سایر منابع:
سایر خبرها
شمارش معکوس برای محاکمه عامل قتل دختر جوان
پرونده شد، گفت: من و نرگس با هم دوست بودیم و قرار بود با هم ازدواج کنیم. روز حادثه نرگس به خانه ما آمد و بعد از کمی صحبت خواست از آنجا برود که پایش سر خورد و زمین افتاد. سر نرگس به دیوار خورد و بر اثر شدت ضربه جان باخت. من که بشدت ترسیده بودم جنازه را در کیسه ای نایلونی گذاشتم و از خانه بیرون بردم و در سطل زباله انداختم. اعتراف به قتل تیم جنایی که ادعاهای پسر جوان را با واقعیت ...
قتل شوهر به خاطر اصرار بر رابطه ای پنهانی
شدند مرد 34 ساله ای با ضربه های چاقو بشدت زخمی شده و وسایل خانه نیز به هم ریخته است. مرد زخمی به بیمارستان و برادر وی به اداره جنایی پلیس آگاهی منتقل شد. همزمان با شروع تحقیقات، یکی از مسئولان بیمارستان به ماموران خبر داد مرد جوان بر اثر شدت خونریزی فوت کرده است. برادر مقتول در اظهاراتش گفت: عصر روز حادثه چند بار با تلفن خانه و همراه برادرم محمد تماس گرفتم که او پاسخگو نبود. همسر او به ...
دفاع پسر از پدر
دوم راهنمایی بودم. آن روز از مدرسه برگشتم و در زدم اما مادرم در باز نکرد. بالاخره از پشت بام وارد خانه شدم و متوجه شدم که مادرم کشته شده است. ترسیدم. کنار جسد نامه ای پیدا کردم، متن نامه به دستخط مادرم بود که با من خداحافظی کرده بود. بعد با پدر و بستگانم تماس گرفتم. قاضی سؤال کرد: شما در اظهارات قبلی تان در تحقیقات گفته اید که نامه به دستخط مادرتان نبود و پدرتان قاتل است. فرهاد جواب ...
"نمی خواستم زن مورد علاقه ام را بکشم"
است و بعد از آن دیگر پیگیر مینا نبودم تا اینکه بعد از چند سال به طور اتفاقی دوباره او را دیدم. برایم توضیح داد زمانی که با شوهرش زندگی می کرد صاحب سه فرزند شد اما به دلیل اختلافاتی که با هم داشتند از او جدا شده است. مینا وضعیت خوبی نداشت، می گفت پول ندارد و مشکلات زیادی دارد عشق جوانی دوباره سراغم آمده بود. وقتی از من پول خواست دلم نیامد به او بگویم پول نمی دهم. 200 هزار تومانی را که خواسته بود دادم ...
قصاص برای عامل جنایت در مسیردندانپزشکی + عکس
دستگیری دو جوان زمان زیادی نگذشت که هردو به قتل این زن جوان اعتراف کردند . این دو جوان محل رها کردن جسد زن جوان را در جنگل اطراف روستای درویش خلک در محدوده شهرستان نکا واقع در ارتفاعات هزارجریب اعلام کردند . با این اطلاعات ماموران پلیس برای کشف جسد اقدام کردند . روز پنج شنبه گذشته ماموران پلیس توانستند جسد زن جوان که به دلیل رها شدن در منطقه جنگلی و حمله حیوانات آسیب دیده بود را کشف کند . در بررسی های ...
حجاب؛ آشنایی غریب درجامعه
،رنگی بالاتر از خود داشته باشد که بتواند شخصیت ،وقار و متانت یک زن را در مقابل یک مرد ،به این خوبی نشان بدهد . الگو برداری از اسلام برای ترویج حجاب در آین آیه ، هیچ زنی از این قانون در پرده ی استثناء قرار نمی گیرد زیرا ترتیب زیبای خطاب به خوبی رعایت شده اول همسر بعد دختر وسرانجام اولویت سوم زنهای دیگر که متعلق به مومنان اند وچه نسبت جالبی ! آری !تا الگو نباشد برای ساخت هر ...
حکم سنگین برای قتل زن نکائی صادر شد
روزنامه شهروند: قاتل زن نکائی، با حکم دادگاه کیفری مازندران، به زودی در میان مردم اعدام خواهد شد. همدست این مرد نیز به اتهام معاونت در قتل و آدم ربایی به 50 سال زندان محکوم شد. خدیجه عصر روز دهم اردیبهشت ماه بود که برای رفتن به مطب دندانپزشکی از خانه اش در روستای دارابکلای میاندورود خارج شد. او قصد داشت سوار تاکسی شود که یک خودروی مشکی رنگ با دو سرنشین در برابرش توقف کرد. خدیجه که تصور ...
قتل بعد از آشنایی خیابانی
مردی که زن مورد علاقه اش را به قتل رسانده و جسد او را مثله کرده است در حالی پای میز محاکمه می رود که هیچ نشانی از اولیای دم پیدا نشده اما دادستان برای متهم درخواست قصاص کرده است. به گزارش خبرنگار ما، دو سال قبل اهالی چند منطقه در نقاط مختلف تهران به مأموران پلیس خبر دادند تکه های بدن انسانی را پیدا کرده اند. این تکه ها تقریبا چند روز پشت سرهم پیدا شد. تکه های کشف شده متعلق به جسد یک زن ...
