخر زندگی مشترکمان هم شده بود یک سطل آب یخ که هر بار بر سرم فرود می آمد، اما باز هم برایم تازگی داشت. به سردی اش عادت نمی کردم. ته قلبم هنوز امید داشتم. هنوز فکر می کردم علی دوستم دارد و فقط به خاطر بچه این کارها را با من می کند. فکر می کردم مادرش او را مجبور می کند یک زن دیگر بگیرد تا صاحب نوه شود. بچه آنقدر مهم بود؟ علی عاشق من بود. خودش می گفت. یعنی من که وجود ...
امان از این عشق های دوران دانشجویی!!!
اولین روزی که دیدمش رو یادم نمیره توی راهروی سالن دانشکده نگاهمون بهم گره خورد تا به حال اینقدر سنگینی یک نگاه رو روی خودم احساس نکرده بودم اون شب تا صبح نخوابیدم مدام چهره اون رو تصور می کردم اصلا نمی تونستم یه لحظه از فکرش بیرون بیام همه فکر و ذکرم شده بود اون ، دیگه لحظه شماری می کردم که برم دانشکده که ببینمش هر بار که میدیدمش احساس می کردم صدای ضربان قلبم رو همه دارند می شنوند دست و پام رو گم ...
مرگ مرموز مردجوان معلول در سقوط از طبقه ششم/ همسرموقت متوفی: او دارو و مشروب مصرف کرده بود
سراغش رفت و او را راضی کرد تا به خانه برگردد. شب حادثه تا ساعت 2 بامداد با فرامرز صحبت می کردم. او حال خوبی نداشت، زیاد دارو مصرف کرده بود و به نظر می آمد که مشروبات الکلی هم مصرف کرده است. ساعت 2 و نیم بامداد به سراغ نوه هایم در اتاق دیگر رفته بودم که ناگهان صدای مهیبی شنیدم. ابتدا تصور کردم که سر و صدای بازی بچه های همسایه طبقه پایین است اما صدای بچه ای به گوش نرسید. از پنجره به داخل کوچه نگاه کردم ...
وقتی فهیمدم شوهرم هرز می پرد از 2 جوان خواستم تا کتکش بزنند که ...
.... مرتب اوضاع اقتصادی و معیشتی را می سنجید. من دلم می خواست مادر شوم و او متنفر از پدر شدن بود. بچه اول مان در هفت ماهگی سقط شد و او را از دست دادیم. دومین فرزند دخترمان مریم بود که حالا پانزده سال دارد و سومین فرزندمان سیما ده ساله است. ولی گفتی که همسرت موافق نبود؟ بعد از به دنیا آمدن مریم، زندگی مان برخلاف انتظارم شیرین شد. بهرام او را دوست داشت. ولی وقتی فهمید دوباره بعد از پنج ...
نوجوانی که ازشدت گرسنگی کلوخ به شکم بست/48 ماه حضورمستمر در جبهه و شرکت در مهمترین عملیات ها
به گزارش ایسکانیوز غلامعلی جمشیدی جانباز 50 درصد است که تنها یادگاری اش جراحت های جزیره مجنون، مهران، فاو و تعدادی عکس و خاطره است. 48 ماه حضورمستقیم در جبهه و شرکت در مهمترین عملیات ها وشناخت لایه های جنگ، باعث تربیت 4 فرزندی شد که بدون استفاده از سهمیه پدر در دانشگاه تحصیل کنند وافرادی تأثیر گذار در جامعه امروز باشند. این گزارش حکایت مردی است که برای دفاع از شرف و ناموس کشورش بارها به آغوش مرگ شتافته اما دست تقدیرجمشیدی و امثا ...
ماجرای سیاه و هولناک / خون بازی دخترهای جوان تهرانی! + عکس
با او باز می کنم اما نتیجه ای ندارد. ناهید انگار که درد دست زخم خورده اش را به باد فراموشی سپرده، جواب قانع کننده ای نمی دهد و تنها چیزی که می گوید این است: اسمش خون بازیه! اما من دیگه این کار رو نمی کنم. نپرسید فراموشش کردم... فضای مجازی را می گردم تا به سمانه می رسم. پست هایی گذاشته که حکایت از شکست عاطفی سنگینی دارد. از او سراغ کسی را می گیرم که مانند ناهید، روی دست ها یا بدنش را تیغ ...
