سایر خبرها
باج گیری خواهر برای پنهان نگه داشتن راز قتل 30 ساله
مردی که در سال 66 پیرزنی را کشته و چند روز پیش خودش را به پلیس معرفی کرده بود، پیش از ظهر امروز برای انجام بازپرسی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. به گزارش تسنیم؛ این مرد که اکنون 47 سال سن دارد، درباره جزئیات قتل به قاضی ایلخانی؛ بازپرس ویژه قتل پایتخت گفت: یکی از روزهای شهریور سال 66، زمانی که 17 سال سن داشتم پیرزنی که در همسایگی منزل خواهرم زندگی می کرد را به قتل رساندم، آن ...
برخورد سهل انگارانه یکی از مشکلات جدی سینمای کودک است
...> وی افزود: تاثیر این فیلم در من سبیار مثبت بود و شخصیت فیلم را دوست داشتم به نوعی که در زندگی من نیز تاثیر داشت. قربانی: از کودکی عاشق بازیگری بودم بازیگر نوجوان فیلم 21 روز بعد تاکید کرد: از کودکی عاشق بازیگری بودم اما دوست نداشتم سر فیلمبرداری بروم ، از روزی که دستیار روستایی زنگ زد و خواست برای بازی در فلیم ابد و یک روز بروم دیدگاهم تغییر کرد و جلو دوربین رفتم. ...
اوج گیری طوفان های 120 روزه در سیستان و بلوچستان
...، نمی دانم چگونه می توانم هزینه های گزاف درمان همسرم را پرداخت کنم.وی که خود را ابراهیم. س معرفی کرد افزود: در گذشته به کار صیادی مشغول بودم و زمین کوچکی نیز داشتم که با کار کشاورزی و دامداری امرار معاش می کردیم و با یاری خدا هیچ مشکلی نداشتیم اما با خشکسالی های مداوم چندین ساله بیکار شدم و با کارگری امرار معاش می کنیم. وی ادامه داد: با هر بار وزش باد و گرد و غبار غم و اندوه اعضای ...
جامانده ای که به پرواز شهادت رسید+تصاویر
شادمان سکونت داشتیم, او عضو بسیج بود و من هم رفته بودم که عضو بسیج شوم و از آنجا آشنایی ما شروع شد.در آن زمان تابستان ها یک سری برنامه های آموزشی برای نوجوانان گذاشته بودند که ما در آن برنامه ها شرکت می کردیم. آن زمان تمام وقت آزاد ما غیر از مدرسه در بسیج می گذشت و تابستان هم بیشتر فعالیت های عمومی و فعالیت هایی که مثل کارهای تبلیغی,آموزشی و فعالیت های نظامی بود آموزش های نظامی بود و حفاظت از محله ...
جزییات شکنجه کودک اوتیسمی از زبان مادر
به این مرکز سپردید؟ آبان ماه سال گذشته به مشهد آمدم و یک ماه اول را صرف آن کردم که مراکز درمانی اوتیسم را بررسی کنم و در نهایت بعد از شروع درمان راستین در کلینیک گفتاردرمانی با یک مهدکودکی آشنا شدم که مدیر این مهد یک فرزند 7 ساله اوتیسم داشت. پسر او از طیف خارج شده بود و توانایی های نزدیک به یک کودک عادی را از خود در ارتباط و رفتار بدنی نشان می داد. این باعث حیرت من شده بود که این کودک ...
ترورهای کور منافقین دهه 60 و بروز جریان نفاق جدید+ تصاویر
جر و بحث با یک راننده پیکان است، به طرف آنها حرکت کردم که ناگهان فرد راننده شروع به تیر اندازی کرد یک لحظه افتادم اما متوجه نشدم که مورد اصابت قرار گرفته ام . راننده ما آقای رجائی گفت فلانی من دیدم که یک دختر از ماشین فرار کرد، ما هم سوار ماشین شدیم و او را تعقیب کردیم نهایتاً در کوچه پشت بیمارستان او را دستگیر کردیم پس از مراجعه به محل درگیری متوجه شدیم نیروها به کمک مردم آن منافق را دستگیر کرده ...