جسد عکاس خبری مکزیکی کشف شد
را مطرح می کند که وی به دلیل بررسی های اخیر خود روی پرونده خاصی، دو روز پیش در 5 آگوست( 12 مرداد) توسط قاتلان دزدیده شده است؛ در حالی که اتومبیل وی همچنان در مقابل استودیو محل کارش قرار داشت. طبق گزارش های دریافتی از سال 2000 تاکنون 88 روزنامه نگار و عکاس مکزیکی در این کشور به قتل رسیده اند. کمیسیون حقوق بشر ناحیه فدرال در محکومیت این جنایت و تمامی خشونت های صورت گرفته علیه ...
قصاص برای قمارباز باغ شهریار
پسر قمارباز که به همراه ناپدری اش، همبازی خود را در یک باغ به قتل رسانده بود، از سوی سه قاضی جنایی تهران ب قصاص محکوم شد. این پسر قصد داشت پول هایی را که در قمار باخته بود از مقتول سرقت کند. آبان سال 87 همسایه های باغی در شهریار با دنبال کردن رد لکه های خون، جسد مرد جوانی که ته باغ دفن شده بود، کشف کردند. آنها بلافاصله با پلیس تماس گرفتند و موضوع را اطلاع دادند. دقایقی بعد کارآگاهان ...
قصاص؛ فرجام جنایت به خاطر مواد مخدر
که کرده پشیمان است. متهم گفت: من و داوود همیشه با هم مواد مصرف می کردیم. او چند بار قرص های روان گردان مرا برداشته بود و سر این موضوع با هم اختلاف داشتیم. روز حادثه باز هم از قرص های من برداشت به او اعتراض کردم و گفتم باید همه قرص هایی را که تابه حال گرفته پس دهد. او قبول نکرد. سر این موضوع با هم جروبحث کردیم و من در حالی که به شدت عصبانی بودم با چاقو ضربه ای به او زدم. لحظاتی بعد پسرم ...
3 تیر به سر دوست جگرفروشم شلیک کردم
به گزارش خبرنگار ما، متهم که جواد نام دارد، هشت ماه قبل یاشار را با وعده سرمایه گذاری فریب داد و بعد از کشاندن وی به مغازه اش، او را با شلیک سه گلوله به قتل رساند و 95 میلیون تومان پولی را که به همراه داشت، سرقت کرد. جنایت جواد به همین جا ختم نشد بلکه جسد دوستش را به قعر چاه هشت متری که گوشه مغازه برای اجرای نقشه اش حفر کرده بود، پرتاب کرد. متهم در حالی که می دانس ...
خوشبختی با نامزد خسیس ممکن است؟
به تازگی نامزد کرده اید، منتظرید نامزدتان با یک تیپ حسابی وشیک دنبال تان بیاید، البته هنوز به خاطردسته گل بی رمقش در شب خواستگاری دلخورید اما با خودتان می گویید دسته گل مهم نیست، مهم این است که دوستم دارد. زندگی با نامزد خسیس اما باز همان شلوار رنگ و رو رفته عهد بوق و همان کت چهارخانه را که از روز اول تا شب خواستگاری هربار تنش بود، پوشیده است. راه می افتید. اولین گردش دو ...
خواستگارانی که آدم کش می شوند
– سوءظن خبرآنلاین 26 اردیبهشت دختر جسد حلق اویز دختر 13 ساله ای که از اتباع افغانستان بود در شهرستان ساوه پیدا شد. هر چند در نگاه اول این یک خودکشی بود اما هنوز مشخص نشده که آیا این دختر می خواسته اعدام بازی کند یا به قتل رسیده است. یک زن نامشخص خبرآنلاین 27 اردیبهشت جوانی در کرمانشاه دختری را که اصرار می کرد با ...
آفتاب یزد، به دیدار جانبازی با چهره ای عجیب رفت /قصه غصه های 26 سال تنهایی دلاور مرد سرزمینم، چه ساده ...
