سایر منابع:
سایر خبرها
اعدام شکارچی شیطان صفت 40 زن در تهران
اذیت زن جوان کرده بود، کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی تهران با بررسی شکایت های مشابه، تعداد دیگری از شاکیان را شناسایی کردند که در این پرونده ها نیز متهم به بهانه تحویل دادن بسته پستی و با مراجعه به مجتمع های مسکونی دارای آسانسور، به شیوه مشابه اقدام به سرقت طلا و جواهرات و تلاش برای ازار و اذیت آنان کرده بود. در اظهارات یکی دیگر از شاکیان زن عنوان شده بود: در ساعت 15 روز 13 شهریور ...
4 طلاق عجیب در ایران که باور کردنشان سخت است
فکرش را نمی کرد زندگی عاشقانه این زوج تنها به خاطر شغل خسرو از هم بپاشد. خسرو، کارمند یک زن بود و نگین هم از این وضعیت خوشش نمی آمد. زندگی آنها به همین بهانه به دادگاه خانواده تهران ختم شد. مرد جوان در این باره به قاضی گفت: همسرم به خاطر یک موضوع ساده، زندگی مان را به جهنم تبدیل کرد. ما عاشق هم بودیم و روزی که با هم آشنا شدیم تصور می کردیم زندگی بدون اختلاف و پر از آرامشی کنار هم خواهیم ...
کتکم میزد من هم طلاق گرفتم
نوآوران آنلاین - همسر این مرد به قاضی دادگاه خانواده گفت: شش ماه بیشتر نیست که با علی ازدواج کرده ام. من و علی از طریق یکی از دوستانمان با هم آشنا شدیم. روزی که علی برای اولین بار مرا دید، از من خواستگاری کرد. من هم وقتی دیدم پسر خوبی است، تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. از آشنایی تا ازدواجمان مدت طولانی نگذشت. در کل سه ماه با هم در ارتباط بودیم و بعد از آن به عقد یکدیگر درآمدیم. خیلی ...
با کمک نامادریم پدرم را کشتم !
نوآوران آنلاین - سعید که پیشتر به قصاص محکوم شده بود، با کمک قانون مجازات اسلامی جدید که امتیازی ویژه برای محکومان زیر 18 سال قائل شده، بار دیگرپای میز محاکمه ایستاد. او که حالا 21 ساله است و در زندگی اش روزنه امیدی به رهایی از قصاص پیدا کرده، می گوید تحت تاثیر حرف های نامادری اش دست به این قتل زده و بسیار پشیمان است. او آرزو دارد همه این چهار سال یک کابوس باشد، خواب تلخی که ...
توضیح در مورد پرونده پستچی قلابیِ متجاوز
حکم را پیگیری کند. اتهام افساد فی الارض و جعل عناوین در کیفرخواست صادره در کیفرخواست صادره برای الف متهم 31 ساله که با جعل عناوین مامور پست، 40 زن را مورد تعرض جنسی قرار داده است با توجه به اقرار صریح متهم به تجاوز و بررسی این اقرار و تایید مقرون به واقع بودن آن و همچنین اخلال شدید در نظم عمومی و ایجاد ناامنی درخواست اشد مجازات برای متهم داده شد. این پرونده برای ...
آشنایی با پیشینه ی کاووس سیدامامی +تصاویر
شود عمامه اش را به زمین می کوبد که چرا برادرزاده مرا به مدرسه کافرها فرستاده اید..... اشرف الدوله فقط یک بار ازدواج کرد. با آقای لیقوانی که خیلی زود کارشان به طلاق کشید. یک دختر بنام سرور اعظم داشتند که مدت زیادی انگلیس بود و خیلی خوب تحصیل کرد. رئیس مدرسه آمریکایی ها (ایران بیت ئیل) در میدان ژاله بود. زن بسیار فعالی بود و تدریس هم می کرد. شوهرش آقای نُصیری امیری بود که تحصیل کرده لندن ...
