سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراض 20 روزه کسبه بانه به بسته بودن مرز/ تهدید نمایندگان کردستان: استیضاح روحانی یا استعفای ما
... پس ماجرای جریمه شدنت چیست؟ چند روز پیش، از تعزیرات پاوه با من تماس گرفتند و گفتند پیش شان بروم. وقتی وارد تعزیرات شدم، سرباز و درجه دار مرزبانی را دیدم. آنجا یکی از مسئولان تعزیرات گفت که هنوز هم از مرزبانی شکایت داری؟ گفتم خرج درمانم را بدهند، رضایت می دهم. آن ها گفتند که دو میلیون به دلیل کولبری جریمه شده ام و باید تا یک ربع دیگر پول را بپردازم. گفتم این پول را ندارم ...
ارتباط چندش آور زن و مرد کارمند که هردو متاهل بودند
ملاقات داشت. همین سرنخ کافی بود که ماموران به تحقیق از همسر این مرد بپردازند که وی به افسر تحقیق گفت: من و همسرم سال ها بود با هم ازدواج کرده بودیم. اما از چندی پیش متوجه شدم او به من خیانت کرده و با زنی که همکارش است ارتباط دارد. همین موضوع باعث شد به دادگاه خانواده بروم و درخواست جدایی بدهم. من به همین خاطر به خانه پدری ام رفتم و قرار بود چند روز دیگر برای آخرین بار با هم ملاقات کنیم و ...
روایت قاسم سلیمانی از دایرة المعارف گویای سیستان و بلوچستان
انگشت مرا روی برگه اعزام زده بود، صبح که از خواب بیدار شدم دیدم انگشت ام آبی است روبه علی کردم گفتم من اجازه اعزام تو را به جبهه قبلا داده ام . سخنان سرلشکر قاسم سلیمانی درباره شهید علی معمار حسن آبادی او یک انسان صبور، متقی، وارسته و شجاع بود. همیشه جوهر افراد در سختی ها مشخص می شود. جوهر افراد در کوران های جنگ ها، آتش و محاصره ها، در کمین ها و میدان مین ها، آن وقتی که هیچ ...
راست و دروغ همکاری تصویربردار صدا و سیما با باند مخوف سارقان
در زندان است و برایش حکم قصاص بریده اند. ولی بیرون از زندان هم کسانی بودند که به ما کمک می کردند. مثلا بعضی از پول ها به حساب آنها واریز می شد و آنها نیز برای مان سکه و طلا تهیه و بین ما تقسیم می کردند. فریب خوردم ادعا می کند که تصویربردار صدا و سیماست و اصلا دست به کار خلاف نزده است. یکی از همدستان اعضای باندی است که در زندان حساب مردم را خالی می کردند. پول چند نفر از مردم به ...
نامگذاری یک کتابخانه به نام زنده یاد امیر قلی امینی ضرورت دارد
، بهترین دبستان زمان خود معرفی می شد و روزنامه و تفکر سیاسی و آزادگی او نیز جزء بهترین ها بود. وی ادامه داد: من در سال 45 به مدت یک ماه دستگیر شدم. زندان وضع خیلی بد و کثیفی داشت. من با سند آزاد شدم و مقاله ای را با عنوان از زندان شهربانی چه خبر؟ نوشتم و به آقای امینی دادم. ایشان بعد از مدتی مرا خواست و فرمود من سرهنگ دژبخش، رییس شهربانی را احضار کرده ام و این مقاله را به او داده ام. او بدنش ...
کلاهبرداری میلیاردی مرد جوان از بیوه ثروتمند
کردم تا اینکه در یک میهمانی با متین آشنا شدم. او مرا به یک میهمانی دیگر دعوت کرد و بتدریج با هم معاشرت بیشتری پیدا کردیم. او مردی چرب زبان بود که در هر دیداری برایم هدیه های مختلفی می گرفت. ماشین خارجی سوار می شد و لباس های گرانقیمت می پوشید. در دیدارهایمان گفته بود از همسرش جدا شده و فرزندشان را هم به او سپرده است. بالاخره یک روز از من درخواست ازدواج کرد که قبول نکردم. چراکه 12 سال از ...