صورتش باعث شده تا هر که او را می بیند هر گمانی جز واقعیت را از ذهنش عبور دهد، عقب ماندگی، جذام، سوختگی و ... . عکس العمل و واکنش ها هم تقریبا یکسان بوده، هر غریبه ای که در کوچه و بازار او را می بیند یا از او روی بر می گرداند یا ناخودآگاه صورتش در هم کشیده می شود. از او فقط عکسی دیده بودیم، نام و نشانی هم نداشتیم، پیگیر شدیم، فهمیدیم 26 سال است که مردی در مشهد مردانه زندگی می کند، بی هیچ هیاهو و سر و صدایی و همسری که او هم مردانه به پای این زندگی ایستاده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان، حاج رجب محمدزاده، یکی از جانبازان 70 درصد کشورمان است که ظاهرا وضعیت جسمی و نوع مجروحیتش او را از یاد خیلی ها برده است. او از سال 64 به عنوان بسیجی چهار مرحله به جبهه اعزام شده و آخرین باری که خاک جبهه تن حاج رجب را لمس کرد، سال 66 و در مکانی به نام ماهوت عراق بود. قرار شد برای دیدن حاج رجب به خانه اش در یکی از مناطق پایین شهر مشهد برویم، درحالیکه تا قبل از رسیدن به خانه او هنوز تردید داشتیم که آیا این شخص همان مردی است که ما به دنبالش بودیم یا نه، وارد خانه که شدیم، مردی به استقبالمان آمد که دیدن صورتش تمام تردید های ما را به یقین تبدیل کرد. وقتی به دنبال نام و نشانی از حاج رجب بودم، می گفتند جانبازی که شما دنبالش هستید یک سوم صورتش را از دست داده، نمی تواند به خوبی حرف بزند، اما همین باعث می شد تا برای دیدنش مشتاق تر شوم، وقتی وارد خانه اش شدم و او را دیدم، تنها سوالی که در ذهنم بی جواب ماند این بود که دو سوم دیگری که می گویند از صورت این مرد باقی مانده، کجاست؟ وارد خانه که شدیم مردی به استقبالمان آمد که تنها پیشانی و ابروهایش کمی طبیعی به نظر می رسید، بینی، دهان، دندان، گونه و یکی از چشمهایش را کاملا از دست داده بود، چشم دیگر او هم به سختی باز می شد و مقدار اندکی بینایی داشت. مقابلش نشستیم، روز جانباز را با اندکی تاخیر به او تبریک گفتیم، حاج رجب هم با زبانی که به سختی با آن سخن می گفت از ما تشکر کرد، دیدن صورتش کمی ما را بهت زده کرده بود و شروع مصاحبه را سخت تر... از او پرسیدم چه شد که صورتتان را از دست دادید، آن لحظه را یادتان هست؟ حاج رجب با صدایی که به سختی و کمی نامفهوم شنیده می شد، لحظه مجروحیت خود را اینگونه برایمان وصف کرد: خیلی کم یادم است، فقط اندازه یک ثانیه، در سنگر داشتم برای کلمن یخ می شکستم و دو نفر از همرزمانم در کنارم بودند، ناگهان خمپاره زده شد و بعد از اینکه احساس کردم خون زیادی از من می رود، بیهوش شدم. طوبی زرندی، همسر حاج رجب به کمکش می آید، همزمان که او برایمان از لحظه مجروح شدنش می گوید، همسرش هم جملات نامفهوم حاج رجب را برایمان بازگو می کند؛ در آن لحظه چهار نفر در سنگر حضور داشتند، یک سرباز رفته بود تا از تانکر آب بیاورد، حاج آقا هم در حال شکستن یخ بوده و بقیه هم خواب بودند که خمپاره جلوی سنگر می خورد. دوست هم سنگرش می گفت یک دفعه دیدم آقا رجب افتاد، تا آمدم از جایم بلند شوم و به او کمک کنم دیدم نمی توانم، یک دست و یک پایم قطع شده بود و دیگر هم سنگری هایش هم شهید شده بودند، آن جانباز نیز چند سال پیش بر اثر جراحاتش شهید شد. خانم حاج رجب که زمان جانباز شدن همسر نانوایش 30 ساله بود و چهار فرزند داشت، می گوید: همسرم همیشه می گفت اگر نماز و روزه واجب است، جبهه رفتن هم حق و واجب است. پرسیدم چگونه خبر مجروحیت حاج آقا را به شما دادند، محمدرضا محمدزاده، فرزند بزرگ حاج رجب که تنها هشت سال پدرش را با صورت عادی اش دیده، می گوید: آن موقع من دوم دبستان بودم، قبل از اینکه خبر جانباز شدن پدر را به ما بدهند، او نامه ای نوشته بود که مرخصی گرفته و به مشهد بر می گردد، ما هنوز از چیزی خبر نداشتیم تا اینکه یکی از هم رزمان پدرم من را در کوچه دید و پرسید پدرت نیامده؟ من جواب دادم نه و او که با خبر از ماجرا بود گفت که انشاء الله خبرش می آید. بعد از آن بود که متوجه شدیم جانباز شده ولی نمی دانستیم از چه ناحیه ای، فکر می کردیم دست یا پایش قطع شده است، اما وقتی وارد بیمارستان فاطمه الزهرا تهران شدیم من و مادرم با صحنه ای مواجه شدیم که برایمان قابل درک نبود. پدرم را فقط از پشت سر توانستم تشخیص دهم، ترکشی که به او خورده بود تمام صورتش را از بین برده بود. از همسر حاج رجب خواستیم تا برایمان روزهای قبل از مجروحیت و لحظه ای که خبر جانباز شدن همسرش را به او می دهند، بازگو کند؛ وقتی با پسر هشت ساله ام و دختر کوچکم که در بغلم بود وارد بیمارستان فاطمه الزهرا شدم، با دیدنش فهمیدم این مجروحیت ساده نیست و اتفاق بزرگی برایش افتاده است. ملحفه سفیدی روی همسرم انداختند تا تمام کند نزدیک تر شدم، صورتش کاملا باندپیچی شده بود، بعد از اینکه باندهای صورتش را برداشتند دیدم فک بالای همسرم از بین رفته، صورتش صاف صاف شده بود و زبان کوچک ته گلویش به راحتی دیده می شد. یک چشمش هم به دلیل افتادگی نابینا شده بود و تنها چشم دیگرش آن هم از فاصله های نزدیک می بیند. بعد از دیدن آن صحنه از حال رفتم و در اتاق دیگری بستری شدم، آن قدر وضعیتش وخیم بوده که در همان ابتدا وقتی متوجه میزان آسیب دیدگی همسرم می شوند، یک ملحفه سفید روی او می کشند، گوشه سالن رهایش می کنند تا تمام کند، ولی گویا یک پزشک جراح خارجی از کنارش رد می شود، وضعیت او را می بیند و می گوید او را مداوا می کنم. فرزند بزرگ حاج رجب یادآور می شود: گویا در همان لحظه ها هم فکر می کردند که حاج آقا شهید شده، چون صدای خرخر مثل قطع شدن سر شنیده می شد، او را به تبریز و شیراز اعزام می کنند، ولی گفته می شود که درمان چنین مصدومی کار آن ها نیست و به تهران می برند. حاج رجب در این مدت 26 بار زیر عمل جراحی قرار گرفته تا به شکل امروز درآمده، هر بار در این عمل ها یک تکه پوست از دست، پا یا سرش جدا می کردند و به صورتش پیوند می زدند، از پوست سرش برایش ریش و سبیل ساختند، ولی استخوان دماغش جوش نخورد، خانواده اش می گویند در چهره ای که شما از حاج رجب می بینید، همه چیز ساخته دست پزشکان است. وضعیت حاج رجب بعد از مجروحتیش باعث شده بود تا زندگی خودش و خانواده اش هم مثل صورتش از حالت عادی و طبیعی خارج شود، بچه هایی که تا مدتی قبل از سر و کول پدر بالا می رفتند حالا با دیدنش جیغ می کشیدند و فرار می کردند . او بعد از هر عمل صورتی جدید پیدا می کرد و همین باعث شده بود تا خانواده اش نتوانند به راحتی با این وضعیت کنار بیایند، از همسرش که می پرسم چگونه با این وضعیت کنار آمدید، پاسخ می دهد: کارم شده بود گریه و تا دو سال هر شب با بغضی می خوابیدم که رهایم نمی کرد، یک شب که قبل از خواب بسیار گریه کرده بودم خوابی دیدم که بعد از دو سال خداوند صبری به من داد که تا همین حالا ادامه دارد. خواب دیدم در پایین جایی شبیه به جبل النور کوهسنگی ایستاده ام، مقام معظم رهبری در بالای این کوه دستشان را دراز کرده اند و مرا به بالای بلندی آوردند، مادر شهیدی که در کنارمان ایستاده بود را نشان دادند و گفتند مقام شما با مقام این مادر شهید یکی است. همسر این جانباز 70 درصد بیان می کند: هیچ وقت پیش خدا و بنده خدا از این وضعیت گلایه نکردم، ولی فشار این اتفاق آن قدر بود که تا مدت ها صبح ها به یک دکتر مراجعه می کردم و بعد از ظهرها به یک دکتر دیگر، این اتفاق برای من بسیار سنگین تمام شد، گاهی می گفتم کاش رجب قطع نخاع می شد ولی این اتفاق نمی افتاد، بچه ها نیز کوچک بودند، نمی توانستند با شرایط کنار بیایند و با دیدن چهره پدرشان می ترسیدند. فرزند بزرگ حاج رجب هم می گوید: برای یک کودک دبستانی سخت بود که پدرش در این وضعیت باشد ولی شاید معجزه خدا بود، اینکه هیچ حس بدی نداشتم، پدر را خودم حمام می بردم، لباس هایش را تنش می کردم و با همان سن کم، همه جا با او می رفتم. حاج رجبی که نه دهان دارد، نه فکی و نه دندانی، حالا آرزویش شده تا بعد از 26 سال لقمه نانی را در دهانش بگذارد و غذاهای خانگی را بخورد، همسرش می گوید تا یک سال فقط با سرنگ به حاج آقا غذا می دادم. او 27 سال است که فقط مایعات می خورد. در طول تمام این سال ها کسی پیدا نشد که درد دل ما را بفهمد، فقط می گفتند خدا اجرتان دهد، حاج رجب تنها 30 درصد سلامتی داشت که آن هم دو سال گذشته سکته قلبی کرد و مجبور به انجام عمل قلب باز شد، همیشه می گویم خوش بحال شهدا که شهید شدند، رفتند و راحت شدند، شوهر من جلوی چشمانمان روزی چند بار شهید می شود. در این لحظه فرزند بزرگ حاج رجب دو سال گذشته را به یاد آورد که پدرش را به خاطر عمل قلب باز در بیمارستان بستری کرده بودند، او می گوید: سکته ای که پدرم دو سال پیش کرد از سنگینی همین حرف های مردم بود، زمانی که حاج آقا عمل قلب باز در بیمارستان داشتند، در بخش آی سی یو مانیتورهایی برای ملاقات کنندگان جهت آگاهی از وضعیت بیمارشان نصب شده بود. وقتی برای ملاقات پدر به بیمارستان آمدیم، متوجه