عامل کشتار حیات وحش در آرادان به 3سال حبس محکوم شد
شده برای وی را تعلیق کرد که در این صورت اگر متهم در طول مدت تعلیق حبس مرتکب یکی از جرائم عمدی موجب قصاص، دیه و یا تعزیر شود، دادگاه قرار لغو تعلیق را صادر می کند و متهم برای گذراندن 18 ماه دوران محکومیت خود روانه زندان خواهد شد. وی ضمن بیان اینکه با اعتراض وکیل مدافع متهم به رای صادره، پرونده برای بررسی مجدد به دادگاه تجدید نظر استان سمنان ارجاع شد، افزود: در جریان بررسی مجدد پرونده، قضات ...
گزارش تسنیم-2 و پایانی : جلسه پنج ساعته محاکمه حاکمان میانمار؛ همه آنچه در دادگاه بین المللی گذشت؟ +فیلم ...
دفاع روهینگیا و مجازات عاملان جنایات علیه آنها شد. وکیل مدافع متهم هم در سخنان پایانی بار دیگر مدعی تبرئه خانم سوچی از اتهامات وارده شد که متن این دفاعیه به شرح زیر است . دفاعیه پایانی وکیل مدافع متهم ریاست محترم دادگاه همه ما از اتفاقات دردناک میانمار و سابقه طولانی آن باخبر هستیم و نیز می دانیم که دولت جدید که خانم سوچی مشاور آن و وزیر امور خارجه آن ...
مادرخوانده های دنیای مخدرها
تحصیل کرده و رئیس مافیا شد. در سال 1998 گیزی نیز دستگیر شود. او به شش سال حبس محکوم شد اما به خاطر خوش رفتاری پس از چهار سال آزاد شد. گیزی پس از آزادی باز هم کارهای گذشته را از سر گرفته و بار دیگر در سال 2003 دستگیر شد با این تفاوت که این بار یک قتل نیز به پرونده اش اضافه شده بود. گیزی همچنان در زندان به سر می برد. رئیس خانواده و رهبر قاچاقچیان جودی موران که در دسامبر ...
ابراز نگرانی همسر طارق رمضان از وضع سلامتی او: همسرم بی گناه است
همسرش رفتار منصفانه و محترمانه نشده است و او پیش از برگزاری دادگاه محکوم شده است. او در ادامه ی این پیام ویدئویی افزود: تصویری که [رسانه ها] از همسرم ساخته اند مطلقا با آنچه ما از او می دانیم، من از او می دانم، خانواده اش از او می دانند، مطابقت ندارد . ایمان رمضان هسرش را قربانی یک کیفر رسانه ای و فشار سیاسی خواند. به گزارش شفقنا، درخواست طارق رمضان برای تجدیدنظر در حکم ...
راز سیاه نوعروس جوان که 30 روز بعد از ازدواجش لو رفت
.... از آنجا که مرگ او مشکوک به نظر می رسید، ماجرا به پلیس و دادسرا گزارش و تحقیقات قضایی پلیسی برای کشف راز مرگ مرد جوان شروع شد. بررسی ها نشان می داد که مقتول و همسرش در سال 88 به عقد هم درآمده و یک ماه قبل مراسم عروسی شان را جشن گرفته و زندگی مشترکشان را شروع کرده اند. همسر مقتول که زنی 17 ساله بود، گفت: من و همسرم زندگی خوبی داشتیم و شب حادثه او گفت حالش خوب نیست و تعدادی قرص ...
زنان در غرب چگونه برای پوشیدن شلوار جنگیدند؟
او تعجب کرده بود، هلن را به خانه فرستاد و دستور داد تا پنج روز بعد با پیراهن زنانه به دادگاه بیاید. او در جواب قاضی گفته بود: من روی حقم پافشاری می کنم. اگر به من می گویید که بروم و لباسم را عوض کنم هرگز این کار را نمی کنم. من شلوار را دوست دارم چون راحت است. هلن یک بار دیگر با شلوار به دادگاه رفت. قاضی او را بیرون کرد تا با دامن به دادگاه بیاید. اما او باز هم شلوار پوشید به ...
زن جوانی که برای خودش هوو آورد!
زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای [...] زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای شگفت انگیزی را برایش رقم زد. زن جوان که به همراه شوهرش پشت در بسته دادگاه خانواده مجتمع صدر به انتظار شروع جلسه محاکمه نشسته با چشمانی اشک آلود زیر لب، خودش را به خاطر آوردن هوو برای خودش سرزنش می کند و مرد سعی می کند همسرش را آرام کند ولی موفق نمی شود. زن با لحن سرزنش باری به مرد می گوید: اگر مرا دوست داشتی پیشنهادم را قبول نمی کردی و زن نمی گرفتی، حالا باید مهتاب را طلاق بدهی وگرنه روی خوش در زندگی نمی بینی. مرد به اعتراض می گوید: من نه تو را طلاق می دهم نه مهتاب را. وقتی اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و می خواهد هر چه سریع تر وارد دادگاه شود. در همین هنگام منشی شعبه 244 دادگاه خانواده مجتمع صدر نام زن و مرد را می خواند و آنها را دعوت به حضور در دادگاه می کند. قاضی بهروز مهاجری در حالی که به اوراق پیش رویش نگاهی می اندازد از آنها می خواهد تا مشکلشان را شرح دهند.ریحانه 35 ساله _ با اشاره به پیچ و خم های زندگی اش می گوید: 14 سال پیش محمد به خواستگاری ام آمد. از آنجایی که همکارم بود تا حدودی او را می شناختم؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا به نوعی سرطان هستم و مهلت زیادی برای ادامه زندگی ندارم. شنیدن این خبر و دیدن جواب های آزمایش ها شوکه ام کرده بود نمی توانستم باور کنم که خوشبختی ام به پایان رسیده و لحظات زندگی ام مانند ساعت شنی هر ثانیه در حال تمام شدن است. تا مدتی در خودم فرو رفته بودم و با هیچ کس حرفی نمی زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می شدم و هرگز چنین حرفی نمی زدم. مرد که برافروخته است رو به قاضی می گوید: زندگی ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می گفت اگر مرا دوست داری باید هر چه می گویم گوش کنی ولی هر چه می گفتم بی فایده بود و مجبورم می کرد تا به حرفش گوش کنم و هنوز هم نمی توانم ناراحتی اش را ببینم ولی ... آن روزها رفتارش تغییر کرده بود در دنیای خودش بود و از همه حلالیت می طلبید، زندگی مان سرد و بی روح شده بود و نمی دانستم چه کنم؟ ریحانه ضمن سرزنش خود می گوید: درست است آقای قاضی هر روز به محمد اصرار می کردم تا در حضور من همسر دومش را انتخاب کند که بعد از مرگم مراقب او و مادر مهربانی برای فرزندانم باشد. شوهرم از رفتارهایم خسته شده بود ولی من مصمم بودم و وظیفه خودم می دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه هایم باشم. با اینکه خانواده هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی ها با همکلاسی ام مهتاب روبه رو شدم. از آنجا که مهتاب را بخوبی می شناختم نور امیدی در دلم تابید. او همانی بود که می توانستم خانواده ام را به او بسپارم. مهتاب مدیر یک مدرسه ربود و با وجود داشتن خواستگارهای بی شمار شوهر نکرده بود. رابطه ام را با او بیشتر کردم و پس از مدتی برای اقامت در هتل مشهد دو بلیت خریداری کردم و از او خواستم مرا همراهی کند تا به گردش و زیارت برویم. مهتاب که از همه جا بی خبر بود با من به این سفر آمد و با یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام روبه رو شدم. برایم آسان نبود دو دستی زندگی ام را که لحظه به لحظه برایش زحمت کشیده بودم به دست زن دیگری که قرار بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم. ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره اش موج میزد، ادامه می دهد: در آن شب ماجرای زندگی ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی دانست زنی که می خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست وجوی هوویی برای خود است خود من هستم. باورش نمی شد من او را برای همسرم خواستگاری می کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند. محمد حرف های ریحانه را قطع می کند و می گوید: زندگی ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم. این بار ریحانه ادامه می دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب ها ی سختی بود ولی هر روز که می گذشت حس می کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می شوم، سکوت می کردم و نمی گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم. گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه هایم صحبت می کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده ام از هم پاشیده نمی شود ولی افسوس که سخت اشتباه می کردم. ریحانه ادامه می دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش ها نزد پزشک معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می خواستم بدانم فاصله ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش هایم نمی شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است . با شنیدن حرف های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می کرد باید احتمال می داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی گناه را طلاق بدهم و آواره اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش ها اشتباه بوده ولی نمی توانم چشمم را به مهربانی های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می کند و می گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟ ریحانه با چهره ای برافروخته در جواب شوهرش می گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده ام و تاوانش هر چه باشد می دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی توانم حضور هوو را در زندگی ام تحمل کنم. قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته های این زوج احساس می کند با پرونده عجیبی روبه رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می دهد تا پس از بررسی های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران درج شده توسط : دبیر سرویس خبر میرملاس ...
