سایر منابع:
سایر خبرها
زنم با استادش ارتباط ... داشت و من مجبور شدم +عکس
او را به قتل رساندم. بیشتر توضیح بده ؟ مدتی بود همسرم همیشه سرش در تلگرام و در حال چت بود. من به او مشکوک شدم اما حرفی نزدم تا اینکه از کمپ به خانه آمدم. شب جمعه 12 آبان وقتی به خانه رفتم متوجه شدم همسرم به شهرستان قم رفته است. وقتی به تهران برگشت به دروغ گفت همراه رئیسش از محل کار به قم رفته است، اما من به او مشکوک بودم و با رئیسش تماس گرفتم که او گفت اصلاً به قم نرفته است. وقتی به او ...
زن 25 ساله ای که ماموران به جرم فراری بودن در خیابان دستگیر کردند راز احمقانه ای را در دل داشت
بین ما بود به فراموشی سپرده شد و تصمیم گرفتیم دوباره زندگیمان را از سر بگیریم اما همان لحظه خانواده هایمان که نگران شده بودند از راه رسیدند و هر کدام از ما را به سویی بردند مادرم اثاثیه ام را جمع و جور کرد و پدر امیر نیز با فسخ قولنامه منزل، او را به همراه خود برد. هر چه به مادرم گفتم ما تصمیم گرفته ایم دوباره با هم زندگی کنیم قبول نکرد و مرا از خانه اش بیرون انداخت. او گفت برو زندگی کن ...
روایت هایی وحشتناک و تلخ از دخترانگی
می کرد خیلی بد است که برای این موضوع به پزشک مراجعه کنیم. خب، خیلی سال پیش بود. مردم اندازه این روزها آگاه نبودند. من هیچ وقت درباره این موضوع با کسی صحبت نکردم. مادرم گفته بود حرف زدن درباره این ماجرا اصلا خوب نیست. اما خودم فهمیده بودم که این اتفاق، آینده من را تهدید می کنند. 18 ساله که شدم پسر همسایه یک دل نه صد دل عاشقم شد. یک روز با او صحبت کردم و گفتم ما نمی توانیم با هم ازدواج کنیم چون من ...
پایکوبی آقا رضا بر مزار پروانه !
را دوست داشته باشد، او از ظاهر زنانه اش بیزار است و از کودکی تا به امروز که چهل و چهارمین پاییز عمرش در حال سپری شدن است در حسرت تبدیل شدن به یک مرد واقعی زندگی زیسته و آرزو دارد حتی اگر مرد یا پدر یک خانواده نشد، دست کم بدون نگرانی و دلواپسی رضا باشد. پدرم را خوب خاطرم نیست، 5 ساله بودم که از دنیا رفت. مدت زیادی از مرگش نگذشته بود که مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و نگهداری از ما سه ...
قصه شب کودکان، اسم سرخ پوستی من!
! دکتر رژیم گفت: نان به اندازه کف دست! سر سفره که بهت نان دادم. گفتی: چرا به اندازه کف دست خودت نان می دهی؟ به اندازه کف دست خودم نان بده! حالا راستش را بگو کی وقت کردی و این همه بزرگ شدی؟ چرا من بزرگ شدنت را ندیدم؟ تازه می فهمم که گاوم. مامان بلند شو یک بار دیگر بهم بگو گاو. شهریار دستم را می کشد تا مرا ببرد. تو سنگین تر می شوی. من ایستاده ام. از بغلش بیرون می آیم. تو هی سنگین تر ...
قصه شب کودکانه، ماهی سیاه کوچولو!
، روز به آخر می رسد؛ هفته ، ماه ، سال... مادرش میان حرفش دوید و گفت: این حرفهای گنده گنده را بگذار کنار، پاشو برویم گردش. حالا موقع گردش است نه این حرف ها! ماهی سیاه کوچولو گفت: نه مادر ، من دیگر از این گردش ها خسته شده ام ، می خواهم راه بیفتم و بروم ببینم جاهای دیگر چه خبرهایی هست. ممکن است فکر کنی که یک کسی این حرفها را به ماهی کوچولو یاد داده ، اما بدان که من خودم خیلی وقت است در این ...
