سایر منابع:
سایر خبرها
از شهدا خواسته بود، دلبستگی به همسر و دخترش را بگیرند
...! وقتی بی تابی مرا دید، گفت نترس من لیاقت شهادت ندارم ولی دعا کن روسفید باشم. گفت مگر تو برای امام حسین(ع) عزاداری و گریه نمی کنی؟! اگر بخواهی مانع من بشوی عزاداری ات معنی ندارد. راضی به رفتنش بودم اما آنقدر وابستگی شدید داشتم که اصلا تصور نمی کردم شهید شود. الان چطور با رفتنشان کنار آمدید؟ رجبی: قبل رفتنش اصلا نمی خواستم قبول کنم که شاید شهید شود. در طول چندین سال زندگی ...
آقایان غربگرا؛ منتظر چه هستید؟
در دنیا چیست و بعد إن شاء الله در جلسات دیگری اگر شما فرصت داشتید و پیگیری فرمودید، باز بخش دیگری از آن اهداف را خدمتتان بازخوانی می کنم. همان طور که عرض کردم 17 هدف اصلی است؛ عنوان هدف اول این است: پایان دادن به فقر در همۀ اشکال آن و در همه جا. سازمان ملل ادعا کرده می خواهد به فقر در همه جا و در همه اشکال آن پایان دهد؛ ظاهر کاملاً زیباست؛ اگر کسی مطالعۀ دقیق راجع به این سند نداشته باشد، کاملاً می ...
غذا خوردن آلمانی
. هفت بیدار شدم و یک حمام کامل کردم . دوباره به رخت خواب رفتم . ساعت هشت پاشویه کردم و ساعت هشت و نیم یک فنجان چای نعناع خوردم ، ساعت نه قهوة مالت و بعدمعالجه ام را شروع کردم . لطفاً ترشی کلم را بده . خودت از آن نمی خوری ؟ نه متشکرم . هنوز احساس می کنم برایم کمی سنگین است . زن بیوه ای که سنجاق سری را لای دندان هایش نگه داشته بود پرسید:راست است که تو گیاه خواری ؟ بله ، الان سه سال ...
از آق قلا تا سوته همراه با سختی های تبلیغی یک طلبه (بخش نخست)
بزنند تا ما در را باز کنیم. آن هاهم قبول کردند و کم کم بعد از خوردن انگور راضی شدند که منزل ما را ترک کنند. یادم رفت که از همسایه مان بگویم، خانم سالاری. همان خانمی که این خانه را برای ما پیدا کرده بود. البته چند باری به خاطر مشکلات خانه ته دلم از او گله کرده بودم ولی هر بار با خودم می گفتم که این بنده خدا چه تقصیری دارد؟ خانم با محبتی است. از وقتی که وسایل مان را آوردیم آمده بود کمک . من ...
نسل اولی های دربی: 6و4 نشان نمی دهیم!
می خواستم از کشور خارج شوم به خاطر مشکل نداشتن کارت پایان خدمت دچار مشکل شدم یکی از دوستانم به من گفت متولدین سال 1326 معاف می شوند و من هم با تلاش بسیار شناسنامه ام را به متولد 1326 تغییر دادم و کارت معافیت گرفتم. خوشبختانه درهمان سال اولی که به تاج رفتم در 4 بازی مسابقات تهران 1351 یازده بازی انجام دادم و جزء بهترین ها بودم و به تیم ملی دعوت شدم. ورزش سه: یک مقایسه ارزشی سؤالی است که از ...
چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه (س)
.... ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه (ع) شد و من هم گریه می کردم و اشک می ریختم، اما متاسفانه بچه هایم مرااز خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم مانده ام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت. همان روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی وبیماری قبلی ...
در زندگی با همسرم، اختلاف نظرمان را پیش کسی نبردیم
المقدس 2؛ البته پدرِ مادرم نیز در بمباران جانباز بود. خانوادۀ ما به نوعی خودش یک بنیاد شهید است. (با خنده) *دوران جوانی شما که مصادف با جنگ بود، دوران کودکی تان به چه صورت گذشت؟ در همدان دانش آموز بودم. در شهرکی به نام مریانک(همجوار با همدان) همراه با پدرم کار کشاورزی انجام می دادم و در کنار آن درس هم می خواندم و همیشه دانش آموز نفر اول کلاس بودم. از همان دوران کودکی هیچ وقت بیکار نبودم ...
برانکو اصلا زن ذلیل نیست!
...> چندی پیش متوجه شدم داستان ازدواج شما(همسربرانکو) و آقای ایوانکوویچ حدود 8 سال طول کشیده است. واقعا همینطور است؟ همسر برانکو: بله. واقعا همین اتفاق افتاد و 8 سال طول کشید تا ما به هم رسیدیم. همسر برانکو: آن زمان ما خیلی جوان بودیم و معمول بود که پسرها و دخترها ابتدا با هم ارتباط داشته باشند و سپس با یکدیگر ازدواج کنند. وقتی ما با هم آشنا شدیم من دبیرستانی بودم و برانکو می خواست ...