کل کل اینترنتی باعث قتل شد
به خاطر درگیری لفظی در فضای مجازی اعتراف کرد و در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران که ویژه رسیدگی به جرایم اطفال است پای میز محاکمه ایستاد. در جلسه دادگاه اولیای دم برای محمد درخواست قصاص کردند سپس محمد در جایگاه ویژه ایستاد و در تشریح جزئیات ماجرا گفت: از مدتی پیش با پسری 17 ساله به نام آرمان در فضای مجازی درگیری لفظی داشتم. من چند بار برای یک دختر نوجوان پیام گذاشته بودم و آرمان ...
پسر ناخلف به مرگ محکوم شد
سال حبس محکوم و هر دو متهم به اتهام رابطه نامشروع به 99 ضربه شلاق نیز محکوم شدند. این حکم به دیوان عالی کشور فرستاده شد، اما از سوی قضات شعبه 37 دیوان نقض و به شعبه همعرض فرستاده شد. بنابراین پرونده بار دیگر در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی بابایی روی میز هیئت قضایی قرار گرفت. در آن جلسه سامان بعد از شرح ماجرا از خودش دفاع کرد. سپس پروین بار دیگر جرمش را انکار کرد و گفت حرف های سامان دروغ و ساختگی است. در پایان هیئت قضایی پسر نوجوان را برای دومین بار به قصاص محکوم کرد و زن جوان از معاونت در قتل تبرئه شد. منبع: روزنامه جوان ...
داستان 11 رهایافته ها از قصاص
را نداشته و محمد به صورت غیرعمد کشته شده است. اما پافشاری خانواده مقتول در اقدام به قتل عمد جواد، باعث شد تا دادگاه تصمیم به برگزاری مراسم قسامه بگیرد و خانواده مقتول با احضار 52 نفر از خویشاوندان نزدیک خود به دادگاه و ذکر قسم، شهادت دادند که یقین دارند متهم پرونده با اقدام به قتل مستقیم موجبات قتل محمد را فراهم کرده است، به این ترتیب جواد محکوم به قصاص شد. از 400 میلیون دیه درخواستی اولیای دم40 ...
از دعوا در تلگرام تا نزاع مرگ بار در خیابان
ویژه قرار گرفتند و با مطرح کردن شکایت خود درخواست قصاص متهم را مطرح کردند. با پایان گفته های اولیای دم مازیار در جایگاه قرار گرفت و در دفاعیات خود گفت: قتل را قبول دارم اما قصد کشتن شهروز را نداشتم. روز حادثه با رضا برای دعوا با شهروز و دوستانش رفتیم، کمی آنجا منتظر ماندیم اما از شهروز و دوستانش خبری نشد؛ برای همین تصمیم گرفتیم به خانه برگردیم که در میان راه شهروز با من تماس گرفت و گفت با دوستانش به ...