شدیم که مانیتور اتاق حاج آقا را قطع کرده اند، با پرس وجوهایی که کردم فهمیدم مردم شکایت کرده و از تصویر پدرم ترسیده بودند، به همین دلیل مانیتور اتاقش را قطع کردند، این قدر رفت و آمد کردم تا پس از مدتی تصویر وصل شد ولی از دور پدرم را نشان می دادند. او تصریح می کند: پرستار اتاق پدرم برای دادن قرص هایش با حالتی خاص دم در اتاق می ایستاد، در حالیکه صورتش را به سمت دیگری می برد تا پدر را نبیند، قرص ها را دست من می داد تا به او بدهم، درحالی که این ها وظیفه پرستار است، من به آن پرستار گفتم، پدرم ترس ندارد، او فقط یک جانباز است، همین. ما غرق سوال و جواب و نگاه به صورت نداشته حاج رجب بودیم و او نگران دهان خشک مهمانانش، در طول مصاحبه بارها صحبت های فرزند و همسرش را قطع می کرد و با دستانش به سمت میوه و چای هایی که مقابلمان بود اشاره می کرد، به اصرار حاج رجب گلویی تازه می کردیم و دوباره سوال و جواب هایمان را از سر می گرفتیم. دو سال است که کسی به همسرم سر نزده از خانواده اش پرسیدم در این 26 سال که حاج آقا جانباز و از کار افتاده شده بودند با داشتن 6 فرزند آیا مشکل مالی هم داشتید؟ همسرش پاسخ داد: با همان حقوق ماهانه بنیاد زندگی مان می چرخد، چند سال پیش خانه ای برایمان گرفتند که برای داماد کردن آخرین فرزندم مجبور شدم آن را بفروشم و در حال حاضر هم مستاجریم، یک بار به بنیاد جانبازان زنگ زدم و گفتم برای عروسی یکی از فرزندانم یک میلیون تومان وام می خواهم، آن ها هم پاسخ دادند ما پول نداریم قبض آب و برق اینجا را پرداخت کنیم، چگونه به شما وام بدهیم؟ همسر حاج رجب تاکید می کند: من هیچ انتظاری ندارم که کمک مالی بشود، ولی حداقل اگر خبری از همسرم بگیرند بد نیست، حدود دو سال است که از طرف بنیاد هیچکس به ما سر نزده، دلیلشان هم این است که بنیاد پول آژانس برای سرزدن به جانبازان را ندارد، به نظرم بنیاد بین جانبازی که روی ویلچر می نشیند، با سایر جانبازها تبعیض قائل می شود. حاج رجب 26 سال در آرزوی دیدن مقام معظم رهبری است اگر حاج رجب را از نزدیک می دیدی، کنار آمدن با این جمله که دو سال است کسی به او سر نزده، برایت بسیار سخت می شد، خواستم سوال کنم در طول این 26 سال چه کسانی به دیدن حاج آقا آمدند، آیا ایشان دیداری با مقام معظم رهبری، امام جمعه مشهد یا ... که پسرش با خنده ای حرفم را قطع کرد و گفت: دو سال گذشته قرار بود پدرم در حرم امام رضا دیداری با رهبری داشته باشند، ولی وقتی در صحن حرم مسوولان با چهره پدرم روبه رو شدند طور دیگری برخورد کردند. من نمی توانستم پدرم را با این وضعیت تنها در میان آن جمعیت رها کنم، با او از حرم برگشتم در حالی که آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری همچنان بر دلش مانده است. فرزند این جانباز 70 درصدی می گوید: حاج آقا خیلی مظلوم است، بدنبال جایگاه نیست، ولی داشتن یک دیدار با رهبری فکر نمی کنم برای چنین جانبازی خواسته بزرگی باشد. سخن گفتن از 26 سال تنهایی حاج رجب و فرزندانی که یک بیرون شهر رفتن با پدر، بزرگ ترین آرزوی شان شده تمامی نداشت، وقتی یکی از عکس های او در اینترنت و برخی شبکه های اجتماعی منتشر می شود، عده ای نظر می نویسند خدا به این مرد اجر دهد، اما دلیل نمی شود که فرزندانش با سهمیه به دانشگاه بروند. این حرف ها بر دل دختر کوچک حاج رجب که از وقتی به دنیا آمده صورت پدر را به همین شکل دیده، سنگینی می کند، او با بغضی که سعی در فرو بردن آن دارد، می گوید: به پدرم افتخار می کنم، او سایه سر ماست، اما طاقت نگاه ها و حرف های مردم را ندارم. باور کنید حسرت یک پارک رفتن یا زیارت رفتن برای یک کودک آن قدر بزرگ است که با یک سهیمه کنکور نمی توان آن را جبران کرد، من درس خواندم و امسال بدون استفاده از سهمیه به دانشگاه رفتم. دلم می خواست بنشینم کنار حاج رجب تا جواب همه سوالاتم را از دهان نداشته خودش بشنوم، زبان او برای حرف زدن خیلی سخت می چرخید، اما دیگر طاقت نیاوردم، کنارش نشستم، پرسیدم حاج آقا حرم امام رضا که می روی از او چه می خواهی؟ آرزویت چیست؟ دور گوش هایش باندپیچی بود و صدایم را به سختی می شنید، سوالم را بلندتر تکرار کردم و گوش هایم را تیزتر، خودکارم را آماده در دستانم گرفتم تا از آرزوهای حاج رجب کلمه ای را جا نیندازم، دیدم دو دستش را به سوی آسمان دراز کرد و گفت می خواهم خدا از من راضی باشد منتظر بودم تا حرفش را ادامه دهد، اما با دستمالی که در دستش بود گوشه همان چشم کوچکی که در صورتش کمی سالم مانده بود را پاک کرد و دیگر چیزی نگفت. حالا حاج رجب با سیرت است و بی صورت، در میان مردمی راه می رود که همه آن ها بی آن که بدانند این صورت را چه کسی و برای چه چیزی از او گرفته، نگاهشان را از حاج رجب می دزدند، شاید حق دارند، نمی دانند که او صورت داده برای نترسیدن ما، برای آرامشی که هنگام غذا خوردن در یک رستوران به آن نیاز داریم، رستورانی که روزی گذر حاج رجب و فرزندش به آن جا افتاد و صاحبش به خاطر آرامش مشتری هایش او را به آنجا راه نداد. خودش زبانی برای گلایه کردن ندارد، اما دل همسرش سخت شکسته، دلگیر است از وقتی که با شوهرش بیرون رفته بود، مادری که فرزندش گریه می کرد آنها را می بیند، انگشت اشاره اش را سمت حاج رجب دراز می کند و می گوید پسرم اگر گریه کنی می گم این آقا تو رو بخوره . برای همسرش سخت است تا به مادر آن کودک بفهماند شوهرش صورتش را فدا کرده تا دیگر هیچ کسی جرات نکند در خاک وطنش به فرزندان این کشور نگاه چپ بیندازد. نمی دانم چگونه، اما آسان نیست جبران زخم زبان ها و نگاه هایی که باعث شده تا آخرین خاطره بیرون رفتن دو نفره این زن و مرد به دو سال قبل باز گردد و آنها دو سال از اینکه نمی توانند با هم به پابوسی امام رضا(ع) بروند حسرت بخورند . همسرش می گوید: طاقت شنیدن حرف های مردم را ندارم، وقتی بیرون می رویم و به حاج رجب توهینی می کنند، نمی توانم ساکت باشم، جوابشان را می دهم و در نهایت دعوایی بلند می شود، حالا ترس از همین دعواها دو سال است ما را خانه نشین کرده است. به حاج رجب می گویم دلت که می گیرد چکار می کنی، در این سال ها خسته نشدی، با همان صدایی که حالا شنیدنش برایمان عادی شده بود، پاسخ داد: خستگی از حد گذشته، در هر حالتی خسته ام، چه وقت هایی که در میان جمعیت و شلوغی هستم، یا وقت هایی که استراحت می کنم، روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که چقدر مردم با دیدن من اذیت و ناراحت می شوند. این صورت برای من عادی شده ولی برای مردم نه. حاج رجب نوه هایی هم دارد که بودنشان او را کمی از تنهایی درآورده، در طول مصاحبه شنیدن غصه های پدربزرگ برایشان آسان نبود، دور او می گشتند و هوایش را داشتند، نادیا، نوه بزرگش کلاس پنجم دبستان است، او می گوید: جشن تولدهایمان را اینجا در خانه پدربزرگ می گیریم، عیدها پیش او می مانیم و پدربزرگ به ما عیدی می دهد، دوست داریم با او بیرون برویم اما طاقت حرف های دیگران را نداریم. اما عشق که باشد، خلاصه شدن زندگی برایت در یک چهار دیواری آن قدرها هم تلخ نمی شود، کنار همسرش نشستم، آرام به او گفتم در این 26 سال فکر جدایی به سرتان نزد، خندید و گفت: چند سال پیش همسر یکی از جانبازان که دوست من هم بود، زنگ زد، گفت اگر شوهر من وضعیت حاج رجب را داشت حتما از او جدا می شدم ، بعد از این تماس تلفنی تا چهار سال نتوانستم با این دوستم ارتباط برقرار کنم، حرفش به دلم سنگین آمد و به شدت مرا ناراحت کرد. از حاج خانم می پرسم شما که اکثرا در خانه اید، با آقا رجب دعوایتان هم می شود، صورتش غرق تبسم می شود و می گوید بله، چرا دعوا نکنیم گفتم آخرین بار کی دعوایتان شد، با لبخندی که حال و هوای ما را هم عوض کرد، گفت قبل از آمدن شما ، پرسیدم سر چه چیزی، پاسخ داد: داشتم برای آمدن شما خانه را آماده می کردم که حاج آقا با فلاسک چایی اش آمده بود بالای سرم و اصرار داشت تا همان لحظه برایش چایی درست کنم. *** به صورت نگران حاج رجب نگاه می کنم که گویا این روزها در هیاهو و کش مکش های سیاسی گم شده، او روزگاری برای این نگرانی جانش را کف دستانش گذاشت، بی سر و صدا رفت، بی سر و صدا و بی صورت هم بازگشت تا امروز منافع ملی و صورت نداشته اش در میان دلواپسی های نابه جای عده ای به فراموشی سپرده شود. حاج رجب نقاب نمی زند، برخلاف خیلی از آدم هایی که چهره واقعی شان را پشت شعارها و نگرانی های ساختگی شان پنهان می کنند، او با همین حالش هم از فضای سیاسی کشور بی خبر نیست، از میان برنامه های تلویزیونی فقط اخبار را نگاه می کند و از هیچ راهپیمایی یا انتخاباتی جا نمی ماند . حاج رجب خودش است، بی هیچ نقابی، حتی می توانی لبخند خدا را بر روی لب های نداشته او ببینی، صورت حاج رجب جایی جا مانده که هرگاه خواستی روی ماه خدا را ببینی، می توانی به اینجا بیایی، اینجا می توانی امضا و دست خط خدا را ببینی که بدون هیچ پرده ای بر صورت او به یادگار مانده است. ...
