سایر منابع:
سایر خبرها
بنیان گذار مجالس عزاداری سیدالشهدا چه کسی بود؟ / ماجرای زخم کتف مبارک حضرت سجاد(ع) که تا زمان شهادت خوب ...
...> در این هنگام یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! و آنگاه در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند . در این اثنا دانشمندی از یهود که در مجلس حضور داشت از یزید پرسید: این جوان کیست؟ یزید گفت: او علی بن الحسین(ع) است . یهودی گفت: حسین(ع) کیست؟ یزید در جواب گفت: پسر علی بن ابی طالب(ع) می باشد. عالم یهودی گفت: مادر حسین(ع) کیست؟ یزید گفت: فاطمه دختر محمّد(ص) . ...
جوان 60 کیلویی هزار کیلو جگر داشت
برادرانم هستند اما این مجروح برادر خونی من است. وضعیتش آنقدر وخیم بود که سریع به اتاق عمل بردند. چند دقیقه بعد دکتر اطلاع داد محمد فوت شده است. احمد به همراه برادر دیگرم به مادر خبر دادند که به بیمارستان بیاید. فاصله زیادی از خانه تا بیمارستان نبود. مادر که رسید گفتیم فقط یک مجروحیت کوچک است. به محض اینکه خواست محمد را ببیند یک افسر با قنداقه تفنگ به سرش کوبید. مادر می گوید: با قنداقه تفنگ به ...
حاج قاسم گفت باید آقامرتضی را از گمنامی دربیاوریم
، گفتم مرتضی شهادت را نمی خواست. مرتضی می خواست خدمت کند. اما همیشه می گفت اگر خدا انتخابم کند من نه نمی گویم. این را همیشه می گفت. اولین باری که بعد از عروسی مجروح شد گلوله تک تیرانداز به شکمش خورده بود و چند انگشت پایین تر از ناف شکاف عمیقی ایجاد کرده بود. خوب به یاد دارم مرتضی گفت آن لحظه که تیر خوردم و افتادم حس کردم شهید شدم، چشم هایم را بستم. گفتم مرتضی آن لحظه نگفتی پس فاطمه چه می شود؟ گفت ...
می گفت به جبهه می روم تا راه کربلا را باز کنم
.... خانه مادرشوهرم دو کوچه با ما فاصله داشت. همسرم هر وقت مادرش آب نیاز داشت، می رفت و برای آنها آب می برد. شب و روز هم نداشت. کافی بود احساس کند مادرش به چیزی نیاز دارد، سریع می رفت و کمک حالشان می شد. البته از این توجه و احترام ما هم سهمی داشتیم. همسرم وقتی صبح برای نماز بیدار می شد، دیگر نمی خوابید و زیارت عاشورا می خواند. بعد می رفت و نان تازه می گرفت و صبحانه آماده می کرد. سرآخر من و بچه ها ...
کازوئو ایشی گورو؛ برنده ی جایزه نوبل ادبیات
جنگل بود. فقط یک بار برای دیدنش به آنجا رفتم. ایشی گورو نیز مانند بسیاری از نویسنده ها بارها این در و آن در را زده و جواب رد شنیده است. همین چند روز پیش خبری منتشر شد که ناشران فرانسوی در سال های 1910 زمانی که مارسل پروست رمان طرف خانه سوان یعنی جلد نخست رمان در جستجوی زمان از دست رفته را به آنها تحویل داده بوده کلا دست رد به سینه آن جوان لاغر اندام بیمار زده بودند. در نهایت انتشارات ...
مداحی را بیشتر از فوتبال و شعر دوست دارم
.... حب اهل بیت(ع) در دل همه ایرانیان است و برای همین به سمت هیات می روند. من هم به واسطه پدر و مادرم این حب اهل بیت(ع) را در دلم داشتم. اولین باری که میکروفن به دست گرفتم هشت یا نه ساله بودم، در هیاتی که برای بچه ها بود و با چادر مادرهایمان آن را درست کرده بودیم. به مرور زمان در هیات های مختلف یا در مسجدمان می خواندم و این مساله تا الان ادامه پیدا کرده است. شعرهایی را که برای مداحی ها می ...
خطبه شقشقیه
...، کاش سخنت را از همان جا که بریدی ادامه می دادی! حضرت فرمود: هَیهاتَ یا ابْنَ عَبّاس، تِلْکَ شِقْشِقَهٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ. هیهات ای پسر عباس، این آتش درونی بود که شعله کشید سپس فرو نشست! ابن عباس می گوید: به خدا قسم بر هیچ سخنی به مانند این کلام ناتمام امیرالمؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا، درد دلش را با این سخنرانی به پایان نبرد. پانویس به نقل ...
