سایر منابع:
سایر خبرها
زورگیری شبانه داعشی های قلابی!
، دوستانم با من تماس گرفته و مرا دعوت به تفریح و گشتزنی در خیابان های تهران کرده بودند که من هم پذیرفتم. به همین خاطر چند دقیقه قبل از ماجرای تعقیب و گریز سوار ماشین شدم. از آنجا که بی گناه بودم، وقتی پلیس به تعقیب ما پرداخت، دوستانم پیشنهاد کردند برای اینکه گرفتار نشوم بهتر است از آنها جدا شوم. به همین دلیل سرعت ماشین را کم کردند و من خودم را از ماشین به بیرون پرت کردم. اما دومین متهم دستگیر شده به ...
خواب های تان می خواهند به شما چه بگویند؟
طرز شگفت انگیزی بعد از رفتن من، شوهرم شجاعت خود را بدست آورده و به دنبال درمان اعتیادش رفت . او الان پاک است و 5 سال است دیگر مصرف نداشته و ازدواجمان دوباره به سلامت خود بازگشت . جنیفر لمبرت Jennifer Lambert ، 35 ساله ، ساحل ویرجینیا ، پدربزرگش سه هفته پیش فوت کرده خواب جنیفر: " پدربزرگم به خانه مان آمده بود و من از دیدنش هیجان زده شده بودم. او را در آغوش گرفتم و ...
واکسیناسیون ذهنی جوانان در آستانه بلوغ
یابد و طی دوره نوجوانی به اوج خود می رسد. دوره نوجوانی به خودی خود یکی از حادترین ادوار زندگی است. در این دوره فشار دوستان و همسالان ممکن است افکار و نوع تربیت خانوادگی او را تحت الشعاع قرار دهد. بسیاری از نوجوانان متعلق به خانواده های عاری از موادمخدر ممکن است نخستین تجربه استعمال مواد را از دوستان خود فراگیرند. علاوه بر این شرایط، طی دوره جوانی برای فرد نیاز های جدیدی به وجود می آید. به عنوان مثال ...
شهیدی که منافقین را بدترین دشمن نظام می دانست + تصاویر
ساعت حسینی(شکنجه گر معروف ساواک) یک سره با کابل به پا هایم می زد، طوری که الان پایم اصلاً غضروف ندارد. از همه جای پایم خون بیرون می پاشید، پا هایم تکه تکه شده بود، که چه، یاالله جای عزت را بگو! می گفتم: نمی دانم. الحمدالله چیزی هم لو نرفت، در دوباری که من دستگیر شدم به لطف خدا کسی به خاطر من یک سیلی هم نخورد..." وی بار دیگر در آذر 1353، به دلیل ارتباط با فعالان سیاسی و ماجرای خرید اسلحه ...
چطور می توان شیفته خدمت بود، نه تشنه قدرت ؟!
...، شب ها هم در آن جا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه روزی باشم. از یک نظر هم فاصله منزل تا مدرسه چهار تا پنج کیلومتری می شد و هر روز رفت و آمد مقداری وقت از بین می رفت و هم بیشتر به کارهایم می رسیدم و هم در خانه ای که بودم پرجمعیت بود و من اتاق تنها نداشتم و نمی توانستم به کارهایم بپردازم. البته من در آن موقع فقط یک خواهر داشتم، ولی با عموها و مادربزرگ همه در یک خانه زندگی می کردیم. به این ...
با همسرم به شایعات می خندیم
نشدم که بروم. در آن کنسرت یک قطعه قدیمی را همایون شجریان بازخوانی کرده بودند: هر دست که دادم همون دست گرفتم (شروع به زمزمه می کنند) این شعر برای آقای فروغی بسطامی است. دوستانم این بازخوانی را برای من ضبط کرده بودند. من تا صبح از روی موبایل این موسیقی را گوش می دادم و راه می رفتم و احساس می کردم چند لحظه دیگر پرواز می کنم. ساعت 6 صبح شد و من همچنان ادامه داده بودم. تا اینکه به خودم آمدم و متوجه شدم ...