کاوش درتاریخ شکوهمند علم ایران
...: درست 46 سال پیش، رخت سفر بست تا در فرنگ رحل اقامت افکند. مقصد فرانسه بود و می خواست تا در حوزه ویروس شناسی و بیوشیمی، کسی برای خود شود. نتیجه آن شد که موفق به اخذ دو مدرک دکترا شود. 15 سال بعد اما او به مرکز ملی پژوهش های علمی فرانسه ( CNRS ) راه یافت و مدارج ترقی را طی کرد تا آنجا که امروز و در حالی که پنجم فروردین امسال، 65 ساله شد، نه تنها پژوهشگر، که استاد تاریخ علم در یکی از مهم ...
دل به دریای مرگ زدن
برای گذاران روز هایی شاد و مفرح عازم سفرمی شوند و تنی به آب می زنند تا به دور از هیاهوی شهر و زندگی ماشینی پر دود و غبار ،ایام خوب و شادی را تجربه کنند . اما در برخی از مواقع سهل انگاری ها و رعایت نکردن نکات ایمنی موجب می شود که این سفرهای تفریحی به سفری تلخ تبدیل شود و مسافر بخت برگشته راهی سفر آخرت شود و هزاران هزار آرزو در یک شنای ناموفق نقش بر آب شود. علی مرد میان سالی است که دختر ...
تشریح جزئیات قتل دلخراش زوج طبسی
مقتول با من تماس گرفت و حرف های رکیکی درباره همسرم زد و گفت اگر جای تو بودم این زن را طلاق می دادم. آن روز تمام شد در حالی که به خاطر صحبت های مقتول اعصابم به هم ریخته بود. متهم به قتل زوج طبسی در ادامه اعترافاتش گفت که ساعت 15 روز بعد آماده شدم تا سر کار بروم چون به علت گرمای شدید هوا در طبس کار من بعدازظهر آغاز می شد. وقتی به محل ساختمان رسیدم مقتول پایین چاه بود که همان ابتدا به خاطر حرف ...
شاملو؛ یک شاعر، یک عاشق و یک آدم معمولی
به گزارش ستاره ها ؛ روزنامه اعتماد نوشت: شماره خانه مورد نظر ما زیر سبزی پیچک ها پنهان شده است. کنار می زنیم این سبزها را و... درست است. همین جاست. بعد از یک شب توفانی، حالا آرامشی دل انگیز حاکم است. چند بزرگراه طولانی و چندین خیابان و محله را طی کرده ایم تا رسیده ایم به این جا که انگار دنیای دیگری است، پر از آرامش و سکوت و رویا. بانوی میزبان در سفید آهنی را می گشاید و نگاه مان می چرخد بین زیبایی ...
قتل زن و شوهر جوان توسط شاگرد
...> متهم اظهار داشت که پس از آن مقتول با من تماس گرفت و حرف های رکیکی درباره همسرم زد وگفت اگر جای تو بودم این زن را طلاق می دادم. آن روز تمام شد در حالی که به خاطر صحبت های مقتول اعصابم به هم ریخته بود. متهم به قتل زوج طبسی در ادامه اعترافاتش گفت که ساعت 15 روز بعد آماده شدم تا سر کار بروم، چون به علت گرمای شدید هوا در طبس کار من بعدازظهر شروع می شد. وقتی به محل ساختمان رسیدم مقتول پایین ...
هنوز صدای زیارت عاشورایش را می شنوم
راه دفاع از حرم شهید شدند درحال نماز بودم که ... مادر ادامه می دهد: هر روز تماس می گرفت و با من و پدرش صحبت می کرد؛ ما مرتب با هم در تماس بودیم .روزی که شهید شده بود ساعت 10 صبح با برادرش تماس گرفته بودند و خبر شهادتش را داده بودند، من به حسینیه نزدیک منزلمان رفته بودم .در حال نماز بودم که متوجه شدم دو خانم که آن ها را نمی شناختم در حسینیه مرا صدا می زنند. آنها از طرف دوستان جواد ...