بیماری هایی که طبق قوانین تنها ابتلای زن به آن موجب فسخ نکاح خواهد شد
این چاه میان تاریکی دنیای خودم را ساختم که مثل آن روزها پر از خوشحالی بود، تو هم پیدا شده باشی. شاید آن روز دوباره با هم توی آن جاده قدم زدیم. تو شال گردن بنفش ات را دور گردنت انداختی. بویت و صدایت در هم پیچید و مرا مست کرد. اینبار دیگر ندویدیم. تو دستم را گرفتی و برایم بید مجنون را توصیف کردی و پله ها را و فلش های سفید را. و هیچ وقت نفهمیدی من این جاده را، زمانی میان تاریکی در خواب دیده ام! ...
دوست نداشتم با طناب دار بمیرم
به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغر عبداللهی منتقل شد و گفت: شب حادثه متوجه فوت امیر نشدم تا این که 14 روز بعد، ماموران مرا به جرم قتل در خانه ام دستگیر کردند. ما با پرداخت 90 میلیون تومان رضایت اولیای دم را جلب کردیم. پدرم سکته کرده و من تنها فرزند خانواده هستم. از قضات تقاضای بخشش دارم. در پایان دادگاه، قضات وارد شور شدند و حکم آزادی سعید را صادر کردند. او در گفت ...
پیشکسوت رادیو: دلیل افت رادیو مدیران نابلد و سفارش شده است
و کارگردان بگیر تا سایر عناصر فرهنگی جامعه برنامه های مرا پشت و پناه خود می یافتند، رادیو خانه و مامن آنها بود، من آن سال های رونق و شکوه رادیو را دیده ام. من عاشق حافظ و سعدی و خیامم، از خانواده ای هستم که ایرج میرزا تحویل جامعه داده، هیچ وقت نمی خواهم با آقای فلانی هم تراز بشوم، نمی خواهم با فلان مدیر کم سواد در یک سطح باشم. سختی را تحمل می کنم اما در جایگاه خودم هستم. * روزهای کم ...
زن جوان قربانی سوءظن شوهر/ با مردی که همسرم با او رابطه داشت تماس گرفتم،گفت همسرت گفته مجرد است
ضربه به نسترن زدم. چون دوش آب باز بود، چاقو از دستم سر خورد و دست های خودم هم زخمی شد. خون زیادی از دست هایم می رفت اما نمی توانستم به دکتر مراجعه کنم چون بلافاصله موضوع را به پلیس خبر می دادند. بعد از قتل چه کردی؟ سنگ و چاقو را برداشتم و به همراه کارت عابر بانک همسرم از خانه خارج شدم. اول سنگ و چاقو را در سطل آشغال انداختم و بعد از آن به سراغ یکی از دوستانم رفتم. از او لباس ...
قائم مقامی: حجاب واجب شرعی است اما اجباری نیست
خصوصیت بی نظیر و بی بدیل است می گرفتم اما در عین حال در استمرار ، دائما بر این سرمایه نیز می افزودم. مردم، سلوک معنوی من و بی اعتنایی ام را به دنیا می دیدند ، ایثار و شفقتم را نسبت به خودشان می دیدند، همراهی مرا باخود در نشیب و فراز زندگی می دیدند، و با مشاهده من به عنوان یک الگوی عینی و عملی ، اطمینان و باور عمیقی نسبت به آموزه های دینی پیا می کردند. دهها ویژه گی و خصوصیت اخلاقی و رفتاری دیگر ، در ...
به دنبال زیبایی در ایران؛ از عمل دماغ تا درمان کچلی
نگرفته ام به کدام مرکز مراجعه کنم. مدت هاست می خواهم مو بکارم؛ اما کار پزشکانی که در عراق و اقلیم کردستان هستند، کیفیت خوبی ندارد؛ برای همین نمی خواهم این کار را در کشور خودم انجام دهم. نزدیک به چند ماه در اینترنت درباره کاشت مو در کشور ترکیه و ایران تحقیق کردم، زیاد به پزشکان ترکیه ای اطمینان ندارم و در نهایت تصمیم گرفتم برای کاشت مو به ایران سفر کنم؛ چون پزشکان خوبی دارد. سفر به ایران برای ما آسان و ...
