سایر منابع:
سایر خبرها
مسعود کیمیایی؛ مسلم سینمای داستان گوی ایران
دیده ام. خیلی دیده ام. اما اول بار در ده- یازده سالگی ام بود که پدرم ورشکست شده بود. خانه و خواهر و مادر و برادرم را یادم است و پدر را که نشسته بود و به مادرم گفت که ورشکست شده. وقتی مادر از اتاق رفت و حواس ما که پرت شد، ناگهان لرزیدن شانه های پدرم را دیدم. فاجعه آن بود. فاجعه گریه آن مرد بود؛ و از آن بود که فهمیدم در زندگی ام باید پول در بیاورم؛ از این است که من خیلی برایم آن لحظه ای که مرد گریه ...
مادرانه هایی از 33 سال گمنامی
آن هاست و به پدرش گفته بود: آقاجون برو من دیگر نمی آیم. حالا بعد از 33 سال خودش آمد. من اصراری نکردم. به او گفتم مادر من 33 سال صبر کردم. همه مردهای خانه جبهه بودند مادر شهید غلامی می گوید: همسرم، پسران، داماد و بستگانم همه در سال های جنگ در جبهه بودند و زن و بچه این ها دور من را گرفته بودند. پسر بزرگم یک بچه داشت که وقتی به جبهه می رفت زن و بچه اش پیش من بودند. دامادم شهید ...
قاتل: مقتول را کشتم چون فاسد بود!
بود؟ من بنا بودم سابقه کیفری داری؟ نه هرگز من همیشه سعی کردم درست زندگی کنم از اینکه این مرد را کشتی پشیمان هستی؟ از اینکه صبر نکردم و به پلیس خبر ندادم وخودم مستقیم وارد شدم پشیمانم. اما از اینکه یک موجود شیطان صفت را ازبین بردم اصلاً پشیمان نیستم. پس از اظهارات این متهم، زن جوان نجات یافته به قضات گفت: من دارای شوهر و یک پسر 18 ساله ...
پسر شهیدم "وصیت نامه" نوشت تا نگویند برای "پول" رفت
.... وقتی پسر بزرگم به جبهه می رفت، همسر و فرزندش را به خانه خودمان می آوردم تا تنها نباشند. نمی خواستم نبود پسرم به خانواده اش فشار بیاورد. دامادم منصور غلامی هم که دو فرزند داشت، به جبهه رفت و شهید شد. پسر شهیدم وصیت نامه نوشت تا نگویند برای پول رفت سرنوشت جنگ اینگونه بود. اکثر خانواده ها نیز همچون ما طعم تنهایی و دلتنگی را چشیدند و روزهای تلخی را گذراندند اما حیف امروز ...
معتاد با موادمخدر خلأهای خود را پر می کند / می گفتم نمی شود بدون مواد مخدر زندگی کرد
گرفتید مواد را کنار بگذارید؟ زمانی من تصمیم به کنار گذاشتن مواد گرفتم که برای من مشکل ساز شده بود، زمانی بود که من می دیدیم بدون مواد مخدر هیچ هستم و این من را آزرده خاطر می کرد که اعتقاداتم را زیر پا بگذاریم و به آن چیزی که مصرف می کنم برسم. زمانی می خواستم قطع مصرف کنم دکتر رفتم دارو خوردم نشد، رفتم ترک های ابوالفضلی که در قدیم رسم بود نشد، خانه خوابیدم نشد انواع اقسام ترک ...
شهیدی که روز شهادتش به وی الهام شده بود
ساله بود که پدرم از دنیا رفت. پسر بزرگ خانواده بودم، مسئولیت سنگینی در مقابل خواهران و برادرانم حس می کردم، رحیم با وجود سن کمی که داشت درس و مدرسه را رها کرد و برای تامین خرج خانه مشغول کار در چاپ خانه شد. برادرم بعد از مدتی به یکی از بهترین حروف چین های شهر تبدیل شد اما همیشه نگران بودم بر اثر کار زیاد در چاپخانه بیمار شود. خودم در شرکت دارویی کار می کردم، با مدیرمان صحبت کردم که رحیم ...
