سایر خبرها
ژولیت بینوش در 53 سالگی از زندگی اش می گوید
هفته نامه جامعه پویا: ژولیت بینوش که مطرح ترین چهره سینمای فرانسه در یکی دو دهه اخیر است همچنان مشغول آموختن برای انجام تجربه های جدید است. او در این مصاحبه حرف های جالبی درباره بازیگری، فلسفه و زندگی زده است که خواندنش خالی از لطف نیست. وقتی وارد کافه کرنر در خیابان آردنی در منطقه 15 پاریس شدم، مسئول پذیرش کافه به استقبالم آمد. با فرانسوی دست و پا شکسته ای به او گفتم: من قراری دارم و ...
راز تلخ درخت اقاقیا حیاط بیمارستان / نفس های آخر مریم 18 ساله در مهربانی گم شد + عکس
منتشر شد و درشت ترین تیتر صفحه این بود: قلبم را به دکتر بارنارد می بخشم. تمامی صفحه حوادث روزنامه به گزارش احساسی من اختصاص داشت که درباره مریم و دیگر دختران ساکن آسایشگاه مسلولان نوشته بودم. انتشار این گزارش بازتاب های گسترده و کم سابقه ای در جامعه به وجود آورد و چنان عواطف خانواده ها را بر انگیخت که پس از انتشار روزنامه طنین زنگ تلفن های تحریریه کیهان بی آنکه لحظه ای قطع شود ...
هر روز تنبیه می شویم /ماجرای 4 خانواده ای که در مدرسه متروکه دوران کودکی شان سکونت کرده اند
پیاپی می گوید: شیمیایی شدم... جزیره مجنون... عملیات بدر. هیچ وقت دنبال جانبازی ام نرفته بودم. همیشه می گفتم برای مملکتم رفتم جنگیدم، دلیلی نداره برم دنبال جانبازی . توی منگنه افتادم که رفتم دنبالش. این روزها دست و بالم تنگ شده. بعضی ها قدر ما رو نمی دونن. حتی می گن می خواستی نری. بعد از سی سال رفتم دنبالش. اوایل می گفتند پرونده ات نیست، بعد اسمم توی رایانه بود، نامه اعزامم هم پیدا شد. گفتند شیمیایی ...
آتش سوزی سینما رکس آبادان یا کار طرفداران شاه بود یا رژیم های منطقه
من که تنها شد، گفت: فلانی منظور ما از اینکه از شما خواستیم به اینجا بیایی، این است که ما احساس می کنیم شما باید عمامه را به سر بگذارید. من تا سال 1350 معمم بودم. در سال 50 که استخدام شدم، عمامه ام را برداشتم. آقای بهشتی می گفت: ما می خواهیم شما دوباره معمم بشوید و به روحانیت مبارز بیایید؛ ما به فعالیت و حضور شما احتیاج داریم. در این صحبت ها، من با ایشان یک شوخی کردم و گفتم: من خودم با یک ...
طنز؛ سواد لذت بردن از زندگی
دست داده و برادرم از داربست افتاده و فلج شده و بیمه هم نبوده، عوضش خانواده ما با تلاش مسئولان و همت مقامات مسئول سواد لذت بردن از زندگی داره و تو این موضوع دکترا گرفتیم. پس دنیا به هیچی مون نیست. همه چی هم آرومه. من هم خیلی خوشحالم. برو خدا روزیتو جای دیگه بده. داخلی- آپارتمان- عصر مالک: آقا شما مگه مامور نیستی؟ بریز اسباب و اثاثیه درب و داغون اینا را بیرون. هی ندارم ندارم ...
