سایر منابع:
سایر خبرها
تلخ وشیرین 10 سال قاضی خیّر
از اقوام باشد که در شعبه من تشکیل شده بود. از دست مادرم خیلی عصبانی شدم که چنین درخواستی از من دارد. من همان طور که با همه طرفین پرونده ها برخورد می کنم، با آن فامیل هم برخورد کردم که از این رفتارم ناراحت شد و موضوع را به مادرم بازگو کرد. سه ماه مادرم با من بدرستی حرف نزد و از دستم عصبانی شد، اما خوشحال بودم که پارتی بازی نکردم وعدالت را در آن پرونده اجرا کردم. زمانی که مادرم متوجه شد من بدرستی در آن پرونده قلم زده ام، دلخوری اش رفع شد و با من آشتی کرد. معصومه ملکی ...
مرد جوان قربانی رابطه پنهانی همسر خیانتکار
شوهر این زن را در یک تصادف ساختگی با خودرو زیر گرفته و او را به قتل رسانده است. در جریان محاکمه این زن و مرد که متهم به دست داشتن در جنایت شناخته شده بودند، مرد جوان به عنوان متهم ردیف اول به اتهام مشارکت در قتل به قصاص محکوم شد اما زن جوان از اتهام معاونت در قتل همسرش تبرئه شد. اما به خاطر رابطه نامشروع، هر دو متهم نیز با حکم قضات شعبه چهارم دادگاه کیفری به 99 ضربه شلاق محکوم شدند. ...
قتل در پی یک پیشنهاد بی شرمانه
.... با این حال من مقاومت می کردم و اجازه نمی دادم چنین اتفاقی بیفتد و چندباری هم با شوهرم سر این مسئله بحث کردم. شب حادثه ما به اتفاق مادر و فامیل های من و مازیار و همسرش به شمال رفته بودیم. در آنجا بود که مادرم از رفتارهای مازیار متوجه شد او به من نظر دارد و سر این موضوع با شوهرم دعوا کرد و گفت تو نباید اجازه بدهی فردی که به همسرت نظر دارد، به خانه ات رفت وآمد کند؛ بعد هم به حالت قهر به سمت تهران ...
روایت شگردهای جاسوسی و حذفی موساد در اروپا + تصاویر
1986 بعد از مرگ مادرم از کشور خارج شدم و به هلند رفتم، چون شنیده بودم آمستردام، سیاهپوست زیاد دارد. هرچند اقامتم در آنجا غیرقانونی بود ولی تا سال 1995 در آنجا ماندم. بارها تصمیم گرفتم با گذرنامۀ جعلی به آمریکا بروم ولی موفق نشدم. بالاخره سال 1995 به آلمان آمدم، تا امروز اینجا هستم و آلمان را خانۀ خودم می دانم. خانواده و سه فرزند دارم، سمیر، یونس و طارق. همین طور در برلین دوستان سودانی زیادی دارم ...
بازمانده در کلاس ششم
سالگی کنار پسرها بنشیند. زن ها نشسته در سایه درخت روستا از نگرانی های چندساله شان می گویند. از این که مجبورند دخترشان را زود عروس کنند و همان دختر زود عروس شده هم زود به خانه پدر برمی گردد. طلاق می گیرد و شاید ازدواج دیگری مقابلش باشد. خانم کبیری از میان آفتاب سوزان روستا خودش را به سایه درخت کهنسالی می رساند که 8 زن زیر آن نشسته اند. عضو شورای روستاست و مدت ها برای درس خواندن دختران روستا تلاش می کند ...
باید آینده را تغییر دهیم
وقتی 14ساله بود و شهاب پسر دیگرش وقتی 15ساله بود به دنیا آمدند. همه حاملگی هایش پرخطر بودند. رفتار الاحدام بسیار تند شده بود. نورا می گوید: وقتی مرا می زد به هیچی فکر نمی کرد، حتی وقتی که حامله بودم. اگر پدرش در خانه نبود حتی بدتر هم می زد. حضور پدرش محدودیت بود، اما باز هم بدجور زخمی می شدم. بچه ها هم مورد آزار قرار می گرفتند. وقتی احلام دو ساله بود، الاحدام از پا بلندش می کند و به زمین می ...