حکم قصاص مرد رفیق کش تایید شد
دستگیر شد و تحت بازجویی های پلیسی قرار گرفت. قاتل در بازجویی ها با اعتراف به جرم خود به ماموران گفت: من و دوستم همیشه با هم مواد می کشیدیم و قرص روانگردان مصرف می کردیم. او یکی دو بار قرص مرا برداشته و به من نداده بود. این بار باز هم قرص مرا برداشته بود و پس نمی داد. برای همین به او گفتم برو و قرص هایم را بیاور. ولی قبول نکرد و سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. من که خیلی عصبانی شده بودم او را ...
حوادث کوتاه از کشور
45 ساله از زیر آوار بیرون کشیده شد و به بیمارستان شرکت نفت آبادان انتقال یافت اما به علت خونریزی شدید جان باخت. کشف 10 کیلو طلای مسروقه جم- فارس: فرمانده انتظامی استان بوشهر از شناسایی و دستگیری دو سارق طلا فروشی شهر جم خبر داد و گفت: 10 کیلوگرم طلای مسروقه مدفون شده در باغ های متروکه نیز کشف شد. سرتیپ حیدر عباس زاده صبح دیروز گفت: در سومین شب مرداد ماه سال جاری پلیس گزارش سرقت ...
ابهام در سرنوشت کودک ربوده شده پس از 2 سال
، پدر او که علی اصغر نام دارد در مورد پرونده به شرق گفت: با توجه به قوانین جدید، به دست نیامدن سرنخ تازه از سرنوشت فرزندم و گذشت یک سال از بازداشت دو متهمی که در اختیار آگاهی بودند، چند روز قبل از طریق دادستانی مطلع شدم متهمان آزاد شده اند و این مسئله تنها امیدهایی را که برای اطلاع از سرنوشت فرزندم وجود داشت کم رنگ می کند . این آدم ربایی روز ششم مرداد سال 92 اتفاق افتاد و پسر پنج ساله از ...
تصمیم قاتل برای ثواب بردن مقتول!
همان روز کارگران را آوردم و با یک ماشین خاک آن را پر کردم. کارگران به تو مشکوک نشدند چرا چاه را پر می کنی؟ گفتم دو چاه در مغازه است و مالک با کندن چاه جدید مخالفت کرده است، چند روز بعد هم سرامیک کار آوردم و کف مغازه را ترمیم کردم. با پول های سرقتی چه کردی؟ چهار میلیون تومان آن را بابت بدهی پدرم به پدر مقتول دادم. چند معتاد را هم که به کمپ فرستادم و به تعدادی ...
قتل ؛ پایان دوستی با مرد غریبه
با قتل این مرد داشت، اما در ادامه با توجه به دلایل و مدارک به این جنایت اعتراف کرد و گفت: من مدتی بود که با مقتول در ارتباط بودم، اما قصد داشتم این ارتباط را تمام کنم و ازدواج کنم. ولی مقتول دست بردار نبود و نمی خواست این ارتباط به پایان برسد. هرچه تلاش کردم فایده ای نداشت، تا اینکه در نهایت برای اینکه او را از میان بردارم روز حادثه مقتول را به خانه ام دعوت کردم. بعد از آن با چاقو او را به قتل ...
خارج کردن جسد جگرکی از چاه 8 متری
...> پس از اعتراف متهم، تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی به دستور قاضی احمدبیگی شامگاه شنبه به محل دفن جسد رفتند تا با کندن چاه، جسد را خارج کنند. صبح دیروز چند دقیقه به ساعت 7 صبح روز یک شنبه مانده است. ضلع شرقی خیابان آیت الله سعیدی، ابتدای پاسگاه نعمت آباد، مردم زیادی نزدیک مغازه جگرکی جمع شده اند. خیلی ها از ساعت 12 شب، زمانی که اولین خودروی پلیس در این محل متوقف شد، خود را ...
دردی که در رگ و خون نشسته است
چشمانش جاری می شود، می گوید: دخترم دنیای من است، چند بار به خاطر او خواستم ترک کنم، اما اعتیاد انگار در رگ و خونم نشسته است، چند روز پیش برای ترک به کمپ رفتم، اما نشد. او که چندین بار از خانه خودش وسایلی را برای تهیه مواد سرقت کرده می گوید: متاسفانه اختیار امثال من به دست مواد است. همسر و دخترم در حال حاضر با پدر همسرم زندگی می کنند. دوری از دخترم بسیار آزاردهنده است. همه گرفتاران در دام ...