متن و ترجمه خطبه فدکیه حضرت زهرا (س)
شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم. ای مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، ای پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و از ارث پدرم محروم باشم. امر تازه و زشتی آوردی، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمی گوید سلیمان از داود ارث برد ، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: پروردگار مرا فرزندی عنایت فرما تا از من ...
خطبه امام صادق (ع) در وصف پیامبر حضرت محمد (ص)
به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزی است که تو را ندیده ام. عرض کردم: خداوند متعال به من پسری عطا فرمود. آن حضرت فرمود: خدا او را برای تو مبارک گرداند. چه نامی برای او انتخاب کرده ای؟ گفتم: او را محمد نامیده ام. امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید ( به احترام آن حضرت) صورت مبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونه های مبارکش به زمین بخورد. آن حضرت زیرلب گفت ...
خطبه امام سجاد علیه السلام در شام
: مادر حسین کیست؟ یزید گفت: فاطمه دختر محمّد. یهودی گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می نهاد ما او را پرستش می کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما ...
مارکوپولوی فوتبال ایران که 45 روز در پارک خوابید
. بعد از بازی مرا صدا کرد و گفت که می توانی به تیم ما بیایی؟ گفتم اصلا دیگر شهرستان نمی آیم و سنم کم است. غلام پیروانی یا همان شاغلام به من گفت که قدر خودت را بدان فوتبالیست بزرگی می شوی. فنی ترین بازیکن شدم. برای تست جوانان به نوشهر رفتم درحالی که پدرم به من بی اعتنا نبود. روز اول با یونس گرایلی به تست رفتیم ولی گفتند که باید به جوانان بروم و بعد به امیدها و بعد بزرگسال بروم. یونس توضیح ...
درخت زردآلو همه سهمی که از باغ می خواست
مربوط کند. احتمالاً بارها از خودش وقتی داشت برگ های توی حیاط را جمع می کرد پرسیده بود حالا برای چه آمده است؟ پسرها به پول نیاز داشتند. آمده بود تا به فاطمه بگوید حاضر است زمین ها را بفروشند و سهم خودش و پسران را بگیرد. اما چیزی توی قلبش سر جایش نبود. چند روز بعد به مامان زنگ زده بود. یادم هست که مادر از شنیدن صدای دوست دوران دبیرستانش چه خوشحال شده بود. مامان بعد از بیرون آمدن از محله ...
از کارگری تا مدیریت هزار کارگر
شدم اما شخصیت مرا ساخت. ایشان تولیدی داشت؟ نه. او از ترکیه جنس می آورد و من در آنجا با برندهای روز دنیا آشنا شدم. شاگرد مغازه بودم اما این مارک های معروف برایم مثل اسم و فامیل دوستانم بود و همه را حفظ می کردم. اتفاقاً خوب بود که آنجا کارگاه تولیدی نبود چون در این صورت ذهنم بسته می ماند. مدل های مختلف لباس می آمد ودر آن سن بچگی همه آنها در ذهنم می نشست و به این ترتیب من با ...
تنهاتر از همیشه...
نبود که دختر و پسر با هم حرف بزنند یا شماره ای رد و بدل کنند. مراسم آن شب که تمام شد، یکی دو روز بعد مادرم جواب مثبت را از آنها گرفت و دو سه روز بعد با خطبه ای که بینمان خوانده شد، کبری رسماً زن زندگی ام شد... دو سال عقد بودیم. در این مدت دلم می خواست زودتر سور و سات عروسی را به راه بیاندازم و برویم سر خانه و زندگی امان اما پدرش مدام امروز و فردا می کرد. کبری جهزیه اش آماده نبود و فرصت می ...
از هرکسی عکس می گرفتم شهید می شد
فرزند دختر و پسر. بارها چهره ی اصغر نقی زاده را در نقش رزمنده ای پرشور و اغلب خندان و شاد در فیلم ها و سریال هایی مانند از کرخه تا راین ، خاکستر سبز ، آژانس شیشه ای ، بچه های هور و خوش رکاب دیده ایم. درآستانه ی هفته ی دفاع مقدس پای صحبت های این بسیجی هنرمند می نشینیم. عکس از امید وهاب زاده/ خبرگزار ی فارس اهل کجا هستید؟ پدر و مادرم اهل شهرستان نطنز بودند ...