100پرسش درباره حج از حضرت آیت الله سیستانی
به گزارش شیعه نیوز ، آیت الله العظمی سیستانی به پرسشی هایی درباره حج پاسخ گفته است. متن پرسش های مطرح شده وپاسخ این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است: پرسش: رفتن حج واجب برای فرد مستطیع با وجود خطر احتمالی و با توجه به اتفاق فاجعه ی منا چه حکمی دارد؟ پاسخ: اداء حج بر مستطیع واجب است مگر اینکه شخص احتمال عقلائی بدهد که به او ضرری برسد به طوری که موجب خوف او شود – که ...
قاتل بنیتا: مرا اعدام کنید / قرار بود کودک را با آژانس به خانه اش بفرستیم ولی ...
شدند تا صحنه حادثه از آن محل بازسازی شود. دو متهمان شروع به بازسازی صحنه حادثه کردند و گام به گام صحنه را توضیح می دادند. متهم ردیف اول لب به سخن گشود محمد، متهم ردیف اول گفت: برای خرید مواد به مشیریه آمدیم. داخل کوچه برومند به طرف پارک خلیج فارس در حرکت بودیم و با تلفن همراهم سرگرم بودم که به انتهای کوچه رسیدیم. راهمان را ادامه دادیم به طرف پارک و قصد داشتیم از خرده فروش ...
رونمایی از روزهای بی آینه / 10 سال انفرادی چگونه گذشت؟
نقی زاده و ابوالفضل همراه، از بازیگران سینمای دفاع مقدس به بیان خاطراتی در قالب نمایش پرداختند. در ادامه مراسم، سرکار خانم منیژه لشگری، همسر خلبان شهید، سرلشگر حسین لشگری به روی صحنه آمد و به بیان خاطراتی از خود و همسرش پرداخت. خانم لشگری با بیان سختی های دوره بازگشت خلبان لشگری به خاطر مشکلات در انطباق سالهای درد و رنج اسارت با دوران آزادی و زندگی در کنار خانواده، دوره جدید ...
دختر 15 ساله بودم که صیغه یک مرد شدم / وقتی باردار شدم همه چیز تغییر کرد
چشم باز کردم پدر و مادرم را در منجلاب غوطه ور دیدم. آن زمان به خاطر وضعیت آشفته زندگی پدر و مادرم من هم نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و در همان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم. مدتی بعد پدرم دستگیر و شد و من هم نزد مادر معتادم ماندم اما او فقط به فکر تامین هزینه های اعتیادش بود و در واقع همه تلاشش را به کار می گرفت تا مواد مخدر مصرفی روزانه اش را به دست بیاورد به طوری که من مدت ها در خانه تنها می ماندم و از ...
امروز مورد سوءاستفاده قرار گرفته ام!
ندارد من با آن ها زندگی کنم. در این مدت پدرم نیز با زن دیگری در کرج ازدواج کرده بود و یک بار که به همراه همسرش به مشهد آمده بود به دیدنم آمد و مقداری خوراکی برایم خرید. از سوی دیگر ناپدری ام آن قدر به مادرم اصرار کرد تا مجبور شد مرا به مدرسه شبانه روزی بفرستد تا به قول خودش مقابل چشمان او قرار نگیرم. با آن که در مدرسه شبانه روزی تنها بودم و هیچ کس سراغی از من نمی گرفت ولی از این که ...
قتل 2 رفیق با انگیزه مالی و ناموسی
برایم نگه دارد. در مدت 10روزی که در تهران بودم نتوانستم کار مناسبی پیدا کنم و از او خواستم پول هایم را پس بدهد تا به شهرمان برگردم اما او مدام امروز و فردا می کرد. من دیگر پولی برای مخارجم نداشتم و از او خواهش کردم زودتر پولم را پس بدهد ولی باز هم بهانه آورد تا اینکه روز حادثه جلوی خانه اش رفتم تا با او صحبت کنم و هر طور شده پولم را پس بگیرم ولی او با من درگیر شد. دوستم برایم چاقو کشید و ...