گفت طوری می جنگم که تشییع پیکرم هم بی زحمت باشد!
درعا در جنوب دمشق حضور داشتند. قرار بود روز 30 فروردین 94 تیپ فاطمیون به قسمتی که نیروهای داعشی از اردن وارد سوریه می شدند، بروند و منطقه را بگیرند. هشت شب راه می افتند و تا ساعت چهار صبح پیاده می روند و به منطقه می رسند. حتی بخش هایی از منطقه را هم می گیرند که نیروهای کمکی نمی رسند و صبح 31 فروردین دشمن از همه طرف به آنها حمله می کند و دو نفر از فرماندهانشان شهید می شوند و یکی از فرماندهان مجروح ...
فریبا ابراهیم خواه
تکه نانی می دهند. کیف پولم را در آوردم اما هر چه گشتم پول خرد نداشتم؛ همه پول هایم چک پول های پنجاه هزارتومانی بود و من همین دیروز برای نشان دادن دست و دلبازی ام و فرار از انگ خسیس بودن جلوی همه کارگران، یک چک ده میلیون تومانی در وجه یک شیرخوارگاه کشیده بودم و از مجله خیرین سبز با من مصاحبه کرده بودند. واقعا لزومی نداشت که دوباره بخواهم به یک پیرمرد حیله گر کمکی کنم. آفتاب آخر اسفند بر ...
روزهای بی کاپیتانی 19 ساله شد
هم گاز داد و رفت. وقتی به امامزاده هاشم رسیدیم، سیروس، پول به راستین داد و گفت: پسرم، آب که خوردی این پول را هم توی آن صندوق بینداز. سیروس اول نمی خواست پیاده شود. من هم خیلی کسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنیا توی دلم بود، ولی بعد همگی پیاده شدیم و دست و رویمان را شستیم، آنجا یک شیر آب بود. وقتی سوار ماشین شدیم، راستین گفت: بابا چقدر خنک شدم. قبل از اینکه من بیهوش بشوم، دقیقاً ...
فرزند روح الله ....از تبار انقلاب
جانبازان فرموند شهدا یک بار شهید شدند ولی شماها هر روز شهید می شید و این نزد خدا ارزش داره... آه از نهادش بلندشد ... شبها خواب ندارم ، درد امانم را بریده است و اینکه بیمارستانهای طرف قرارداد بنیاد شهید به علت وصول نشدن طلبکاری هایشان از بنیاد از پذیرش جانبازان خودداری می کنندو بچه های جانباز مدام درد میکشند...و این همه گرفتاری باعث شد علی رغم میل باطنی عده ای از جانبازان مقابل بنیاد تجمع کنن ...
روایتی از زیر پوست سیستان و بلوچستان/بچه بیشتر، یارانه بیشتر؛ منطق بارداری بسیاری از زنان استان
فیلمش سیاه نمایی کند و تصویری اغراق شده از فقر به بیننده نشان دهد. انگار همه چیز در این خیابان کوتاه و شلوغ در یک کابوس نفسگیر اتفاق می افتد؛ کابوسی که خواب را می رباید و مجالی به رویا نمی دهد. بهداری اسپکه روز شلوغی را آغاز نکرده. کارگران در حال کار در ساختمان نوساز بهداری اند، پزشک شیفت می گوید: این ساختمان ده سالی می شود در حال ساخت است. زنان توی حیاط بهداری روی پاهای شان نشسته اند و ...