در روز عروسی ام به من تجاوز شد!
دوستانم صبح اول وقت کراوات را به او برساند. صبح روز بعد از خواب بیدار شدیم و او را تا ایستگاه اتوبوس بدرقه کردم. در راه بازگشت به خانه، از کنار پسری رد شدم که روی صندوقچه ماشینش نشسته بود. ناگهان مرا از پشت گرفت و به صندلی عقب ماشین انداخت. دو مرد دیگر داخل ماشین بودند و به سرعت از آنجا دور شدند. تمام این ها تنها در چند ثانیه اتفاق افتاد. پارچه ای را در دهانم فرو کردند. لگد می ...
تایید حکم قصاص مرد همسرکش +عکس
زیاد بود اما زهرا به خاطر دخترش حاضر به طلاق نمی شد. نعمت خواهرم را کشته و حالا قصد دارد با دروغ گویی از قصاص فرار Escape کند. سپس دختر8ساله قربانی روبه روی هیات قضایی ایستاد و در حالی که اشک می ریخت گفت: من از پدرم می ترسم و از او متنفرم چون مادرم را مقابل چشمان من کشت. آخرین بار وقتی آنها با هم درگیر شدند پدرم مادرم را هل داد و به آشپزخانه رفت. او با کارد اشپزخانه به شکم مادرم زد. ...
شربت شهادت یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود. یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من ...
حیاط خانه که به هم خورد، آقا ابوالفضل رفت سمت پنجره. دید که خانم همسایه جایی رفت. حسابی کنجکاو شده بود. به کارهایم مشکوک شده بود. خندید و گفت: راستش را بگو کجا فرستادیش؟ گوشی خانه زنگ زد. خانم صاحب خانه بود. داشت آهسته صحبت می کرد. گفت: برات سفارش دادم، ولی غروب نیستم. می توانی خودت تحویل بگیری؟ تشکر کردم و گفتم: بله می روم. آنقدر کنجکاو شده بود که من مجبور شدم به او گفتم: امشب تولدت هست، من برایت ...
ربودن زن مقابل چشم شوهرش / این مرد یک بار از پای چوبه دار نجات یافته بود
پنهانی او با متهم به نام سعید پی بردند. با کسب این سرنخ، سعید تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی بعد بازداشت شد. پسر 28 ساله که سابقه ارتکاب قتل Murder در پرونده دارد، در بازجویی ها به داشتن ارتباط پنهانی با پونه اعتراف کرد و گفت: از چند وقت پیش با پونه آشنا شدم و با هم به ترکیه و شمال کشور سفر کردیم. روز حادثه Incident چاقویم را برداشتم و به خانه اش رفتم. می خواستم او را با خودم ببرم اما وقتی به ...
قصاص و زندان پایان عشق ممنوعه زن و مرد
مهناز طوری بود که او مجبور شد با کامران ازدواج کند. خیلی از این کار مهناز ناراحت شدم و برای فراموش کردنش به سربازی رفتم و زمانی که برگشتم، با دختری آشنا شدم و ازدواج کردم. سال ها از مهناز خبر نداشتم اما هیچ وقت هم او را فراموش نکردم تا اینکه سال 89 مهناز با من تماس گرفت و گفت زندگی خوبی با کامران ندارد و می خواهد از او طلاق بگیرد. مهناز من را مقصر می دانست و می گفت باید بیشتر به او اصرار ...
جای صدای پدرم در روایتگری خالی است
برسد و با او به خانه بیاییم. یادم هست یک روز دیگر نرفتم دم درب بنشینم. یاد حرف هایی که درباره شهدا می زدند، افتادم که آن ها را در آسمان نقاشی می کشیدند. با خود می گفتم که شاید بابا هم از آسمان خواهد آمد. این را عرض کردم که بدانید بودند افرادی همچون پدرم که بودن هایشان کنارمان پس از جنگ، دست کم از نبودن هایشان در سال های جنگ ندارد. شب پدر آمد. هر چه در توان داشتم روی رکاب دوچرخه ...