از زود قضاوت کردن هایت خسته شده ام
با خوشحالی وارد خانه شدم روی پایم بند نبودم، راضیه را صدا کردم راضیه بیا جواب آزمایش خواهرم اومد مشکلی نداره خدا رو شکر سرطان نیست راضیه با لبهای خندان به استقبالم آمد و خدا رو شکری گفت. از دستش دلگیر بودم، حالا وقتش بود تا سکوت را بشکنم، با حالت جدی گفتم: البته فکر نکنم برای تو خیلی مهم بوده باشه تو این یک هفته که وضعیت من و خانواده ام اینطوری بود انتظار داشتم یه کم حس همدردی داشته ...
شیوه های مختلف برخورد با گناه کار
مقام رسالت خود را در چه خاندانی قرار دهد . دوستان او نزدش آمدند و جریان دگرگونی او را پرسیدند. او سرگذشت خود را با امام کاظم علیه السلام در مزرعه برای آنها بازگو کرد ... امام کاظم علیه السلام هنگام بازگشت به خانه، به آنان که اجازه کشتن آن مرد ناسزاگو را از وی خواسته بودند فرمود: کدام یک از این دو راه بهتر بود آنچه شما می خواستید یا آنچه من انجام دادم و از شر او آسوده شدم ...
مشتری گل؛ از ورزشکار معروف تا هنرمند خفن
قرار گرفتن گشت های پلیس. نگران سؤال هاست و دائم می گوید: داداش جون مادرت فن کار ما رو ننویس دستمون رو می شه! عطا از سال 90 که از خدمت سربازی برگشت تهران، خیلی جدی فروش مواد را شروع کرد. نه از سر بیکاری یا بی پولی. چون پدرش کارمند است و خانواده اش همه بازاری ها قدیمی هستند و خودش هم قبل از حرفه ای شدن در پخش مواد، شاگرد مغازه بوده: از سربازی که اومدم، رفتم تو مغازه یکی از بچه ها فروشنده لباس شدم ...
بازیگر نوجوان: اگر قرار باشد کتک بخورد بازی نمی کنم! /عکس
آقای سعید روستایی با مدیر آموزشگاه تماس گرفت و گفت که ما یک پسر 11 ، 12 ساله می خواهیم با موهای فر و چهره مظلوم، مسئولان آموزشگاه مرا معرفی کردند و رفتم و تست دادم. در مسیری که به سمت دفتر آقای روستایی می رفتم امید این را داشتم که قبول شوم. در سه سالی که کلاس می رفتم جاهای بسیاری تست داده بودم اما قبول نمی شدم، روزی که برای تست در فیلم ابد و یک روز می رفتم، با خودم گفتم من باید در این تست قبول ...
نگاهی به کارنامه هنری بیتا بادران بازیگر اراکی به بهانه کسب جایزه اول بازیگری از جشنواره سالنتو ایتالیا ...
...> از آنجایی که او کم کار است بنابراین کمتر از او مصاحبه ای در رسانه ها دیده می شود. او یکبار مصاحبه مفصلی با هفته نامه نوآوران داشت در آن مصاحبه گفته بود: در کلاس های آقای تارخ، آقای آتیلا پسیانی استاد ما بودن و به بازیگری من ایمان داشتن و می گفتن که بازیگر خوبی هستم. بعد منو معرفی کردن به آقای حاتمی کیا. تست بازی هم من ندادم. من از خانواده ای بودم که حجابشون چادر بود و با این حجاب بیگانه نبودم و ...
روایت تکان دهنده فرار دو کودک کار و خیابان از مرکز شبانه روزی بهزیستی
مرکز خیام برد، با برخورد مسئول مرکز مواجه شد که این بچه چون کار نمی کنه ما نمی تونیم ازش نگهداری کنیم. ظاهرا اصرار آنها به رعایت ضوابط و مقررات بود که تنها کودکان کار را به مرکز می پذیرفتند. سعید می گوید: وقتی وارد این مرکز شدم به هم گفتن باید بری واسه خوت یه کاری پیدا کنی... گفتم من اصلا تهران رو بلد نیستم نمی دونم چه جوری باید کار پیدا کنم؟ گفت اگه نمیتونی وسایلتو جمع کن و برو... وسایلمو ...