دوخت و دوز شکمِ بازیگر طنز از زبان خودش
ماه سر کار بودم. او در جواب رامبد جوان که گفت با پرواز 57 به تلویزیون آمدی، توضیح داد: با نوروز 72 بود، بعدش پرواز 57 و بعدترش ساعت خوش . کارگردانی هنری نوروز 72 با داریوش کاردان، علی عمرانی و مهرداد خسروی بود. من، داود اسدی، مهران مدیری، داریوش موفق و... در آن بازی می کردیم. من و خدابیامرز داود دست به قلم هم بودیم و کاردان لطف کرد اجازه داد آیتم هایی بنویسیم. آن کار که تمام شد من و ...
ارزان ترین دست رباتیک جهان +عکس
... لئونارد این طور تعریف می کند: یک بار وقتی بچه بودم سنگی را به سمت یک ماشین اسباب بازی پرتاب کردم که ماشین هم شکسته شد، اما دیگر می توانستم داخل ماشین را ببینم و بعد از این اتفاق بود که به اجزای تشکیل دهنده همه چیز علاقه مند شدم و دلم می خواست وسیله ها را باز کنم و دوباره آن را بسازم. در همین دوران لئونارد با استفاده از اطلاعات اندکی که درباره ساخت دست مصنوعی وجود داشت، سعی می ...
لاغری به قیمت آبرو
من هم چند عکس برایش فرستادم. شهلا وقتی عکس هایم را دید طوری واکنش نشان داد که همان یک ذره اعتماد به نفسم را هم از دست دادم. او حسابی به وزنم گیر داده بود. خیلی ناراحت بودم و احساس حقارت می کردم. سر بحث باز شده بود و او راهکارهای مختلفی را برای کاهش وزنم می داد. اما من همه آن راه ها را رفته بودم. وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم ناگهان ادعا کرد پزشکی را می شناسد که توصیه های کاهش وزن و تناسب ...
استقلال و پرسپولیس همه چیز را برای خودشان می خواهند
مثبتی برای ما داشت و این را باید بگویم من در 7 تا 8 بازی اخیر اینقدر استقلال را دست و پا بسته ندیده بودم. کمالوند در ادامه صحبت های خود عنوان کرد: منصوریان رختکن را روی سرش گذاشته بود و من هم با فتاحی بحث خاصی نداشتم. فراز کمالوند ادامه داد: ما مشکل شخصیتی داریم نه فنی، مگنو باتیستا انگار ما از رئال مادرید در سانتیاگو برنابئو جلو افتاده ایم. دیگر بازیکن ما هیجان گرفته اش و کوروش ...
روزگار دختران افغان در ایران
ذهن ندارند. مینا وقتی پنج ساله بود به ایران آمد. نورا ساکت است و مینا حرف می زند. دست های ظریفش را روی هم می فشارد و می گوید: می دانی کسی که معتاد است دلش نمی خواهد دخترهایش بیرون بیایند. اینجا هم آنقدر مادرمان صحبت کرد، راضی شد. هر روز از ساعت 10 تا 12 ظهر اینجاییم. لیلا محمدی معلم کلاس سوادآموزی است. 27 شاگرد دارد؛ پایه اول و دوم که از همه شان راضی است اما وقتی حرف از نورا و لیلا می ...
کاندیداهای نهایی جبهه مردمی مشخص شدند/ تفویض اختیارات مجمع به شورای مرکزی/از اعلام رسمی کاندیداتوری ...
اینکه پس از پایان جنگ که مطمئن شدم تهدید جدی ما در آینده در اقتصاد است از رشته مهندسی مکانیک تغییر رشته دادم و به اقتصاد روی آوردم و لیسانس و فوق لیسانس و دکترای اقتصاد را گرفتم. در این مدت عمرم یک لحظه از انقلابی گری فاصله نگرفتم. در اوج خفقان رژیم شاهنشاهی در سن نوزده سالگی به زندان رفتم و بار دوم از دست آنها مخفی شدم و در مبارزه با رژیم شاه تا شب بیست و دوم بهمن از پای ننشستم. ...
از اعلام رسمی کاندیداتوری رئیسی تا بیان مواضع رضایی و قالیباف درباره کاندیداتوری/ 10 کاندیدای نهایی ...