درباره مدارا
برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. (مدارای فردی و اجتماعی) مدارا در قرآن آیات متعددی در قرآن به طور مستقیم یا غیرمستقیم به امر مدارا اشاره کرده است. در اینجا به چند نمونه از این آیات اشاره خواهیم کرد. وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ (عنکبوت، 46) و با اهل کتاب مجادله و محاجّه مکنید مگر با ...
درمان شکستگی پا با تکنولوژی بدون درد!!!
تازه از سر کار خسته و کوفته به خانه رسیده بودم که مادر بزرگ زنگ زد و گفت: ننه خدا خیرت بده الهی! بابابزرگت رفته روی چهار پایه پرده نصب کنه زمستونی هوای داخل خونه گرم بمونه، از چهارپایه افتاده پایین نمی تونه راه بره! اگه کاری نداری عصری ساعتهای پنج و شش بیا ببرش پیش دکتر یه معاینه کنه یه وقت استخون پاش عیب نکرده باشه ننه!!! چشم گفتم و او هم در حالی که مرتب برایم دعا می کرد تلفن را قطع کرد ...
میگم هرچی چیز خوبه بِرِی مرداس
بی بی بشکنی زد... - خدا عُمرش بده ننه... عجب دکتری بود. من خو گفتم ای رگ و پِیام گرفته. حالا چرخ از کجا بی یَریم؟ - منظورتون دوچرخه اس بی بی؟ دوچرخه برا چی دیگه؟ - وا... میگه چرخ بِرِی چه؟ دوباره میگه چرخ بری چه؟ خو دختر مَیه ندیدی دکتر گفت به زانوات نرمش بده... - گفت نرمش بده، نگفت که دوچرخه سواری کن! بی بی لااله الی اللهی گفت. - اصن ...
پیام خون و شهادت سید ساجدین / به مناسب سالروز شهادت امام زین العابدین (ع)
آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد. این بیماری موقت چند روزی بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24 سال نوشته ...
بهناز جعفری از کار و زندگی شخصی اش گفت
...> در آن دوره ده ها بار تست دادم. چه برای کارهایی که مرا معرفی می کردند مثل دندون طلا و عشق طاهر و چه وقت هایی که خودم به دفاتر سینمایی می رفتم و فرم پر می کردم. اما چندان برایم خوشایند نبود و پس از چند کاری که انجام دادم فکر می کردم دیگر باید مرا بشناسند و نیازی به پر کردن فرم نیست و به غرورم برمی خورد. تابه حال در تستی رد شده اید که دل تان بسوزد؟ بارها هم تست دادم و رد شدم و ...
خاطرات علی نصیریان از طرفداری مصدق تا دیدار با شریعتی
عوامل کارهایش بسیار با محبت رفتار می کرد و هم دوره ای های خودش را بسیار دوست داشت. شما کودتای 28 مرداد را به یاد دارید؟ بله. خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به همراه مرحوم اسماعیل داورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما همان جا قالب تهی ...
علت اضطراب کودکان ایرانی مشخص شد
. ضرورت پاسخگویی به این سئوالات و اهمیت دوران کودکی موجب شد تا خبرگزاری ایرنا با برگزاری میزگردی این مساله مهم را با حضور سعیده سادات هراتی کارشناس ارشد روانشناسی در حوزه کودک و نوجوان سازمان بهزیستی، فاطمه جنگروی کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی در زمینه کودک در مراکز بهزیستی آزاده جباری کارشناس ارشد روانشناسی بخش معاونت مشاوره و روانشناختی سازمان بهزیستی کشور و مسئول غربالگری اضطراب کودکان ...
تهمینه میلانی: از حکم پرونده عباس کیارستمی خون گریه کردم
تغییر کرده ام. البته شاید هم همان طوری میساختم. دیگه چه خبر در شورا مشکل داشت؟ بله خیلی رد شد و در آخر هم بعد از گذشت 8 روز از اکران، توقیف شد چون آقای خاکبازان از من خوشش نمی آمد. گفتند دختر فیلم خیلی زبان دراز است! اصلا باورم نمی شد. کاراکتر فیلم الگوی زن خانه دار آن زمان نبود اما من ساختم. آن زمان چهار نفر باید امضا می کردند تا فیلم پروانه بگیرد؛ آقای جوزانی و ...