دنیای خیالی مردی که متهم به قتل است
اینکه آخرین بار 29فروردین ماه چند نفر در پارک به من حمله کردند و بی دلیل کتکم زدند. مطمئن شدم باز کار مرد همسایه است برای همین تصمیم گرفتم جانش را بگیرم. برای این کار دو چاقو خریدم و روز حادثه به سمت او و دوستش در خیابان حمله ور شدم و با چاقو ضرباتی به آنها زدم. بعد به مردم گفتم زنگ بزنند به پلیس تا دستگیرم کنند و به زندان بروم چون با انجام این کار به شدت عذاب وجدان گرفتم و حالا هم پشیمانم. ...
عطای اروپا را به لقای سوریه بخشیدم
مصاحبه شونده از بردن نام کشور خودداری می شود) را نیز یاد گرفتم و وارد سیستم درسی شان شدم. دوباره دبیرستان را خواندم و سال اول و دوم کالج را هم گذراندم. علاوه بر اینکه حالا به سه زبان مسلط بودم در رشته پتروشیمی، مهندسی نفت تحصیلم را ادامه دادم. به لحاظ درسی نمراتم خوب بود و شاگرد زرنگ محسوب می شدم. قدر لحظه هایم را می دانستم زیرا همان طور که گفتم در این مسیر سختی های زیادی کشیدم. خود فراگیری زبان ...
اینستاگرام،1دختر را به مادرش رساند!
باعث شد زندگی ام تغییر کند. دی ماه سال 96 بود، یک شب در خواب دیدم مرا که نوزاد هستم، به خانه پیرزنی مسن و بیمار می برند و می گویند این دختر توست. مرا به بغل آن پیرزن می دهند و می روند. وقتی بیدار شدم، نتوانستم به خوابی که دیده بودم فکر نکنم. تمام ذهنم مشغول شده بود. هرچه سعی کردم بی خیال این خواب شوم فایده ای نداشت. برای همین موضوع را به پدر و مادرم گفتم. آنها عکس العمل عجیبی از خودشان نشان دادند ...
درآمد 13 میلیاردی مرد زندانی با کلاهبرداری تلفنی
پول های کلاهبرداری بود؟ اولش نمی دانستم. بعد که متوجه شدم دیگر جواب آنها را ندادم. چرا؟ من تصویربردار هستم و در مجالس هم فیلمبرداری می کنم. چند سال پیش همسرم به اتهام قتل دستگیر شد. او در درگیری، فردی را به قتل رسانده بود که من به صورت غیابی طلاق گرفتم. من ماندم با خرج زندگی و دختر 15ساله ای که داشتم. آذرماه پارسال بود که فردی در تلگرام به من پیام داد و با هم آشنا ...
برشی از خاطرات اسرای زندانی در بند حزب دموکرات/ همه را از دم تیغ بگذرانید
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس : در آستانه سالگرد بمباران زندان دوله تو در 17 اردیبهشت 60 به مرور وقایع و جنایت های حزب دموکرات در کشتار بی رحمانه مردم این مرز و بوم پرداختیم که در ادامه بخشی از خاطرات اسرای زندانی را می خوانید: کارها و مسوولیت های داخل سلول بین افراد تقسیم شده بود. چند نفر گروه غذا، چند نفر گروه آب و چند نفر هم گروه چای را تشکیل می دادند و معمولاً هر روز یک نفر انجام ...
ترس از شوهر برای درخواست های شرم آوری که دارد!
و در آن فرو بروم ولی این گونه خوار و خفیف نشوم. با التماس از شاکی درخواست کردم که من را ببخشد. وقتی مرد عصبانیبچه شیرخواره را در بغل ام دید کمی آرام شد و گفت: به خاطر بچه از سر تقصیرم می گذردو من را تحویل پلیس نمی دهد. به من گفت از نوزادم خجالت بکشم که او را در این کارهای زشت ام شریک می کنم. وقتی به خانه برگشتم خیلی به حرف های مرد فروشنده فکر کردم و به نوعیحرف هایش از صد بار زندان ...
