سایر منابع:
سایر خبرها
نهم محرم؛ تاسوعا/آمدن شمر بن ذی الجوشن ضبابی به کربلا
به گزارش بولتن نیوز ، آمدن شمر بن ذی الجوشن ضبابی به کربلا مهم ترین و بزرگ ترین حادثه روز نهم محرم (تاسوعا) به حساب می آید. شمر با نامه عبیدالله بن زیاد در بعد از ظهر روز تاسوعا وارد کربلا شد؛ بنابراین گزارش، با ورود شمر به کربلا و آوردن نامه عبیدالله زیاد، عمر سعد دریافت که موقعیتش در خطر است و شمر سر جانشینی او را دارد. گفت:وای بر تو! خداوند تو و خانه ات را از آبادانی دور کناد. (خانه ات خراب ...
ماجرای شهادت و شناسایی هویت 2 برادر پس از 31 سال + عکس
...> تا چند سال بعد از شهادت علیرضا هر ساله برایش مراسم یادبودی برگزار می کردیم؛ اما خبر شهادت عبدالرحمن همزمان با بیماری پدرم بود به همین جهت نتوانستیم مراسمی برگزار کنیم. از این جهت می گویم که عبدالرحمن چه در دوران فعالیت و چه در دوران مفقودی و شهادت، گمنام بود. بعد از شناسایی پیکر دو برادرم هر ساله مراسم یادبودی برگزار می کنیم. پدر و مادرم در دوران حیاتشان هر لحظه منتظر شنیدن خبر بازگشت ...
غلط کردم !
عمویم ازدواج کند اما مادرم زیر بار نرفت. عمویم 10سال از او کوچک تر بود و مواد مخدر هم مصرف می کرد. پدربزرگم، که نتوانست حرف خودش را به کرسی بنشاند، می خواست مرا از مادرم جدا کند اما، با حمایت های دایی ام، تیرش به سنگ خورد و ما به خانۀ دایی ام رفتیم و زندگی جدیدی را آغاز کردیم. از صحبت های عمه هایم فهمیدم مادر و پدرم قبل از ازدواج با هم فرار کرده بوده اند. از شنیدن این حرف ها عذاب می کشیدم ...
او یک تنه تمام بنی هاشم من است ... با این حساب لشکرم از دست می رود
شده آب از هُرم ترک های لبت آب شده بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب برکه از شوق رُخ ات، خانه مهتاب شده این فرات است که از درد غمت، ای دریا بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده ...
نقش آفرینی حضرت عباس(ع) در حماسه عاشورا
به گزارش جهان نیوز ،روز هفتم محرم، سه روز پیش از شهادت امام، عبیداللّه به عمر سعد نگاشت: ...به هوش باش! وقتی نامه ام به دستت رسید، به حسین(علیه السلام) سخت بگیر و اجازه نده از آب فرات حتی قطره ای بنوشد و با آنان همان کاری را بکن که آنان با بنده پرهیزگار خدا عثمان بن عفان کردند. والسلام. 1 امام، حضرت عباس(علیه السلام) را فرا خواند و سی سوار را به اضافه بیست پیاده با او همراه کرد تا بیست مشکی ...
اگر خواص بد فهمیدند کربلاها در تاریخ تکرار می شود
...، یک عده ضعف پیدا کردند، یک عده اختلاف کردند، یک عده گفتند ما رئیس، او رئیس، این رئیس! عصر روز 21 بهمن ماه سال 57 که در تهران اعلام حکومت نظامی شد، امام به مردم فرمود: مردم به خیابانها بروند! اگر امام آن لحظه این تصمیم را نمی گرفت، امروز هنوز محمدرضا در این مملکت بر سر کار بود! با حکومت نظامی می آمدند، مردم در خانه هاشان می ماندند، اول امام، بعد مدرسه رفاه، بعد بقیه جاها را قتل عام می ...
رمز موفقیت ما وفاداری بچه های هیات است/ از هر دو جناح زده شده ایم/ مادربزرگم جای پسر شهیدش مرا از مادرم ...
موجب دردسر برای شما شده باشد؟ سبک تقلیدی باشد یا روایت غلطی باشد یا مداحی شما اشعار سبکی داشته باشد؟ یادم نمی آید، چون من خیلی دست به عصا در روضه راه می روم، سوای از چند مقتل صحیح السندی که اساتید به ما معرفی کردند و رجوع می کنیم، بلافاصله اگر شبهه ای هم باشد، به استاد مقتل زنگ می زنیم و مشورت می کنیم و بعد مطرح می کنیم، اصلا سعی نکرده ایم متشابهات را عنوان کنیم، دعب ما این است محکمات را ...