ثروت آفرینی از نقطه صفر
جایی نبردم. شش ماه گذشت و مایوس رو به تهران گذاشتم. عنایات الهی بار دیگر مرا مورد لطف خود قرار داد. در بین راه تصمیم گرفتم به دوستانم، آن خبر ناگوار را بدهم. پس به اولین دفتر مخابراتی که رسیدم، توقف کردم. تلفن خراب بود و می بایست معطل می ماندم. پیرمرد مسئول آن جا، زمانی که تب و تاب مرا دید، پرسید: چه شده است که این گونه بی تابی؟ و من ماجرای شش ماه دوندگی بی حاصل را تعریف کردم و آن مرد هم، داستان ...
10 سال سخت و شیرین، از زنگ انقلاب تا پایان جنگ
برداری کردند. بعد از عمل جواب دادند و به دخترم گفته بودند دعا کنید که خوش خیم باشد! من این را در عمل بعدی یک سال بعد متوجه شدم. گفتند اگر خوش خیم باشد، کامل برمی داریم. اگر بدخیم باشد، نمیتوانیم کامل برداریم. از ته اگر برداریم اش، رشد می کند. یک سال بعد که دوباره اذیتم کرده بود و رفتم دکتر، به خودم گفت متاسفانه بدخیم است. اذیتت می کند. سال 90 شد، دیدم روی بینی ام یک جوش ...
آرش پاکزاد: من میکسر نیستم، فیکسرم!
.... * و همین موضوع باعث می شود کارت نسبت به دیگران متفاوت باشد و صرفاً شاهد سلیقه شخصی خودت باشیم. همه چیز سلیقه خودم بود و اصلاً رنگ جدیدی محسوب می شد. منظور این نیست که کارم خیلی خوب بوده، فقط با کارهای دیگر تفاوت داشت و این باعث شد آدم ها فکر کنند حالا اگر آرش پاکزاد کار ما را میکس کند نتیجه چه می شود؟ آن زمان ها که سفارش کار جدید می گرفتم، شب که به خانه می رسیدم، کارهای ...
تظاهر به خودکشی برای فرار از دست ماموران
عامل جنایت دلخراش خیابان هلال احمر دستگیر شد. این مرد چهارشنبه شب همزمان با کشف جسد همسرش ناپدید شد و به دستور بازپرس جنایی تهران تحت تعقیب پلیس بود. این مرد 35ساله در نخستین ساعات بامداد جمعه به صورت کاملا اتفاقی از سوی یکی از ماموران کلانتری محل وقوع حادثه شناسایی شد و درحالی که قصد فرار از دست ماموران را داشت، دستگیر شد. او در اعترافات اولیه ضمن اعتراف به قتل، انگیزه اش از این جنایت را خیانت همسرش عنوان کرد. این پرونده در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران درحال بررسی است و بازپرس مدیرروستا دستور رسیدگی و تحقیقات بیشتر درباره ادعاهای این مرد و پرونده او را صاد ...
کتاب های پرطرفدار در بین بوشهری ها کدامند؟
تنها کتاب کودکان را در کنار لوازم التحریر می توانستیم بفروشیم. خیلی زود جا افتادم و مشتری های ویژه ای هم داشتم زیرا لوازمی که برای فروش ارائه می کردم فانتزی بود و طرفدارهای خاص خود را داشت. مردم آن روزها درب مغازه صف می بستند آن روزها که تازه کتابفروشی را باز کرده بودم، با دوچرخه، مسیر خانه تا مغازه را پدال می زدم تا کتابهایی را که تازه سفارش گرفته بودم را به دست مشتریها برسانم ...
خانم بازیگر: امام حسین (ع) شگفت زده ام کرد/عکس
کربلا بود و حتما امام حسین (ع) طلبیده که راهی شدید؟ دقیقا طلبیدن مرا! اصلا انتظار چنین سفری نداشتم.آقای محمدرضا شفیعی، تهیه کننده با من تماس گرفت و گفت: گذرنامه ات را بفرست برای سفر کربلا! اول شگفت زده شدم که چطور می شود به یکباره برنامه سفر به کربلا برایم پیش بیاید! از بچگی عاشق امام حسین(ع) بودم، پدرم هم عاشق سید الشهدا بود؛ مدام با خودم می گفتم امام حسین(ع) عاقبت طلبید مرا! سرکار بودم و گروه ...