فرزندان شهیدبهشتی:در انتخابات اخیر از نام پدر سوءاستفاده شد
سیدمحمد حسینی بهشتی حالا 36 سال است که پدر ندارند؛ پدری که جای خالی اش هنوز هم برایشان یک فقدان بزرگ است. پدری که فرزندانش هنگام حرف زدن از یک عمر فعالیت سیاسی او، سرشان را بالا می گیرند و هنگام توصیف روز شهادتش سرشان را پایین می اندازند و بغض می کنند. بغض می کنند برای هفتم تیرماه سال 60 که شهید بهشتی پایش را به دفتر حزب جمهوری اسلامی گذاشت و دیگر برنگشت؛ دست و پایش قطع شده بود، شکمش از شدت جراحت ...
مواد مخدر صنعتی سوغات مرگبار سوداگران مرگ برای تباهی جوانان
درباره چگونگی روی آوردنش به اعتیاد می گوید: دوستان ناباب عامل اصلی بدبختی من شدند وقتی به خاطر بیکاری به خوشگذرانی با دوستانم روی آوردم برای اولین بار مصرف کراک را به من پیشنهاد کردند روز های اول مواد را رایگان در اختیارم می گذاشتند اما پس از معتاد شدن برای هر بار مصرف باید پول آن را پرداخت می کردم. وی افزود: اعتیاد باعث روی گردانیم از خانواده شد به خرابه های اطراف شهر پناه بردم و در خرابه ها ...
کودکان کار، قربانی فقر اقتصادی و فرهنگی
... ساعت 14 و 30 دقیقه بعد از ظهر بود به سراغ کودکان کاری که حوالی میدان امام حسین (ع) شهر یاسوج (میدان استانداری) رفتم تا دلیل کار کردنشان آن هم این وقت روز تابستان را جویا شوم: پیمان، پسر 13 ساله ای که به گفته خودش پدرش کارگر است و دوتا خواهر دارد از وضعیت زندگی اش اینگونه به ما گفت:هر روز صبح از ساعت 7 تا ساعت 10 شب سر این چهار راه به فروختن دستمال کاغذی مشغول هستم . وی ...
درسی که میدهیم درس جان مردم است/از دانشگاه اصفهان تا کوه صفه بیابان محض بود
اصفهان لوله گذاری "اگو" انجام شد و الان دیگر چاه مستراحی در اصفهان نداریم و همۀ فاضلاب به لوله کشی اگو وارد می شود. مدرسه کاسه گران اصفهان یادآور زندگی شما تا پایان دوره متوسطه است، بعد از بازگشت از تهران بعنوان یک پزشک در کدام قسمت از شهر اصفهان سکونت داشتید؟ بعد از دوران 6 سالۀ تحصیلم در طب که در تهران گذشت، به اصفهان بازگشتم. آنموقع اولین خانه ای که خریدم در قسمت پشت ...
داستان زنی که برده جنسی شد! + تصاویر
سوار اتومبیل دیگری شویم. سومین راننده ما را به خانه ای برد و تحویل کسی داد که مسلح بود. این شخص ما را به زور سوار ماشین کرد و به خانه ای در بروکلین برد. هنگامی که در این خانه باز شد دختر 12 یا 13 ساله ای را دیدم که روی زمین افتاده بود و در حالی که فریاد می زد و خون از بینی اش می آمد، چندین مرد به نوبت به او لگد می زدند. روز بعد جانی به این خانه آمد و با پوزش از این که پس از ...
یک جهان قرآن/ شعبه ای از بیت الاحزان را در نیویورک تأسیس می کنیم
را برایمان باز کرد برای یک پدر خیلی سخت است که اعضای خانواده اش یک سال از او دور باشند. آن هم دوری ای به اندازه فاصله استهبان تا نیویورک. یعنی یکسال تنها زندگی کردن و نبودن در کنار همسر و فرزندان، یکسان ندیدن آن ها و یکسال کار کردن بدون آنکه وقتی به خانه می آیی اهالی خانه منتظرت باشند. این سختی بزرگی بود که آقای شیخ باید تحمل می کرد. به علاوه موضوع درس و مدرسه بچه ها که هنوز حل نشده باقی ...
عدالت، آزادی و جمهوریت؛ سه مولفه مهم در دیدگاه شهید بهشتی
از عوامل نفوذی منافقان در حزب بود که توانست با جلب اعتماد اعضای شورای مرکزی، جایگاه مدیر دفتری حزب را به عهده می گیرد و حتی در نامه نگاری های حزب امضای این شخص دیده می شود. جلسه های این حزب در محلی که هم اکنون بخشی از مدرسه عالی مطهری است، برگزار می شد در آن مقطع زمانی حفاظت مناسبی در این محل انجام نمی شد و این منافق با جایگاهی که داشت از این ضعف، سوءاستفاده کرد و توانست مواد منفجره را به داخل ...