زندگی در قلعه فراموش شده
دیوارخانه من فروریخته و زندگی را برای خانواده ام سخت کرده اما کاری از دستم برنمی آید. خانواده ام به اجبار در قلعه زندگی می کنند، چون بیرون از قلعه خانه ای ندارم. وقتی یکی از پسرانم ازدواج کرد، حاضر نبود در قلعه سکونت کند و به روستا مهاجرت کرد. ما در قلعه تنها شده ایم. نه همسایه ای هست، نه رفت وآمدی. بیکاری و بی آبی هم در سال های گذشته به معضلات ما اضافه شده، چه کسی باور می کند اهالی این قلعه که ...
زندگی دختر شیشه ای از زبان خودش
.... آن روز به صاحب قبلی سگ زنگ زدم و گفتم چرا وقتی می دانسته سگ بیمار است آن را به من فروخته که به دردسر بیفتم. بعد چه شد؟ او نشانی خانه ای را در جنوب شهر به من داد که به آنجا رفتم. چند مرد غریبه هم در آ نجا حضور داشتند. آن موقع بود که متوجه شدم آنجا یک قمارخانه است. خیلی ترسیده بودم. می ترسیدم بلایی سرم بیاورند. می خواستم از آنجا خارج شوم که ماموران سر رسیدند و مرا هم بازداشت ...
اشعار ویژه شب تاسوعا+اشعار زیبای خود را ارسال کنید
... سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نخورد بدونِ دستْ کسی که تنش پُر از تیر است خدا کند ز بلندی فقط زمین نخورد کنار ِ پیکرت افتاده استخوانِ سرت خدا کند که کسی گُرز ِ آهنین نخورد به رویِ دست زدم تا که دادمت از دست بدونِ تو که کسی آب بعد از این نخورد رضا قربانی خوردی ...
فلسفه حج در اسلام
نامه قبولی حج را برایش فرستاد و به واسطه اخلاص او حج آن چند نفر را نیز قبول فرمود. شیخ عبدالقادر گیلانی که با اخلاص زمانی که قفل در خانه خدا را گرفته بود می فرماید: جان مرا برای مدتی بگیر چشانم را برای مدتی کور کن که نکند اینجا بغیر تو فکر کنم و شرمنده ات شوم. رسول الله(ص) در مورد روز عرفه فرموده اند: ما مِن یَومٍ أکثَرَ أن یُعتِقَ اللّه فِیهِ عَبدَا مِنَ النّارِ مِن یَومِ ...
این خانواده جزو آمارها نیست
با نگاهی که دیگر روح ندارد با سرش به دخترانش اشاره می کند و می گوید: الان همه دلشوره داریم و نگرانیم همین دوتا دختر هستند... . لهجه شیرینی دارد، باید کمی دقت کرد تا متوجه تک تک کلماتی که به کار می برد بشویم. ناز بی بی بیسواد با اینکه شناسنامه دارد، نمی داند چند ساله است. ناز بی بی از اینکه آن سال ها در کوره پزخانه سخت کار کرده ناراحت نیست اما از اخلاق بد همسرش هنوزم بعد از گذشت ...
ماجرای پیت نفت و رفتنم به گردان تخریب/ مادرم تا ماه گرفتگی ام را ندید باور نکرد برگشتم/ شهید خرم جاه ...
و تا چند روز دیگر به خانه باز می گردم! هیچ وقت 7 شهریور 69 را از خاطر نخواهم برد. وقتی وارد سالن استقبال شدم چشمم به جمال پدر و مادر و برادرهایم افتاد. اصلا فکر نمی کردم آن قیافه خمیده همان قامت تنومند پدری باشد که سال ها قبل برای رفتن به جبهه مرا بدرقه می کرد و حالا با چشمانی اشک بار و بهت زده به من خیره شده است! در کنارش مادری را دیدم که او هم در نبود من آب رفته بود، مادرم تحمل نیاورد ...
بازگشت پیکر مطهر شهید محمدعلی قناعتی پس از 35سال به وطن
؟ در ایام نوروز امسال بهمراه خانواده به مناطق عملیاتی جنوب غرب کشور رفتیم تا آغاز سال را با یاد شهدا آغاز کنیم. پس از بازگشت تصمیم به نوسازی و سفیدکردن خانه پدری گرفتیم. پدرم درخواب دیده بود که محمدعلی به او گفته اگر به دنبال من میگردید من در همین نزدیکی هستم و بعد حدود یکماه خبر پیدا شدن برادرم را دادند.لذا این بیت شعر در ذهن تداعی کرد: آئینه شو جمال پری طلعتان بطلب/ اول بروب ...