اسرار داعش در کارت حافظه موبایل بر ملا شد+ تصاویر
. با عکس ها و مدارکی که یافته بودم، از خانه و بالاخره از عرق خارج شدم. اما این ها تا مدت ها در ذهنم باقی ماندند. آیا می توانم اطلاعات بیشتری از آن ها به دست آورم؟ جستجو برای اطلاعات بیشتر را از موصل آغاز کردم. اول ماه آوریل بود و اولین تیپ از نیروهای ERD عراق به غرب شهر نفوذ کرده بودند. پایگاه جدید در خانه ای در محله مسکونی و نزدیک به خط مقدم واقع بود. خمپاره های داعش ...
حقایق ناگوار از شکنجه در یک مرکز توانبخشی
شکنجه در یک مرکز توانبخشی گفت وگوی ما با رها مختاری، مادر راستین و یکی از والدین پرونده شکنجه و کودک آزاری مرکز توانبخشی در مشهد را بخوانید؛ آبان ماه سال گذشته به مشهد آمدم و یک ماه اول را صرف آن کردم که مراکز درمانی اوتیسم را بررسی کنم و در نهایت بعد از شروع درمان راستین در کلینیک گفتار درمانی با یک مهدکودکی آشنا شدم که مدیر این مهد یک فرزند 7 ساله اوتیسم داشت. پسر او از طیف خارج شده ...
تاجگردون به نشست های شبانه رقبایش واکنش نشان داد/به کوچه های مظلوم سادات، لبنان و رادک بروید
کرد و اندیشه آنان را برای بهبود امور بکار برد. بعد از انتخابات مترصد فرصتی بودم تا تمامی کاندیداهای شورای شهر را در کنار هم قرار دهم و با شکل گیری آنان مجمع مشورتی برای شهرشکل دهم. فرصتی فراهم شد و با همکاری فرماندار محترم از کاندیداهای شهرهای باشت و دوگنبدان دعوت کردم. جلسه بسیار خوبی بود و حدود 56 کاندیدا حضور پیدا کردند. ایده خودم را بیان کردم انصافاً انسان های ارزشمندی بودند و همگی دارای نظرات ...
استاد و مرادم بود...
...: بابا رئیس خانه است. من هم می خندیدم و می گفتم: همینطوره . قبولش داشتم. در دانشگاه فیزیک خواندم. بعد از ازدواج هم دانشجوی الهیات شدم. همیشه پای منبر بودم و سخنرانی ها را گوش می دادم. اما بعد از ازدواج با سیدمهدی هیچ سخنرانی و هیچ منبری به دلم ننشست. حاجی خودش منبر می رفت. سخنرانی هایش برایم بی نظیر بود. من که الهیات خوانده بودم در مباحثه با او کم می آوردم. تمام آیات و احادیث را حفظ ...
نمی دانم چرا مشهور شدم؟!
...،اکنون با تحصیل در مدرسه شبانه موفق به اخذ دیپلم شده ام. تمام سعی ام را می کنم که به دانشگاه بروم و شغلم را عوض کنم. من خواسته ام و امید دارم که یک روز به شغلی با سطح بالاتر دست پیدا کنم. فضای شرکت من را گرفت عقلمند از ماجرای استخدامش در شرکتی که فعلا در آن مشغول به کار است، چنین می گوید: دوستی من را به این شرکت معرفی کرد. روز اول که وارد شرکت شدم از فضای آن خوشم آمد و در اصطلاح ...
ایرباسی به مقصد بهشت/حقوق بی بشر؛ پرواز روزخاتون را بی بازگشت کرد
ازتوابع شهرستان قلعه گنج دیده به جهان گشود ودر 12تیرماه سال 1367به درجه رفیع شهادت نائل آمد. بانوی شهیده ای که بسیار متدین وخوش اخلاق واحترام خیلی زیادی برای دیگران قائل بود. روز خاتون سابقی دارای دو فرزند دختر و 2پسر بودند به نام های فاطمه،عیسی،مسلم ومریم بود که مریم در سن نه سالگی به همراه مادر خود به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روزی که همسر روز خاتون سابقی از ...