. در این مدت عمرم یک لحظه از انقلابی گری فاصله نگرفتم. در اوج خفقان رژیم شاهنشاهی در سن نوزده سالگی به زندان رفتم و بار دوم از دست آنها مخفی شدم و در مبارزه با رژیم شاه تا شب بیست و دوم بهمن از پای ننشستم. سپس به تشکیل سازمانی از همه احزاب و گروه های انقلابی شناخته شده پیرو امام بر آمدیم و تا آستانه کاندیدا شدن مقام معظم رهبری در سال 58 جلو رفتیم که ایشان البته شهید بهشتی را ...
کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!
بودند و به کمک خانواده و مدیر برنامه هایم همه شرایط را دنبال کردم تا انتخاب درستی انجام دهم. برایم مسائل مالی به هیچ عنوان مطرح نبود که اگر این طور بود همان طور که گفتید به ایران باز می گشتم اما من هدف بزرگی داشتم که برای آن جنگیده بودم و الان وقت تسلیم شدن نبود. پیشنهاد پانیونیوس جدی بود و آنها در اسپانیا ملاقاتی با من داشتند و چند وقت بعد بلیت حضور در این کشور را برایم ارسال کردند و ...
شهید مدافع حرمی که 30 سال در انتظار شهادت بود /بعد از 11 ماه دوندگی در راه حرم بی بی به درجه رفیع شهادت ...
جنگی نیست که تو اولین نفر باشی. از دنیا بی خبر بودم که سوریه و عراق جنگ است. 11 ماه این در و آن در زد تا برود سوریه. در آخرین تماسش می گفت: پیش 30 نفر از بچه ها می خواهم بگویم دوستت دارم از مهرماه می خواست برود. همه اش امروز و فردا می شد. شنبه مهمانی دعوت بودیم. آمد خانه خواهرم. گفتم: مرتضی چرا چشم هایت قرمز است. گفت: سریع برویم. به همه گفت عجله دارم. وقتی آمدیم خانه ساکش را ...
سفر به کوچه سارهای کاهگلی سرزمینم
است چه کاری انجام دهی. همه با هم کار می کردیم. یکی غذا درست می کرد دیگری ظرف می شست و از کلاس های آن روزمان می گفتیم. از محبت اهالی و از بچه ها. یادم نمی آید کسی از دل تنگی حرفی زده باشد! طی این هفته آموزش چرم دوزی را من بر عهده داشتم و خوشبختانه با استقبال خارج از انتظاری مواجه شدم. همراه با آموزش با زنان سر صحبت را باز کردم و از زندگی شان می پرسیدم... و اینکه چگونه روز را به شب می ...
از تانکر آبی که جنازه یک اسیر داخلش بود، آب می خوردیم!
ایرانی از اردوگاه موصلِ دو آن هم در زمان جنگ، به غرور عراقی ها برخورده بود. دیگر هیچ روزنه ای برای فرار از اردوگاه تکریت وجود نداشت. فرار ناموفق اسیر ایرانی کار دستمان داد. آمار روزانه را از سه وعده به پنج وعده افزایش دادند. آمار قبل از ظهر و بعد از ظهر هم به آمار صبح و ظهر و شب اضافه شد. اسیر دیگری که سعی داشت داخل تانکر آب فرار کند داخل تانکر آبی گیر افتاد و کشته شد. او نتوانسته بود از ...
گمشدن مرموز کودک 5 ساله در گونی پشم در سبزوار
بازی قایم باشک بچه ها هر لحظه گرم تر می شد و هر کدام از آنها برای آن که دیگران نتوانند پیدایشان کنند، محل های عجیب و غریبی را برای مخفی کردن خود انتخاب می کردند. احمد یکی از کودکان مزبور به داخل یک گونی پر از پشم که متعلق به پدرش بود رفت و مقداری پشم روی خود ریخت و مخفی شد. مدتی گذشت و هیچ کدام از بچه ها موفق به پیدا کردن احمد که در میان پشم ها لمیده بود نشدند و چون دیگر خسته شده بودند به خانه ...