وعده ای که شهید به فرزندش داد
مشهد بردند اما برای اینکه ما متوجه مجروحیت وی نشویم نامه هایش را با نشانی جبهه برای ما می فرستاد. بعدها که ما از ماجرا باخبر شدیم گفت نمی خواستم شما را نگران کنم و به زحمت بیندازم. همواره به من توصیه می کرد به خانواده دوستانم که شهید شدند سرکشی کنید و خودش هم همیشه آرزوی شهادت داشت. البته من به او می گفتم دوست ندارم زود شهید شوی باید ابتدا برای اسلام خوب خدمت کنی و بعد شهید شوی و همین اتفاق هم ...
روی خط آفتاب
بفرمایید تا به گوش مسئولان کشوری و مسئولان مربوطه برسد. مسعودکمالی از تالش گیلان. ... 0911 با عرض سلام واحترام. امروز در اتوبوس بی آرتی ولیعصر نشسته بودم که شاهد صحنه عجیبی بودم. دیدم یه آقا با کت و شلوار و یه ظرف غذا در دست نشسته تو اتوبوس و داره با موبایل حرف میزنه دیدم چقدر شبیه مهندس موسوی هست نماینده مردم یزد و اشکذر در مجلس، همش می گفتم مگه میشه خدایا پیاده شدم رفتم جلو ...
به خاطر پول بابات
پدرم خرجی ما را بدهد و همسرم به طور وضوح هم بیان می کند که پدرت باید برایمان خانه و ماشین بخرد و یا ما را به سفر کیش و خارج بفرستد. الآن 6 ماه است که بیژن از شغلش بیکار شده و حاضر نیست سر کاری برود و برای تامین مخارج زندگی مجبورم از پدرم پول قرض کنم اما این وضعیت تا کی باید ادامه پیدا کند من دیگر روی قرض کردن از پدرم را دیگر ندارم. وقتی در خصوص بیکاری همسرم با پدر و مادرش حرف ...
داستان زنی که برده جنسی شد
حاضر به این کار نشدیم به جانی تلفن کرد تا بیاید و ما را ببرد. معلوم شد او هم یکی از همان قاچاقچیان است و با زنی که رئیس روسپی خانه بروکلین بود همکاری می کند. اما قبل از رسیدن جانی، من موفق به فرار شدم و خودم را به یک ایستگاه پلیس رساندم و ماجرا را شرح دادم. ولی مامور پلیس حرف های من را باور نکرد و با وجود نداشتن پول و مدارک، گفت در خیابان خطری من را تهدید نمی کند. دو مامور دیگر هم جواب ...
حمله تند مایلی کهن به کی روش
نزدیک به هم است. اما نمی دانم چرا مسجد و زینبیه و حتی بقعه امامزاده را تخریب کردند. من از پدر و مادرم بچه یکی و یکدانه هستم اما پدرم از همسر دیگرش سه خواهر و دو بردارم آورده است که همه آنها برایم عزیز هستند. مادرم هم در 18 سالگی به پای من نشست و با کارگری من را بزرگ کرد. خدا پدر و مادرم را رحمت کند. یکی از خواهرهای من در همین روستای بشمن سوپرمارکت دارد و من آن روز می خواستم با خواهرم سلام و علیک کنم ...
مردی که با لباس روحانیت هم سر ساختمان می رود و هم سر کلاس درس و حوزه و هم به اتاق مشاوره
آنجا مجاور شد. پدرم آیت الله میرزا احمد معرفت در کربلا به دنیا آمد. او در زمان احمد حسن البکر رئیس جمهوری وقت عراق به دلیل برخی سخنرانی های انقلابی در حمایت از امام خمینی(ره) به ایران تبعید شد. او جزو نخستین گروه هایی بود که توسط بعثی ها از عراق بیرون رانده شد. پدر و مادرم در عراق ازدواج کردند و دوبرادر و دو خواهرم در آنجا به دنیا آمدند. بعد از معاودت از عراق، پدرم به تهران آمد و در محله پامنار ساکن ...