از عشق تا نفرت به موتور
؛ من می خواهم خوب به جاده و اطرافش نگاه کنم تا راه را یاد بگیرم باورم نمی شد. ذوق زده و خوش حال سوار موتور شدم. قبلاً خوب نگاه کرده و طرز کار موتورهای تریل و پرشی را یاد گرفته بودم. هندل زدم و موتور مثل قناری شروع کرد به خواندن! انگار قند تو دلم آب می کردند. کم مانده بود از خوش حالی گریه کنم. شجاعی پشت سرم نشست و کمرم را گرفت. گاز موتور را گرفتم و علی از تو مدد، برو که رفتیم. تمام راه ...
بسیجی نام آشنای کمپلو و مسجد زین العابدین اهواز
...، ولی از نظرات سیاسی ایشان آگاهی نداشتم. در اوایل سال 57 کتاب های مرحوم شریعتی به دستم رسید که از این طریق هم در جریان اقدامات و نظرات مخالفان شاه قرار گرفتم. با بازگشایی مدارس در مهرماه متوجه حضور یک سری از بچه های انقلابی در مدرسه مان شدم که با توجه به حرکت های انقلابی که در کل کشور ایجاد شده بود بر علیه شاه شعار می دادند. حتی مأموران شاه یک روز با یک (خودرو) جیپ ارتش به دبیرستان دکتر حسابی ...
از خواب ابدی شیوا تا کابوس های نازنین
سرود دانش آموزی کشوری در استان خراسان بازگشته بود مقام اول را هم کسب کرده بود، به همین سبب برای رفتن به این اردو خیلی موافق نبودم و به او گفتم زهرا جان تازه از اردو برگشته ای، دوباره کجا می روی؟ کمی ناراحت شد و من هم بیشتر از این مخالفت نکردم و گفتم برو به امید خدا. از او می پرسم چه کسی را مقصر می دانید و می گوید: نمی شود بگوییم یک نفر مقصر است، خیلی مسائل دست به دست هم داد تا این اتفاق بیفتد ...
پنجشنبه فیروزه ای به چاپ ششم رسید
...> پسری که تا آن موقع کنارش نشسته بود بلند شد. با چشم به کوله او اشاره کرد و گفت: اونم بی زحمت کپی کن فردا بیار. یادت نره. یادم نمی ره. برو خوش باش! بعد نفس عمیقی کشید و به دختر گفت: پس بوی ادکلن تو بود که از اول ساعت، تمام کلاس رو برداشته بود. درسته؟ الآن که اومدی نزدیکم متوجه شدم. ابروهای پیوسته دختر در هم رفت و یک قدم عقب گذاشت. گفت: ببخشید... اذیتت کرد؟ ...
پنجشنبه فیروزه ای به چاپ ششم رسید
...: اونم بی زحمت کپی کن فردا بیار. یادت نره. یادم نمی ره. برو خوش باش! بعد نفس عمیقی کشید و به دختر گفت: پس بوی ادکلن تو بود که از اول ساعت، تمام کلاس رو برداشته بود. درسته؟ الآن که اومدی نزدیکم متوجه شدم. ابروهای پیوسته دختر در هم رفت و یک قدم عقب گذاشت. گفت: ببخشید... اذیتت کرد؟ اصلاً!... اتفاقاً خیلی عالی بود. می شه گفت دیوانه کننده بود. معلومه فیک ...