آخرین مهلت 7 اعدامی
او را به قصاص محکوم کردند، اما موفق شد در آخرین لحظات از اولیای دم مهلت بگیرد. قتل پسر باجناق 26 مهر سال 88، گزارش قتل پسر جوانی به دست شوهر خاله اش در شهریار به پلیس اعلام شد. با حضور تیم تحقیق در محل، پدر جوان مقتول گفت: مدتی قبل باجناقم همسرش را طلاق داده بود. روز حادثه به همراه همسر و پسرم و همسر متهم-خواهرزنم- برای بردن وسایلش راهی خانه باجناقم شدیم. ما در حال جابه جایی وسایل ...
7 ماه سخت بدون بنیتا
.... هیچ کس نمی تواند درک کند که زندگی من و همسرم بعد از این حادثه چقدر سخت شده؛ اشک هایمان تمامی ندارد. با این که از آن خانه رفته ایم، با این که خودرویمان را فروخته ایم، اما باز هم یاد بنیتا همراه ما است. زندگی بدون او سخت است. برای همین باعث همه اینها باید اعدام شود. تا آنها مجازات نشوند ما هم آرام نمی گیریم. منبع: روزنامه شهروند برچسب ها : اعدام بنیتا پرونده قتل متهم به اشتراک بگذارید : ...
اخبار حوادث
معرفی شد، از شهروندان درخواست کرد: در صورت مشاهده هرگونه موارد مشکوک در خصوص قاچاق کالا و ارز مراتب را در اسرع وقت با شماره 110 به پلیس اطلاع دهند. پسر ناخلف به مرگ محکوم شد پسر ناخلف که با همدستی نامادری اش، پدرش را به قتل رسانده بود، برای دومین بار محاکمه و به قصاص محکوم شد. پنجم مردادماه سال 92 بود که مأموران پلیس پایتخت با کشف جسد مرد میانسالی در صندوق عقب خودرویی در ...
لباس های مارکدار یک زندگی را پایان داد!
...> سپس رو کرد به شوهرش و ادامه داد: چرا نمی گویی که خوشمزه ترین غذاها و دسرها را از بهترین مواد برایت درست می کنم؟ آیا شده یک روز با لباس چروک به سر کارت رفته باشی؟ این ها را چه کسی جز من برایت انجام می دهد؟ ... قاضی که به حرف های زن و شوهر جوان گوش می داد سعی کرد از در نصیحت وارد شود، اما دریافت که زوج جوان مشکل چندان بزرگی با هم ندارند و از روی لجبازی روانه دادگاه شده اند. با این حال آنها را به واحد مشاوره فرستاد تا پس از ارائه نظر کارشناسی دوباره با آنها صحبت کند. http://www.aftabir. ...
قاتل حدیثه 8 ساله کیست؟!
مرگ در حبس؛ از سعید امامی تا سیدامامی
18 تیر بود که 23 تیر جان باخت. در پی وقوع این حادثه، دادگاهی برای بررسی پرونده به ریاست محمد مصدق در سازمان قضایی نیروهای مسلح تشکیل شد و 12 نفر از رده های مختلف نظامی تا حد سرتیپ و سرهنگ در این دادگاه حضور یافتند. نهایتا با برگزاری هشت جلسه که تا تاریخ 17 خرداد 1389 به طول انجامید، نهم تیرماه حکم دادگاه مبنی بر قصاص دو متهم، حبس، پرداخت دیه و جزای نقدی، انفصال موقت از خدمت و تحمل شلاق ...
قانون اساسی ضامن حق تعیین سرنوشت
مجرمیت آن ها، خلاف قانون است و فرد مرتکب در هرمقامی که باشد، مجازات خواهد شد و چنانچه فردی متهم به ارتکاب جرمی شود، مقام قضایی صالح یا پلیس حق دارد او را احضار کرده و در صورتی که بیم فرار وی رود او را به طور موقتی بازداشت کند. نه تنها زندانی کردن بلکه مجازات مجرم نیز باید به حکم قانون و به دستور دادگاه صالح باشد؛ بنابراین، جز مقام قضایی شایسته که قانون او را به این سمت گمارده باشد، هیچ کس حق ...