بمب های بعثی عزیزانم را مقابل چشمانم پرپر کرد/ از اینکه فرزندان موفق و مقیدی تحویل جامعه داده ام خوشحالم
هم به شهر سنندج آمدیم، آن روزها ما در نزدیکی چهار راه انقلاب یک خانه کوچک اجاره کرده بودیم. بعد از چند ماه دوری از خانه، لحظه ای که وارد خانه ام شدم، متوجه شدم گروهک های ضد انقلاب یک نارنجک جنگی داخل منزل ما انداخته اند و به همین خاطر قسمتی از خانه تخریب شده است. در طول مدتی که من در منزل پدر همسرم در روستا بودم، همسرم به خاطر حضور نیروهای ضد انقلاب در سطح شهر، به صورت شبانه روزی در ...
سهم غذای فاطمه مال پرنده هاست
لحظه پیش مهدی نشسته بود، اشاره می کند و می گوید: این مهدی را می بینی ساکت گوشه خانه نشسته، دلش از دعواهای من و پدرش خون است. شب های اول شوک بودم و حتی نمی توانستم گریه کنم. چهلم فاطمه را دادیم بی قراری هایم شروع شد؛ دیگر توی خانه بند نمی شدم. شوهرم وقتی شب ها خسته و کوفته از کارگری می آمد شروع می کردم به بهانه جویی. آن روزها هنوز به حرف هایی که همسایه ها پشت سرم می زدند عادت نکرده بودم. می گفتند ...
محمد جلیل عندلیبی: در جوانی پیر شدیم
موسیقایی خوبی داشتم و برای همین ژوست می خواندم. منتها چون نوجوان بودم، صدایم چپ کوک بود و سه سال به عنوان بهترین خواننده ارکستر حسن کامکار انتخاب شدم. 18-17 سالگی صدایم دورگه شد و چون سنتور از تار ارزان تر بود، سنتور یاد گرفتم. البته تمام سازها را زده ام. موسیقی را پیش استاد کامکار یاد گرفتید؟ بله؛ البته نت و سلفژ را پیش نصرت الله خان حدادی فراگرفتم. آقای حدادی در آموزشگاه کامکار ...
هنرمندان درجه 2 را دوست دارم/ ماجرای کشف تابلوی گمشده کمال الملک
کمال الملک را تاسیس کردیم از حسنعلی خان وزیری که اولین شاگرد مدرسه کمال الملک و اولین فارغ التحصیل مدرسه و معاون کمال الملک بوده است، هیچ اثری نیافتیم. فکر می کردم که اگر این موزه بدون آثار حسنعلی خان وزیری افتتاح شود، گویی یک ستون این موزه سرجایش نیست. در روزهای آخر منتهی به افتتاح موزه، دو اثر از وزیری به دست ما رسید که برای موزه خریداری شد. دو سال بعد دختر حسنعلی خان به این موزه رفته ...
ناشنیده هایی از مظلومیت شهید بهشتی
...> - اولین بار در چه دوره ای و چگونه با شهید بهشتی آشنا شدید و آیا مسئله مجاهدین خلق را هم با ایشان مطرح کردید؟ من در اواسط دی 57 ملاقات مهمی با ایشان داشتم و عرض کردم که باید روزنامه ای منتشر و مواضع خود را به صراحت اعلام کنیم و نیروهای انقلاب را در جریان اطلاعات روز بگذاریم. ایشان بدون لحظه ای تردید گفتند: بروید و شروع کنید، من هم حمایت می کنم . بعد هم حجت الاسلام دین پرور را معرفی کردند ...
کاش روزی نقالی در دانشکده هنر به عنوان یک رشته تدریس بشود
بود؟ دوازده اسفند سال 94 روز برازجان که شد بهار نخل ها و اولین اجرای من در دژ . خودم که خیلی راضی بودم، نمی دانم مردم چه نظری داشته باشند البته یک جای کار میکروفنم زیر روسری ام رفت و صدا قطع شد ولی به غیر از آن خوب بود روزی شش ساعت تمرین داشتم *با توجه به جنس صدای شما، چقدر تمرین می کنید که لحنتان محکم و استوار و حماسی باشد؟ برای اجرای روز برازجان در دژ ، 12 اسفند ...