کمالوند: تا فردا صبح خوشحالی می کنیم/اگر موقعیت ها گل می شد، نتیجه غیرقابل باوری رقم می خورد
به گزارش نسیم آنلاین فراز کمالوند پس از برد مقابل استقلال اظهار داشت :جا دارد از همه هواداران عزیز و مظلومی که از ساعت ها قبل از بازی در گرمای 55 در جه آبادان حاضر شدند و تا دقیقه 90 تیم را تشویق کردند تشکر می کنم . او افزود :این برد را به همه هواداران و پدر مرحومم تقدیم می کنم وخوشحال هستم که در شهری که پدرم به دنیا آمده توانستیم به برد دست پیدا کنیم .هیچ وقت زیاده خواه نیستیم اما ...
به صورت اتفاقی یک روز به خانه برگشتم صحنه ای را در خانه دیدم که ای کاش می مُردم!
به گزارش نامه نیوز به نقل از خراسان ، رفاقت و معاشرت همسرم با افراد ناباب زندگی مرا تا مرز نابودی کشاند. همسرم در رفت و آمد با دوستان لاابالی اش به یک معتاد حرفه ای تبدیل شد، به همین خاطر فرزندانم را از رفتن به مدرسه منع کرده و کتاب و دفترهای آن ها را بیرون انداخته است. دیگر از آزار و اذیت های او به ستوه آمده ام و ... . زن 35ساله در حالی که قطرات اشک مجال حرف زدن به او نمی داد و بریده ...
وقتی دوباره به چشمانش نگاه کردم خودم را در خانه او و زیر شکنجه 2 مرد دیگر دیدم!
دادن فیلمی گفتند از حضورت در اینجا فیلم گرفته ایم و قصد داریم تو را تحویل پلیس بدهیم. خیلی ترسیده بودم و نمی توانستم حرف بزنم. آن ها با تهدید و توسل به زور پول هایم که تمام سرمایه زندگی ام بود گرفتند و از آن خانه بیرونم کردند. من آدم بی لیاقتی هستم و دیگر نمی توانم به چشمان معصوم همسرم که سجاده نمازش جمع نمی شود نگاه کنم. ...
اعتراف عجیب دختر 16 ساله از شکنجه شدن توسط دو جوان در باغ در ورامین
در دستور کار قرار گرفت، اما با وجود جست وجوهای گسترده، فقط سه نفر از متهمان، شامل رامین (متهم ایرانی) و دو پسر افغان دستگیر شدند. پرونده آنها برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و قضات هر دو افغان را با توجه به دلایل پرونده، به جرم Crime آزار و اذیت به اعدام execution و رامین را به جرم آدم ربایی به 15 سال حبس محکوم کردند. این احکام با اعتراض متهمان افغان در دیوان عالی ...
چقدر می دهی آزاد شوم؟
تاکسی بودم که خودرویی مقابلم نگه داشت و سرنشینان خودرو به زور مرا سوار کرده و بعد از ضرب و شتم داخل پارک رها کردند. اما تحقیقات نشان می داد زن جوان واقعیت را نمی گوید و جراحات او سطحی است؛ همین مساله باعث شد تا او واقعیت ماجرا را برملا کند. به خاطر انتقام اما گاهی اوقات انگیزه در این آدم ربایی ها بیشتر می شود و آدم ربایی ساختگی به خاطر انتقام صورت می گیرد. یکی از این ...
معرفی عکاس: نیکول فریدنی
دیوار آویزان کرده بودم دید و از عکاس آنها سؤال کرد. وقتی پدر گفت آنها را من گرفته ام، سمبات سفارش کرد که موضوع را سرسری نگیرد و روی من سرمایه گذاری کند. این موضوع را مرحوم سهرابی – عکاس زرتشتی دهه30 - هم به پدرم گفته بود. او در آن سال ها در خیابان شاپور (شریعتی فعلی) مغازه داشت. هر وقت برای انجام بعضی کارها به او مراجعه می کردم، سفارش می کرد که عکاسی را جدی بگیرم ...