پسر نوجوان به پرداخت دیه و مجازات حبس محکوم شد
خرید و فروش مواد مخدر در زندان بود به دادگاه اعزام شد و برای متهم درخواست قصاص کرد. سپس ساسان در جایگاه ایستاد و بعد از شرح ماجرا در آخرین دفاعش گفت: همه اختلاف من و مقتول به خاطر پیام در فضای مجازی بود. روز حادثه هم قرار گذاشته بودیم تا با هم صحبت کنیم، اما مقتول و دوستش وقتی مرا دیدند به من حمله کردند به همین دلیل چاره ای جزء دفاع نداشتم. باور کنید اصلاً قصد درگیری و قتل نداشتم حالا هم ...
نزاع خونین باجناق ها به دلیل دعوای همسران
نام رحیم به قتل رسیده است. وقتی رحیم تحت بازجویی قرار گرفت، به آدم کشی اعتراف کرد و گفت مقتول باجناقش است. او گفت: مدتی بود همسرم با خواهرش دچار مشکل شده بود و اختلافات شان روزبه روز بیشتر می شد. زن من خواهرش را به دخالت در زندگی مان متهم می کرد و خواهر او هم همین حرف را می زد. برای اینکه مشکل حل شود سراغ باجناقم رفتم و با او صحبت کردم، اما او همه تقصیرها را گردن همسر من انداخت به همین ...
حوزه به بازار بزرگ علمی و فناوری قدم نهاد/ حوزه نجف در موضوع خرافات و عرفان های کاذب موضع گرفت/ حوزه ...
...> دادگاه استیناف بحرین صدور حکم در مورد پرونده اتهامات شیخ حسن عیسی و چند متهم دیگر را تا 27 مارس به تاخیر انداخت.دادگاه ابتدایی حکم اعدام محمد ابراهیم ملا رضی آل طوق و محمد رضی عبدالله حسن و حبس ابد برای پنج متهم دیگر و سلب تابعیت هشت نفر و 10 سال زندان برای پنج متهم دیگر از جمله روحانی بحرینی به نام سید مرتضی السندی و شیخ حسن عیسی الورزوق را صار کرده بود و علاوه بر این حجت الاسلام سندی و مرزوق را به ...
ادبیات، فراتر از فراموشی و مرگ
کند و زمانی را به خاطر می آورد که در پاریس پرسه می زد و زنی جوان را دوست داشت. مرد و زن در آن سال ها بسیاری از خیابان ها و کافه های شهر پاریس را زیرپا می گذارند و با هم صحبت می کنند. این زن که در گذشته مرد حضور دارد، شخصیتی مرموز و معمایی داشته است. دو شخصیت رمان، پس از قدم زدن در پاریس به شهر لندن سفر می کنند و اولین بار است که مودیانو شهر لندن را نیز علاوه بر شهر پاریس وارد داستان ...
شکنجه های مرگبار خواستگار خشمگین
، اما چون مطلقه و صاحب یک فرزند بودم و آرش هرگز ازدواج نکرده بود، برادرم با این ازدواج مخالفت کرد. به همین خاطر از آرش برای مدتی مهلت خواستم، ولی او برای ازدواج با من عجله داشت و می گفت من با بدقولی هایم قصد اخاذی از او را دارم. این زن در تشریح جزئیات ماجرای روز حادثه به قضات دادگاه گفت: آن روز قرار بود برای خرید به عبدل آباد بروم. به همین خاطر آرش با خودرو دنبالم آمد، اما در بین راه بار ...
پسرانم از گود کشتی وارد معرکه نبرد شدند
بود تو چرا به امام توهین کردی؟ معلم هم یک سیلی به صورت موسی زده و گفته بود که تو به چه حقی به من تذکر می دهی؟ بعد هم موسی را از مدرسه بیرون کرده بودند. 12 روزی بود که به مدرسه نمی رفت و من از این اتفاق بی خبر بودم. موسی صبح ها مثل همیشه از خانه خارج می شد و عصر برمی گشت. کمی بعد یکی از دوستانش نامه ای نوشته و به مغازه پدرش رسانده بود که موسی از مدرسه اخراج شده است. فردای آن روز من و ...