حکایت شهید محرابی که 21 سال شاگرد حوزه علمیه قم بود
در تمام مدت شبانه روز با ایشان بودم. در این مدت طولانی که در قم بودیم؛ انس عمده ما با ایشان بود و نمی شد هفته ای بگذرد و چندین جلسه در خدمتشان نباشیم. امام در آن ایام و با وجود حضور مراجع عظام، در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول، به عنوان استاد بارز حوزه علمیه قم شناخته می شدند و مسجد سلماسی که محل تدریس ایشان بود، مملو از جمعیت می شد و برخی نیز بیرون مسجد می نشستند." سال 1330 ...
اشکان خطیبی: برای دل خودم کار می کنم
راک دِ پن به جشنواره موسیقی فجر دعوت شد هم دیگر خودش جواب همه چیز را می دهد. من از کودکی موسیقی را به صورت اصولی آموزش دیده ام. از سال77، در گروه ایلیا منفرد ، نوازنده هارمونیکا بودم و بک وکال هم می خواندم و در یکی دو گروه دیگر، ریتم گیتار می زدم. اما وقتی خواستم سلیقه موسیقایی خودم را دنبال کنم، سال 78 گروه آپولون را تشکیل دادم که در واقع، شروع فعالیت های رسمی و حرفه ای من در موسیقی ...
خواهرم از من باج می گرفت
با من درگیر شد.به سمتم آمد و من هم علف چین را از دستش گرفتم و چند ضربه به او زدم. بعد به داخل خانه رفتم ولی هیچ پولی پیدا نکردم. پس از آن هم فرار کردم. چند روز بعد فهمیدم آن زن مرده است. در تمام این مدت خواهرم با این تصور که من همه پول را برای خودم برداشته ام، از من کینه به دل گرفت و از من باج خواهی می کرد. حتی خواهرم با تهدید، مجبورم کرد نامه ای را امضا کرده و از ارث خانه پدری ام گذشت کنم. برای همین تصمیم گرفتم خودم را از عذاب وجدان و تهدیدهای گاه و بیگاه خواهرم رها کنم. ...
خواب ماندن گورکن جان یک مرد را در اراک نجات داد!
خانه نامزدم در غرب تهران رفته بودم که زنگ خانه را زدند. مردی ناشناس از من خواست که ماشین آزارا ام را که مقابل خانه پارک کرده بودم، جابه جا کنم. سوئیچ ماشین را برداشتم و به کوچه رفتم. وقتی داخل ماشین نشستم، سه مرد قمه به دست سوار شدند. آنها با تهدید، من را به بیابان های اراک آوردند و بعد از بریدن گلویم رهایم کردند و گریختند تا اینکه به طور معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کردم. بعد از آن بود که ...
پاراگراف کتاب (124)
.... خر وامانده را هر قدربزنی باز تندتر نمی رود. دفعه دیگر که این را ازت پرسیدند، بگو: گورکن ، خانه هایی که او می سازد تا روز قیامت برجاست...! هملت | ویلیام شکسپیر 3_ به یاد یک روز صبح افتادم که در تنه ی درختی، پیله ای را یافته بودم ، درست در آن دم که پروانه قشر پیله را دریده و آماده ی بیرون پریدن بود. مدت مدیدی انتظار کشیدم ، اما پروانه زیاد درنگ می کرد و من شتاب داشتم. خشمگین ...
ایمان ملاک اصلی ازدواج من و جواد/ توسل های پنهانی همسرم مثال زدنی بود
و پیکر مطهرش بعد از گذشت 25 روز چشم انتظاری، پیدا شد و قرار است به دُرچه باز گردد. قلبم برای حضور در منزل شهید زودتر آماده شد و پایم راه بلد حضور در کنار زنانی بود که صبر و ایثارشان را به راه حرم خواهر سالار کربلا داده بودند. زمانی که وارد منزل شهید شدم، چهره ناآشنا ولی آشنا نظر من را به خود جلب کرد، زنی که مصداق زیبای بودن در کنار رزمنده دلاور دُرچه ای را بر صفحه قلبش جای ...