جنایت های حزب دموکرات در ایران ؛ ماجرای اسارت یکی از نیروهای پیشمرگه
سوار اتوبوس شدیم به راننده گفت: این ها بهترین دوستان من هستند، این عزیزان را صحیح و سالم به کرمانشاه می رسانی و تحویل بچه های سپاه کرمانشاه می دهی. بعد از اینکه به کرمانشاه رسیدیم ، یکی از آشنایان من به نام آقا نصرالله به استقبالم آمد و از نیروهای سپاه خواست که به خانه آن ها بروم آقا نصرالله از نیروهای هلال احمر بود . صبح همان روز آقا نصرالله مرا سوار اتوبوس ها کرد و راهی سنندج شدم. زمانی ...
اگر از اسلام فاصله می گرفتیم، نمی توانستیم یک دقیقه اسارت را تحمل کنیم
یادمان نرفته است، اظهار کرد: شاید خیلی از شما که در آن زمان اسیر بودید، نتوانید احساس ما را درک کنید. هیچ کس نمی دانست در آن بازداشتگاه ها چه می گذرد. یک دفعه فیلمی پخش شد که هم روی اصل مسئله جنگ و هم روی احکام اسلامی موضع گیری شجاعانه ای کرد. ما ملتی هستیم که نوجوان 16 ساله مان در برابر فشار دژخیمان این اندازه صراحت و شجاعت دارد که حرف خود را می زند. وی افزود: من از این خوشحال شدم که ...
درامتدادتاریکی؛ مرا به بهزیستی بسپارید!
های خرید مواد مخدر صنعتی را از آن ها بگیرد. پدرم چند بار او را در مراکز ترک اعتیاد بستری کرد شاید به زندگی بازگردد و این مواد خانمان سوز را کنار بگذارد اما او فقط 2 یا 3 ساعت بعد از بازگشت از مرکز ترک اعتیاد دوباره نزد دوستان خلافکارش می رفت و باز هم به مصرف مواد ادامه می داد. او سال گذشته در فصل امتحانات آن قدر کتکم زد که دیگر نتوانستم در جلسه امتحانات شرکت کنم. او گاهی به بهانه این که غذای مورد ...
مداحی که منبر و جمعیت را بشناسد و شعرش را خوب بخواند و روضة اشتباه نخواند بسیار کم داریم
: لطفاً کمی از خودتان برای مان بگویید. متولد 12 اسفند سال 1312 هستم. سال دوازده، ماه دوازده و روز دوازدهم به دنیا آمدم و حدود 85 سال سن دارم. متولد قلمستان، جنوبی ترین منطقة تهران هستم. پدرم بنّا و مادرم عالمه و فاضله بود. در خانة محقری متولد شدم و در دبیرستان جعفریِ میدان شاپور تحصیل کردم و دیپلم گرفتم. دبیرستان جعفری پولی بود؛ چون بچه های پولدار به این مدرسه می رفتند.در دوران ...
روایتی از اخلاق مداری شیخ "غلامرضا یزدی"
، مرا در آغوش گرفت؛ دادم درآمد و گفتم شیخ دارم می میرم. او گفت، باید عرق بکنی، آنقدر این طرف و آن طرف زد تا به هرحال تمام وجود من عرق کرد و بعد از چند مدت هم خوب شدم. امام جمعه یزد خاطرنشان کرد: شیخ به خاطر این که سید خوب شود تا این حد فداکاری و مراقبت کرد تا اینکه سید خوب شد و از آن بیماری سخت و سنگین نجات پیدا کرد. استاندار یزد نیز با بیان این که معرفی شخصیت های اخلاقی شاخص ...
مستخدمی که جاسوس انگلیس بود!
محمدرضا با احتیاط از ساختمان خارج و سوار اتومبیلی شد و در حالی که خودش رانندگی می کرد، بدون اسکورت رفت. فوزیه همه این صحنه ها را دید. محمدرضا تا سال 57 هیچ گاه این ماجرا را برایم تعریف نکرد ولی همان شب، پرون پس از بازگشت مرا به اتاقش برد و جریان را دقیقاً و با آب وتاب گفت. من ناراحت شدم و گفتم: چطور به خودت اجازه می دهی با محمدرضا چنین رفتاری کنی؟ اگر گلوله به او خورده بود چه می شد؟ پرون گفت: حالا ...