شهاب اکبری: دلیل آلودگی امروز بازار موسیقی پیشرفت تکنولوژی است
شب قبل از اولین قرار من و محمد علیزاده، یکی از دوستانم قطعه جز تو را برایم پخش کرد. یک روز بعد محمد کاظمی با من تماس گرفت و گفت با محمد علیزاده می خواهیم نزد تو بیایم. در حالی که من کارهای محمد علیزاده را شنیده بودم اما من او را به اسم و چهره نمی شناختم. روزی که او با محمد کاظمی به دفتر ما آمدند او گفت محمد علیزاده را می شناسی؟ من هم گفتم نه! (خنده) بعداً از روی قطعه جز تو متوجه شدم و هنوز هم ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (441)
هزار تومن دادن به مربی استخرش تابهش شنا یاد بده! اونوقت من بچه بودم بابام منو هل داد تو استخر گفت: سعی کن زنده بمونی. 19. مصلحت خدارو میبینی سمیه من و تو رو توشهر غریب بهم رسونده (رابطه ها_هفته ی اول مهر_دانشگاه های سراسر کشور) 20. حیوون خونگی فقط پشه، نه میره بیرون نه رسیدگی میخواد نه تغذیه ش گرونه بلاخره چارتا قطره خون تو هر خونه ای پیدا میشه. شب امتحان ...
مسابقات به شیوه دهه 60 پاسخگوی قاریان متعدد و حرفه ای نیست/ عیار خواندن سنجیده شود/تشکیل کمپینی برای ...
در پاسخ به این بخش از اظهارات جعفری تصریح کرد که به طور نمونه بخش تنغیم 5 نمره دارد و کسی که از سبک علی البنا می خواند، ممکن است نمره کمتری در این بخش بگیرد، خب این را چه می توان کرد؟ آیین نامه تکلیف این مسأله را روشن کرده، تنغیم تعریف دارد، آیین نامه همان یک ورق نیست، 10 ورق هم توضیح دارد. ابوالقاسمی: کسی که تلاوت را خوب فهمیده باشد و با بخش زیادی از آیین نامه تطبیق دهد، موفق است وی در ...
طنز؛ منوآل پیشرفته نمره گیری!
...! ز) شما خودتون گفتین میتونی نیای کلاس، خب منم با یکی از خانم های محترم کلاس که جزوه اش چیز خوبی بود، هماهنگ کردم و کافی شاپ قرار گذاشتم که جزوه اش رو بگیرم اما با همه حیله ها، مکرها، دغل بازی ها و حقه هایی که به کار بستم، جزوه نداد! عاشقی بد دردیه، استاد گرفتارش شدم! ح) سوالات شما از نظر علمی، منطقی نبود و از نظر منطقی هم علمی نبود! ط) من مطمئنم خیلی از سوالا رو ...
خون ریز و نغمه پاش
بیرون کشید که انگار ساز می گریست، نه، خانه می گریست، خواف می گریست. پنجه هایش شاید آن چابکی روزهای جوانی را نداشتند، اما انگار در سر انگشتانش فلسفه ای نهفته بود که جز به بهای عمر به دست نمی آید. سبک که شد دوباره برگشت به گذشته: تک و تنها بودم، کسی پشتیبانم نبود، هیچ کس هم نبود بگوید بارک الله که اگر گفته بودند چیز دیگری می شدم. دوتار را خودم یاد گرفتم، استادی نداشتم، خودم هرچه باید یاد می گرفتم، یاد ...
یادم، تو را...
استرالیا برود، برای بدرقه اش به فرودگاه رفتم. به او گفتم: نری اونور آب خارجی بشی ما رو یادت بره ، خنده ای کرد و گفت: نه بابا همیشه به یادتم . رو به صندلی خالی اش گفتم: یادم، تو را فراموش . از کلاس خارج شدم و به انتهای راهرو که رسیدم، به سمت سالن مطالعه دانشکده رفتم، از ورودی پسران وارد شدم، این جا هم کسی نبود. به طرف میز مطالعه ای که همیشه در انتهای سالن پاتوقمان بود، رفتم. پشت میز نشستم، پشت به در ...