راه رسیدن به فضائل و راه علاج رذائل
که هیچ اختیاری برای خودت قائل نباشی. یاد بگیریم که بفهمیم چرا قمر منیر بنی هاشم به جایی رسید که زین العابدین فرمود: خدا به عمویم عباس، مقامی مرحمت می کند که یغبطه سائر الشهدا؛ یعنی علی اکبر امام حسین هم غبطه می خورد. این مقامی که خدا به او می دهد، برای چیست؟ برای این که مطیع محض و عبد بود. برای این که ادّعا نمی کرد که من پسر امیرالمؤمنینم، که بود. مدّعی نبود من شجاع هستم، که بود. مدّعی نبود من علم ...
از بازگشت قدیمی ها تا تیپ دهه شصتی بازیگر جوان /عکس
کنندگی علی پورکیانی از روز پنجشنبه 13 مهر در لوکیشنی در حوالی خیابان جردن که یک انبار توزیع لباس است، کلید خورد. این لوکیشن محل کار فرزند حاج رسول با بازی امین تارخ است و نقش پسر تارخ را نیما شعبان نژاد بازی می کند. تصویربرداری سریال در این لوکیشن با بازی نیما شعبان نژاد، دنیا مدنی و مجید توکلی آغاز شد و این اولین بازی جدی نیما شعبان نژاد است. فریبا متخصص بازیگر دیگر این سریال است که از 16 ...
روایت تارا و مصطفی از علت قتل فیجع صادق برمکی در مهاباد
صمیمی اش کینه به دل بگیرد و نقشه قتل او را طراحی کند و به اتفاق دو نفر از دیگر دوستانش آن را عملی کند. همزمان با طرح این موضوع شبکه های اجتماعی پر شد از عکس صادق در کنار دختری که ادعا می شود با او رابطه دوستی داشته است . در خبر بدون منبعی که در تلگرام دست به دست می شود ادعا شده که این دختر جوان بعد از انتشار خبر قتل صادق، دست به خودکشی زده است. منصور برمکی، پسرعموی مقتول در گفت وگو با ...
چگونه انسان به درجه ای بالاتر از جبرئیل(ع) می رسد
...، لباس می پوشانند و در بت خانه می آورند و زیر بت می خوابانند، سرش را گردن به گردن جدا می کنند که باران بیاید، این حق است؟ این حق است؟ دختر هجده ساله را در هند شوهر می دهند، یکسال در خانه داماد است، داماد سکته می کند و می میرد، سرطان می گیرد و می میرد، داماد را با لباس دامادی کنار رودخانه بنارس می آورند، عروس را هم می آورند و عروس را به جنازه داماد طناب پیچ می کنند، دامادِ مرده و عروس زنده ...
راه های شاد کردن دیگران در نگاه دینی چیست؟
. لذا هر نوع خیر رساندن مخصوصاً آن جایی که خیر زیاد است و دل طرف شاد می شود. نوازش کردن و محبت کردن، تبسم الرجل فی وجه اخیه حسنه (بحار الانوار/ج71/ص288) اینکه متبسم و با چهره خندان با افراد برخورد کنیم. این حسنه است. نود درصد خدمت رسانی ها بدون پول است. در پیام های هفته گذشته بسیاری از همسران گفته بودند: دریغ از اینکه همسر ما یک اظهار محبت به ما بکند. حالا اینکه روز مادر و غیره هدیه می ...
شهادت را در جبهه می جست و در شارجه به آن رسید!
به گزارش دولت بهار، اتفاق غریبی است که چند سال در جبهه های دفاع مقدس به دنبال شهادت باشی و عاقبت آن را در شارجه امارت به دست بیاوری! این اتفاق عجیب برای شهید حمید باصری افتاده است. یکی از رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از نوجوانی در جبهه های جنگ حضور یافت و بارها تا مرز شهادت پیش رفت، اما قسمت بود بماند و در کسوت یک نیروی امنیت پرواز در حادثه سقوط یک فروند هواپیمای ایرانی در روز 21 بهمن ...
روایتی از حضور آیت الله مهدوی کنی در مسیر کاروان اسرای شام
بلند و طولانی آن در خور یارای زانوان پیر انقلاب نبود و ایشان نتوانستند هم مسیر شوند. اما روشن ترین مکانی که در خاطر دارم مسجد اموی بود، جایی که سر مطهر سیدالشهدا(ع) در تشت قرار گرفته بود و یزید ملعون و حرمسرایش در بالای مجلس در ایوانی نشسته بودند و آل الله را می نگریستم. مهدوی کنی عاشق خانه خدا بود، ولی نمی دانم این مکان در دل او چه روضه هایی را زنده می کرد. صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله... ...