زینت دریایی؛ از به دنیا آوردن 2 هزار بچه تا راه اندازی باغ آیین های زینت
دانش آموز مدرسه بودم چون معمولاً دخترها بیشتر از پنجم ابتدایی درس نمی خواندند. ثلث اول و دوم بین همه بهترین نمره را گرفتم اما زمان امتحانات ثلث سوم به دلیل رفت و آمد زیاد در گرما و سرما با موتور مریض شدم و خانواده اجازه ندادند دیگر به مدرسه بروم. 2 هزار بچه به دنیا آوردم دریایی در خصوص ازدواج خود بیان داشت: عید نوروز همان سال در 12 سالگی ازدواج کردم و 14 سال داشتم که اولین فرزندم ...
مرگ خانه بلوکی ها زیر کوه بی تفاوتی مسئولان
سال است که از شهرکرد به اهواز آمدم تا بلکه اینجا بتوانم کار کنم و خرج خانواده ام را بدهم ... عباس که 32 سال دارد، ساعت 6 و نیم صبح از اتاق بیرون آمده و چرخی در حیاط خانه زده و هنگام بازگشت به اتاق، وسطِ چارچوبه ی در، صدایی شنیده، صدای ریزش کوه بود، شاید ثانیه ای نگذشت که خانه رویشان آوار شد! می گوید: من بیدار بودم اما بچه هایم خواب بودند، مردم لطف کردند مار را از زیر آوار بیرون کشیدند، نزدیک یک ...
هاشمی نسب: سیگار و قلیان کشیدن فوتبالیست ها به خودشان مربوط است
. به خدا اولین بار است که این موضوع را از زبان شما می شنوم و قبل از این چیزی در این مورد نشنیده بودم... البته شما هم خیلی نگران این قضیه نباشید. در فوتبال ما خیلی از مسایل فقط با دو تلفن حل می شود! همان طور که گفتم این چیزها را ما فوتبالی ها خیلی خوب می فهمیم و با آن آشنایی داریم. باور کنید در فوتبال مشکلات خیلی بدتر و بزرگ تر هم وجود دارد که شاید مردم آنها را ندانند اما ما فوتبالی ها از آن ...
روایت سید ابراهیم
مین گذاشته باشند. دوباره یک قدم آمدم جلوتر که دیدم با عصبانیت می گوید مییین! تعجب کرده بودم که چطور ممکن است. مگر همچین چیزی می شود. باز با صدای بلند داد زد: مین! چراغ قوه کوچکی که داشتم را روشن کردم شروع کرد به تیراندازی. سریع روی زمین خوابیدم. آن نفر با داد حرف می زد و منم با داد جواب می دادم. هرچه می گفتیم حرف هم را نمی فهمیدیم تا اینکه یکی از نیروهای حزب الله که کمی فارسی بلد بود مرا شناخت ...
آخرین بازمانده از یک تیم 75 نفره
کردم اما شاگرد خوبی نبودم و نمره های خوبی نمی گرفتم. بعد از مدتی به معاون مدرسه گفتم من را به هنرستان بفرست. بعد از ورود به هنرستان بهترین شاگرد شدم چون به هنرعلاقه داشتم. در حال حاضر هم خوشحالم و همیشه می گویم ای کاش هنوز اول راه هنری زندگی من بود تا دوباره سعی می کردم یاد بگیرم. من استادان خوب و زیادی از جمله "خلیل امامی" که اهل آباده بود، داشتم که امیدوارم خدا رحمتش کند چون همیشه من را تشویق می ...
واپسین نسل نمکی های طهران
گاریچی هستم. 38سالم است، شما بگو از بچگی در این کار بودم. سه سالم بود که پدرم فوت کرد، از همان موقع عاشق اسب ها بودم، صبح تا شب می رفتم جلوی طویله ها و اسب ها را نگاه می کردم، آخر سر با یکی از آنها آشنا شدم و رفتم و کار را یاد گرفتم. الان خیلی کارم را دوست دارم. هر چند که مردم دیگر مثل قبل ما را تحویل نمی گیرند، دیگر حتی برایشان مثل گذشته جذاب نیست، خیابان ها شلوغ شده. فقط قدیمی ها مانده اند که می ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (454)
با هم بیعت میکنن و حمله میکنن به صدا و سیما تا اگه خدا بخواد بیخیال این دو نفر بشن. 17. من جای مسی بودم رضا پرستش رو استخدام میکردم میگفتم وقتی خانومم میره خرید تو باهاش برو. 18. سوار تاکسی شدم راننده از بدبختیاش گفت گفتم حاجی منم مشکلات دارم گفت یکیشو بگو، گفتم عشقم سین می کنه جواب نمیده دستی رو کشید گفت گمشو پایین. 19. تو جهنم همه بازیهای فوتبال رو سرهنگ علیفر و ...