نگاهی به نامه های باقی مانده از نیما یوشیج به بهانه تولدش/ حرف های نیما
ی خشت، گوشه ی اطاق پدرم، جای پدرم را گرفته بود. مگر روح با این وسایل حاضر می شود؟شاید ! پدرم! پدرم! دیشب دست سیاهی متصل به سینه ام فشار می داد، چرا دیوانه را در وسط شب هم آسوده نمی گذاشتند از ترس به مادرم پناه بردم ،عجب پناهی، به راه افتادم، پاهایم می لرزید، سایه ی یک درخت شمشاد مرا به وحشت می انداخت . عالیه ! پس با من مهربان و وفادار باش . عمر گل کوتاه است. در میان آثار نیما کتاب دو نامه که ...
دستانی که پاکیزگی را هدیه می دهند/ هدر رفتن تلاش نارنجی پوشان بدون فرهنگ سازی
تبریزی بیان داشت: من خرج خانواده و هزینه های بزرگ کردن پنج فرزندم را از طریق رفتگری به دست آورده ام و ای کاش قدر همه مشاغل در جامعه را بدانیم. دختر بزرگ این پاکبان زحمتکش از دوران مدرسه خود و شغل پدرش تعریف کرد و گفت: گاهاً وقتی آن دوران یادم می افتد، احساس ناراحتی از رفتار خودم دارم که چرا باعث ناراحتی پدر شده ام. وی ادامه داد: یکبار در مدرسه پایم پیچ خورد، ناظم مدرسه مجبور شد با ...
مادر ترامپ کیست و چرا هرگز نامی از او نمی برد؟ + تصاویر
بسیار سخت گیر بود و می خواست بداند همه اعضای خانواده در طول روز چه کار کرده اند." و مادر ترامپ؟ "ماری خیلی صحبت نمی کرد." معمایی به نام اونیش می گوید: "این کم حرفی تنها مختص میز شام نبود. زمانی که فرِدی (فرد جونیور) به خانه ما می آمد، مادرم با او احوال پرسی می کرد و درباره برنامه هایش برای رفتن به کالج می پرسید. اما خانم ترامپ این گونه نبود." وی افزود: " بچه های خانواده ترامپ ...
خاطرات جنگ به روایت بانوان محله
خانه اش را در اختیار اهالی قرار داده بود تا در آنجا خیاطی کنند و بافتنی ببافند. گاهی هم با اتوبوسی به دانشگاه علم و صنعت می رفتیم و کمک می کردیم. برخی از زنان بودند پتوی رزمندگان را می شستند. خانواده خودم هم در اهواز چنین کاری می کردند. آنها تعریف می کنند در همین شست وشوها کلی انگشت و تکه های بدن پیدا می کردند که غسل شان می کردند و دفن می شدند. برشکار شلوار و لباس راحتی رزمندگان ...
سرقت طلای زنان با وعده کمک به نیازمندان
در اختیار داشته باشد که قبول کردم. او چند روز قبل ماشینم را تحویل داد و به دنبال کارش رفت. بعد از شناسایی غلامرضا کارآگاهان در بررسی دوربین های مداربسته خودروی پژو 405 سفیدرنگ دیگری را که مالک آن هم زنی جوان بود را شناسایی کردند. وقتی کارآگاهان راهی خانه آن زن در شهر ری شدند، او گفت: غلامرضا شوهر سابقم بود که به تازگی از او طلاق گرفتم و از او خبر ندارم. کارآگاهان سرانجام مخفیگاه غلامرضا ...
مسئولان خوابگاه فقط هنگام اخذ کرایه به خوابگاه می آیند/ در صورت اعتراض به امور بهداشتی تهدید به اخراج می ...
به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو از تبریز، زندگی در خوابگاه آسان نیست، دانشجوی جدید وارد اتاق یا آپارتمان کوچکی می شود که قرار است دستکم سه تا چهار سال در آن باشد. بی تردید او با هجوم احساسات مختلفی مواجه خواهد بود، برای جوانی که تازه روزهای دبیرستان را تمام کرده، سخت ترین تجربه جدایی از خانواده است. جدا شدن از خانواده به معنای از دست دادن همه این پشتوانه ها و تغییر اساسی ...