عاشق ساخت کمدی از مسایل اجتماعی هستم
وگاس در خانه همسایه شان به راه می اندازند. فارل در این باره می گوید: خیلی بهتر از این است که بنشینند و قضاوت بشوند و به نوعی بهترین کاری است که تا به حال انجام داده اند . فارل در مصاحبه ای که در هتل انجام داده با کت و شلوار سیاه حاضر شده و در هر کلام بازمه ظاهر شده است. در زندگی واقعی اش، فارل 49 ساله خیلی راحت حرف می زند و پدر مانگوس، ماتیاس و اکسل است که اخیرا برای دیدن فیلم پدرشان به ...
رازداری زیر سقف مشترک
.... گفتم اگر خانه را عوض نکنی قهر می کنم او هم افتاده دنبال وام که پول خانه را جور کند. حسین غم دنیا به دلش می ریزد و با خودش فکر می کند: همه رازهای او را می دانند. خودش را به مریم نشان می دهد و مریم خیلی خونسرد حرف را عوض می کند و می گوید از طرف من بچه ها را ببوس خداحافظ. حسین عصبانی و ناراحت است. بر سر همسرش فریاد می کشد: به قوم و خویشت داری گزارش لحظه به لحظه می دهی ...
آموزش عشق ورزی باید از کودکی در درون خانواده آغاز شود
دودی هم از دغدغه های خود مردم نشأت گرفت. خود خانم هایی که در جامعه ما زندگی می کنند از تنهایی ها، دلتنگی ها، نادیده گرفته شدن ها و... که دچارش هستند برای من تعریف کردند و دوست داشتند که من حرف آنها را بازتاب بدهم. ضمن اینکه من خودم هم در این جامعه زندگی می کنم و می بینم که چه مشکلاتی گریبانگیر خانواده ها و جوانان است. می بینم که چطور طلاق های عاطفی و روابط موازی در کنار روابط زناشویی که زن یا مرد ...
خواب های تان می خواهند شما را از چه چیزهایی آگاه کنند؟
طرز شگفت انگیزی بعد از رفتن من، شوهرم شجاعت خود را بدست آورده و به دنبال درمان اعتیادش رفت . او الان پاک است و 5 سال است دیگر مصرف نداشته و ازدواجمان دوباره به سلامت خود بازگشت . جنیفر لمبرت Jennifer Lambert ، 35 ساله ، ساحل ویرجینیا ، پدربزرگش سه هفته پیش فوت کرده خواب جنیفر: " پدربزرگم به خانه مان آمده بود و من از دیدنش هیجان زده شده بودم. او را در آغوش گرفتم و ...
مادر شهیدی که پیکر فرزندش را با دستان خود داخل قبر گذاشت/ یادآوری مصیبت های حضرت زینب(س) تسلی دل مادر
جدا نمی شد خود را اینگونه معرفی می کند: آهو تخویجی متولد روستای تشتبند و پدرم کشاورز و مادرم خانه دار بود. در آن زمان پدرم در روستا به مهمان داری معروف بود و دست و دلباز با اینکه سواد نداشتند امابه نماز و روزه، خمس و زکات پای بند بودند. پدر شب قبل از تولدم درخواب می بیند که آهویی بزرگ را شکار کرده و این باعث شد تا اسم دخترش را آهو بگذارد. من دل خوشی از روزگار جوانی ندارم هر ...
در حلبچه شیمیایی شدم/ جانبازان شیمیایی مجبور به فروش خانه خودمی شوند
.... اما آخرین بار در سال 67 و در عملیات والفجر 10 در منطقه عملیاتی بلندی های شاخ شمیران بالای سد دربندیخان در حلبچه، مجروح شدم. چگونه خانواده خود را برای رفتن به جبهه راضی کردید؟ کشاورز: خوشبختانه در این باره با خانواده ام مشکلی نداشتم به طوریکه علاوه بر خودم که در 18 سالگی در منطقه حضور داشتم، مرحوم پدرم نیز در عملیات والفجر 10 و برادرم کوچکم نیز که اکنون جانباز شیمیایی ...