حکایت دردناک خاله آتنا از موهای ریخته شده جنازه خواهر زاده اش
بودم و وضع مالی مناسبی ندارم، زیرا کارگر یک کارخانه هستم و تمام اسباب زندگی ام را اقساطی خریده بودم و از ترس اینکه مبادا مردم به خانه برادرم هجوم بیاورند، وسایلم را همراه با همسرم که سی روز است فارغ شده به منزل مادرم بردم. از همسر برادرم هم خبری ندارم. او نیز شبانه با فرزندانش فرار کرده است. حجت که فاجعه برادرش را ننگ بزرگی برای جامعه می داند، می گوید: نمی دانم چرا برادرم به آبروی پدر و ...
صحبت های دلنشین خانم خیری ویلایی ها
آنجا بودیم. من آن باغچه را درست کرده بودم و بچه ها را در آن باغچه جمع می کردم و به آنها چای و... می دادم. بیشتر صحنه هایی که فیلم نشان می دهد واقعیت دارد. مثلا داستان گلی که روی ماشین ریخته بودند. واقعا پدر بچه های من یک دست نداشت. ب چه ها به این خاطر فکر کردند که پدرشان نتوانسته ماشین را تمیز کند، آنها هم ماشین را شستند و ... یا اینکه وقتی بچه ها می رفتند مدرسه، ما می رفتیم بیمارستان ...
عروسک های قربانی شده خاکستری شهر / ناله هایی که در گلو خفه شد
مادربزرگش خوابیده بود، اما صبح اثری از او نبود. پدر و مادرش مفقود شدن ناگهانی او را به پلیس اطلاع دادند اما جست و جوها به بن بست خورده بود. تا این که چند روز بعد مردی به کلانتری مراجعه کرد و مدعی شد برادرش کیانا را کشته است. متهم کسی جز داماد خانواده نبود. مرد 37 ساله دارای سوابق متعدد کیفری، پس از دستگیری پرده از سرنوشت تلخ کیانا برداشت و گفت: مدتی قبل وسیله ای از خانه مادرزنم سرقت شده بود و او ...
آنهایی که به خاک سپردم
دستگاه آنکوباتوری برای نگه داری کودکان نارس در شهر نبود. همسرم بدن در حال خفگی دخترمان را از بیمارستانی به بیمارستان دیگر می برد، تا دست آخر یک دستگاه در بیمارستانی در شهر بعدی پیدا کرد. نوزادمان را ان جا در دستان پرستاران گذاشت و سپیده دم در حالی که از شدت خستگی نایی در بدنش نمانده بود، خوشحال از سلامت نوزادمان به خانه برگشت. او بعد از ظهر همان روز برای برگرداندن دخترمان به بیمارستان رفت، اما به جای آن که او را به بخش اطفال ببرند، به سردخانه بردند، جایی که تن بی جان و کبود کودکمان در میان تن های بیشمار دیگری که جایی برای دفنشان نیافته بودند قرار داشت. اسمش فاطمه بود. ...
داستان افول Winamp؛ بزرگترین MP3 پلیر دنیا
از این تاریخ پیداکردن و اشتراک فایل های موسیقی کاری دشوار بود. جاستین فرنکل می گوید: من می خواستم راه خوب و لذت بخشی برای اجرای فایل های موسیقی بر روی کامپیوتر پیاده کنم؛ بنابراین Winamp را به وجود آوردم. این اولین ام پی تری پلیر نبود؛ اما استفاده از ام پی تری پلیرهای قبلی کمی دشوار بود. قبل از Winamp تنها ویندوز مدیا پلیر و RealPlayer وجود داشتند. اما این دو نرم افزار قابلیت ...
ماجرای نذر بی سرانجام پدر بنیتا چه بود؟/ پدربزرگ بنیتا: پلیس از ما خواست آگهی گمشدگی بنیتا را منتشر نکنیم
در حالی که جلوی درب منزل، در خودروی پدر بود به همراه خودرو توسط سارقان ربوده شد. چشم همه آن ها که در حوالی این خانه بودند خیس اشک بود. غربت حال آن ها که خودشان صاحب دختر بودند و مهر مادری در دل داشتند از بقیه بدتر و ناگوارتر بود. حال غریب مادر بنیتا 8 ماهه را که اکنون به زور آرام بخش، آرام و بیصدا چشم بر هم نهاده است حال قابل وصفی نیست. هر چه هست پرپر شدن آرزوهای مادری است ...