ازدواج شوم دختر پرورشگاهی با پدرخوانده اش !
بیاید و من و بهادر از خدا خواسته و با جان و دل حضورش را در خانه مان پذیرفتیم. سیمین دختر زیبا و با استعدادی بود و هر سال شاگرد ممتاز و نمونه مدرسه شان شناخته می شد. پدرم آنقدر او را عزیز می داشت که در جشن تولد دوازده سالگی سیمین یک آپارتمان Apartment به نامش کرد. من و بهادر هم که او را همچون فرزند خودمان دوست داشتیم از هیچ تلاشی برای راحت زندگی کردنش فروگذار نمی کردیم. حالا دیگر سیمین ...
بانویی چادری که سلطان جاده هاست
منتظر می ماندم که بار جدید بزنیم و برگردیم ایران. در یک چشم بر هم زدن دو تا مرد مسلح که سر و صورتشان را پوشانده بودند از دو طرف وارد اتاق کامیون شدند. خیلی ترسیده بودم. از روی پلاک فهمیده بودند که ایرانی هستیم برای همین هم یک نفر که ایرانی حرف می زد بالا آمد. گفت در ماشین چقدر پول دارید؟ گفتم والله تازه لاستیک خریدیم. یک میلیون تومان پول هست برای خرج راه و خورد و خوراک. بعد هم باید در شهر ...
سرداری که از افزایش حقوق عصبانی شد
روحیه بالای او بود که به ما نیروی مضاعف می داد و با تمام وجود حس می کردیم که در هر شرایط ما می توانیم جلوی دشمن بایستیم. مجتبی صفاری، همرزم شهید حقوق ماهانه برادر شفیع زاده 5هزار تومان بود که بیشتر آن را هم در راه جبهه و مأموریت ها خرج می کرد. سال 1364 بود که یک روز به او گفتم: می خواهیم حقوق شما را افزایش بدهیم. برای این کار مجوز داریم و با قرارگاه هم صحبت کرده ایم. خواستم خود شما ...
7 داستان کوتاه آموزنده و زیبا
...: چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی مسئولیت و بی حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس ...
درد دل زنان آسیب دیده درباره ماندن در مراکز بهزیستی
شفا آنلاین اجتماعی خانه ای میان خانه های دیگر، سرای آدم هایی است که به آن پناه آورده اند؛ زنانی که گذشته تلخ و دردناک شان در تعقیب شان بوده، حالا روزگار آرامی را سر می کنند بی آنکه کسی تهدیدشان کند، کتک شان بزند یا شیره جان شان را بمکد. به گزارش شفا آنلاین :از خانه ای برای تان خواهیم گفت که مأمن زنان زجرکشیده ای است که سرگذشت تلخ شان را برای مان تعریف می کنند. برخی از آن ها سال ها در ...
جهانبخش: نمی دانم کجا، اما بهترین تصمیم را می گیرم
آقای گل شدی که کریم انصاری فرد هم می توانست این عنوان را به دست بیاورد. با او صحبت نکردی؟ بخصوص حالا که کفش طلا را از دست داده است. من با کریم، یک روز قبل از بازی صحبت کردم. همان روزی که رقیب او 2 گل زده بود. از او چند بار خواهش کردم که گل بزند و از پریوویچ سبقت بگیرد. خیلی به کریم انگیزه دادم اما المپیاکوس باید در خانه یک تیم قدرتمند بازی می کرد و البته پائوک برابر یک تیم ته جدولی. انصاری فرد ...