کیومرث منشی زاده، شاعر ریاضی
وقتی شما اصول موضوعه اقلیدس را که پنج است، قبول می کنید، بر اساس این اصول دو تا خط مربع با هم مساوی اند اما اگر اساس را تغییر دهیم همه چیز به هم می ریزد و این نتیجه تغییر می کند. شعر رنگ از کجا آغاز شد؟ رنگ چگونه وارد شعر شما شد؟ - خودم هم نمی دانم. به تدریج متوجه شدم در شعر من کلمات رنگی زیاد است. شاید علاقه ای که به رنگ داشتم باعث شد. مثلا صدای خروس را قرمز می شنیدم و می ...
بیشترین رنج اعتیاد نصیب پدر و مادر/ مواد جز بدبختی چیزی ندارد
تک فرزند خانواده بودم. در اواخر دوره راهنمایی با مواد مخدر آشنا شدم و در همان سنین مدرسه همراه با چند نفر از هم شاگردی هایم رو به مصرف آوردم. با ورود به دبیرستان یکی یکی پله های نابودی را طی کردم. در دوم دبیرستان یادم می آید اجبار به مصرف داشتم، یعنی کار به جایی رسیده بود که مجبور بودم مصرف کنم. تا حدودی برای مصرف زندگی می کردم و زندگی می کردم برای مصرف! روز کنکور بعضی برای موفقیت ...
آرزوی شهادت همسر شهید
بگویم خدایا هرچقدر در توان داشتیم برای تو انجام دادیم. بعد از شهادتش، به حضرت زینب(س) گفتم من بهترین ها را برای شما داده ام، شما هم آن دنیا هوای مرا داشته باشید، اما الآن آرامش عجیبی دارم. دیگر از دل شوره و نگرانی خبری نیست. قبل شهادتش آرام و قرار نداشتم، آرامش الآن را حتی یک روز از آن 3 ماه نداشتم. وی بزرگ ترین آرزویش را شهادت دانست و افزود: با آقا صالح، دنیا را خیلی دوست داشتم، دلم نمی ...
نهال های سوخته ای که دوباره سبز می شوند
اعتیاد سرآغاز تمام بدبختی های انسان است، این نیز یکی از حقایق تلخ جامعه ی ماست که برخی از پدران و مادران به خاطر اعتیاد، دست به هر کار فساد و غیراخلاقی می زنند، وقتی پدری دچار اعتیاد شود، قطعاً مواد مخدر را بیشتر از کودکش دوست می دارد و از هم گسیختن کانون خانواده اش برایش هیچ اهمیتی نخواهد داشت، یا کودکی که از بخت بد روزگار در دامن پدر و مادر معتاد پرورش یافته است، شاید دچار اعتیاد می شود و آینده ای شوم برایش رقم می خورد . برای لمس عمق فاجعه اعتیاد، کافیست یک بار سری به کمپ های ...
مرگ خاموش شهدای رَش هَرمه سردشت در سکوت مطلق
همسایه ها را شنیدم. گفت بمب ها روی سر زن و بچه های استاد قادر را فرود آمده اند و همه اشون زخمی شده اند. حال خوبی هم نداردند. بلافاصله خودم را به خانه استاد قادر بنا رساندم. از خاله زهرا خواهش کردم مرا به خانه استاد قادر ببرد و بقیه ماجرا را آنجا تعریف کند. با اکراه پذیرفت. کاک محمد حسینی شوهر خاله زهرا هم که از باغ برگشته بود به ما ملحق شد. در راه آمنه احمدزاده زن داداش استاد قادر را دیدیم ...
از نصاب الصبیان تا کنکور طب/ مصدق هیچ وقت ایران را فراموش نکرد
مرا به اتاق دعوت میکند. گوشهایش به سختی می شنود اما حافظۀ تیزبین و تلاش وصف ناپذیر و ستودنی اش، از تاریخی حکایت می کند که با او گره خورده است. با عباس ادیب حبیب آبادی ، پدر علم فارماکولوژی اصفهان به گفتگو نشستم. چگونه شد که برای تحصیل از حبیب آباد به اصفهان آمدید؟ من در حبیب آباد زندگی می کردم، آنزمان در حبیب آباد مدرسه ای نبود و من به مکتب خانه می رفتم. پدرم مردی فرهنگی بود ...