فرجام تلخ پیام های عاشقانه
جز خوبی ندیدم اما تنها مشکلش این بود که بلد نبود محبتش را ابراز کند و این موضوع مرا اذیت می کرد. بیشتر روزها در خانه تنها بودم و حسابی کلافه می شدم. به همین خاطر تنها سرگرمی ام پرسه زدن در شبکه های مختلف اجتماعی بود. یک روز در یکی از شبکه ها پیامی از پسری به نام فرزاد دریافت کردم. او بسیار زبان باز بود. حرف های دلنشینی می زد و هر روز برایم پیام های عاشقانه می فرستاد. او درست همان ...
گفتگو با جایلز دولی Giles Duley (عکاسی که دنیارا متفاوت می بیند)
نبود من به این جاها سفر کردم چون داستان های آن آدم ها را روایت کنم چون امیدوار بودم تاثیری هر چند کوچک داشته باشم. آرزو می کردم کاش دکتر یا سیاستمدار باشم ولی ابزارم دوربین بود ، شاید الان به خاطر آنچه اونچه به سر خودم آمده مردم بیشتر به داستان هایم توجه کنند. اگر این اتفاق بیفتد خیلی هم عالی است. مجری : سخن آخر ، با یکی از قهرمانان شما در زمینه عکاسی دن مک کانه ، او سالها دست از کار ...
تمام افتخارم جراحی رزمندگان در طول جنگ بود
کتابخانه اش برد و یک کتاب کوچک به من هدیه داد و به پدرم گفت گویا این پسر می خواهد پزشک شود. خلاصه کلام در خانه ما به روی همه باز بود و هرکس هر خواسته ای داشت به خانه ما می آمد و اکثر این خواسته ها در مورد بیماری و درخواست مردم از پدر این بود که آن ها را به مراکز درمانی بفرستند و سفارششان را بکند. پدرم هم برحسب آشناهایی که داشت با این حساب شما به مدرسه های خوب رفتید. آیا این تسهیلات فقط شامل حال شما بود ...
حکایت دردناک خاله آتنا از موهای ریخته شده جنازه خواهر زاده اش + عکس
اقساطی خریده بودم و از ترس اینکه مبادا مردم به خانه برادرم هجوم بیاورند، وسایلم را همراه با همسرم که سی روز است فارغ شده به منزل مادرم بردم. از همسر برادرم هم خبری ندارم. او نیز شبانه با فرزندانش فرار کرده است. حجت که فاجعه برادرش را ننگ بزرگی برای جامعه می داند، می گوید: نمی دانم چرا برادرم به آبروی پدر و مادر پیر و مریضم فکر نکرد. پدرم بیمار است و هنوز متوجه این قضایا نشده اما مادرم هر ...
ازدواج شوم خانم معلم
می خواندند که خوب نیست مجرد بمانم. مادرم به همه فامیل و آشناها سپرده بود برایم شوهر پیدا کنند و پدرم هر جا که می رفت مرا با خودش می برد تا به این بهانه دوستانش متوجه شوند دختر مجردی در خانه دارد.من هیچ وقت آرایش نمی کردم و در هیچ مراسمی لباس های خاصی نپوشیده بودم. تنها به کتاب خواندن و درس دادن و گاهی هم اردوهای مدرسه سرگرم بودم و هیچ علاقه ای به خرج کردن حقوقم در پاساژهای شهر نداشتم. اما پدر و ...
من کودک ربا نیستم من مادر یوسفم!
کردن خانواده اش در خیابان شهرستانی جست وجو کردم، هیچ کسی برای پیدا کردنش نیامد. کسی به این کودک توجهی نداشت. دو سه نفر معتاد اطراف خود را نگاه می کردند تا مطمئن شوند کسی همراه طفل نیست و زمانی که از نبود خانواده اش مطمئن شدند، دست یوسف را گرفتند تا با خودشان ببرند. در همین زمان من به آنها گفتم، با بچه چه کار دارید. با این حرف من آنها دست یوسف را رها کردند. می خواستم به خانه بروم که با خودم فکر کردم ...