سایر منابع:
سایر خبرها
حسین(علیه السلام) در شب اول شهادت روی زمین میدون نبرد موند و روز بعد سعید اکبری و چند نفر دیگه از بچه ها تکه های بدنت رو داخل پتو گذاشتن و به پشت خط منتقل کردن. بخشی از کتاب آغاز در بی نهایت نوشته یحیی توکلی صفحه 151
. 29 سال از روزی که خانه را ترک کرد گذشته بود. خودش یک عمر است. چهار روز بعد هم روز 29 بهمن ماه در بهشت زهرا(س) قطعه 50 دفنش کردیم. قبل از اینکه خبر آمدنش را بدهند، حالم خیلی بد بود. تقریباً به حال نیمه بیهوشی درآمده بودم. در بیمارستان بودم و بدون آنکه خودم بدانم به ترکی می گفتم بالام گلدی... بالام گلدی هم اتاقی ام از پرستار پرسیده بود معنی این جمله چیست؟ او هم گفته بود یعنی بچه ام آمد. صبح روز بعد ...
دیگری بود... آن روز اصرار داشت پدرش جلوتر از او از خانه بیرون برود و بعد خودش. خداحافظی اش با من هم مثل همیشه نبود. دست و روبوسی گرمی کرد و گفت مادر خداروشکر که قسمت شد یک بار دیگر ببینمت. ان شاءالله دیدار بعدی مان در باب المجاهدین... یک جعبه شیرینی هم گرفته بود تا بچه ها را خوشحال کند. انگار به همه مان الهام شده بود این دیدار آخر است. مادر حالا از آمدن خبر شهادت سعید می گوید؛ خبری که ...
.... فکر می کنم پنجمین شهید استان بود. بعد از شهادت پدرم شهدای زیادی را به استان و شهر ما آوردند. آخرین روز در ایران همسر شهید می گوید: روز چهارشنبه 1394/6/18 من برای انتخاب واحد به دانشگاه رفته بودم. فردای آن روز ساعت 2:30 شب به اهواز رسیدم، به همسرم زنگ زدم و به دنبالم آمد. از دور که دیدمش لبخند روی لبانش بود ایستاد و از ماشین پیاده شد سلام کرد و گفت: حاج خانم خیلی خوشحالم که ...
زود خنده روی لب های شان خشک شد. رفته بودند برای شادی و تکریم تولد حضرت زهرا(س) اما هم آنها گرفتار شدند و هم شهردار تهران. کدامیک از زنان شرکت کننده در آن مراسم گرفتار شده است؟ این نوع از دروغگویی برای مظلوم نمایی نهایت بی اخلاقی و زشت کاری است. حال اگر از مسئولان این روزنامه در این باره پرسیده شود حتما به توجیه این واژه خواهند پرداخت که منظور از گرفتاری در اینجا چنین است و چنان. همانطور که ...
می رفت، پرسیدم: پدرت به تو هم بوکس یاد می دهد؟ با غرور جواب داد: بله... بعضی وقت ها با هم بوکس بازی می کنیم. و بعد پله ها را دو تا یکی بالا رفت. چند روزی گذشت تا سید مرتضی جواب داد. عادی تر از سعید صحبت می کرد. او هم پس از تکرار سوال هایی که این چند وقت مدام شنیده بودم، برای ساعت 16:30 فردای همان روز قرار گذاشت. نزدیک متروی شهر ری داخل پراید مشکی رنگی، منتظر نشسته بود. پس از احوال پرسی ...
را سوراخ کردند و از این طریق دیالیز می کردند، آنجا بود که فهمیدم از همان اوایل ازدواج درد پهلو داشتند، ایشان که عاشق حضرت زهرا (س) بودند به مانند ایشان درد می کشیدند، دو سینه شان که سوراخ شد دیگر نمی توانستند کاری کنند و می گفتند خدایا مرگ مرا برسان که سرانجام پس از 20 روز بعد این دعا در پنجم شهریور 1373 به شهادت رسیدند. وی تصریح کرد: من زندگیم را دوست داشتم و زندگی در کنار شهید هم ...
دبیرستان دانشگاه ملی گذشت. پس از آن به معلمی و نویسندگی برای کودکان و نوجوانان روی آورد. در روزهای نخست جنگ به جمع یاران شهید چمران پیوست و در همان ایام با یکی از همکارانش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ازدواج کرد. چند روز پس از ازدواج مجددا راهی جبهه شد و در جریان عملیات بیت المقدس در مسیر اهواز به خرمشهر به شهادت رسید. علاوه بر شهید ملک شامران، شهید محمد جعفر بیگلو، شهید ...
که هر وقت بهشت زهرا می روم، می بینم. این که اسم کسی را که از دنیا رفته است، روی تابلوی سیاه رنگ نوشته اند و حمل می کنند. همیشه از دیدن این صحنه خنده ام می گیرد؛ حتی زمانی که برای خاکسپاری همسرم هم رفته بودم، باز به این صحنه خندیدم. حتی نمی توانم بگویم اتفاق مضحکی است؛ چون کار دیگری نمی توان انجام داد و بین ده ها نفری که از دنیا رفته اند و با هم تشییع می شوند، باید تشخیص داده شود که ...