شهادت ، شرط اول ازدواج/ امام کاظم(ع) واسطه رضایت برای اعزام به سوریه شدند
بجنگیم و سپس در پناهگاه را بستند و رفتند؛ در خواب خیلی ترسیدم و گوشه ای پناه گرفته و دست هایم را رو به آسمان بلند کرده و گفتم خدایا چرا من اجازه نمی دادم همسرم برای دفاع از کشورهای همسایه اعزام شوند؛ همان موقع از خواب بلند شدم و این اولین تلنگر بود که من برای اعزام همسرم رضایت بدهم. مادر شهید اسدی الگوی همسر شهید جهانی در نگاه همسر شهید جهانی هیچ ردی از پشیمانی به چشم نمی آید ...
تقاضای قصاص در ملأعام و اشد مجازات برای متهمان
قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبه رو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. گوشی ام ساده است به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده است یا خیر؟ من معتاد هستم،کوتاهی کردم و باید بچه را برمی داشتم اما از ترس قانون ...
مگر جم تی وی و من و تو رفتم که ممنوع التصویر شدم؟
دوربین خندیدند، من هم خنده ام گرفت. البته اینکه گفتم عادل کینه ای است را جدی گفتم. حرفم دروغ نبود. دوست داشتم به عادل و یا مسئولان شبکه 3 بگویم مگر من جم تیوی و شبکه من و تو رفتم که ممنوع التصویر شدم. مگر شبکه های دیگر ما مثل جام جم، شبکه ورزشی، شبکه خبر، شبکه های استان خوزستان، اصفهان، مرکزی و ... جزو شبکه های مشکل دار هستند که گفته اند چون خسروی در شبکه های دیگر کارشناسی می کند، پس نباید ...
جزئیات جدید از نحوه مرگ بنیتا، دختربچه 8ماهه
. گفتم محمد خودرو روشن را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرئت نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. قسمش دادم که تو را به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده است یا خیر؟ کوتاهی کردم و باید بچه را ...
مگر جم تی وی و من و تو رفتم که ممنوع التصویر شدم؟
دوربین خندیدند، من هم خنده ام گرفت. البته اینکه گفتم عادل کینه ای است را جدی گفتم. حرفم دروغ نبود. دوست داشتم به عادل و یا مسئولان شبکه 3 بگویم مگر من جم تیوی و شبکه من و تو رفتم که ممنوع التصویر شدم. مگر شبکه های دیگر ما مثل جام جم، شبکه ورزشی، شبکه خبر، شبکه های استان خوزستان، اصفهان، مرکزی و ... جزو شبکه های مشکل دار هستند که گفته اند چون خسروی در شبکه های دیگر کارشناسی می کند، پس نباید ...
جزئیات جدید از نحوه مرگ بنیتا، دختربچه 8ماهه
داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی خودرو افتاد. در این حین آینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه شدم مادر بنیتا بوده است. متهم مدعی شد: من تا زمانی که مهدی زنگ نزده بود متوجه کودک نشدم. گفتم خودرو را داخل ...
سخنان محمدرضا هدایتی درباره مهران مدیری
کلاسیک اروپا و موسیقی قدیمی خودمان را گوش می دهم. همچنین به موسیقی محلی علاقه دارم. کاری که اخیرا خیلی گوش دادم، کار گروه رستاک با موسیقی فولکلور بلوچستان بود که من هم در این کار همکاری داشتم. پایان بندی سخنان او این بود: موسیقی پاپ جدید را پسرم به خورد من می دهد. وگرنه خودم که به موسیقی قدیمی علاقه دارم. اما وقتی خانواده با من در ماشین هستند، سلیقه خودم را در نظر نمی گیرم. ...
متهم پرونده بنیتا: بچه به چشم هایم نگاه می کرد/قتل را قبول ندارم، جای ماشین را به پلیس گفتم
به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبرو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت عباس (ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. گوشی ام ساده است به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده یا خیر؟ من معتاد هستم و دو زمانه کار می کنم. فکری نداشتم، کوتاهی کردم و باید بچه را ...