ایزابل آلنده: ای کاش هری پاتر را من نوشته بودم!
فارسی نیز ترجمه شده اند. آلنده در مصاحبه خود با لیت هاب درباره موضوعات مختلفی سخن گفته است و در کمال تعجب اعتراف کرد که تاکنون رمان جنایت و مکافات نوشته فیودور داستایوفسکی را نخوانده است. - نخستین کتابی که عاشقش شدید چه بود؟ در دوران کودکی با پدربزرگم در خانه تاریکی زندگی می کردم. پدرم، مادرم را با سه نوزاد ترک کرده بود. دهه 40 میلادی و اواخر جنگ جهانی دوم بود و در شیلی سکونت داشتیم ...
دستگیری مرد همسرکش پیش از خودکشی
نیز گفت: در تمام مدت پس از قتل تا زمان دستگیری در خیابان بودم و چندبار هم مأموران من را گرفتند، اما به بهانه های مختلف از دستشان خلاص شدم. در نهایت حدود ساعت دو جمعه روی پل نواب چند مأمور به سراغم آمدند و من به بهانه اینکه قصد خودکشی دارم، سعی کردم از دست آنها خلاص شوم، اما یکی از مأموران که در صحنه قتل و خانه ما حضور داشته و عکس من را دیده بود، مرا شناخت و فهمید باید من را دستگیر کند. ...
بیزاری جدیدترین قاری رادیو قرآن مصر از تلاوت برای شهرت
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) ؛ در خانه ای متولد می شود که ساکنان آن شبانه روز قرآن تلاوت می کنند و پدر خانواده معلم و استاد قرائات است. پدر خیلی اتفاقی ناگزیر می شود با فرزندان کوچکش برای مدتی نه چندان کوتاه به عنوان معلم قرآن و استاد علوم اسلامی در عربستان زندگی کند. پس از مدتی یاسر شرقاوی به قاهره باز می گردد تا در مدت کوتاهی چون ستاره ای بدرخشد و با وجود سن کم شهرتی ...
بهای بهشت کالای عشق است، یعنی خون
نخواهم گذاشت، بدانید همه با هم به بهشت رضوان خداوند خواهیم آمد. بدانید سعادت بزرگی نصیب تان شده است. خدا نکند کاری بکنید که اجر خود را ضایع سازید. شما از این به بعد خانواده ی شهید هستید. طوری رفتار کنید که در شأن و منزلت شما باشد. بدانید به جای شهید، خدا به خانه شهید می آید. بدانید که من از دانشگاه امام حسین (ع) فارغ التحصیل شدم و مدرک خود را از دست مبارک آقا گرفتم. کلاس، کلاس عشق بود. درس، درس شهادت. تخته سیاه، گستره وسیع جبهه های حق علیه باطل، گچ ها، خون و قلم ها اسلحه مان بود. والسلام ...
غروب می آمد و تو نمی آمدی
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، فرازی از دلنوشته فرزند شهید محسن دستپاک را باهم می خوانیم: بسم الله الرحمان الرحیم بعد از این همه سال، بعد از 36 سال یک بار دیگر قلم در دست گرفتم تا از تو بنویسم و برای تو بنویسم.. خیلی وقت ها در خلوتم برای تو نوشتم می دانم تمام نوشته های مرا حفظ می کنی.. به نام پدرم، به پاس دل آسمانی اش، به پاس تعویر عظیم و انسانی ات ...
از ملک سلیمان تا حضرت خاتم(ع)
مناسب را جدا کردم و برای کار آنها را بر روی عکس پاناراما کولاژ کردم، به طوری که تشخیص آن مشکل بود و به نظر صحنه واقعی را نشان می داد. عسلویه صخره های سختی داشت و ما می خواستیم بدون این که به صخره ها دست بزنیم دکور را بسازیم. محاسبات زیادی لازم داشت. فردای آن روز وقتی طرح را در جمع نشان دادم همه پسندیدند و بدون کوچکترین تغییر، طرح تصویب شد. بعد از تصویب طرح کرکا از من خواست تا این صحنه را خودم اجرا ...