سکوت سلبریتی ها به احترام اندوه اهورا
:30 از خانه خارج شدم و به محل کارم رفتم، آن روز حوالی ظهر به خانه آمدم، اهورا خواب بود، بیدار شد و به دستشویی بردمش، خواستم به او غذا بدهم اما بی میل بود و نخورد، نمی توانم به او بگویم همسرم، او یک آدم سگ صفت است، به او گفتم غذا را داغ کن و هر وقت اهورا بیدار شد به او نیز غذا بده، سپس از خانه خارج شدم و به محل کارم رفتم. من ساعت 14:10 به مغازه رفتم و از ساعت 14:14 تا 14:24 از مجتبی برای من پیام ...
مجموعه بهترین اشعار کودکانه
گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم ❆❆❆❆❆ قلاب ماهی دارم گذاشتمش کنارم می خوام بگیرم از آب ماهی رو با قلاب دریا از این جا پیداست بابام می گه: چه زیباست ! تو راه، کمی خوابم برد ماشین بابا سر ...
اتفاقی که به 13 سال چشم انتظاری پایان داد
. همان لحظه با خانواده تماس می گیرد و می گوید که نام شهیدی همنام پسرتان روی تابوت نوشته شده بود. ما هم با معراج شهدا تماس گرفتیم و پیگیر ماجرا شدیم. گفتند بله خودمان هم دنبال خانواده شهید بودیم. خدا را شکر که توانستیم پیکر فرزندمان را بعد از 13 سال پیدا کنیم.
سه ساعت گفت وگو با نصرالله مدقالچی در خانه اش
، همچنان جذاب است. ما در موسسه تئاتر بازی می کردیم. من در کلاس ششم ابتدایی در مدرسه ملی الفبا خیابان کارگر شمالی دبستان می رفتم. مدیر مدرسه دکلمه ای نوشته بود که من آن را اجرا کردم. شاید اولین جرقه ای که زده شد همان بود که خیلی مورد تشویق مدیر مدرسه واقع شدم و همین طور معلمم. معلمم یک یادگاری به من داده است که تاکنون آن را به کسی نداده ام چاپ کند ولی آن را به شما می دهم. می خواهم که از خانم ...
انسان ها ی واقعی در دنیای مجازی
پرطرفدارترین صفحات آشپزی تبدیل شد و الان بیش از 150 هزارنفر مخاطب دارد. خودم فکر می کنم اینکه هنر خواندم در توازن فضای پر و خالی، ترکیب بندی رنگ ها، اینکه کدام رنگ و فرم ظرف را برای کدام نوع غذا استفاده کنم، چیدمان عکس، خود عکاسی و... خیلی مؤثر بوده است. کسی که از دوستان خودش هم دوری می کرد حالا به واسطه این صفحه دوستان زیادی پیدا کرده است، شغل های زیادی به او پیشنهاد می شود، درآمد کسب می کند و ...
می خواستم از حضرت آقا بازنشستگی همسرم را بگیرم
. آنجا پذیرایی بزرگی داشت که دورتادورش هفت، هشت اتاق بود؛ هر اتاق هم مخصوص یک خانواده؛ آشپزخانه بزرگی هم برای استفاده همه در گوشه ای قرار داشت. پنج، شش خانواده در آنجا زندگی می کردیم. صبح زود که از خواب بیدار شدم، با خودم فکر کردم حالا که می خواهم غذا درست کنم، بهتر است برای همه خانواده ها بپزم تا کار خیری هم انجام داده باشم. تا وقتی آنجا بودیم من برای همه غذا می پختم. با آنکه منطقه ...
ماجرای قتل اهورا؛ از اعتراف قاتل تا ادعای پدر | اهورا چطور به قتل رسید؟ +عکس
نمی کنم؛ فقط گاهی شب ها قرص خواب می خورم. متهم درباره آثار سوختگی روی دستان اهورا نیز گفت: یک بار برای این که اهورا را بترسانم، دستش را با سیگار سوزاندم. مادرش هم در خانه بود و این کار مرا دید. نمی خواستم بسوزد فقط قصدم ترساندنش بود. به غیر از آن دیگر هیچ وقت با اهورا بدرفتاری نکردم. همیشه به او محبت می کردم. از همان روز اول آشنایی به مادرش گفتم که هیچ مشکلی با اهورا ندارم که همسرم گفت ...
بازنگری و بازنگاری تاریخ مشروطه و نقش آیت الله لنکرانی در آن
. پدرم مرا معرفی کرد و گفت: ایشان بنده زاده حسین دستبوس شما است. شیخ از پدرم پرسید حسین چه می خواند و تحصیلاتش چیست؟ گفت ایشان الفیّه و شرح جامی و اینها را خوانده است. بعد شیخ گفت: خوب، حالا ببینیم آقا حسین چه چیزهایی را خوانده و بلد است؟ شعری را از سیوطی از من پرسید و من معنا و شواهد لغوی و دستوریِ آن را گفتم و وجه استشهاد و استدلال مصنّف به آن بیت را شرح دادم. مرحوم شیخ خیلی خوشحال شد و مرا بغل کرده ...