مسجدی که اولین مرکز شبانه روزی حفظ قرآن تهران آنجا راه اندازی شد
طلبگی وارد شوم، البته اجداد ما روحانی بودند و من هم به این راه علاقه داشتم. البته قبل از اینکه وارد حوزه علمیه شوم، سال 59 به عضویت سپاه درآمدم و به جبهه رفتم و همان زمان در آسایشگاه دیدم یکی از دوستان کتابی می خواند که تا آن روز ندیده بودم، گفتم این چه کتابی است، گفت: این کتاب جامع مقدمات است که مربوط به مدرسه آقای مجتهدی است، با مطالعه کتاب بسیار علاقه مند شدم که مدرسه آقای مجتهدی را از ...
"تهران شهر امید، مشارکت و شکوفایی"/یک ریال از پول مردم را خارج از منافع شهر خرج نمی کنم
و روند تامین منابع نیز در ابتدا از فروش دارایی و پس از آن استقراض از بانک پیش رفته است. این کاندیدای شهرداری تهران با بیان اینکه در سال 92 تا 95، 235 پروانه ساختمانی با 6109 هکتار در اراضی باغی تهران صادر شده که 80 درصد آنها در منطقه یک بوده است، گفت: اولین چالش من بعد از آنکه به عنوان معاون مالی انتخاب شدم پرداخت حقوق بود. چرا که تنها پنج شش روز به پرداخت حقوق مانده بود ، می گفتند که ...
زندگی عاشقانه ای که شهادت نتیجه اش بود
بزنند چند روز دیگر از رفتنت یک سال برایم می گذرد... و مطمئنم که می دانی هیچ گاه نبودنت برایم عادی نخواهد شد.این روزهای واپسینی که به روز شهادتت نزدیک می شود برایم سخت و نفس گیر است و هر ثانیه اش لحظه آوردن خبر شهادتت را برایم زنده می کند...اما من هم مثل تو غرق در عشق به زینب(س) هستم و همین مرا محکم نگه می دارد که در نبودنت تاب بیاورم و رباب گونه بایستم. همسری با تو برای من زندگی شیرین و ...
دانشجوی لرستانی برای رسیدن به موفقیت حاشیه ها را حذف کرد/ هم تحصیل، هم تدریس و هم طبابت
گفتگو نشستیم که در ادامه می خوانیم: دانشجو: جبار سوری چه مراحلی را سپری کرده تا در جای کنونی قرار گیرد؟ سوری: متولد یکم شهریور سال 1365 هستم؛ چون در مدرسه نمونه درس می خواندم تنها رشته ای که در مدرسه مان وجود داشت، رشته ریاضی فیزیک بود. به دلیل اینکه بتوانم در کنار درس، منبع مالی داشته باشم، با همه دوستانم تصمیم گرفتیم در تربیت معلم ادامه تحصیل دهیم. در آنجا هم مشغول تدریس شدم ...
خان طومان؛ منطقه ای رو به بهشت
هستند کسانی که این حرف ها را می زنند. خبر شهادت من را هم دادند. آن بنده خدا که شهادت مرا اعلام کرد، بی راه نگفت. با ماشینم مهمات می بردم، وقتی فهمیدم دو تا از بچه ها شهید شدن، گفتم بروم سمت آن خونه تا بتوانم پیکر آنها را بیاورم عقب، آنجا در معرض دید دیده بان خودی و دشمن بود. ماشین را در 150 متری آن خانه پشت خاکریز گذاشتم تا دیده بان آنها ماشین را نبیند که بزند. در فاصله 4 تا 5 متری خانه، دیده بان آنها ...
ادعاهای کدیور صحت ندارد/ درباره رابطه امام و علامه طباطبایی خیلی سمپاشی کرده اند
شد و ما به دیدار کمیته رفتیم، متوجه شدیم شرایط چقدر افتضاح بوده است؛ وقتی از کسی درباره آقای قدوسی پرسیده بودیم، به من گفته بود حکم ایشان یک تا 10 سال حبس است البته اگر اعدام نشود، چون قبل انقلاب همه چیز ممکن بود. **شهید قدوسی فردی تودار بود شهید قدوسی چند سال زندان بودند؟ طباطبایی: آنچه من می دانم خیلی نبود، اما قبل از ازدواج مان گویا خیلی زندانی و دوران حبس کشیده ...