درگیری سر نظافت کبابی، به قتل انجامید
بیمارستان های تهران به دلیل خونریزی شدید ناشی از اصابت چاقو، ماموران پلیس آگاهی تهران بزرگ به محل اعزام شدند و بنا به شواهد، ضارب را دستگیر کردند. متهم جوانی 27 ساله به نام حمید است که پس از دستگیری صراحتا به قتل اعتراف و علت آن را درگیری بر سر نظافت محل کار اعلام کرد. پس از قرائت کیفرخواست پدر و مادر مقتول تقاضای قصاص متهم را از رییس دادگاه خواستار شدند و به این ترتیب رسیدگی به جزییات پرونده با ...
امیدواریم هرچه سریعتر حکم محکومیت مهدی هاشمی اجرا شود/ شکایت احمدی نژاد از جهانگیری در نوبت بازپرسی قرار ...
هستند و وکلای شاکی هم آمده اند تا پرونده را مطالعه کنند. محسنی اژه ای تصریح کرد: قاضی توصیه کرده است دقت بیشتری بگذارید و پرونده را مطالعه کنید تا بتوانید زودتر دادگاه را در هر چند جلسه ای که لازم است دنبال کنید و به نتیجه برسید. در مورد قتل یک پزشک در اردبیل و موضوع ممسنی بدون اطلاع از اصل موضوع اخبار نادرستی نقل شد اژه ای با اشاره به اینکه نباید بدون اطمینان از صحت ...
خارج کردن جسد جگرکی از چاه 8 متری
نان داغ، کباب داغ ؛ این تابلوی مغازه جگرکی پسر جوانی است که روز گذشته جسدش از عمق چاه هشت متری مغازه همسایه بیرون کشیده شد. مقتول که به یاشار معروف بود، وقتی برای سرمایه گذاری پا به مغازه دوستش گذاشت، قربانی جنایتی شد که قاتل برای سرقت پول های او طراحی کرده بود. به گزارش جوان، متهم پرونده هشت ماه قبل یاشار را به مغازه اش کشاند و بعد از قتل، 95 میلیون تومان پولی را که همراهش بود، سرقت ...
بازسازی صحنه جنایت شمشیر به دستان خشن
در زمان حادثه) تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری شمشیر به دستان خشن آغاز کردند تا این که پس از گذشت مدتی از این ماجرا، کارآگاهان دایره جنایی پلیس آگاهی موفق شدند 6متهم این پرونده را دستگیر کنند. در پی اعترافات متهمان، ساعت 8 صبح روز گذشته، آنان درحالی که حلقه های قانون بر دستانشان گره خورده بود به منزل محل وقوع جنایت منتقل شدند تا صحنه قتل را بازسازی کنند. این گزارش حاکی است: پس از آن که مقام ...
قتل با ضربات متعدد چاقو برای پایان دادن به دوستی با مرد غریبه
هرگونه ارتباطی با قتل این مرد داشت، اما در ادامه با توجه به دلایل و مدارک به این جنایت اعتراف کرد و گفت: من مدتی بود که با مقتول در ارتباط بودم، اما قصد داشتم این ارتباط را تمام کنم و ازدواج کنم. ولی مقتول دست بردار نبود و نمی خواست این ارتباط به پایان برسد. هرچه تلاش کردم فایده ای نداشت، تا اینکه در نهایت برای اینکه او را از میان بردارم روز حادثه مقتول را به خانه ام دعوت کردم. بعد از آن با چاقو او را ...
محسنی اژه ای: زمان نخستین جلسه محاکمه بابک زنجانی تعیین شد
به گزارش هشت صبح، حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین محسنی اژه ای روز دوشنبه در هشتاد ودومین نشست خبری خود درباره پرونده بابک زنجانی افزود: وکلای وی و شاکی در حال مطالعه پرونده هستند و قاضی پرونده توصیه کرده وقت بیشتری را برای مطالعه صرف کنند. وی در مورد اینکه آیا این جسله دادگاه علنی برگزار می شود یا نه گفت: علنی بودن یا نبودن آن را نپرسیدم. ** درباره آتش سوزی های اخیر در بندرعباس ...
اژه ای:امیدواریم سریعترحکم مهدی هاشمی اجراشود
پزشکی و مقتول شد وی تصریح کرد: در موردی که چندی پیش در اردبیل اتفاق افتاد و یک پزشک متخصص با ضربات چاقو کشته شد قبل از اینکه این موضوع مورد بررسی قرار گیرد برخی افراد در جامعه پزشکی و خارج از آن اظهار نظرهایی کردند که بعدا مشخص شد یک مسئله شخصی منجر به قتل شده و این قتل مطلقا ربطی به بیمار و پزشک نداشته است؛ اما این گونه اظهار نظرها موجب شد که هم جامعه پزشکی و هم مقتول متضرر شوند. ...
حکم قصاص برای مرد رفیق کش
این پسر به ماموران گفت: پدرم همیشه با دوستش در خانه مواد می کشید. امروز هم دوباره دوست پدرم به خانه ما در خیابان کارگر جنوبی آمدند و با پدرم به طبقه بالا رفتند. آنها می خواستند مواد بکشند که ناگهان صدایی شنیدم وقتی بالا رفتم با جسد دوست پدرم روبرو شدم. با این اظهارات، پدر این پسر دستگیر شد و تحت بازجویی های پلیسی قرار گرفت. وی در بازجویی ها با اعتراف به جرم خود به ماموران ...