چرا نخبه های ایرانی تمایل به بازگشت ندارند؟
...، ماشین، خرج زندگی و... فقط روی پروژه تحقیقاتی شان متمرکز می شوند. این سازمان بعد از شصت سال به هدفشان که بزرگترین کشف علمی سال بود، دست پیدا کردند. ما باید در نظر داشته باشیم اگر در هر زمینه ای تاالان شتاب زده عمل کردیم نباید در زمینه ی علم عجول باشیم. باید برنامه طولانی مدت و ثبات مدیریت داشته باشیم. شکست یا پیروزی در علم، زمان معینی ندارد همین که ما در راستای هدفی تحقیق و پژوهش داشته باشیم ...
نامجو به روایت نامجو
: ماه مهر برایمان خوش خاطره نیست. من پنج ساله بودم که کلاس اول رفتم. در واقع چند روز بیشتر نبود که دانش آموز شده بودم و این خبر تلخ را به ما دادند. برای همین مهر همیشه برای من تداعی کننده مدرسه بدون پدر و رسیدن خبر شهادتش است. مهدی: روز هفتم مهر حس غریبی برای من دارد. برای من که چهار ماه بعد از شهادت بابا به دنیا آمده ام. در این روز از شهید نامجو به عنوان یکی از سران ارتش و بازسازی کننده ...
قتل هولناک عروس و داماد جوان توسط برادر عروس - قاتل:از ازدواج وطلاق های مکرر خواهرم به ستوه آمده بود
شد و به عقد موقت او درآمد. این درحالی بود که ما از این موضوع به شدت ناراضی بودیم تا این که خواهرم از آن مرد معتاد نیز طلاق گرفت و با بهرام جوان 20 ساله به صورت غیررسمی ازدواج کرد تا بعد ازدواجشان را به ثبت برسانند. سرهنگ کارآگاه حمید رزمخواه تاکید کرد: این جوان در ادامه اعترافاتش گفت دیگر از رفتارهای خواهرم به ستوه آمده بودم ولی نمی خواستم در همان روزهای آغازین آشنایی اش با بهرام کاری ...
اولین گفتگو با قاتل ستایش قریشی در زندان
مشکلات عصبی که داشتم من را به بیمارستان بردند و بستری شدم. در آنجا شوک های مغزی شدیدی به من وارد کردند. چیز زیادی از گذشته یادم نیست. از روز حادثه چه چیزی به یاد داری؟ چیز زیادی یادم نمی آید، چون در این مدت داروهای قوی مصرف می کنم. اما یادم می آید که ستایش برای بازی با خواهرزاده ام به خانه ما آمده بود. چند ساعت بعد مادرم و خواهر و خواهرزاده ام برای خرید از خانه بیرون رفتند اما ...
جای آموزش دادن، انگ ضد ولایت می زنند/ برخی انتظار دارند به قاتلین بهشتی بگوییم دست شما درد نکند/ به ...
، جلسه عقد ما افتاد 19 مهر سال 91، شنبه، یادم می آید جلسه ی روضه ای بود در رشت حاج عباس طهماسبی پور آمده بود رشت ما آنجا مهمان بودیم، در طی صحبت هایی که می کردیم من تازه یادم آمد شنبه روز عقدم هست، باور بکنید زنگ زدم به پدرم و گفتم بی زحمت شنبه را بیار جمعه، و پدرم هم با پدرخانمم صحبت کرد و روز را تغییر داد. خاطره دوم اینکه روز ازدواجم شب میلاد امام حسین(ع) بود، فکر کنم تیر ماه 92، فردای ...
آوای خاموش آوازه خوان بلوچ
و خودش هم می گوید که خیلی وقت ها خواب و خوراک ندارد. 6 روزه بود که مادرش مرد. وقتی عروس شد و بعد هم مادر، هیچ خاطره ای از مادر نداشت. مادربزرگ زبیده هر روز برای او آواز می خواند، او هم وقتی در 15سالگی مادر شد آوازها را به شکل لالایی برای بچه ها خواند و همان زمان بود که برای خواندن آواهای محلی جدی شد: 35 سال قبل ازدواج کردم. دختر اولم که به دنیا آمد، همینطور برایش آواز می خواندم. شوهرم هم آن ...