خطبه عقدمان را امام خمینی(ره)قرائت کردند/ماجرای آخرین وداع با شهید دستواره/شریک مشکلاتم بود
این آخرین دیدار من با حاجی است و دیگر ایشان را نخواهم دید. روز قبل از آن، از مادر، خواهر و برادرش طلب حلالیت کرده بود . خیلی رفتارش در آن روز عجیب بود. آنچه می خوانید، حاصل گفتگوی کوله بار با همسر شهید دستواره است: ابتدا راجع به نحوه آشنایی خود با شهید دستواره برایمان بگویید؟ آذر 1365 حاجی برای اولین بار همراه شهید چراغی به خانه پدرم آمد. از آنجا به بعد، با او آَشنا شدم. در همان روزها ...
شهیدی که برای گمنامی لباس سپاه نمی پوشید
.... یک دفعه زیر گریه زد و گفت: دلت می آید بچه ات گریه کند؟ گفتم: بابا از هر خانه مگر یک نفر نباید به جبهه برود؟ برادرت الان سرباز است، بس است دیگر. یکی نباید باشد که کارهای خانه را انجام دهد و کمک حال مادرت باشد؟ هر چه می گفتم، قبول نمی کرد و می گفت می خواهم بروم. گفتم: اجازه بدهم بروی که بعد با جنازه ات روبه رو شوم؟ آن قدر اصرار کرد تا آخر رضایت ما را جلب کرد و رفت. روایت دوم/ حمید برک پور ...
اشکی روان، چشمی سرخ و دلی تنگ
فرزند صحبت و اظهار کرد: به نام خدایی که انسان ها را خلق و هرکس را که خواست به راه راست هدایت کرد، شهید جواد از کودکی بسیار ادب را رعایت می کرد و او با همه هم سالانش فرق داشت. وقتی خبر شهادت را دادند گفتم پروانه مرا از من گرفتند پدر با این جمله وقتی خبر شهادت را دادند گفتم پروانه مرا از من گرفتند صحبت خود را ادامه داد: او به قدری پدر و مادر را دوست داشت که دائما مثل پروانه ای به دور شمع به ...
سردشت هنوز آلوده است/ مسئولان بی توجه اند/ جانبازان هنوز درصد ندارند!
... نه هیچ خبری نداشتم . مدام با خودم می گفتم که چرا پدرم نیامد مگر قول نداده بود که فردا صبح خودش را به من برساند. چرا سراغم نیامد؟! نمی دانستم که هم خودش هم خالد شیمیایی شده اند و در بیمارستان بستری اند. تازه بعد از هفت روز بود که پدرم آمد و من را پیدا کرد. آن موقع دیگر عوارض شیمیایی به ریه من رسیده بود و من شدیدا تنگی نفس داشتم و بدون اکسیژن نمی توانستم نفس بکشم. که به همین خاطر اول اعزام شدم ...
تحلیل فیلم باباجون نخستین فیلم فارسی زبان سینمای رژیم صهیونیستی از منظر جنگ رسانه ای
بزرگ ترش ادامه دهنده ی راه او باشد. مادر موتی در تلاش است تا مانع از پرخاش و سختگیری پدر نسبت به پسر شود. عموی موتی که به آمریکا مهاجرت کرده و فردی خوش پوش، جذاب، و خوش رفتار است، بعد از سال ها برای به دیدار خانواده آمده و از عدم علاقه ی موتی به شغل خانوادگی شان حمایت می کند. موتی به عنوان نماد نسل آینده درواقع دو آینده در پیش روی خود می بیند: آینده ای همچون آینده ی پدرش که علی رغم میل ...
شوهرخواهرم برای این که فیلمم را پخش نکند مرا قربانی نیت خود کرد / او به خانه مان آمد و...
من کار خلافی انجام نداده ام که بخواهم از پخش شدنش بترسم. ساسان ادامه داد، یعنی می خواهی بگویی که تو با کسی رابطه نداری اما من فیلم تو و آن پسر جوان که همدیگر را در پارک می بینید دارم؟ با شنیدن این حرف جا خوردم، ساسان گفت اگر باور نداری ایمیلت را باز کن تا فیلم را برایت ارسال کنم. به سرعت گوشی را زمین گذاشتم و به سمت لب تاپم رفتم و وارد ایمیلم شدم، بله راست می گفت او مرا تعقیب ...